هدف گروگانگیری بود برای آزادی یک جاسوس هسته‌ای!


هدف گروگانگیری بود برای آزادی یک جاسوس هسته‌ای!

قبل از دستگیری بنده، یک ایرانی به دلیل ارائه اطلاعات دانشمندان هسته‌ای را به موساد دستگیر شد.دستگیری من یک گروگانگیری بود و آلمان به نیابت از سایر دولت‌های متخاصم، حاضر بود بنده را آزاد کند، به شرطی که جلالی هم آزاد شود!

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم،اسدالله اسدی در تیر 1397 دستگیر شد و پنج‌سال در بلژیک زندانی بود و نهایتاً با پیگیری وزارت‌خارجه دولت شهید آیت‌الله رئیسی، به کشور بازگشت. روایت او از این حبس، اما به نیکی بر جوانب حقوق بشر در کشور‌های اروپایی نور می‌تاباند. وی در گفت‌و‌شنود اختصاصی با «جوان»، شمه‌ای از درد‌ها و حرمان‌های خویش در آن دوره را واگویه کرده است. 

شما از چه مقطعی، به عنوان دیپلمات وزارت امور‌خارجه در کشور اتریش، مشغول به کار شدید؟
از دوم تیر سال 1393، در نمایندگی کشورمان در وین، با عنوان رایزن سوم فعالیتم را آغاز کردم. 

دادگاه بلژیک، به چه اتهامی درخواست دستگیری شما را در خاک آلمان کرد؟

بیش از چهارسال از حضورم در کشور اتریش گذشته بود و به سبب تعهدی که به قوانین ناظر بر مأموریت دیپلماتیک داشتم، هرگز خطایی نکرده بودم که مصونیت دیپلماتیک من سلب شود. در سال 1397، در جریان مذاکراتی که بین کشورمان و گروه به اصطلاح پنج بعلاوه یک در جریان بود، فرانسه نقش پلیس بد را در مذاکرات هسته‌ای بر عهده داشت. فرانسه به طور همزمان، نقش اصلی را در توطئه و پرونده‌سازی علیه کادر دیپلماتیک کشورمان ایفا می‌کرد. فرانسه را باید از نو شناخت، لذا پیش از ورود به بحث، خیلی کوتاه عرض می‌کنم در طول تاریخ معاصر ما، هرگز به درستی به نقش خبیث و مخرب سیستم فرانسه، علیه سرزمین‌های دیگر نپرداخته‌ایم. بنده از شما که اهل تحقیق و پژوهش و متعهد به رسالت خبرنگاری هستید، تقاضا می‌کنم تاریخچه دخالت‌ها و بسط نفوذ ضد ایرانی فرانسه را از 100 سال قبل بررسی کنید. ببینید چه جرم و جنایت‌هایی در حق استقلال این ملت و این آب و خاک کرده، تا تحلیل دستگیری بنده به نحو جامع و مانع امکانپذیر باشد. فرانسه کشتار میلیون‌ها آفریقایی را در کارنامه سیاه خود دارد. جمجمه‌هایی که اکنون در موزه‌ای در فرانسه نگهداری می‌کنند، مربوط به مسلمانانی است که در کشور الجزایر به دست نیرو‌های فرانسوی به قتل می‌رساندند و سرهای‌شان را برای دریافت دستمزد به پاریس می‌فرستادند! جالب اینجاست با این همه جنایت، فرانسه در نگاه ملل دنیا، به اشتباه به عنوان مهد آزادی، دموکراسی و حقوق انسان شناسانده شده است! در کشور ما کسانی که این تبلیغ را بر عهده دارند، آن بخش از فرانکوفیل‌هایی هستند که خود و تبار خائن آنان در 100 سال اخیر، در عرصه سیاست و اقتصاد ما رخنه کرده، تا سیستم فرانسه را در عرصه‌های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، بر مقدرات کشور ما حاکم کنند. در پرونده‌سازی علیه بنده، علاوه بر فرانسه، کشور‌های بلژیک، سوئد، اتریش و آلمان نیز شریک جرم بودند. کشور اتریش در سلب مصونیت دیپلماتیک، آلمان در دستگیری، بلژیک در صدور حکم دستگیری خودسرانه و محاکمه‌غیر قانونی و سوئد نیز به روش دیگر، با فرانسه همدستی کردند. حقیقت ماجرا این بود که دوسال قبل از دستگیری غیرقانونی بنده، یک تبعه ایرانی مرتبط با سرویس‌های اطلاعاتی اروپایی و رژیم صهیونیستی، در ایران دستگیر شده بود. این شخص که از سوی سیستم ضدجاسوسی کشورمان شناسایی و دستگیر شده بود، در جریان تحقیقات قضایی در ایران، با مشاهده مدارک قطعی مبنی بر جاسوسی خود، اعتراف کرده بود، اطلاعات دانشمندان هسته‌ای ما را به موساد تحویل داده است! این فرد دکتر احمدرضا جلالی نام دارد و در جریان دادرسی و بنا به مستندات غیرقابل انکار، به اعدام محکوم شده بود. در جریان تقسیم کار بین دشمنان استقلال ایران، رژیم‌های سوئد و بلژیک به طور ویژه این مأموریت را داشتند که از اجرای حکم جلوگیری و جلالی را آزاد کنند! اگر به مطبوعات آن دوران مراجعه کنید، مشاهده خواهید کرد در اغلب مطالب رسانه‌های بلژیکی، هر جا از بنده اسم برده می‌شود، اشاره‌ای هم به احمدرضا جلالی می‌شود! این بدان معنا بود که موضوع از نگاه دولت‌های متجاوز اروپایی، یک گروگانگیری است و آلمان به نیابت از سایر دولت‌های متخاصم، حاضر است بنده را آزاد کند، به شرطی که جلالی هم آزاد شود. این چیزی نبود مگر یک گروگانگیری که از سوی سیستم‌های اطلاعاتی اروپایی و رژیم نامشروع صهیونیستی طراحی شده بود. 

