بیانیه جبهه اصلاحات به دنبال چیست؛ پیشنهاد مهار ایران!
در شرایطی که ایران با اتکا به توان داخلی، همکاریهای منطقهای در حال تثبیت موقعیت خود است، بیانیه اخیر اصلاحطلبان میتواند دستاویزی برای فشارهای جدید دشمن باشد.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، بیانیه اخیر جبهه اصلاحات ایران، با ادبیات پرطمطراق «نجات کشور» مجموعهای از پیشنهادها را پیش روی افکار عمومی قرار داده است؛ پیشنهادهایی که در ظاهر بر «آشتی ملی»، «عفو عمومی»، «اصلاحات ساختاری» و «مذاکره مستقیم با آمریکا» تأکید میکنند، اما در عمق خود، نشانههایی از رویکردی منفعلانه و خیالپردازانه را بازتاب میدهند. این متن نه صرفا یک بیانیه سیاسی، بلکه تلاشی برای بازتعریف جایگاه اصلاحات در معادلات داخلی و خارجی ایران است. پرسش اساسی آن است که آیا این بیانیه نسخهای برای عبور کشور از بحرانهاست یا سندی برای عدول از انقلاب اسلامی؟
ریشههای معرفتی و ایدئولوژیک بیانیه
بررسی محتوای بیانیه اخیر اصلاحطلبان نشان میدهد که این متن ادامه همان گفتمانی است که در نامه موسوم به «جام زهر» نمایندگان مجلس ششم در سال 1382 مطرح شد. در آن زمان، نمایندگان با تکیه بر فشارهای هستهای و تهدیدات غرب، خواستار عقبنشینی و تعلیق فعالیتهای صلحآمیز هستهای بودند. اکنون نیز پس از گذشت دو دهه، همان ادبیات در قالبهایی مدرنتر مانند «تعامل مستقیم با آمریکا» و «اصلاحات ساختاری» بازتولید شده است.
از حیث معرفتی، این بیانیه مبتنی بر رویکردی سکولار به سیاست خارجی است؛ یعنی تصمیمگیری بر اساس محاسبات صرفا مادی و توازن قدرت جهانی آن هم از نوع غربی. در چنین نگاهی، عنصر ایمان و اعتماد به وعده الهی یا تجربه موفق مقاومت در برابر فشارها جایگاهی ندارد. معیار «مصلحت ملی» به معنای جلب رضایت قدرتهای بزرگ تفسیر میشود و نه اتکا به ظرفیتهای درونی ملت.
از منظر ایدئولوژیک نیز بیانیه بازتاب همان خط فکری اصلاحطلبانی است که از اواخر دهه هفتاد به تدریج به سمت همگرایی با الگوهای لیبرال غربی حرکت کردند. تأکید بر «گفتوگوی بیقیدوشرط با آمریکا» یا «بازتعریف رابطه با نظام بینالملل» در واقع ترجمه داخلی همان سیاست «تغییر رفتار ایران» است که واشنگتن دنبال میکند.
تغییر ارزشهای محوری انقلاب در این بیانیه به وضوح قابل مشاهده است. انقلاب اسلامی بر اصولی استوار است: استقلال، استکبارستیزی و خودباوری ملی، اما در متن اصلاحطلبان، استقلال جای خود را به وابستگی به مذاکرات خارجی میدهد؛ استکبارستیزی به هراس از تحریم و مکانیسم ماشه تقلیل مییابد و خودباوری ملی به امید بستن به سرمایهگذاری و گشایش غربی فروکاسته میشود.
بنابراین، شکاف موجود نه صرفا سیاسی یا تاکتیکی، بلکه یک اختلاف معرفتی و ایدئولوژیک است: تقابل میان گفتمان انقلاب اسلامی که بر خدا، مردم و ظرفیتهای داخلی تکیه دارد با گفتمان اصلاحطلبانه اخیر که آینده را در گرو سازش و اعتماد به غرب میبیند.
