روایت شبهای بیپایان مادران شهدا/ قصه جنگ هنوز در نگاه مادران ادامه دارد
مادران شهدا، همان ستونهای بیصدای وطن هستند؛ زنانی که در آتش فراق و داغ جانکاه شهادت، سکوت کرده و ایمان خود را به دوش کشیدهاند تا این سرزمین بایستد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از کرج، مادران شهدا، همان ستونهای بیصدای وطن هستند؛ زنانی که در آتش فراق و داغ جانکاه شهادت، سکوت کرده و ایمان خود را به دوش کشیدهاند تا این سرزمین بایستد. پشت هر خانه و هر خاکریز، همواره صدای بیصدای مادرانی بوده است که با دلی خونین و ارادهای شکستناپذیر، در برابر سختترین شرایط ایستادند. این روایت، تنها یک یادآوری از دلیری و شجاعت این زنان است که در آن ایام نه از سنگر، بلکه از دل و ایمانشان سنگر ساختند.
بسیاری از بخشهای تاریخ جنگ را میتوان از کتابها و یادداشتها فهمید، اما برخی از آنها باید در سکوتی عاشقانه، در دل تاریکی شب و لحظهای که در آن هیچ کلامی به زبان نمیآید، شنیده شوند. جنگ نه با هیاهو و فریاد که با درد، سکوت و لرزش دلها وارد خانهها شد. گاهی باید به سکوت مادرانی گوش داد که به یاد فرزندانی که هیچگاه باز نمیگردند، شبها از دردی عظیم، بیصدا اشک میریزند. این داستان، روایت همین سکوتهای بلند است؛ سکوتهایی که سنگینتر از هر فریادی به یادگار ماندهاند.
مادران شهدا، نه فقط در زمان جنگ، بلکه طی سالهای پس از آن نیز، با دلی پر از درد و داغ، زندگی میکنند. آنها هنوز در گوشهگوشه خانههایشان، در میان قاب عکسها و یادگاریهای فرزندانشان، روزهای جنگ را مرور میکنند. هر روز، هنوز دلشان میسوزد، اما سکوتی که در آن دارند، حکایت از قوتی درونی دارد که نمیگذارد آن دردها فرو بریزد. در دل شب، وقتی خانهها به سکوت میگرایند و همه خوابند، مادران شهید بیدارند؛ با دلی پر از یاد فرزندانشان که دیگر نمیتوانند در کنارشان باشند.
آنها در گوشهگوشه خانهها، در دل شبهای تاریک، هنوز هم میگویند: خدا کند که خون بچههایمان، چیزی برای این سرزمین باقی گذاشته باشد. جنگ، مانند یک بیماری مهلک و بیخبر وارد خانهها شد. نه با صدای طبل، نه با هیاهوی سربازان، بلکه با صدای انفجارهایی که در کوچهها و در دل شهرها به گوش رسید. در این روزها، زمانی که مردان در جبههها برای دفاع از خاک وطن جانفشانی میکردند، زنانی نیز بودند که در دل شبهای بیستاره، دژهایی از ایمان و امید میساختند.
روایت مادری که دو شهید و یک جانباز تقدیم کرد
یکی از این زنان، حاجبیبی محمودی است. مادر دو شهید، خواهر شهید و مادر یک جانباز؛ زنی که هیچگاه پشت خاکریزهای جبهه نایستاد، اما در دل خودش یک سنگر بود. حاجبیبی با نگاهی آرام و دلی پر از غمهای بیپایان، با صدای آرام خود میگوید: خدا را شکر که بچهها توانستند جلوی دشمن را بگیرند و مانع شدند که ما مانند فلسطینیها آواره شویم؛ این نعمت خدا بود. بچههای حاجبیبی فقط فرزند نبودند، آنها فرزندان ایمانی بودند که در دل خاکریزهای جبهه، یاد خدا را فراموش نکردند.
صدای قرآن در خانهشان، همچنان در گوشها میپیچید. حاجبیبی، شبها با آیههای قرآن به خواب میرفت و روزها با ذکر «بسمالله» از خواب برمیخاست. برای او، بودن بچهها در جبهه، افتخار بود، نه فقط یک پسر یا دختر، بلکه فداکاری برای دین و وطن. حاجبیبی روزی را به یاد میآورد که اصغر، پسرش از جبهه برگشت، اما حال و هوای او فرق کرده بود. نگرانی در چشمانش موج میزد.
