هوشنگ مرادی کرمانی؛ زندگی و سینمای ملی


هوشنگ مرادی کرمانی؛ زندگی و سینمای ملی

آنچه باعث می‌شود هوشنگ مرادی کرمانی هنوز قصه‌هایش دارای اهمیت باشند، عنصر «زندگی» است که خوب روایت شده؛ اما نه یک زندگی سانتی‌مانتال یا خیلی آوانگارد، بلکه همین سادگی قصه که نماد تاریخ ایران است باعث شده که هنوز مرادی کرمانی برای ما اهمیت داشته باشد.

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، هفته گذشته تصمیم گرفتم از مترو برای همه رفت‌وآمدها استفاده کنم. مترو هم خیلی شلوغ نیست، معمولاً در ساعت‌هایی که من رفت‌وآمد می‌کنم. آقایی که اهل یکی از شهرهای اطراف اصفهان بود، در حال تماشای سریال قصه‌های مجید با گوشی خودش بود؛ برایم جالب بود، قصه‌های مجید! آن هم در مترو! قصد داشتم سؤال کنم که خودش گفت: «سالی دو بار نگاه می‌کنم و در ده سال اخیر شاید بیست بار دیده‌ام؛ مهمان مامان را هم بالای ده بار دیده‌ام! و همه کتاب‌های آقای کرمانی را هم خوانده‌ام. اصالتاً بچه اصفهان هستم، ولی الان نجف‌آباد زندگی می‌کنم.» واقعاً برایم عجیب بود. پرسیدم چرا؟ گفت: «حس خوبی دارم، یاد خاطرات گذشته زنده می‌شود و کلاً پیام‌های اخلاقی خوبی دارد. حقیقتش فکر می‌کنم اصفهان آن دوره خیلی زیبا بود. اصلاً کاش برای همه شهرها آقای کرمانی یک اثر داشت!» بعد هم از من آدرس مکانی در داخل حرم را پرسید و پیاده شد، اما حرف او اصلاً من را رها نکرد. راستی، کاش از او می‌پرسیدم شغلش چیست!

اما ذهنم درگیر شد. چرا قصه‌های مجید هنوز دنبال‌کننده دارد؟ آیا حس نوستالژیک یا دوگانه سنت و تجدد - که مجید سوژه جست‌وجوگر و نماد تجدد بود و بی‌بی هم نماد سنت بود - باعث می‌شود هنوز این قصه‌ها زنده باشند و مخاطب داشته باشند؟ در واقع به نظر می‌رسد این فهم ساده‌سازی است. آنچه اهمیت دارد و باعث می‌شود هوشنگ مرادی کرمانی هنوز قصه‌هایش دارای اهمیت باشند، عنصر «زندگی» است که خوب روایت شده؛ اما نه یک زندگی سانتی‌مانتال یا قصه‌ای خیلی آوانگارد، بلکه همین سادگی قصه که نماد تاریخ ایران است باعث شده که هنوز مرادی کرمانی برای ما اهمیت داشته باشد. شاید لازم باشد کمی بیشتر درباره این مسئله توضیح داده شود. 

چند سال قبل مارتا نوسبام سخنرانی‌ای در حوزه ترس داشت. در طرح بحث او - که ناظر به وضعیت جدید جهانی بود - مطرح شد که همه چیز به سود تقلیل پیدا کرده است و ما از عنصر عشق و احساسات دور شده‌ایم. آیا سیاست و عدالت بدون احیای عشق و احساسات ممکن است؟ این طرح بحث او باعث شد برخی پژوهشگران در نقاط مختلف، طرح خودشان را ارائه دهند که چرا نوسبام بحث مهمی را مطرح کرده است. واینر که پژوهشگر حوزه بحران‌ها بود، درباره این مسئله پرسشی مطرح کرد؛ اساساً به این جهت ما از ایده نوسبام دور هستیم که در بحران‌ها برای کنترل رخدادهای جدید از احساسات و عشق کمتر می‌توانیم استفاده کنیم. او به‌سادگی بیان کرد که در بحران زیستن یعنی ازدست‌دادن کنترل رخدادهای جدید و این مسئله دارای اهمیت ویژه‌ای است. در واقع آنچه وضعیت فعلی جهان را نشان می‌دهد، این موضوع است که اساساً انسان در بحران‌های گوناگون زیست می‌کند؛ یا از بحرانی به بحران دیگر می‌رود و یا شاید زیستن حدفاصل دو بحران یا نقل‌مکان از بحرانی به بحران دیگر باشد. در چنین شرایطی ما به‌عنوان انسان‌هایی که قصد داریم زیست کنیم، چگونه باید ادامه دهیم؟ در چنین شرایطی است که هوشنگ مرادی کرمانی برای ما اهمیت دارد. 