در طول یک سال اول بازداشت غیرقانونی در بلژیک، یک بار در جریان ملاقات‌با همکارانم که از سفارت کشورمان در بروکسل می‌آمدند، متوجه شدم این خواست سرویس‌های اطلاعاتی اروپایی است که جاسوس هسته‌ای در قبال رهایی بنده آزاد شود! به توفیق الهی، بنده از همکارانم درخواست کردم تا این پیام را از جانب من به تهران ارسال کنند که حاضر نیستم با شخصی مبادله شوم که در قتل دانشمندان ما دست داشته است و صراحتاً گفته بودم: هر که در داخل دولت ما چنین تصمیمی بگیرد، خودش باید در جهنم جواب خدای متعال را بدهد! رویداد جالب این بود که بعد از صدور حکم اعدام جلالی در ایران، رژیم سوئد به او تابعیت سوئدی داده بود! شما دقت کنید بیدادگاه اروپایی، چگونه به این توطئه کمک می‌کند تا دیپلمات ایرانی به میزانی محکوم شود که بشود او را با جلالی مبادله کرد. 20سال حبس برای بنده تعیین کردند، در پرونده‌ای که شاهدان آن اعضای تشکیلات ورشکسته‌منافقین بودند. تصاویر شاهدان پرونده نیز در چند ماه اول، از داخل تشکیلات نفاق بیرون آمد و عضویت آنها افشا شد. اگر قاضی ستم‌پیشه بلژیک، حتی بر اساس جعلیات مندرج در پرونده می‌خواست حکم صادر کند، 20 سال محکومیت از آن استخراج نمی‌شد، اما اروپا به این میزان محکومیت نیاز داشت تا به هدف نامشروع خود برسد. 

