لذّت تماشای ایران پهلوان


لذّت تماشای ایران پهلوان

کشتی ما در این جام نشان داد، هم عقب‌ماندگی را کاملاً جبران کرده است هم به الگوی جدیدی رسیده که حتی کشتی‌گیر ما بعد از کسب مدال نقره جهان خود را شرمنده مردم و وطن می‌داند و اشک می‌ریزد و خود را شرمنده معرفی می‌کند!

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، چند روز قبل جواد کاشی، استاد دانشگاه در متنی انتقادی بحثی را مطرح کرد که حمله به دوحه به نوعی باعث شد تا خیلی از ایده‌هایی که روشنفکری ایران در سال‌های اخیر به دنبال آن‌ها بوده دود شود. به طور مثال دوگانه استبداد و آزادی یا جامعه باز و بسته با این حمله به نوعی بی‌معنی شد؛ چراکه اسرائیل و غرب که دیگران را به سمت جامعه باز دعوت می‌کردند و کشور‌هایی مثل قطر هم خود را در این امتداد تعریف می‌کردند، حالا از همان نقطه‌ای که مدعی پیشرفت و ترقی بودند ضربه سنگینی دریافت کردند. حمله به دوحه درواقع باید تلنگری به روشنفکران ایران باشد. هرچند این نقد جناب کاشی حرفی نو و به تعبیری درست است؛ اما به نظر می‌رسد مسئله دارای پیچیدگی‌هایی است که تاریخی است و به نوعی دارای ابعاد گوناگونی است که شاید بتوان گفت یک دومینو است که دوحه فقط یکی از قسمت‌های دارای اهمیت این دومینو است و قطعاً مهم‌ترین آن نبوده و نخواهد بود.

بحثی که درباره لحظه مهم دوحه در متن بود به نوعی یاد‌آور جمله معروف تیموتی میچل درباره چپ‌هاست. میچل در کتاب «دموکراسی کربنی» معتقد است وقتی لوله‌های نفت و گاز جایگزین زغال سنگ شد، عمده چپ‌ها به بهت فرو رفتند که با این دگرگونی بزرگ چه باید کرد، نسبت پرولتاریا و بورژوازی چه می‌شود؟ درواقع شاید حمله به دوحه لحظه مهمی بود، اما برای روشنفکری ما لحظه‌ای مشابه به آنچه میچل می‌گوید، نه دوحه بلکه پایان آن الگوی زیباشناختی بود که سال‌ها از غرب و توسعه تک‌خطی تعریف کرده بود.و آن پایان شروع نسل‌کشی و حملات وسیع اسرائیل در حمایت کامل غربی‌ها بود.

به نظر می‌رسد این لحظه که غرب به شدت از اسرائیل حمایت کرد، آن زمانی بود که روشنفکر ایرانی باید دچار بهت می‌شد، اما این اتفاق شکل نگرفت و حتی روشنفکر ایرانی به شدت سعی می‌کرد صحنه را عادی جلوه دهد و حتی به جای حمله به نسل‌کشی، داخل را مقصر نشان می‌داد. گسترش حملات به لبنان و یمن و حتی ایران و سوریه هم هرکدام مشابه آنچه میچل می‌گوید بهت‌آور است و باید هرآنچه در گذشته بوده را نقض کند، اما باز هم روشنفکر ما خیلی تلنگر را دریافت نکرد تا لحظه دوحه که علی‌الظاهر آنجا هم برای همه لحظه تلنگری نبوده و فقط برخی از افراد تعجب کرده‌اند چرا دوحه؟ اما به نظر می‌رسد فهم روشنفکری ما به شدت از وضعیت فعلی دچار نوعی آشفتگی شده است و حتی می‌توان گفت روشنفکر ما توان فهم لحظات بنیادی را ندارد.

به طور مثال اگر مسئله را در سیاست خارجی یا شرایط فعلی جهان دنبال نکنیم و به صحنه داخل بازگردیم، همین روز‌ها تیم ملی کشتی ما بعد از یک دهه هم در آزاد و هم در فرنگی قهرمان شد، آن هم در فاصله دو روز به پایان مسابقات. این عملکرد استثنایی و خیره‌کننده در شرایطی شکل گرفت که رئیس فدراسیون کشتی و کشتی‌گیران ما هیچ‌کدام آن سوژه‌های با فرم خاص روشنفکر کشور ما را دارا نیستند، یعنی دارای یک ادبیات با شرایط خاص یا تیپولوژی خاص نیستند و حتی تا قبل از این مسابقات روشنفکر ما با اصطلاح ایدئولوژی‌زده و یا سیاست‌زده یا مدیران وابسته و کشتی گرفتار در چنگال بنیادگرایی از آن‌ها یاد می‌کرد و این حمله وسیع و آن همه تمسخر یا نقد مدیریت کشتی ایران نباید قطعاً به این شرایط ختم می‌شد؟ آیا روشنفکر ایرانی باز هم مثل حوادث جهان دچار اشتباه شده است؟ آیا قهرمانی کشتی به او تلنگری خواهد زد؟ نگارنده این متن معتقد است به جهت آنکه سوژه روشنفکری ما فعلاً قصد ندارد از سوژه نیهیلیسم خودش فاصله بگیرد و کهن‌الگوی ر‌هایی‌بخش ایرانی را فهم کند، احتمالاً به زودی نخواهد توانست به شرایط مطلوب برسد. اما تفاوت این دوسوژه چیست که روشنفکر ما متوجه آن نیست؟ 

