توسعه اقتصاد هنر در ایران، چرا و چگونه؟ / اقتصاد و هنر؛ عشق و نفرت
شاید در نگاه اول، واژههای «اقتصاد» و «هنر» در کنار هم کمی غریب به نظر برسند. اما رابطه هنر و بازار، رابطه عشق و نفرت توأمان است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، چندی پیش یادداشتی با تیترِ «حراجهای میلیاردی در تهران / هنر ایران؛ میراثی عظیم با اقتصادی ضعیف» را در خبرگزاری تسنیم منتشر کردیم. این یادداشت نگاهی به اقتصاد هنر در ایران داشت. حالا بخش دوم این یادداشت را در ادامه میخوانید:
وقتی در سال 1888، ونسان ونگوگ تابلوی «تراس کافه در شب» را میکشید، احتمالاً هرگز تصور نمیکرد که روزی ارزش اقتصادی این اثر هنری از بودجه سالانه یک شهر کوچک فراتر رود. داستان ونگوگ، هنرمند نابغهای که در فقر زیست و پس از مرگ به شهرتی افسانهای رسید، تنها یک تراژدی شخصی نیست؛ بلکه نمادی از رابطهی پر فراز و نشیب و اغلب تلخ میان «خلق هنری» و «ارزش اقتصادی» است. این همان حوزهای است که امروز آن را «اقتصاد هنر» مینامیم؛ علمی که به دنبال شناخت و بررسی عناصر و روابط اقتصادی در دنیای هنر است.
شاید در نگاه اول، واژههای «اقتصاد» و «هنر» در کنار هم کمی غریب به نظر برسند. اما رابطه هنر و بازار، رابطه عشق و نفرت توأمان است. از یک طرف، هم این احساس وجود دارد که نظام بازار، هنر را به یک محصول مبادلهای تقلیل میدهد و هم نگاه رمانتیست برخی هنرمندان با اکراه به مفاهیم اقتصادی مینگرد. اما از طرف دیگر، این ورود هنر به بازار است که باعث میشود اثر هنرمند دیدهشود و تلاش برای ارتقای همین بازار، ضامن بقای هنر و هنرمند خواهدبود.
اساساً در دنیای امروز، داشتن تخصصِ محض، بدون بینش اقتصادی و مدیریتی کافی نیست. گزارشهای مجمع جهانی اقتصاد نشان میدهد که مهارتهایی مانند «حل مسئله»، «رهبری»، «مدیریت مالی» و «بازاریابی»، برای هر متخصصی ضروری است و ابزاری است که «استعداد» یا «تخصص» را تبدیل به «ارزش اقتصادی» میکند. در حوزه «هنر» و رابطه آن با «اقتصاد» نیز باید وجه عاشقانه این رابطه را تقویت کنیم و موانعی که بین این دو فاصله میاندازد را از میان برداریم؛ وگرنه هنر و هنرمند، هر روز آسیبپذیرتر خواهندشد. برای رسیدن به راهبردهای تقویت اقتصاد هنر در ایران، ابتدا باید به این بپردازیم که دلایل نحیف بودن این اقتصاد و از هم گسیختگی زیستبوم آن چیست. سرفصل اصلیترین موانع و کاستیهایی که سر راه توسعه اقتصاد هنر ایران قرار دارند را میتوان در هفت محور خلاصه کرد:
خلأ سیاستگذاری و برنامهریزی کلان
دولت و نهادهای بالادستی هنر در ایران، عمدتاً درگیر رویداد و روادید شدهاند. یا خودشان برگزارکننده رویدادهای هنری در سطوح مختلفاند و یا مشغولِ دادن مجوز به رویدادهای هنری و ایفای نقش نظامت و نظارت. اما نقش اصلی دولت، یعنی برنامهریزی، جهتبخشی و ریلگذاری، در هنر نیز تا حد زیادی مغفول ماندهاست. برای توسعه اقتصاد هنر و صنایع خلاق، یک راهبرد ملی و منسجم وجود ندارد و معمولاً اقدامات این حوزه، مبتنی بر سلیقه مدیران انجام شدهاست. حمایتهای دولت از هنرمندان نیز بسنده نیست و همان هم بدون هدفگذاری و برنامه مشخص انجام میشود. عارضه دیوانسالاری دستوپاگیر هم که مانند سایر بخشهای دولت، وجود دارد. همین عناصر باعث شده رویکرد دولت و حاکمیت برای توسعه اقتصاد هنر، علیرغم دغدغهمندی و تلاشهای قبلی، تا به امروز ناکارآمد باشد.
فقر داده و نبود شفافیت
یکی از مسائل اصلی، فقدان دادههای جامع و شفافیت در زمینه اقتصاد هنر است. بازار هنر در جهان، توسط مراکز متعددی ارزیابی میشود و گزارشهای متنوعی برای آن وجود دارد؛ مثلاً طبق گزارش آرتبازل از بازار جهانی هنرهای تجسمی که با همکاری UBS (شرکتی معتبر در زمینه موضوعات مالی) ارائه میشود، حجم این بازار در سال 2023، حدود 65میلیارد و در سال 2024، حدود 57.5میلیارد دلار برآورد شدهاست. این گونه گزارشها در سطح جهانی و در کشورهای مختلف ارائه میشود اما بازار ایران در مهی از ابهام فرو رفتهاست و هیچ مرجع مشخصی برای برآورد حجم بازار، تعیین قیمت آثار، ثبت معاملات هنری و... وجود ندارد.