آشتی ملی یا بازگشت به قدرت؟
اصلاحطلبان «آشتی ملی» را کلیدواژه اصلی بیانیه قرار دادهاند، اما تجربه گذشته نشان میدهد این جریان در زمانی که قدرت اجرایی را در اختیار داشت، کمتر به گفتوگو و همزیستی سیاسی پایبند بود. «آشتی» امروز، بیش از آنکه دغدغه مردم باشد، ابزاری برای بازسازی پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان و بازگشت آنها به قدرت تلقی میشود. جامعه امروز بیش از هر چیز نگران وضعیت اقتصادی و معیشتی است. برجستهسازی این موضوعات در متن بیانیه نشان میدهد که هدف اصلی، پیگیری پروژههای سیاسی خاص و احیای سرمایه اجتماعی از دست رفته است.
مهمترین و جنجالیترین بخش بیانیه، پیشنهاد تعلیق غنیسازی و پذیرش نظارتهای گستردهتر آژانس است. این موضع، دقیقا همان چیزی است که آمریکا و اسرائیل سالها برای تحققش فشار آوردهاند. در واقع، بیانیه اصلاحطلبان آنچه دشمنان با جنگ و تحریم به دست نیاوردند، در قالب مذاکره و «تعامل» به آنها تقدیم میکند.
اصرار بر مذاکره مستقیم با آمریکا و نادیده گرفتن تجربه برجام
یکی از محوریترین نکات بیانیه اخیر اصلاحطلبان، تأکید بر ضرورت مذاکره مستقیم و جامع با ایالات متحده است؛ راهبردی که در نگاه نخست بهعنوان «راهحل خروج از بحران» معرفی میشود، اما در واقع تکرار تجربهای شکستخورده است. برجام در سال 1394 نمونه بارز این رویکرد بود؛ توافقی که با امید به رفع تحریمها و عادیسازی روابط به دست آمد، اما تنها چند سال بعد با خروج یکجانبه دولت ترامپ و بازگشت همه تحریمها بیاعتبار شد.
واقعیت آن است که آمریکا نه بهعنوان یک «طرف قرارداد متعهد» بلکه بهعنوان بازیگری شناخته میشود که بر اساس منافع لحظهای خود تصمیم میگیرد. تحریمهای موسوم به «فشار حداکثری» و تهدید به مکانیسم ماشه نشان داد که اعتماد به واشنگتن بیش از آنکه عقلانیت سیاسی باشد، سادهاندیشی استراتژیک است. حتی دولت بایدن که با شعار بازگشت به برجام روی کار آمد، در عمل همان سیاست فشار را ادامه داد و عملا هیچیک از تعهدات برجامی آمریکا احیا نشد.
با وجود این تجربه تلخ، بیانیه اصلاحطلبان گویی تاریخ نزدیک را از حافظه جمعی پاک کرده است. نویسندگان بیانیه بدون هیچ نقدی به کارنامه برجام، همان نسخه را با نام «تعامل مستقیم با آمریکا» بازنویسی میکنند؛ نسخهای که نهتنها تضمینکننده منافع ملی نیست، بلکه کشور را در معرض فشارهای جدید قرار میدهد.
اصرار بر چنین مسیری، بیش از آنکه ناشی از واقعگرایی سیاسی باشد، نتیجه نوعی وابستگی ذهنی و ایدئولوژیک به غرب است. درحالیکه تجربه نشان داده تکیه بر ظرفیتهای داخلی، تقویت دیپلماسی منطقهای و گسترش همکاری با قدرتهای نوظهور، به مراتب کارآمدتر از اعتماد یکطرفه به آمریکا است.
به همین دلیل، اصرار بر مذاکره مستقیم با آمریکا نهتنها تکرار اشتباهات گذشته است، بلکه میتواند به شکافی خطرناک میان واقعیات میدانی و محاسبات سیاسی اصلاحطلبان منجر شود. این در حالی است که در زمان مذاکره به ایران حمله شد.