وقتی از او پرسید که چرا اینقدر ناراحت است؟ اصغر در حالی که به سختی صحبت میکرد، گفت: بچهها زخمی شده و در کانال مانده بودند، خاک بر سرشان ریخت ... مادر در حالی که تنها به گوشهای نگاه و در دل سکوتش را حفظ میکرد، هیچ کلمهای نگفت. گاهی، سکوت مادر، خود به اندازه هزاران کلمه در دلش سنگینی میکند. مادر باید از درد و دلسردی سخن نمیگفت؛ چراکه سکوت او، سنگر است. حاجبیبی هرگز از دلسردی و غم سخن نگفت، بلکه همیشه از ایمان و استقامت گفت.
او روزهایی را به یاد میآورد که بچهها برای حفاظت از اسلام و وطن، نه از روی علاقه به جنگ، بلکه از روی احساس مسئولیت به جبهه میرفتند. وقتی اصغر به خانه برگشت، چیزی به مادر گفت که بیشتر از هر چیز در دلش بماند. آن روزها، تنها مردان جبهه نمیجنگیدند، زنانی هم بودند که در پشت جبههها، با جمعآوری کمکها و تقویت روحیه مردم، به جبهه کمک میکردند. حاجبیبی یکی از زنانی بود که نه تنها پسرانش را به جبهه فرستاد، بلکه خود نیز در پشت جبهه برای ساختن دژهایی از ایمان و امید تلاش میکرد.
ایستادگی در برابر درد و سکوت شبهای بیپایان
او از روزهایی میگوید که مردم خاتونآباد کمکهای بسیاری را جمعآوری میکردند و دلداری میدادند. حتی وقتی به آن نگاه میکند، همه آن شهیدها، جانبازها، یتیمها و مادران چشمبهراه، او را وادار به اندیشیدن در مورد مسئولیتهای سنگینی میکند که بر دوش باقیماندهاست. سوالی که در دلش مطرح میشود این است که وظیفه ما در برابر این همه فداکاری چیست؟ و سپس، سکوتی سنگین حکمفرما میشود؛ سکوتی که گاهی بلندتر از هر فریاد است.
حاجبیبی، حتی در سختترین روزها، هیچگاه مخالف رفتن فرزندانش به جبهه نبود. او میگوید: چرا باید مخالف باشم؟ مگر خون بچههای کرمان یا اصفهان از بچههای من رنگینتر است؟ او در حالی که از دل پر از ایمان و فداکاری صحبت میکند، میگوید: این رفتن برای اسلام بود نمیخواستم در روز قیامت، در برابر حضرت زینب(س) شرمنده باشم. حرفهای او نه تنها از فداکاریهای فردی، بلکه از یک احساس مشترک دینی و ملی است که در دل مادران شهید و خانوادههای رزمندگان بهطور عمیقی ریشه دوانده است.
در نگاه مادرانی که در جنگ به دنیا و دنیاوندگان پشت کردهاند، هیچ چیزی جز ایمان و اراده نیرومند برای دفاع از وطن و خانواده وجود نداشت. برای آنها، شهادت فرزند نه تنها به معنای از دست دادن یک عزیز، بلکه به معنای فدای همه چیز برای چیزی بزرگتر بود. در همان لحظاتی که مادران جنگ، فرزندانشان را به جبهه میفرستادند، هیچیک از آنها از خود نپرسیدند که آیا این آخرین دیدار خواهد بود؟ همه آنها این را میدانستند که اگر این پسر من در راه خدا جانش را از دست دهد، در آخرت به دنبال او خواهیم رفت.
هیچ چیزی برای این مادران جز ایستادگی و وفاداری به ایمان و وطن مهم نبود. به همین دلیل، همیشه در چشمهایشان امید و تسلیم ناپذیری موج میزد. مادران شهید هیچگاه در میدان نبرد نبوده، اما همواره ستونهای بیصدای مقاومت بودهاند. آنها در سکوت، پشت درهای بسته و در دل شبهای بیپایان، جنگیدند. داغ فرزند، بر دوششان سنگینی میکرد، اما هرگز اجازه ندادند که این داغ، به لرزه در آوردن کشورشان منجر شود. مادران جنگ نه تنها در برابر دشمن، بلکه در برابر درد و سکوت شبهای بیپایان نیز ایستادند.
امید مادران در شبهای بیخبری
ایستادگی آنها، همچون دژ بزرگی است که نمیگذارد دشمن به این خاک و مردم دست یابد. حتی در دل خاکستر روزهای تلخ جنگ، مادران شهید از هر زخمی که در دلشان بهجا مانده، گلی از صبر و استقامت میرویانند. مادران شهید فقط پرورشدهنده فرزندانی فداکار نبودند؛ آنها معلمانی بودند که درس ایستادگی، شجاعت و فداکاری را به نسل بعدی آموختند. در خانههایشان، تربیت فرزندانی که به ندای وطن پاسخ مثبت دهند، از نان شب هم واجبتر بود.