بعد از این حجم از پایمال‌کردن حق مصونیت و انکار قانون بین‌الملل، دادرسی را چگونه شکل دادند؟ 

شکل پیگیری، به طور آشکار از این واقعیت خبر می‌داد که اتهامات مبنایی ندارد و ساختگی است. وقتی پلیس شخصی را توقیف می‌کند، به شکل منطقی اتهام او را بیان می‌دارد، اما بدون اینکه دلیل بازداشت گفته شود، اقدام به دستگیری کردند که البته در این مورد بنا به نظریات حقوقی معتبر، این نوع اقدام در حق دیپلمات مقیم، بازداشت خودسرانه محسوب می‌شود. جالب است بدانید؛ به جز فردای آن روز تا چیزی حدود 10ماه، از من بازجویی صورت نگرفت...! 

یعنی حدود 10 ماه؟

بله. تاریخ اولین بازجویی، در پرونده قابل مشاهده است. 

آیا خانواده شما هم بازداشت شدند؟

بله. آنها نه تنها بازداشت شدند، بلکه بازجویی هم شده بودند و این در حالی بود که هیچ دلیل قانونی برای بازداشت و بازجویی از آنها وجود نداشت. 

چرا پرونده در بلژیک باز شده بود؟

اول به خاطر پیچیدگی‌هایی که در روال قضایی در بلژیک است و دستگاه قضایی در هرگونه تصمیم خلاف قانون، دست باز دارد. این را همه آگاهان مسائل حقوقی در اروپا می‌دانند. دوم اینکه سیستم بلژیک، در جریان خواست غیر قانونی آزاد کردن جلالی، مسئولیت پذیرفته بود و هنوز هم همین نقش را دارد. 

به هرحال بعد از گذشت 101 روز و در شرایط بازداشت غیرانسانی و غیرقانونی در شهر ورتزبورگ آلمان، دادگاه موسوم به بامبرگ ضمن نقض قانون بین‌الملل، به استرداد حکم داد و من به پلیس بلژیک تحویل داده شدم. بعد از حدود شش‌ماه که از استرداد غیرقانونی گذشت، بنده را در فهرست تروریستی اتحادیه اروپا قرار دادند و این در حالی بود که هنوز دادگاهی تشکیل نشده بود، تا تصمیم بگیرد که نسبت بنده با آن پرونده را مشخص کند!

وقتی در زندان بودید آیا هیچ‌وقت از شما سؤالی نپرسیدند؟

خیر. هیچ پرسشی از من صورت نگرفته بود. شما را ارجاع می‌دهم، به پرونده‌ساختگی دادگاه بلژیک. اگر به پرونده دسترسی پیدا کنید، مشاهده می‌کنید اولین بازجویی در اردیبهشت سال 98 صورت پذیرفته. در واقع بنده در تیر 1397 دستگیر شدم و در اردیبهشت سال بعد، پلیس بلژیک برای بازجویی به زندان هاسلت آمد و اولین جلسه را برگزار کرد! بازجویی‌ها، به نحو کاملاً تصنعی و کلیشه‌ای برگزار شد و گمان می‌کنم در مجموع، پنج جلسه بازجویی تا اواخر همان سال، یعنی تا حوالی بهمن‌ماه برگزار شد. شاید شما تصور کنید، بعد از تمام شدن جلسات بازجویی، منطقی است که دادگاه تشکیل شود و اتهامات مورد بررسی قرار بگیرد، اما تا دوسال و نیم هیچ اقدامی انجام ندادند و بنده را در شرایط انفرادی و در بازداشت نگه‌داشتند!

در دادگاه چه گذشت؟

در دادگاه حضور نیافتم. به این سبب که از نظر من، دادگاه صلاحیت رسیدگی به چنین اتهامی را نداشت. اساساً دادگاه فرمایشی و پوچ بود و شأنیتی نداشت که وارد حوزه محاکمه دیپلمات‌ها شود. اگر در این دادگاه حضور پیدا می‌کردم، به معنای تأیید چنین دادگاهی محسوب می‌شد. این موضوع را در نامه‌ای خطاب به قاضی هم نوشتم و بعد از آزادی، متوجه شدم متن این نامه در رسانه‌ها منتشر شده بود. 