تکرار تجربههای شکستخورده در بیانیه اصلاحطلبان
اصلاحطلبان رادیکال در سالهای گذشته بارها نشان دادهاند که راهحل مشکلات کشور را در گرو «امتیازدهی یکجانبه» به غرب میدانند. در دولت روحانی نیز همین نگاه حاکم شد و وعده «لغو همه تحریمها» بهعنوان دستاورد برجام تبلیغ شد، اما نتیجه چیزی جز تثبیت فشار اقتصادی، افزایش دامنه تحریمها و محدود شدن ظرفیتهای راهبردی ایران نبود. بااینحال، بیانیه اخیر بار دیگر همان مسیر را بازتولید میکند، بیآنکه کوچکترین نقدی به شکستهای گذشته داشته باشد.
پیشنهاد تعلیق غنیسازی و پذیرش نظارتهای فراتر از تعهدات برجامی، تنها یادآور تجربه تلخ لیبی در دوران معمر قذافی نیست، بلکه نشانهای از چشمپوشی عامدانه بر منطق امنیت ملی است. قذافی تصور میکرد با واگذاری داوطلبانه برنامه هستهای، از فشار قدرتهای غربی رها خواهد شد، اما در عمل این اقدام به سقوط رژیم او و تجزیه کشور انجامید. طرح چنین نسخهای برای ایران، که دشمنانش بارها آشکارا از «تغییر نظام» سخن گفتهاند، نهتنها خطای محاسباتی، بلکه تهدیدی آشکار برای موجودیت ملی است.
نمونههای دیگر نیز گواه همین حقیقتاند. اوکراین در دهه 90 میلادی زرادخانه هستهای خود را به امید تضمینهای امنیتی آمریکا و اروپا کنار گذاشت، اما در نهایت قربانی تجاوز نظامی و تجزیه سرزمینی شد. سوریه نیز با پذیرش برخی امتیازها به غرب، هیچگاه از مداخلات خارجی در امان نماند و امروز با تبعات جنگی فرسایشی دست به گریبان است.
نادیدهگرفتن این تجربهها در بیانیه اصلاحطلبان، نشان میدهد که رویکرد پیشنهادی آنان نه بر اساس «واقعیات جهانی» بلکه بر پایه «باور ایدئولوژیک به غرب» طراحی شده است. چنین نگاهی، امنیت ملی را به کالایی قابل معامله بدل میسازد و استقلال سیاسی کشور را بهطور مستقیم در معرض تهدید قرار میدهد. ازاینرو، میتوان گفت اصرار بر تکرار مدلهای شکستخورده گذشته، نهتنها کمکی به حل بحرانها نمیکند، بلکه زمینهساز بحرانهای بزرگتر خواهد شد.
نسبت بیانیه با تحولات اخیر منطقهای
این جنگ، نقطه عطفی در نمایش توان دفاعی و بازدارندگی ایران بود، اما بیانیه اصلاحطلبان آن را صرفا از زاویه «خستگی روانی» و «هزینههای اقتصادی» روایت میکند. این واژگان عملا همان چیزی است که رسانههای غربی برای کاستن از اهمیت پیروزی ایران تکرار کردند.
نادیده گرفتن توان موشکی و دفاعی ایران، نادیده گرفتن حقیقتی است که دشمنان نیز به آن اذعان کردهاند. بیانیه اصلاحطلبان با چشمپوشی از این واقعیت، عملا تصویری ناقص و یکسویه ارائه میدهد که به سود دشمن تمام میشود.
دوگانهسازی با بیانیه 191 نفره «روزنهگشایان»
درحالیکه بیانیه 191 نفره بر «انسجام ملی» و «بایستههای دفاع میهنی» تأکید داشت، بیانیه اصلاحطلبان مسیر رادیکالیسم و دوقطبیسازی را دنبال میکند. این تضاد نشان میدهد که جریان اصلاحات دچار شکاف معرفتی جدی است و اجماع درونی ندارد.بیانیه اصلاحات مملو از واژگان رمانتیک همچون «ترک تخاصم» است، اما پشت این واژگان، فقدان برنامه واقعی برای اقتصاد، معیشت و حکمرانی دیده میشود.
