نقدی بر بیانیه جدید جبهه اصلاحات؛ «تکرار یک سناریوی شکستخورده»
مدرس دانشگاه آزاد اسلامی همدان در یادداشتی به بیانیه اخیر جبهه اصلاحات واکنش نشان داد. وی با بررسی جزئیات این بیانیه، از «دور باطل گفتمانی» در این جریان سخن گفت و روح حاکم بر آن را عاملی مخرب برای وفاق ملی خواند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان، این روزها هر تفکر و جریانی تحت تاثیر تحولات پس از جنگ تحمیلی 12 روزه اسراییل، میکوشد خود را منجی و حافظ موجودیت، اقتصاد، فرهنگ و تمدن ایران و ایرانی نشان دهد. در این راستا، صدور بیانیه جدید اصلاحات حاکی از نوعی تلاش برای در انداختن طرحی نو بر کالبد دولت و جامعه ایرانی با همین انگیزه است و از این حیث قابل احترام و قابل تأمل است.
مع الوصف، از آنجا که معمولا در هنگامه های حساس و سرنوشتساز تاریخی ملتها همواره رگههایی از افراط و تفریط در میان نخبگان فکری دیده میشود، لازم است چند نکته درباره محتوای بیانیه ذکر شود:
- در ابتدای بیانیه آمده است که: «این جنگ نشان داد که ایران در دفاع از تمامیت ارضی خود مصمم و تواناست، اما همزمان روشن کرد که تداوم این مسیر، بدون بازسازی اعتماد ملی و گشودن باب تعامل سازنده با جهان، هزینههای انسانی، مالی و روانی بسیاری بر ملت تحمیل خواهد کرد.»
نکته شایان ذکر در خصوص این گزاره آن است که ما مدتهاست باب تعامل سازنده را با جهان گشودهایم: از همان زمانی که رییس جمهور اصلاحات(سید محمدخاتمی) به رسم حسن نیت و گشودن فضای گفتوگو و تعامل با جهان(البته اگر جهان را همین چند قدرت عضو شورای امنیت فرض کنیم)، پروسه غنیسازی اورانیوم را در چارچوب تز کلی تنش زدایی و گفتوگوی تمدنها متوقف و تعلیق کرد اما متاسفانه نتیجه آن هشتسال اعتمادسازی، نهایتا چیزی جز گنجاندن ایران در محور شرارت در کنار کره شمالی و عراق دوران صدام و تشدید تهدید حمله به ایران پس از حمله به افغانستان و عراق نشد.
این تجربه به تنهایی نشان میداد که حتی «تعلیق داوطلبانه» غنیسازی اورانیوم نیز نمیتواند طرف مقابل را از فضای تهدید نظامی علیه ایران خارج سازد!
- در ادامه بیانیه میخوانیم: « امروز، روان جمعی ایرانیان زخمی است و سایه ناامیدی و اضطراب، همچنان بر زندگی روزمره مردم سنگینی میکند.» نکته آن است که طراحان و تهیهکنندگان این بیانیه، چگونه به عمق روان جمعی ایرانیان پی بردهاند و چگونه خود را نمایندگان صالح عموم مردم فرض کردهاند؟ به یک تعبیر چگونه خودی خود را «مردم» و دیگران را «نامردم» قلمداد میکنند؟!
آیا این دوستان به افکارسنجی دقیق و منظمی در این مورد دسترسی دارند که دیگران از آن بیخبرند؟ ایضا اعتبار این گزاره که «سایه ناامیدی و اضطراب بر زندگی روزمره مردم سنگینی میکند» با کدام معیار قابل سنجش و ارزیابی است؟
- در ادامه بیانیه، گزارههایی دال بر اظهار نگرانی در خصوص فعالسازی مکانیسم ماشه برجسته شده است. پرسش اساسی قابل طرح این است که اولا گنجانده شدن مکانیسم ماشه در متن برجام یا ضمائم آن نتیجه مذاکرات 20 ماهه منتهی به امضای برجام از نوامبر 2013 تا آوریل 2015 در دولتی است که خود را منادی آغاز فصل جدید در سیاست خارجی از طریق حل و فصل موضوع هستهای از طریق مذاکرات میدانست.