آیا ملاقات با شما، صرفاً از طرف اعضای سفارت کشورمان صورت می‌گرفت؟

بله. البته بیشتر پس از استرداد به بلژیک. با این حال در طول پنج سال، ملاقات خانوادگی نداشتم و این به دلیل ستمی بود که سیستم‌های آلمان و بلژیک می‌کردند. بر اساس قرائن و شواهد متوجه شده بودم، طرحی وجود دارد که به خانواده‌ام اجازه ورود به بلژیک را بدهند و آنگاه آنان را دستگیر نمایند!

به چه دلیل؟ 

با هدف گروگانگیری. آنها قصد داشتند تا کفه‌سمت خودشان را سنگین‌کنند، بلکه بتوانند جمهوری اسلامی را مجبور به لغو مجازات جاسوس احمدرضا جلالی کنند. از جمله نشانه‌های وجود چنین طرحی، این بود که همیشه حق من در گفت‌وگوی تلفنی با خانواده نقض می‌شد. در طول پنج‌سال، اگر بخواهم معدل‌گیری کرده باشم، حدود یک سال بیشتر من نتوانستم صدای خانواده‌ام را بشنوم! یکی از اسباب و علل این شکنجه روحی و روانی، می‌توانست این باشد که خانواده برای دیدن من به بلژیک بیایند. نزدیک یک سال از دستگیری من گذشته بود و من یک بار به بازجوی بلژیکی گفتم: چرا وسایل خانواده‌ام را به آنان تحویل نمی‌دهید؟ پرسید: اگر ما بخواهیم وسایل را بدهیم، آیا آنها برای تحویل گرفتن به بلژیک خواهند آمد؟! از این دست شواهد وجود داشت که من متوجه می‌شدم آنها قصد گروگانگیری دارند. 

در مورد تلفن به خانواده، هر دفعه به بهانه‌ای مانع ایجاد می‌کردند. مدت‌ها به این بهانه که شما در فهرست تروریست‌ها هستی و حق نداری در حساب زندان پول داشته باشی، مرا از این حق محروم می‌کردند. طبیعی است وقتی اجازه نداشتم برای تلفن زدن اعتبار بخرم، امکان تماس تلفنی با خانواده را نمی‌یافتم. این ظلم فقط به مانع‌تراشی برای صحبت تلفنی با خانواده محدود نمی‌شد، بلکه با توجه به بلوکه شده پول، حتی نمی‌توانستم یک عدد مسواک بخرم! این روال به حدی مشکل‌ساز شده بود که خودشان مجبور شدند فکری به حال این وضعیت کنند. در نهایت سال بعد، موضوع را با پوشش مجوز وزارت خزانه‌داری حل کردند و من از آن پس می‌توانستم به صورت محدود و بسیار کمتر از چیزی که سایر زندانیان از تلفن برخودار بودند، با خانواده‌ام صحبت کنم. این روند چهار ماه بیش‌تر طول نکشید و سپس قطع شدن تلفن‌ها، دوباره شروع شد!

این بار به چه بهانه‌ای؟ 

بهانه قانونی نداشتند، در نتیجه به فریبکاری با بهانه‌ای سخیف ادامه دادند. این بار می‌گفتند: مشکلات فنی باعث شده تا تلفن‌ها قطع شود! ماه‌ها از مرحله جدید قطع کردن تلفن‌ها، گذشته بود. شکل آن به اینگونه بود که سیستم را طوری تنظیم کرده بودند، که یک دقیقه بیشتر در هر مرحله نتوانم صحبت کنم. این شیوه، واقعاً آزار دهنده بود. بعد از مدتی، همین یک دقیقه‌ها را هم اجازه ندادند و به طور کلی ارتباط قطع شد! گاهی بعد از شش ماه می‌آمدند و می‌گفتند: تست کن، شاید تلفن‌ها وصل شده باشد. تست می‌کردم و می‌دیدم وصل است. اما این بار فقط دو، سه روز بیش‌تر نمی‌گذشت که مجدداً قطع می‌کردند و دوباره بهانه مشکلات فنی را می‌آوردند. این روند به جایی رسید که دیگر هیچ‌گاه به من مراجعه نشد که امتحان کنم شاید وصل شده باشد. دریک سال آخر بازداشت، حتی یک بار هم نتوانستم تلفن بزنم! یکی از کار‌های ثابت همکارانم در سفارت، دنبال کردن رفع چنین مشکلاتی بود که هرگز با موفقیت همراه نبود. زیرا طرف بلژیکی، قصد آزار و اذیت داشت. 