اقتصاد در حاشیه بیانیه و تناقض با عملکرد گذشته
هیچ نشانی از برنامهای برای مهار تورم، اصلاح نظام بانکی یا حمایت از تولید ملی در بیانیه دیده نمیشود. درحالیکه سیاست کلان کشور بر «اقتصاد مقاومتی» استوار است، اصلاحطلبان تنها راه نجات را در مذاکره با آمریکا میبینند.
بخش قابلتوجهی از مشکلات اقتصادی کنونی، حاصل سیاستهای اصلاحطلبان در دولتهای گذشته است؛ از خصوصیسازیهای مسألهدار تا وابستگی به واردات، اما در بیانیه اخیر هیچ پذیرشی از مسئولیت گذشته دیده نمیشود. اکنون هم که دولت در اختیار آنهاست.
بیانیه اخیر جبهه اصلاحات را میتوان نه یک نسخه ملی، بلکه متنی دانست که علیه منافع ملی کار می کند. تأکید بر تعلیق غنیسازی، مذاکره مستقیم با آمریکا و محدودسازی نهادهای امنیتی، نسخهای است که بیش از آنکه به فکر مردم باشد، به سود واشنگتن و بروکسل تمام میشود.
راه آینده ایران نه در تکرار تجربههای شکستخورده، بلکه در تقویت اقتصاد مقاومتی، حفظ انسجام ملی و ایستادگی عزتمندانه در برابر فشار خارجی است. اصلاحات واقعی، یعنی اصلاح معیشت و ارتقای کارآمدی حکمرانی، نه نسخهبرداری از ادبیات دشمن.
بیانیه جبهه اصلاحات، با وجود واژگانی همچون «آشتی ملی» و «بازگشت به مردم» در عمل «بیانیهای است که بوی تسلیم میدهد»؛ متنی که اگر مبنای عمل قرار گیرد، آینده کشور را در معرض خطر جدی قرار خواهد داد.
بازخوانی ریشههای فکری بیانیه اصلاحطلبان
بیانیه اخیر جبهه اصلاحات را نمیتوان صرفا یک متن سیاسی مقطعی دانست، بلکه این سند بازتابی از نوعی تفکر تاریخی است که از ابتدای دهه 70 تا امروز در گفتمان اصلاحطلبی تداوم داشته است.
اگر به نامههای مجلس ششم، مواضع برخی چهرههای برجسته در مذاکرات هستهای و حتی ادبیات روزنامههای اصلاحطلب در مقاطع مختلف توجه کنیم، درمییابیم که آنها همواره یک خط مشترک را دنبال کردهاند: تأکید بر ضرورت «تعامل سازشکارانه» با غرب و «عدول از برخی اصول» برای رسیدن به توسعه اقتصادی.
اما تجربه نشان داده است که این رویکرد، نهتنها منافع ملی را تضمین نکرده، بلکه بارها به تشدید فشارها علیه ایران منجر شده است. به بیان دیگر، برخلاف ادعای جریان اصلاحات مبنی بر اینکه «امتیازدهی میتواند به کاهش تنش و باز شدن فضای بینالمللی بینجامد»، واقعیت میدانی نشان داد هر بار که ایران دست از برخی حقوق مسلم خود کشید، دشمنان با مطالبات جدیدتر وارد میدان شدند.
یکی از برجستهترین نمونهها، توافق هستهای برجام بود. در این توافق، ایران بسیاری از ظرفیتهای راهبردی خود در حوزه هستهای را محدود کرد تا در برابر آن تحریمها لغو و کشور وارد دورهای تازه از شکوفایی اقتصادی شود، اما همانطور که اکنون روشن شده است، نتیجه چیزی جز افزایش وابستگی اقتصادی، تعلیق بسیاری از پروژههای داخلی و بازگشت سریعتر و شدیدتر تحریمها نبود.
