چرا فیلم «ناتوردشت» را نباید از دست داد؟
فیلم «ناتوردشت» فقط روایت گمشدن یک کودک نیست؛ روایتی است از گمشدن توجه، عاطفه و امنیت در قلب خانواده. اثری تلخ، شریف و بیداربخش که تماشای آن، ضرورتی انسانی است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در روز ششم جشنواره فیلم فجر، همزمان با حضور پررنگ چهرههای شناختهشده در راهروهای برج میلاد، هادی حجازیفر را دیدیم که آرام و بیسر و صدا منتظر آغاز اکران فیلم «ناتوردشت» بود.
با او گفتوگویی کوتاه داشتیم و نکاتی شنیدیم که دیدن این فیلم را ضروریتر میکند. حجازیفر با اشاره به هوشِ کارگردانی محمدرضا خردمندان و پارتنرِ خوبی همچون میرسعید مولویان، از فیلمنامهای گفت که فراتر از یک روایت، هشداری صریح به خانوادههاست. هشداری که، بهزعم او، ذات سینما و نمایش نیز همین است: آگاهسازی جامعه.
او به دشواریهای تولید فیلم هم اشاره کرد؛ از صحنههای سخت بدون استفاده از بدلکار گرفته تا سرمای طاقتفرسا و روزهای کوتاه زمستان. حجازیفر همچنین بازی سیدعلی صالحی را تحسین کرد؛ بازیگری که اگرچه متراژ نقشش کوتاه است، اما با گریم خاص و بازیای درخشان، حضوری ماندگار دارد.بازیگری که هنگام دیدار با او درباره این نقش صحبت کرد، چنین گفت: «هیچوقت اندازه نقش برایم مهم نبوده؛ من این نقش را از امام رضا(ع) هدیه گرفتهام.»
مهدی فرجی نیز از طراحی لوکیشنهایی گفت که جایگزین شمال کشور شدهاند؛ چراکه سرمای شدید و بارندگیهای پیاپی، امکان فیلمبرداری در آن منطقه را سلب کرده بود. در همین حال، کارگردان اثر، محمدرضا خردمندان، دوباره بر پیام اصلی فیلم تأکید کرد: «خانوادهها باید فرزندانشان را در حصار عاطفه و توجه نگه دارند. بهخصوص دخترانشان را که بیشتر از هر چیز به حمایت عاطفی نیاز دارند.»
در بخشی از فیلم، پدر دختر با اندوهی سنگین میپرسد: «چرا به دخترم نگاه نکردم؟» این جمله، شاید مهمترین جمله فیلم باشد؛ چراکه بهروشنی نشان میدهد غفلت والدین چه تبعاتی میتواند داشته باشد. اگر مادر یا پدر، توجهشان را از فرزندشان بردارند، معلوم نیست که چه سرنوشتی در انتظار او خواهد بود.
از گفتههای بازیگران و عوامل فیلم برمیآید که کلید رمز فیلم، در همین جمله است و پاسخ معمای «یسنا کجاست؟» را باید در دل همین هشدارها جستوجو کرد.
اما در مقام تحلیل نیز، «ناتوردشت» واجد نکات مهمی است. فیلم، در کنار لوکیشنهای بکر و چشمنواز، قصهای واقعی و متفاوت را روایت میکند؛ روایتی که با آثار تکراری این سالها فاصله زیادی دارد. فیلم از دل یک اتفاق واقعی برآمده؛ ربوده شدن دختربچهای در شهرستان کلاله، و این موضوع را به بستری برای یک درام انسانی، روانشناختی و اجتماعی تبدیل کرده است.
داستان «ناتوردشت» از جایی آغاز میشود که دختربچهای در مزرعه مشغول بازی است. با شوق و هیجان، پدرش را چندبار صدا میزند تا کاردستیاش را ببیند، اما پدر سرگرم کار است و اعتنایی نمیکند. زمانی که بالاخره پدر فراغت مییابد و به سوی دخترک میرود، او دیگر آنجا نیست. یسنا، گم شده است.
این گمشدن، تنها آغاز یک ماجرای ساده نیست؛ آغاز یک بحران است. بحران غفلت، بحران خانواده. با انتشار ویدیویی در اینستاگرام توسط یکی از اهالی روستا، مردم از اطراف جمع میشوند تا در جستوجوی یسنا، سهمی داشته باشند. حالا همه روستا، یسنا را میشناسند؛ دختربچهای که گمشدنش، اضطراب را در جان آدمها میریزد.
فیلم در ادامه وارد مسیری پرفراز و نشیب میشود؛ مسیری که در آن، اتفاقاتی غیرقابل پیشبینی رخ میدهد. در این لحظات، «ناتوردشت» فقط یک فیلم اجتماعی نیست، بلکه به شکلی مؤثر وارد قلمرو روانشناسی میشود.