از سایر شکنجه‌ها بگویید؟ 

عرض کردم به دادگاه نرفتم. خدا شاهد است، نیم‌ساعت بیش‌تر از این مخالفت نگذشته بود که «گرمایش» سلول را بستند و سلول تبدیل به یخچال شده بود! آنها این شکنجه را در سه زمستان ادامه دادند. سیستم گرمایش به دلیل سرمای آن منطقه، معمولاً از اواخر مهر باز می‌شد و در اواسط اردیبهشت سال بعد بسته می‌شد. شما حساب کنید حداقل شش‌ماه، بنده را از گرمایش مطلوب  که حق هر زندانی است- محروم می‌کردند. هیچ‌یک از تلاش‌های همکاران برای پایان یافتن این شکنجه، به نتیجه نرسید. در آخرین زمستان همکاران تلاش کردند تا یک عدد پد گراماساز (که در کشورمان به تشک برقی مشهور است)، با پول خودم که در حساب زندان بود، برای بنده خریداری شود. اما بعد از مدت‌ها که ما را سرکار گذاشتند، آن را هم نخریدند. خریدن چنین وسیله‌ای، به معنای برداشتن شکنجه بود و طبیعتاً آنها قصدی برای این کار نداشتند. در ماه‌های آخر بازداشت، شهید عزیز امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجه فقیدمان، در ملاقات با وزیر خارجه بلژیک - که در سوئیس انجام شده بود- مشکل گرمایش را مطرح کرده بودند. وزیر بلژیکی با وقاحت و گستاخی تمام گفته بود: اگر آقای اسدی مشکلی دارند، آن را با رئیس زندان در میان بگذارند! این در حالی بود که مکاتبات پیرامون این مشکل، سه سال بین سفارت ما و وزارت خارجه بلژیک در جریان بود. 

با این همه لازم است عرض کنم به لطف تعلیم و تزکیه حضرت حق و به برکت خاندان وحی (صلوات الله علیهم اجمعین)، هرگز در زمین گروگانگیر‌ها بازی نکردم. آنها مقاومت‌های مختلف را می‌دیدند و این یکی را بدتر از همه جواب دادند! بنده خاک پای حضرت ابراهیم (ع) هم محسوب نمی‌شوم، ولی به تأسی از داستان مجاهدت آن پیامبر خدا، تبر روی دوش بت بزرگ – یعنی قاضی بلژیکی – گذاشته شده بود، به‌اذن‌الله. 