بااینحال، بیانیه اخیر اصلاحطلبان بار دیگر همان الگو را پیشنهاد میکند: محدودیت در حوزههای راهبردی به امید گشایش خارجی. این نگاه، بیتوجه به تجربه شکستخورده گذشته است و نشان میدهد که اصلاحطلبان حاضر نیستند هزینههای رویکرد خود را بپذیرند.
نادیدهگرفتن واقعیتهای منطقهای
نکته دیگر، غفلت از تحولات منطقهای است. بیانیه اصلاحطلبان در شرایطی صادر شده که توازن قدرت در غرب آسیا بهطور جدی تغییر کرده است. امروز جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر محور مقاومت و عمق راهبردی خود توانسته معادلات امنیتی منطقه را تغییر دهد. از جنگ 12روزه اخیر گرفته تا شکستهای پیدرپی رژیم صهیونیستی، همه نشان میدهد که سیاست مقاومت ثمر داده است.
با این وجود، اصلاحطلبان همچنان با ادبیات دهه 80 سخن میگویند؛ گویی هنوز تصور میکنند آمریکا قدرت بلامنازع منطقه است و ایران باید برای بقا، خود را با خواستههای غرب تطبیق دهد. این در حالی است که حتی متحدان سابق آمریکا در منطقه نیز به سمت همکاریهای مستقل و متوازنتر روی آوردهاند.
از سوی دیگر، میتوان گفت این بیانیه بازتابی از بحران هویتی جریان اصلاحات است. اصلاحطلبان پس از چندین شکست انتخاباتی و از دستدادن پایگاه اجتماعی خود، اکنون تلاش میکنند با طرح شعارهایی مانند «بازگشت به مردم» دوباره خود را بازسازی کنند، اما پرسش اینجاست: کدام مردم؟ آیا منظور همان مردمی هستند که بارها با رأی خود به گفتمان مقاومت، اقتدار ملی و استقلال رأی دادهاند؟ یا منظور طیف محدودی است که رسانههای غربی آنها را بهعنوان «مردم ایران» بازنمایی میکنند؟این دوگانگی نشان میدهد که شعار «بازگشت به مردم» بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد تا واقعیت اجتماعی.
اگر نگاه تطبیقی داشته باشیم، تجربه کشورهایی مانند لیبی و اوکراین به خوبی نشان میدهد که عقبنشینی از مواضع ملی در برابر غرب نهتنها امنیت و توسعه نمیآورد، بلکه منجر به بیثباتی و فروپاشی میشود. قذافی در لیبی همه برنامههای هستهای و دفاعی خود را کنار گذاشت تا درهای تعامل با غرب باز شود؛ اما نتیجه، چیزی جز جنگ داخلی و تجزیه کشورش نبود. در اوکراین نیز اعتماد به وعدههای غربیها و چشمپوشی از موازنه قدرت منطقهای، به بحرانی بدل شد که هنوز ادامه دارد.
ایران اگر همان مسیر را طی میکرد، امروز قطعا با وضعیتی به مراتب خطرناکتر مواجه میشد.
تداوم خطای راهبردی در فهم دشمن
یکی دیگر از نقدهای اساسی به بیانیه اصلاحات، درک غلط از ماهیت دشمن است. اصلاحطلبان همواره تصور کردهاند که میتوان با «اعتمادسازی» و «شفافسازی» نگرانیهای آمریکا و اروپا را برطرف کرد، اما واقعیت این است که مسأله اصلی غرب با ایران، نه غنیسازی اورانیوم یا موشکهای بالستیک، بلکه اصل «استقلال و هویت انقلابی» جمهوری اسلامی است.
غرب ایران را نه به دلیل فعالیت هستهای، بلکه بهخاطر الگوی سیاسی و فرهنگیاش تهدید میداند.ازاینرو، هرگونه عقبنشینی در حوزههای فنی و سیاسی، تنها بهانهای تازه در اختیار غرب قرار میدهد تا فشارها را افزایش دهد.بیانیه اصلاحطلبان در حقیقت یک بازگشت به عقب است؛ تکرار همان ادبیات و مواضعی که بارها آزموده و ناکام ماندهاند.