در ادبیات روانشناسی، والدین ـ بهویژه مادر ـ بهعنوان «پایگاه امن» کودک شناخته میشوند. پایگاهی که کودک از دل آن، احساس امنیت، هویت و عشق را تجربه میکند. دور شدن از این پایگاه، آغاز اضطراب و بحران درونی است؛ چه برای کودک و چه برای بزرگسال.
در «ناتوردشت»، انتخاب دختربچه بهجای پسربچه انتخابی هوشمندانه است؛ هرچند داستان واقعی نیز چنین بوده است. یسنا با ساختن قایق، پدر را صدا میزند تا دیده شود، تا خودش را در نگاه پدر معنا کند؛ اما بیپاسخ میماند. این بیتوجهی، دقیقاً همان لحظهایست که کودک از پایگاه امن فاصله میگیرد. و در دل همین فاصله است که خطر، کمین میکند. گرگهایی که در جامعه، منتظرند تا جای خالی عاطفه را با هجومشان پُر کنند.
یکی از تأثیرگذارترین صحنههای فیلم، نمایی هوایی از دشت در دل شب است؛ جایی که آدمها با مشعلهایی در دست، جمع شدهاند و همگی با یک صدا، یسنا را میخوانند. گویی تمام جامعه، به دنبال یک دختر گمشده است؛ اما در حقیقت، همه به دنبال گمشدهای در درون خود هستند. یسنا دیگر فقط یک کودک نیست؛ او نماد دختر روستاست، نماد دختر وطن.
و زمانی که پدر، دخترش را در آغوش میگیرد، گویی آرامشی جمعی بر روستا حاکم میشود؛ آرامشی که نهفقط از یافتن کودک، بلکه از بازگشت به یک حقیقت گمشده میآید.
فیلم در پایان، تصویری شاعرانه به نمایش میگذارد؛ مادری که دست دخترک خود را گرفته و منتظر است. منتظر کسی که شاید عشق است، شاید امید، شاید زندگی. دست در دست، به انتظار فردایی روشنتر.
فیلمبرداری دقیق، بازی چشمگیر میرسعید مولویان، حضور کوتاه اما قابلتوجه سعید آقاخانی، موسیقی تأثیرگذار و کارگردانی حسابشده محمدرضا خردمندان، همه در کنار هم، فیلمی شریف، نجیب و غیرکلیشهای را رقم زدهاند.
«ناتوردشت» بر اساس داستانی واقعی ساخته شده است: ربوده شدن دختری به نام یسنا در شهرستان کلاله استان گلستان؛ اتفاقی که در ابتدا شاید ساده بهنظر برسد، اما وقتی در بستر سینما روایت میشود، تبدیل به درامی تلخ و تلنگرآمیز میشود.
این فیلم، مانند برخی آثار انسانی دیگر نظیر «عطرآلود»، نه صرفاً درباره یک رویداد، بلکه درباره آگاهی از خود، مواجهه با مرگ و عبور از بحران است. در «ناتوردشت» نیز، شخصیتها بهتدریج از لاک درونی خود بیرون میآیند، با گذشتهشان روبهرو میشوند، و به شناخت تازهای از خود و اطرافشان میرسند.
پایان فیلم با وجود تلخی، حامل امید است. پیامی انسانی، فلسفی و درخشان از امکان ترمیم، از بیدار شدن، از آغوشی که هنوز باز است.
در میان بازیگران، هادی حجازیفر یکی از بهترین نقشآفرینیهای خود را ارائه داده است. او با حفظ تیپ شخصیتی همیشگیاش، توانسته لایههای جدیدی به نقش اضافه کند و در صحنههای کلیدی، تأثیری عاطفی و خاص بر جا بگذارد. اگرچه بازی میرسعید مولویان در تمام لحظات درخشان نیست و گاه انرژی لازم را منتقل نمیکند، اما همچنان در کلیت اثر قابلقبول است.
در مورد کارگردانی نیز باید گفت محمدرضا خردمندان، بهعنوان کارگردانی در اولین تجربه سینمایی بلند خود، موفق شده فضایی باورپذیر، روان و منسجم خلق کند. او با انتخاب قابهای درست، میزانسنهای دقیق و هدایت درست بازیگران، توانسته است داستانی واقعی را به بستری برای تفکر و تأمل تبدیل کند.
با این حال، یکی از نقاط ضعف فیلم، افشای زودهنگام محل نگهداری دختر است که بخشی از تعلیق و هیجان را از بین میبرد. اگر این بخش بهتر طراحی میشد، ریتم داستان تا پایان میتوانست پُرتنشتر و جذابتر باشد.
در مجموع، «ناتوردشت» اثری است قابل تأمل؛ فیلمی که ساده آغاز میشود اما عمیق پایان مییابد. با قصهای برگرفته از واقعیت، مفاهیم روانشناختی، جامعهشناختی و انسانی را در قالبی دلنشین و تأثیرگذار به تصویر میکشد.
انتهای پیام/