روز‌های سخت زندان، بر شما چگونه گذشت؟

گفت: حکایت شب هجران نه آن حکایت حالی است | که شمه‌ای ز بیانش به صد رساله برآید. در این پرونده اگر مرتکب جرمی شده بودم، حرفی نبود که این همه حجم اذیت و آزار تحمل شود، ولی وقتی هیچ‌کدام از اتهامات به من درست نبود، نیاز به توان مضاعفی برای تحمل آزار‌و‌اذیت‌ها بود و چنین توانی به لطف خدای متعال، به وجود آمد. یاد حضرت حق و انس با قرآن، رمز مقاومت بود. همه ستم‌هایی که روا داشته می‌شد، با تمسک به کلام حق تحمل می‌شد. به محض انتقال به زندان، درخواست داشتم، قرآن در اختیار من قرار گیرد. با مخالفت روبه‌رو شد. پیگیری و مقاومت نتیجه داد و بالاخره بعد از حدود یک ماه، بالاخره قرآن به دستم رسید. زمانی که زندان را ترک کردم، در میانه ختم چهل و پنجم قرآن بودم. انس با کلام حق، برایم الهام‌بخش و موجب آرامش بود. ببینید خدای متعال این مرگ و زندگی را آفریده، برای اینکه معلوم شود کدامیک از ما انسان‌ها نیکوکارترین هستیم. منظورم این است که معلوم شدن نیکوکارترین، جز به وسیله ابتلا و آزمایش ممکن نیست؛ لذا این حوادث ایجاد می‌شود، تا ما امتحان شویم. در این بوته هجران است که عیار انسان‌ها مشخص می‌شود و من فکر می‌کنم اگر لطف و مرحمت خدای متعال در حق این بنده وجود نداشت، معلوم نبود چه سرنوشتی در این ابتلا پیدا می‌کردم. مطلقاً نخواهم توانست، شکر حتی یک لحظه از آن نعمت صبر و مقاومت را به جای آورم. حافظ می‌گوید: خوش برآ با غصه‌ای دل کاهل راز  |  عیش خوش در بوته هجران کنند 

همانطور که در کلام وحی آمده است: زندگی خوش، در گرو ایمان و عمل صالح است. باید به آیات سوره مبارکه رعد و تفسیرالمیزان در این زمینه، توجه کنیم. شاید مهم‌ترین دستاوردی که در طول آن پنج سال به لطف حق به دست آوردم، این بود که به رضای خدا راضی بودم. دیگر دعایی برای آزادی نداشتم. دعای من این بود که هرچه پروردگارم به آن راضی است، در حق من تحقق پیدا کند. گفت: من از درمان و درد و وصل و هجران  |  پسندم آنچه را جانان پسندد 

رفتار شما در زندان، با کادر آنجا چگونه بود؟

کاش یک روزی اسناد و گزارشات زندان که از‌سوی مدیریت‌ها و کادر زندان تهیه و به شکل مکتوب برای مقامات بالاتر ارسال شده از طبقه‌بندی خارج شود. در تمامی گزارشاتی که هر دو ماه یک بار تهیه می‌شد و به امضای خودم می‌رسید، این عبارات به چشم می‌خورد: زندانی با ادب و احترام برخورد می‌کند، ضوابط زندان را نادیده نمی‌گیرد، درگیری ایجاد نمی‌کند و از این دست موضوعات. 

کل مدت در سلول انفرادی بودید؟ 

روز‌های آخر بازداشت غیرقانونی، شاید چیزی در حدود 24 روز شد که من را به زندان دیگری منتقل کردند و در یک سلول دو نفره محبوس بودم. 

آیا از فرصت‌هایی مثل هواخوری و ورزش برخوردار بودید؟ 

آنها تلاش می‌کردند چیز‌هایی مثل هواخوری یا ورزش را در کام من تلخ کنند. هشت‌ماه از سال اول را با نقض حق هواخوری جمعی مواجه می‌شدم و به شکل انفرادی، در محوطه‌ای کوچک قدم می‌زدم. زمان این هواخوری یک ساعت بود، در حالی که زمان هواخوری برای سایر زندانیان، سه‌بار در روز و هر بار یک ساعت و نیم بود. وقتی فشار‌ها بیش‌تر شد، فکر می‌کنم حدود 19 ماه از بازداشت گذشته بود که با توکل بر خدای متعال دیگر به هواخوری نرفتم و در همان سلول 9 متری باقی ماندم. مجموعاً سه سال و دو ماه شد که به هواخوری نرفتم! البته لازم است، توضیح دهم، محل ملاقات با همکاران در داخل ساختمان زندان بود که در هفته حدود یک ساعت در آن اتاق، از پشت شیشه با همکاران ملاقات می‌کردم. 