سوزان سانتاگ مقاله‌ای دارد به عنوان «تقوا بدون محتوا». در این مقاله بحث اصلی مسئله مهم محتواست که مدنظر است. سانتاگ معتقد است که سوژه با تقوا سوژه‌ای است که محتوا را درک کند و فهم کند و آنجا خودآگاهی وجود دارد، یعنی بسیار سوژه‌هایی هستند که صرفاً نمایش تقوا دارند و خبری از محتوا نیست. معنای این بحث این‌گونه است که سوژگی هنگامی اثر دارد که باور شما دقیق و دارای حق و حقیقت و استدلال و تاریخ‌مند باشد. در این لحظه است که سوژه باتقوا خود را نمایان می‌کند و با سوژه‌های دیگر که نمایشگر تقوا هستند اما بی‌محتوایند خود را متمایز می‌کند. ما در سنت خود از عرفا و علما و شاعران گرفته تا فیلسوفان در نقد ظاهرپرستی متن‌های گسترده‌ای داریم که منظور همین تقواگرایی بی‌محتوا است. در چنین وضعیتی سانتاگ می‌گوید هنر و هنرمند و روشنفکران ما صرفاً ظاهربینی را ترویج می‌کنند و هیچ ایده و مسئله‌ای را حمل نمی‌کنند یا حامل بحث بنیادی برای جامعه و جهان نیستند و صرفاً سعی می‌کنند در نقشی بازی کنند. سانتاگ می‌گوید جهان فکر و هنر این روز‌ها با سرعت بالایی به سمت نمایش و بازیگری است تا سوژه‌های نو و خاص.

درواقع متفکران حوزه نیهیلیسم هم درباره جهان نیهیلیستی همین بحث را دارند؛ خالی شدن فرم از محتوا به نوعی همان نیهیلیسم و بی‌معنایی است و این بی‌معنایی می‌تواند خود را تکثیر کند. به گونه‌ای این طرح بحث مکمل همان ایده والتر بنیامین درباره سوژه زائر و توریست است. بنیامین هم معتقد است سوژه نیهیلیسم همان سوژه توریست است، یعنی حامل معنایی نیست همان تقوای بدون محتواست. صرفاً تماشاگر و ترویج‌کننده بی‌معنایی است. به نوعی توان ادراک لحظات مهم را دارا نیست و تفاوت آن با سوژه زائر به این نکته است که زائر حامل فهم خود از هستی و دارای معنویت است. معنویت اینجا متافیزیک یا ترنس فیزیک را شامل می‌شود، یعنی این سوژه چون به خودآگاهی رسیده است حالا می‌تواند شرایط را تغییر دهد یا در تفسیر خود از لحظه بحران، نمایشی عمل نمی‌کند. این کنشگری همان سوژه ر‌هایی‌بخش است که متوجه می‌شود هنگامی می‌تواند نجات‌بخش باشد که خود او دارای فهمی باشد و متوجه موقعیت لحظه حال شده باشد. اینجاست که بحث تفاوت این دو سوژه معنا پیدا می‌کند. حال اگر به بحث کشتی برگردیم متوجه می‌شویم علیرضا دبیر و کشتی‌گیران ما قطعاً قابل نقد هستند، اما صرفاً با الگوی زیباشناختی که سوژه نیهیلیسم دارد نمی‌توان آن‌ها را قضاوت کرد.

دبیر و کشتی‌گیران به هیچ عنوان شبیه مدیرانی که در کتاب‌های توسعه یا برنامه‌ریزی جهان تک‌قطبی رواج پیدا کردند نیستند و افکار آن‌ها هم به هیچ عنوان مشابه الگو‌های خاصی که روشنفکر ایرانی می‌گوید نیست. این افراد اما شباهت‌هایی به کهن‌الگو‌های ایرانی در تاریخ را سعی می‌کنند حفظ کنند که مفاهیمی مثل پهلوانی و معرفت و غیرت دینی و فدا شدن در راه وطن، در دل این کهن‌الگو‌ها است. البته این کهن‌الگو‌ها به این معنا نیست که در برابر ایده خوب و موفق نو، مقاومت کنند. به طور مثال فدراسیون کشتی در دوره علیرضا دبیر به لحاظ ساختاری و زیرساخت به شدت از امکانات پیشرفته استفاده کرده است، اما ایده اصلی فدراسیون کشتی و کشتی‌گیران همان طرح کهن‌الگو‌های انسانی در دل تاریخ ایران است که در پیوند با مفاهیمی مثل اخوت و مهربانی و رقابت در دل یک انسانیت است که کشتی‌گیر موفق فردی است که با اخلاق‌تر است و برای وطن بیشترین تلاش را می‌کند و گاهی ممکن است این الگو‌ها ایده‌های حرفه‌ای‌گری ورزشی را نقض کند، اما چون کهن‌الگو‌های ایرانی است همیشه هدف اصلی بوده است.