در شرایطی که ایران با اتکا به توان داخلی، همکاریهای منطقهای و دیپلماسی فعال در حال تثبیت موقعیت خود است، چنین بیانیهای نهتنها کمکی به حل مشکلات کشور نمیکند، بلکه میتواند دستاویزی برای فشارهای جدید دشمن باشد.
بنابراین، اگر اصلاحطلبان واقعا به فکر «بازگشت به مردم» هستند، باید به جای نسخههای کهنه و ناکارآمد، راهی تازه بیابند؛ راهی که بر پایه واقعیتهای امروز ایران و منطقه استوار باشد، نه بر آرزوهای دستنیافتنی گذشته.
تأثیر بیانیه اصلاحات بر فضای سیاسی داخلی
بیانیه اخیر اصلاحطلبان، علاوه بر پیامهای منطقهای و بینالمللی، اثر مستقیمی بر فضای سیاسی داخلی نیز دارد. جریان اصلاحات با تکرار شعارهایی همچون «بازگشت به مردم» و «تعامل با جهان» تلاش میکند خود را بهعنوان نیرویی میانهرو و عقلانی معرفی کند، اما واقعیت این است که این شعارها با عملکرد گذشته آنها همخوانی ندارد و همین تضاد باعث کاهش اعتماد عمومی شده است. مردم، با تجربه دهههای اخیر، به خوبی میدانند که وعدههای اصلاحطلبان اغلب با واقعیت فاصله داشته و گاهی باعث عقبنشینیهای راهبردی و افزایش فشارهای خارجی شده است.
همچنین، بیانیه، فضای رقابت سیاسی را تحت تأثیر قرار میدهد. اصلاحطلبان با تمرکز بر مسیر تعامل با غرب، تلاش میکنند جایگاهی در میدان تصمیمگیریهای کلان پیدا کنند؛ اما در عمل، این رویکرد میتواند به تقویت جناحهای مخالف داخلی منجر شود، زیرا آنها بیثباتی و سردرگمی در سیاست خارجی و داخلی را فرصتی برای برجستهکردن نگاههای مقاومتی خود میبینند.
ضعف بیانیه در تحلیل واقعیات اقتصادی
یکی دیگر از نقاط ضعف بیانیه، عدم توجه کافی به واقعیتهای اقتصادی کشور است. اصلاحطلبان عمدتا بر کاهش تنشهای بینالمللی و رفع تحریمها تأکید دارند، اما تجربه نشان داده است که اقتصاد ایران صرفا به لغو تحریمها وابسته نیست. مشکلات ساختاری مانند ضعف تولید داخلی، وابستگی به واردات و چالشهای بانکی، نیازمند برنامهریزی دقیق داخلی هستند. تکیه صرف بر مذاکرات خارجی و امید به رفع تحریمها، نمیتواند معضل بیکاری، تورم و کاهش قدرت خرید مردم را حل کند.
بیانیه اصلاحات همچنین میتواند اثرات اجتماعی قابلتوجهی داشته باشد. انتشار این متن و بازتاب رسانهای آن ممکن است در میان گروههایی از جوانان و نخبگان، انتظار بازگشت سریع به شرایط بهتر ایجاد کند؛ انتظاری که تحقق آن بسیار دشوار است. این موضوع میتواند به نوعی نارضایتی و بیاعتمادی نسبت به سیاستمداران و نهادهای تصمیمگیر دامن بزند.
با توجه به تجربه تاریخی و شرایط امروز، ضروری است جریان اصلاحات به جای تکرار نسخههای شکستخورده، نگاهی نو به مسائل کشور داشته باشد. این نگاه باید بر پایه واقعیتهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران باشد و نه صرفا بر اساس ایدهآلهای مطلوب غرب. تنها در این صورت است که میتوان نقش واقعی اصلاحطلبان را در توسعه کشور و کاهش شکافهای داخلی بازیابی کرد.
منبع: صبح نو
انتهای پیام/