چه مدت فرصت پیدا کردید در هواخوری با دیگر زندانیان برخورد داشته باشید؟ 

فکر می‌کنم مجموعاً در آلمان و بلژیک، 10 ماه شد. در آنجا از ملیت‌های گوناگون بودند. ایران، پاکستان و افغانستان، کشور‌های عربی، آفریقا، کشور‌های مختلف اروپایی، امریکای لاتین. 

آیا گفت‌وگویی هم، بین شما با آنان انجام می‌شد؟ 

بسیار. طبعاً موضوع اتهامی و شرایط بنده، به لحاظ تجربیات و وظیفه دیپلماتیک و فرصت‌هایی که خدای متعال در همه عمر عطا فرموده بود تا دانش‌اندوزی نمایم، شرایطی را فراهم کرده بود که حداکثر استفاده را از این فرصت داشته باشم. ظلم و ستم سیستم‌های اروپایی‌ها را در پرونده خودم توضیح می‌دادم، ولی هرگز از آنان سؤال نمی‌کردم که: شما چرا اینجا هستید؟ اغلب خود آنان، پرونده‌های‌شان را توضیح می‌دادند. گفت‌و‌گو‌ها عموماً فضای آموزشی داشت، در مسائل متنوع دینی، سیاسی، اجتماعی، سبک زندگی صحیح و از این قبیل. تلاش می‌کردم تا جایی که توان دارم، وظیفه تبیین و روشنگری را در همه ابعادی که نیاز بود، به انجام برسانم. 

من گمان می‌کنم دلیل اینکه روز سیزدهم دی 1398، بعد از حدود هشت ماه که در جمع زندانیان بودم، من را از زندان Hasselt به زندان Beveren منتقل کردند، همین انس و الفتی بود که با زندانیان به وجود آمده بود. بعد از انتقال متوجه شدم، ساعاتی قبل از انتقال، سردار رشید اسلام حاج قاسم سلیمانی به شهادت رسیده‌اند. تردیدی نداشتم انتقال من به زندان جدید، به این سبب بود. در حقیقت اگر من کماکان در جمع زندانیان زندان هاسلت به سر می‌بردم - که هشت ماه از رفاقت ما گذشته بود- این امکان به وجود می‌آمد تا حقائق امور را در خصوص جنایت امریکا و شرکای اروپایی آن، در ترور رهبران و فرماندهان مقاومت بیان نمایم و این به نفع سیستم‌های ستم‌پیشه غربی نبود. 

در شرایط کرونا چه وضعیتی داشتید؟

منطقاً، چون در هواخوری حضور پیدا نمی‌کردم و در شرایط ایزوله بودم، امکان آلودگی به ویروس کرونا برای من بسیار کم بود. هر روز یک عدد ماسک پارچه‌ای به زندانیان می‌دادند و همینطور به من، روز بعد ماسک‌ها را برای شست‌وشو می‌گرفتند و ماسک دیگری می‌دادند و همینطور این روند، تا پایان بحران کرونا ادامه داشت. ماسک‌ها در اثر استفاده و شست‌وشوی مدام پوسیده شده بود، به نحوی که می‌شد فهمید که فقط برای رفع تکلیف داده می‌شود! کادر زندان و نگهبان‌ها، ماسک‌های خودشان را داشتند و از بیرون تهیه می‌کردند. 

آیا واکسن زدید؟ 

خیر. این هم یکی از شکل‌های مقاومت بود که در مقابل سیستم ظالم بلژیک انجام می‌شد. به کرات مراجعه می‌کردند و من پاسخ منفی می‌دادم. دفعه آخر، کادر درمان را از بیرون زندان آوردند و خیلی هم اصرار کردند. حتی در آخرین تلاش‌ها گفتند: این واکسن حلال است. ولی من رد کردم و گفتم: سیستم شما مرا در این شرایط قرار داده است، لذا اگر مشکلی هم برای من ایجاد شود، شما مقصر هستید. من اگر در خارج از زندان بودم، بی‌تردید واکسن می‌زدم. اگر قرار بود دیپلمات دستگیر شود، در پایتخت کشور‌ها ساختمان‌هایی ایجاد می‌شد و بر سردر آن می‌نوشتند: زندان دیپلماتیک! 