ثانیا به اذعان وزیر محترم خارجه دولت آقای پزشکیان که از قضا مسئول ارشد سابق مذاکرات هستهای منتهی به امضای برجام نیز بودهاند و همچنین اظهارات رسمی سخنگوی وزارت خارجه، تروئیکای اروپا به دلیل بیعملی در انجام تعهدات برجامی خود پس از خروج یکجانبه و غیرقانونی دولت ایالات متحده آمریکا از برجام، حق اظهارنظر در خصوص مکانیسم ماشه را ندارند و بنابراین اساسا ساختن تهدید از چیزی که اصالت حقوقی واقعی ندارد، در تعارض با مواضع رسمی مقامات فعلی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران قرار میگیرد.
- در بخشی از بیانیه جمهوری اسلامی ایران دعوت به «ترک تخاصم در داخل و خارج کشور»شده است!! تو گویی که این نظام جمهوری اسلامی است پیوسته به دنبال تخاصم و آغاز جنگ در خارج بوده و علیالظاهر منبع و منشاء اصلی تخاصم علیه ملت و حکومت ایران که همواره به طراحی و اجرای انواع و اقسام شیطنتها و سناریوهای خطرناک علیه ایرانیان(از جنگ سخت گرفته تا جنگ نرم و عملیات روانی و ....) میپردازد نادیده انگاشته شده است.
- در بخشهای پایانی بیانیه از تعبیر«نقشه راه فوری و عملیاتی» برای انجام اصلاحات ساختاری در دو حوزه سیاست داخلی و خارجی استفاده شده است و پیرو آن پیشنهاداتی مطرح شده که هرکدام قابل تأمل و دارای برخی حاشیههای خاص است:
- به منظور بازسازیی اعتماد ملی و ترمیم آنچه «شکاف ملت- حاکمیت» خوانده شده است توصیه شده است که «اعلام عفو و بخشودگی عمومی»، «رفع حصر میرحسین موسوی و زهرا رهنورد»، «رفع محدودیتهای سیاسی سیدمحمد خاتمی»، «آزادی همه زندانیان سیاسی، عقیدتی و فعالان مدنی» در دستور کار قرار بگیرد. به نظر میرسد دوستان إصلاحات فراموش کردهاند دمیدن همین دوستان در حصرشان در آتش فتنه 1388 و به تبع آنها به اصطلاح فعالان مدنی(شما بخوانید خیابان پیمایان حرمتشکن و مخرب اموال عمومی ملت و کشور) بود که موجب شد روند مذاکرات مستقیمی که رییس جمهور وقت آمریکا(باراک اوباما) درخواست آن را طی حداقل دونامه محرمانه به رهبری نظام مطرح کرده بود متوقف شود و در عوض آن، ساختار جدیدی از تحریمها علیه ایران از 2009 به بعد تحت عنوان «تحریمهای فلجکننده» توسط همان دولت پیشنهاددهنده مذاکره پیریزی شود که تا همین الان تبعات مخرب و مهلک آن برای اقتصاد ایران قابل لمس است. بر اساس این توضیح، تا همین لحظه نیز حاکمیت با عدم محاکمه حقوقی آمرین و تحریککنندگان وقایع خرداد 1388 که خسران و تبعات مخرب جبرانناپذیر اقتصادی- سیاسی را علیه ملت رقم زد، عفو خود را شامل حال آقایان کرده است و ادامه حصر ایشان، گزینه حداقلی در این خصوص است. به ویژه آنکه تحلیل محتوای بیانیه شخص میرحسین موسوی در واکنش به جنگ تحمیلی 12 روزه نشان میدهد که وی همچنان از نوعی عدم تشخیص مسائل و مصالح اصلی کشور رنج میبرد و کماکان احیای حیات سیاسی خود را در ایجاد بحرانهای جدید دنبال میکند؛
- اگر منظور از «انحلال نهادهای موازی»، انحلال نهادهای نظامی و امنیتی موازی است که باید گفت حتی در خود ایالات متحده آمریکا نیز به عنوان قطب و الگوی سیاسی-اقتصادی و فرهنگی برخی دوستان جریان اصلاحات، 17 نهاد اطلاعاتی وجود دارد که سازنده «جامعه اطلاعاتی» ایالات متحده آمریکا هستند و به جای آنکه تهدید فرض شوند، میبایست فرصت قلمداد شوند.