کوچک بودن بخش تقاضا و مصرف
هنر در جامعه ایران، به یک کالای لوکس و غیرضروری تبدیل شده و جایی در سبد هزینه خانوار پیدا نکردهاست. شهروندان از کودکی با ارزش هنر آشنا نمیشوند و در بزرگسالی به مصرفکنندگان آن تبدیل نخواهندشد. این امر، بازار داخلی را تضعیف کرده و هنرمندان را برای جلب توجه تعداد محدود خریداران موجود، به رقابتی فرسایشی وا میدارد. برای مثال، طبق آمارهای موجود، در بریتانیا، با جمعیتی کمتر از ایران، موزههای هنر و گالریها، سالانه بیش از 50میلیون بازدیدکننده دارند، اما در ایران، برآوردهای غیررسمی نشان میدهد این رقم بسیار پایینتر است.
کاستیهای نظام عرضه
عرضه هنر برای مخاطب، به سکوها و نمایشگاههایی باکیفیت و استاندارد نیاز دارد که در ایران با کمبود مواجه است. مشکل دیگر، تمرکز امکانات موجود در پایتخت است که هنرمندان سایر استانها را به حاشیه راندهاست. دادههای صندوق اعتباری هنر نشان میدهد که 67% از اعضای آن، ساکن استانهای غیر از تهران هستند، اما زیرساختهای عرضه هنر، توزیع مشابهی ندارند. همچنین، بهرهگیری از ابزارهای فناورانه جدید برای عرضه هنر نیز مقولهای است که باید بیشتر مورد مداقه قرار گیرد.
بیگانگی هنرمندان با مفاهیم اقتصادی
مراکز آموزش هنر ما، هنرمندان بزرگی پرورش میدهند، اما هنرجویان را برای ورود به دنیای واقعی اقتصاد هنر آماده نمیکنند. بسیاری از هنرمندان، با وجود مهارت هنری قابل توجه، با مهارتهایی پیرامون بازاریابی، مدیریت کسبوکار، دنیای دیجیتال، مسائل حقوقی و... بیگانهاند. این شکاف آموزشی باعث میشود هنرمند، که حلقه اصلی زنجیره ارزش هنر است، نتواند سهم خود را از بازار دریافت کند. از طرف دیگر، یک تابوی فرهنگی ریشهدار نیز در برابر نگریستن به هنر به عنوان یک کالای قابل مبادله، همچنان پابرجاست. هم هنرمند احساس میکند که دریافت پول، از ارزش معنوی هنر میکاهد و هم بعضی از مردم، چنین کاری را، با عباراتی مثل «هنر سفارشی» یا «هنر بازاری» نکوهش میکنند. این رابطه دوسویه، یک چرخه خود تقویت شونده ایجاد کرده که شکست آن نیاز به تغییر ذهنیت دارد. شاید این ذهنیت، میراث قرنها حمایتگری است و باعث شده هنرمندانی تربیت شوند که در خلق اثر، بینظیر اما در عرضه آن ناتوانند.
ضعف نهادهای حرفهای و صنفی
اقتصاد هنر بر پایهی شبکهای از متخصصان، از جمله مدیران هنری، منتقدان حرفهای، نمایشدهندگان و... استوار است. در اکوسیستم اقتصاد هنر ایران، جای خالی این تخصصها بهشدت احساس میشود. نهادهای صنفی موجود هم غالباً توانایی لازم برای تنظیمگری و استانداردسازی بازار را ندارند.
موانعی فراتر از زیستبوم هنر
برخی از موانع توسعه اقتصاد هنر، مثل مشکلات اقتصاد عمومی کشور یا انزوای ناشی از تحریمها، صرفاً با برنامهریزی برای اکوسیستم هنر رفع نخواهدشد. البته با شناخت آنها، دست کم میتوان وضع اقتصاد هنر را نسبت به آنچه اکنون است، بهبود بخشید.
توسعه اقتصاد هنر، تنها یک فرصت اقتصادی نیست، بلکه یک ضرورت است. طبق گزارشهای بینالمللی، بخش «فرهنگ و خلاقیت»، سهم قابل توجهی (حدود 6%) از اشتغال جهانی را دارد و این یعنی هنر صرفاً یک پدیده زیباییشناسانه نیست و بخش مهمی از اقتصاد و بازار کار است. بیتوجهی به این ظرفیت تحققنیافته در ایران، به معنای معطل ماندن بخش بزرگی از اقتصاد و هدر دادن سرمایه هنر و فرهنگ مردم خواهدبود. هنرمندان ایرانی بارها ثابت کردهاند که توانایی حضور در بالاترین سطوح جهانی را دارند، اما تا زمانی که زیرساختهای یک بازار شفاف، حرفهای و مبتنی بر دانش برای هنر ساخته نشود، داستان تلخ هنرمندانی بزرگ که در گمنامی و تنگدستی زیستند، باز هم تکرار خواهدشد.
ادامه دارد...
نوشته: سید محسن خاتمی - مدیر فرهنگسرای نیاوران
انتهای پیام/