آیا تلاش نمی‌کردند که شما را به هواخوری بفرستند؟ 

بله. بسیار فشار روانی می‌آوردند، ولی پاسخ منفی بود. می‌گفتم: در نهایت یا افقی از اینجا خارج می‌شوم، یا عمودی و توضیح می‌دادم، یا به وسیله مرگ شرافتمندانه از این سلول رها می‌شوم یا آزاد خواهم شد، راهی جز این دو ندارم. 

در جریان گفت‌و‌گو اشاره‌ای داشتید به تعبیر دادگاه کانگورو، منظور شما چه بود؟ 

در هواخوری زندان هاسلت، یک رسم غیرقانونی وجود داشت و آن هم تشکیل دادگاهی بود، به نام دادگاه کانگورو! در شرایطی که مشکلی پیش می‌آمد و می‌خواستند برای آن تصمیم بگیرند، زندانیان از بین جمع خودشان کسانی را به عنوان بازپرس، قاضی، وکیل و نظائر اینها انتخاب و به موضوع اتهامی رسیدگی می‌کردند و در نهایت اگر به حکمی می‌رسیدند، آن را اجرا می‌کردند. مجازات‌ها از مصادره اموال بود، تا قتل مجرم! البته گاهی هم مشکلات، به تشکیل دادگاه نمی‌رسید و دعوا می‌شد! تا سرحد مرگ، یکدیگر را می‌زدند! در چنین شرایطی برای مصون ماندن از زد و خوردها، فقط باید به دورترین نقطه از محوطه می‌رفتیم و از دور صحنه را تماشا می‌کردیم. برخی هم تلاش می‌کردند میانجی‌گری کنند که اغلب خودشان کتک می‌خوردند. 

این دادگاهی را که تشکیل می‌دادند، بنا به یک رسم قدیم در زندان‌های اروپا، آن را «دادگاه کانگورو» می‌نامیدند. من به زندانیان می‌گفتم که این دادگاهی که در بلژیک برای من تشکیل شده، در حقیقت می‌شود از آن به «دادگاه کانگورو» تعبیر کرد، چون قانونی نبود و اساساً با اشخاص دیپلمات که به این نحو برخورد نمی‌کنند. من این را به کارکنان زندان هم می‌گفتم که ببینید سیستم کشور شما هرگز نامی از دولت من نمی‌برد، چون این کیس در واقع یک گروگانگیری است. اگر این پرونده بهره‌ای از حقیقت داشت، حداکثر اقدام این بود که دیپلمات را رسماً اخراج کنند، سپس با دولت فرستنده او وارد چالش شوند. 

در نهایت چگونه آزاد شدید؟

همانطور که می‌دانید، من به 20 سال حبس محکوم شده بودم و عملاً در حال سپری کردن مدت محکومیت بودم، اما روی کار آمدن دولت شهید آیت‌الله دکتر رئیسی، به لطف الهی همه توهمات و محاسبات سیستم‌های غربی را به هم زد. سیستم‌های ضدجاسوسی کشورمان مأموریت یافتند که با کار شبانه‌روزی اقدام به شناسایی جاسوسان اروپایی در داخل کشور کنند. هنوز یک سال از آغاز کار دولت نگذشته بود که این هدف محقق شد و یکی از جواسیس اروپایی - که با پوشش فریب‌کارانه امدادگر به داخل کشور آمده بود- دستگیر شد. این اقدام درست، ورق را برگرداند و موجب شد دولت‌های ستم‌پیشه اروپایی، از گروگان‌گیری دست بردارند و به جای مطرح کردن خواسته غیرقانونی لغو حکم احمدرضا جلالی، به آزادی من تن دهند. در مقابل نیز ایران جاسوس بلژیکی - که به 39 سال حبس محکوم شده بود را آزاد کرد.

منبع: جوان

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
fownix
غارعلیصدر
پاکسان
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon
تبلیغات