- در بند سوم نقشه راه جبهه اصلاحات از تعبیر لزوم «بازگرداندن اختیارات دولت و عدم مداخله شوراهای متعدد فراقانونی و غیر شفاف و غیر پاسخگو در اداره کشور» استفاده شده است. نکته در خور تأمل که بیانگر رفتارشناسی ثابت برخی جریانات سیاسی از جمله جریان اصلاحات این است که در آستانه هر انتخابات ریاست جمهوری، دوستان اصلاحات به دنبال کسب قدرت سیاسی و اجرایی کشور هستند و جریان رقیب را (که البته از نظر نگارنده نقدهای جدی به عملکرد اجرایی آنها نیز وارد است)متهم به بیتدبیری، بیسوادی، عدم تخصص و عدم استفاده از ظرفیتهای معطلمانده کشور میکنند اما به محضی که قدرت را به دست آوردند، گفتمانش به این سمت میرود که رییس جمهور و دولت اختیاراتی در حل و فصل مسائل کشور ندارد یا اجازه این کار توسط نهادهای دیگر به آنها داده نمیشود!! این دور باطل گفتمانی باید به نوعی هم در جریان إصلاحات و هم در جریان رقیب کنار گذاشته شود. همینطور در این بند از «شوراهای متعدد فراقانونی» سخن به میان آمده است که لازم است روشن شود منظور چه نوع شوراهایی است؟ اگر منظور «شوراهای عالی» مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای عالی امنیت ملی، شورای عالی فضای مجازی و .... است که طبق قانون تصمیمات و مصوبات آنها به عنوان اسناد بالادستی برای نهادهای زیرمجموعه لازمالاتباع قلمداد میشوند و از اینرو نمیتوان صفت «فراقانونی» را برای آنها به کار برد و میبایست به جای اتخاذ رویکرد عدم تمکین، تن به اجرای اسناد بالادستی به منظور پرهیز از سیاستگذاریهای سلیقهای داد؛
- در بند 4 نقشه راه، سخن از لزوم « بازگشت نیروهای نظامی به پادگانها و خروج آنان از حوزه سیاست، اقتصاد و فرهنگ» به میان آمده است. به نظر میرسد مشخصا منظور نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی باشد. أولا این نیروها در جایی که لازم باشد در پادگانها و سنگرهای جنگ سخت علیه دشمن متجاوز حضور داشته باشند تحت زعامت فرمانده کل نیروهای مسلح، حضرت آیتالله خامنهای(حفظه الله) حضور دارند و نیاز به توصیه جریان یا فردی برای انجام وظایف ذاتی خود ندارند؛ ثانیا ظاهرا دوستان فراموش کردهاند که طبق قانون اساسی کشور، سپاه پاسداران یک نیروی نظامی صرف نیست بلکه بنا بر رسالت و وظیفهای که برای این نهاد ماموریتگرا برای صیانت از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن تعریف شده است، هر بخش از نظام که داری کمبود یا نقصان باشد، سپاه با ظرفیتهای سختافزاری و نرمافزاری خود میبایست به کمک آن بشتابد و این موضوع نه یک انتخاب یا تاکتیک بلکه یک ضرورت و وظیفه قانونی برای نهاد مزبور است. به طور مثال در سالهای پس از جنگ تحمیلی ورود به عرصه سازندگی و ترمیم و توسعه زیرساختهای