درواقع روشنفکر ما ادراکی از این کهن‌الگو‌ها ندارد و همیشه از منظر زیبا‌شناسی که در جهان تک‌قطبی معنا پیدا می‌کرده، مدیر موفق را افرادی با مثلاً تیپولوژی شبه‌مدرن معرفی می‌کرده که توسعه را با مدل خاص و تک‌خطی آمریکایی یا اروپایی دنبال کند. حال آنکه ورزش کشتی یا اصولاً مسئله توسعه در ایران به هیچ عنوان به جهت وضعیت تاریخی که همیشه دارا بوده، نمی‌تواند مشابه ایده زیباشناختی خاص روشنفکران باشد که مثلاً در دل تاریخ شبیه تکنسین‌های دهه چهل باشد یا به جهت مدل رفتاری شبیه به برساخت‌های رمانتیکی که در دل تاریخ از برخی رجل مثل فروغی یا مثلاً عالیخانی تعریف می‌کنند، باشد! حال آنکه آن ایده در بافت تاریخ نه تنها موفق نبوده، بلکه در بلندمدت جواب هم نداده است. مرتضی فرهادی، استاد مردم‌شناسی در کتاب «مکتب نوسازی و دشواری‌های بومی‌سازی» می‌گوید وقتی در یکی از محلات متوسط تهران در یک سوپرمارکت متوجه شدم که مردم این منطقه هفته‌ای 30 تا 40 مسواک برقی وارداتی تهیه می‌کنند، این پرسش را مطرح کردم که آیا می‌توان با چنین ایده‌هایی طرح‌های وسیع و بلندمدت توسعه را دنبال کرد؟ آیا این حجم از مصرف‌گرایی مانع از توسعه ما نخواهد شد؟ و آیا مردم ایران که با ایده‌های خاص همیشه باعث ترقی کشور بودند مجدداً می‌توانند چنین کاری را شکل دهند؟ فرهادی بیان می‌کند تنها راه این است که متوجه شویم توسعه فقط شبیه شدن ما به انسان غربی یا تقلید نیست، بلکه درک این مسئله است که ما از الگو‌های خودمان چگونه می‌توانیم برای توسعه استفاده کنیم. این مسئله است که عامل توسعه است. حال درباره موفقیت کشتی هم می‌توان به این نکته اشاره کرد که هرچند به گفته خود علیرضا دبیر ما از بسیاری از آمریکا به جهت علم تمرین و مکمل‌ها عقب‌تر هستیم، اما چون در دل تاریخ خودمان کهن‌الگوی تلاش و کوشش و جنگیدن برای وطن و کشتی گرفتن برای ایران و مردم وجود دارد، تا حدود وسیعی می‌تواند عقب‌افتادگی را در کوتاه‌مدت جبران کند.

این همان لنزی است که روشنفکر ما از آن درکی ندارد و صرفاً به ظاهر نگاه می‌کند. در واقعیت کشتی ما نمادی از وضعیت ما است. ما امروز در کشور زیرساخت‌های خوبی داریم اما همان‌طور که دبیر می‌گوید در آینده باید عقب‌ماندگی از آمریکا (در حوزه بدن‌سازی) را جبران کنیم، اما در این لحظه نباید مانع موفقیت ما شود. درواقع وضعیت کشور همین گونه است. ما باید قطعاً عقب‌ماندگی را جبران کنیم اما این به معنای آن نیست که کهن‌الگو‌های خودمان را نقض کنیم یا بی‌تفاوت باشیم. جبران عقب‌ماندگی وابسته به فهم تاریخی ما از کهن‌الگو‌ها است تا در شرایط جدید ما الگوی خودمان را تولید کنیم. کشتی ما در این جام نشان داد، هم عقب‌ماندگی را کاملاً جبران کرده است هم به الگوی جدیدی رسیده که حتی کشتی‌گیر ما بعد از کسب مدال نقره جهان خود را شرمنده مردم و وطن می‌داند و اشک می‌ریزد و خود را شرمنده معرفی می‌کند! این شرمندگی دقیقاً همان امتداد کهن‌الگوی پهلوانی است که کاملاً مشخص است جزء طراحی اصلی فدراسیون بوده است.

به نظر می‌رسد بهترین مسیر برای روشنفکر ما کندوکاو در سنت و کهن‌الگو‌های وطن است تا دچار تناقض نشده و با بحران بی‌معنایی روبه‌رو نشود و شک و تردید درباره عنصر زیباشناختی غربی‌ها در مدیریت داشته باشد. شاید تلنگر اصلی برای قطع دومینوی فعلی همین مسئله باشد و این مسئله می‌تواند روشنفکر ما را از توریست به زائر و از وضعیت نیهیلیست به وضعیت ر‌هایی‌بخش تبدیل کند.

منبع: فرهیختگان

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
fownix
غارعلیصدر
پاکسان
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon
تبلیغات