آنها در خلوت شبهای تاریک، به فرزندانشان گفتند که چگونه باید در برابر دشمن ایستاد، چگونه باید برای وطن جان داد و چگونه باید تا پای جان از اسلام دفاع کرد. مادرانی که در این راه خود آموزگاران بزرگ تاریخ شدند و نه تنها فرزندانی قهرمان پرورش دادند، بلکه نسلی از ایستادگی و مقاومت را در دلها کاشتند. آنهایی که در خانههایشان چشمبهراه بازگشت فرزندانشان بودند، هیچگاه امیدشان را از دست ندادند. در دل شبهای طولانی، وقتی هنوز صدای پای رزمندگان به گوش نمیرسید، مادران با سکوتشان، امید را در دلها میکاشتند.
چشمهایشان همچنان به دروازهها بود و قلبهایشان هنوز برای بازگشت فرزندانشان میتپید. به جای فریاد و ناله و گریههای بیوقفه، آنها سکوت کردند و در دل سکوتشان صدایی بلندتر از فریادها داشتند. آنها در دل شبهای تاریک، در دل بیخبری و تنهاییهای مرگبار، به خدا تکیه کردند و با ایمان به بازگشت فرزندانشان، از هیچ چیزی نمیترسیدند. و امروز، پس از سالها، آن مادران همچنان در این سرزمین ایستادهاند و هیچگاه از یاد نبردهاند که فرزندانشان به کجا رفته و چه فداکاریهایی انجام دادهاند.
رنجهایشان هیچگاه پایان نمییابد؛ زیرا قلبهایشان همچنان پر از یاد فرزندانشان است. اما در عین حال، این رنجها، نه تنها آنها را خرد نکرده، بلکه تبدیل به نقطه قوت و امید برای نسلهای بعدی شده است. آنها با یاد فرزندانشان، با همان سکوت و فداکاری، به نسلهای جدید درس ایستادگی و مقاومت دادهاند. در حقیقت، مادران شهید، هرگز تنها نیستند؛ فرزندان آنها، رزمندگان امروز، همواره در کنارشان ایستادهاند و ادامهدهنده راهشان هستند.
مادران شهدا، سنگربانان خاموش تاریخ ایران
در تاریخ ایران، جنگها تنها با خون رزمندگان در جبههها نبوده است. بسیاری از جنگها در دل خانهها، در دستان پر از زخم مادران، در دلهای پر از ایمان و در نگاههای به دوردستهای نامعلوم جنگیده شده است. مادران شهید، در هر لحظه از زندگیشان، پرچمداران ایمان و فداکاری بودند. آنها نه تنها خود به صبر و استقامت تکیه، بلکه با تربیت نسلهای جدید، پرچم ایستادگی و مقاومت را به نسلهای آینده منتقل کردهاند. حتی امروز که صدای جنگها خاموش شده، اما یاد و نام آنها همچنان زنده است.
آنها همچنان در دل هر ایرانی، در هر گوشهای از این سرزمین، حضور دارند و نقش عظیمشان همچنان بر تارک تاریخ این کشور میدرخشد. هیچگاه نمیتوان از یاد برد که مادران شهید، چه در جبهههای نبرد و چه در پشت جبههها، چه در کنار خاکریزها و چه در دل خانهها، همواره در کنار هم ایستادهاند و از چیزی جز فداکاری برای اسلام و وطن سخن نگفتهاند. آنها پرچمداران سکوت هستند، اما سکوتی که بیشتر از هر فریادی شنیده میشود. یاد مادران شهید، همچنان برای نسلهای آینده، درسی بزرگ و آموزنده است.
آنان که در زمان جنگ، حتی یک لحظه نیز از مسئولیتهای خود دست نکشیدند، امروز نماد ایستادگی و وفاداری هستند و در این روزهای پر تلاطم، همچنان باید از آنها آموخت که هر درد و رنجی که بر دوش کشیدند، با ایمان و ارادهای استوار، تبدیل به سنگری شد که هیچگاه سقوط نکرد. مادران شهدا، ستونهای بیصدای تاریخ هستند. آنها با دستانی زخمی و دلهایی پُر از ایمان، ایستادهاند تا این سرزمین در آتش جنگ نسوزد.
آنها نه تنها مادران شهدا بلکه ققنوسهایی هستند که از خاکستر اشکهایشان، شعلههای بیپایان ایستادگی و مقاومت برخاست. در سکوت شبهای بیپایان چشمبهراهی، قلبهای آنان همچنان چون زنگی فراموشنشدنی، در دروازههای زمان میکوبند تا هرگز فراموش نکنیم که آنان، خود واژه مقاومت هستند و خونشان ریشههای سبز فردای این سرزمین است.
گزارش: ابوالفضل جانیپور
انتهای پیام/