اساسی کشور بدون حضور و مشارکت فعال نیروهای مهندسی ارتش و سپاه غیرممکن بود. همچنین در بخشهای مختلف صنعتی و اقتصادی هرجا که تاکنون به دلیل تحریم، کمبود فاینانس و کمبود نیروی انسانی یا تجهیزات، امکان فعالیت بخش خصوصی وجود نداشته است، ظرفیت قرارگاه خاتم در خدمت مجموعه اجرایی کشور قرار گرفته است به طوریکه در پروژههای متعدد راهسازی، سدسازی، پالایشگاهی و نیروگاهی، سپاه پاسداران به یکی از بزرگترین حامیان، یاریدهندگان و البته طلبکاران مالی از دولتهای مختلف بدل شده است؛
- در بند 10 نقشه راه نیز از تعبیر «اعلام آمادگی تعلیق داوطلبانه غنیسازی» سخن به میان آمده است، در حالیکه همانگونه که ذکر شد خود دوستان إصلاحات میدانند گفتمان تعلیق یادآور تجربه شکستخورده سیاست هستهای دولت إصلاحات(1376- 1384) است و بازطرح آن جز تکرار یک سناریوی از پیش شکستخورده عائدی دیگری برای کشور نخواهد داشت مگر آنکه مجددا برخی از دوستان علاقمند باشند کما فیالسابق بر طبل دوراهی «یا جنگ یا تعلیق» یا عجیبتر از آن تعبیر این روزهای برخی مقامات ارشد دولتی تحت عنوان «مذاکره یا فروپاشی ایران!!» بکوبند و از این مسیر در زمین بازی ترامپ بازی کنند و مردم را در نگرانی و هراس نسبت به آینده دیپلماسی کشور نگه دارند؛
در مجموع به نظر میرسد روح کلی حاکم بر متن بیانیه جبهه إصلاحات در سه تعبیر خلاصه شود: «مردمپنداری خود و نامردمپنداری جریان مخالف»؛ «اعلام تهدید نسبت به آینده امنیتی و اقتصادی کشور»؛ «ارتدوکس پنداشتن خود و طرد دیگر تفکرات و جریانات».
این پنداشتها و تصورات حاکم بر متن بیانیه نه تنها نمیتواند کمکی به حل و فصل مشکلات کنونی کشور بکند بلکه خود عاملی مخرب علیه همان وفاق ملی است که جریان سیاسی حاکم از آن سخن به میان میآورد و البته گاه تحت لوای آن اجازه نقد سازنده از نقدکنندگان دلسوز گرفته شده است.
کلام نهایی اینکه هیچ جریان سیاسی به تنهایی نمیتواند مدعی نجات ایران امروز شود خصوصا آنکه نمایندگان فکری و اجرایی آن جریان مدتها فرصت کافی برای اداره کشور از سالهای پایان جنگ تحمیلی 8 ساله تاکنون داشتهاند. 8 سال ریاست جمهوری مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، 8 سال ریاست جمهوری دولت سیدمحمدخاتمی، 8 سال ریاست جمهوری دولت حسن روحانی و اینک شانس مجدد در قالب دولت وفاق ملی جناب آقای پزشکیان حاکی از آن است که مسئولیت اجرایی کشور عمدتا در اختیار جریان اصلاحات بوده است تا جریان مقابل و لذا اتخاذ رویکرد اپوزیسیون و تاختن بر وضعیت و سازوکارهای اجرایی کنونی کشور به نوعی شلیک به پای خود قلمداد میشود!
یادداشت از دکتر جعفر رضایی، مدرس دانشگاه آزاد اسلامی و پیام نور مرکز همدان و دانش آموخته علوم سیاسی
انتهای پیام/