آیزبلا حماد، نویسنده و مدرس روایت در انگلستان، طرحی دارد که غربی‌ها همیشه پایان روایت و قصه را اعلام می‌کنند؛ یعنی می‌گویند باید قصه این‌گونه، با این قهرمان یا آن مدل تمام شود. در واقع یک جبر قصه‌گویی را به دیگران تحمیل می‌کنند. در بحران‌ها هم این‌گونه صورت‌بندی می‌شود که بحران فقط به مدل ما به پایان می‌رسد! حماد معتقد است این جبر تکرار قصه‌ها باعث می‌شود ما قصه خودمان را نگوییم و این یعنی زندگی در بحران را به سبک خاصی باید پذیرا باشیم که با ایده‌های زندگی ما یکسان نیست. در حقیقت هوشنگ مرادی کرمانی به ما یاد داده است که اصلاً قصه‌ها به‌صورت جبری معنا ندارند؛ ما ایرانی‌ها قصه خودمان را داریم؛ در بحران هم باید قصه‌های خودمان را بگوییم و پایان قصه را ما باید مشخص کنیم. در این لحظه است که قصه ایرانی و ایرانی‌ها شکل می‌گیرد. 

به‌نوعی آن مرد در مترو که در حال تماشای قصه‌های مجید بود، در حال مقاومت‌کردن در برابر قصه‌های مد شده برای بحران‌های تازه بود؛ او با پناه‌بردن به قصه‌های مجید سعی می‌کرد قصه امروز خودش را دوباره بازسازی کند و خودش مسئول قصه برای زندگی خود باشد. شاید برای فهم بهتر آنچه مرادی کرمانی طراحی می‌کند، باید مقایسه کنیم؛ مثلاً فیلم مهمان مامان را با فیلم‌هایی مثل ابد و یک روز یا مشابه آن؛ به این دلیل که سوژه هر دو فیلم فقر است، اما در ابد و یک روز مسئله فقر تماشایی می‌شود و فقر سوژه تماشا شده است؛ اما در مهمان مامان فقر از دل یک زندگی، از دل یک عشق و از دل یک وضعیت انسانی روایت می‌شود. مسئله قصه مهمان مامان با فقر و تنگ‌دستی به پایان نمی‌رسد؛ همه سوژه‌ها عاملیت پیدا می‌کنند تا لحظه عدم فقر - حتی کوتاه - شکل بگیرد، اما اجازه نمی‌دهند قصه فقر جبری به آن‌ها تحمیل شود. به‌نوعی قصه این فیلم نشان می‌دهد ما خودمان می‌توانیم قصه بگوییم. 

کرمانی به ما یاد داده است که در هر وضعی این ما ایرانی‌ها هستیم که باید قصه خودمان را بگوییم، و قصه ما قطعاً از بیرون به ما تحمیل نمی‌شود؛ نمایشی نیست و در بحران‌ها هم شکل خود را دارد. این تفاوت بنیادین طرح زندگی در قصه‌های مرادی کرمانی با سایر قصه‌هاست. حال شاید لازم باشد این نکته را افزود که کاش سینمای ما دوباره جسارت کند و باز از زبان خودمان، برای خودمان قصه بگوید تا سینمای ملی دوباره شکل بگیرد.

منبع: فرهیختگان

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
fownix
غارعلیصدر
پاکسان
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon
تبلیغات