۴ روایت از ۴ جبهه؛ اسارت در کورهراههای دفاع مقدس+فیلم
چهار رزمنده قدیمی، خاطراتی را روایت میکنند که گویی برگهای گمشده تاریخ دفاع مقدس است: آنان حتی نمیدانستند با چه مردانی روبرو شدهاند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، در سپتامبر 1980 میلادی، صدام حسین با توهم جداسازی خوزستان از پیکر ایران، آتش جنگ را از سوسنگرد تا خرمشهر برافروخت. ارتش بعث با انبوه تانکها و توپخانههایش غافل از این حقیقت بود که مقاومت مردانی با سلاح ایمان، فولاد دشمن را ذوب میکند. خرمشهرِ خونین، به نماد پایداری مردمی تبدیل شد که حتی با مشتهای گرهکرده در برابر مهاجمان ایستادند.
اسارتگاهها؛ دانشگاهِ «لا» گفتن
تلخترین فصل این حماسه، اسارت رزمندگانی بود که در سیاهچالهای الرمادی و موصل، درس آزادگی دادند. بازجویان بعثی هرگز نفهمیدند چگونه مردانی با دستهای بسته، با زبانِ سکوت، فریادِ (حتی یک وجب از خاک ایران ) را در تاریخ حک کردند. اتاقهای شکنجه به آزمایشگاهی تبدیل شد که در آن، مرزهای تحمل انسان بازتعریف میشد.
کاروان آزادی و اشکهای شوق
با عبور نخستین گروه آزادگان از مرز شلمچه، رودخانۀ اروند شاهد صحنهای بود که تاریخِ جنگهای مدرن به خود ندیده بود: مردانی لاغر اما سرفراز که زنجیرهای اسارت را به پایمردیِ ایمان گسسته بودند. استقبال مردم، تاجِ پیروزیِ ارادهای بود که نه توپخانههای صدام توان شکستش را داشت و نه سیاهترین شکنجهگاهها.
این روایتِ بازگشت، تنها مرور خاطرات نیست؛ نقشهراهی است برای نسل امروز. همانگونه که آزادگان با تبدیل زخمها به نشانِ افتخار، اسارت را به دانشگاهی برای آموختن کرامت انسانی تبدیل کردند، امروز نیز باید اشکهای دیروز را به آگاهیِ فردا بدل کنیم. حماسهسازان دفاع مقدس به ما آموختند که پیروزی وقتی معنا مییابد که در چشمانت اشک باشد، اما در قلبت آوازِ آزادی.
به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان ، چهار تن از رزمندگان اسیر شده در جنگ تحمیلی ، روایت های ناب خود از تلخ ترین لحظات اسارت تا شیرینی بازگشت را با خبرنگار تسنیم در میان گذاشتند؛ خاطراتی که مرز بین درد و امید را محو می کند.
ما مأموریت خود را شهادت میدانستیم
اصغر کلانی، جانباز و آزاده دفاع مقدس در گفت و گو با خبرنگار تسنیم گفت: روز 13 مهر 1359، حین پاکسازی، به محاصره افتادیم. سه نفره مجروح و اسیر شدیم. در بغداد میگفتند جنگ 10 تا 20 روزه تمام میشود، اما ما مأموریت خود را شهادت میدانستیم. بعد دریافتیم که مأموریت واقعیمان، همان ده سال اسارت بود. دو سال اول اسارت، سخت گذشت؛ تا وقتی عراق پس از شکست در خرمشهر، مجبور به بهبود وضعیت اسرا شد.
وی با بیان درسهای اسارت افزود: زمان برای تکامل ماست. خاک ایران آنقدر ارزشمند است که رزمندگان، آن را به صورت می کشیدند. امروز هم شهدا برای همین خاک مقدس میجنگند. از افتخارات ایران این است که در این جنگ، ذرهای از خاکش را از دست نداد.
این جانباز و آزاده دفاع مقدس درباره مقاومت در برابر دشمن اظهار کرد: در سالهای دفاع مقدس، ما یک وجب از خاکمان را تحویل ندادیم. این عزت و شرف، با خون شهدا حفظ شد؛ امری خدایی بود.
وی با احترام به خاک میهن خاطرنشان ساخت: وقتی پا به ایران گذاشتیم، خاکش را بوسیدیم و بر سر ریختیم. این خاک، دامن فاطمه زهرا(س) است و باید گرامیاش داریم.
"بیمارستان نظامی عراق" جایی که درد زخمها از تحقیر بعثیها کمتر بود
حسن پناهی جوانی 14 ساله که در فتح خرمشهر مجروح شد در گفت و گو با خبرنگار تسنیم گفت: در عملیات بیتالمقدس مجروح شدم و به افتخار جانبازی رسیدم. 24 ساعت در بیابانهای جنوب رها شده بودم تا بعثیها مرا پیدا کردند. اولین مقصدم بیمارستان نظامی عراق بود؛ جایی که درد زخمها از تحقیر بعثیها کمتر بود.
وی تأکید کرد:استقبال مردم اصفهان از اولین گروه آزادگان، بیسابقه و فراموشنشدنی بود.
این جانباز و آزاده دفاع مقدس یادآور شد: پس از شب اقامت در تهران، راهی زادگاهمان اصفهان شدیم؛ پایان ده سال دوری از دیار.
به طویلهای در بندر امالقصر منتقل شدم
سید عباس شیرانی رزمنده دیگر دفاع مقدس بود که به علت خونریزی تا مرز کما رفت، گفت: پس از مجروحیت، به طویلهای در بندر امالقصر منتقل شدم. خونریزی پا تمامنشدنی بود. همانجا چشمانم را باز کردم و فهمیدم به کما رفتهام. بعثیها فکر میکردند کارم تمام است، اما اراده الهی چیز دیگری میخواست.
امروز، آزادگان اصفهان چون نگینهای تابناک تاجِ حماسههای این دیار میدرخشند. روایتهای آنان از زندانهای رژیم بعث، سندی زنده بر پیروزی اراده بر زور است؛ همان ارادهای که امروز باید در مسیر جهاد سازندگی میهن به کار گرفته شود.
انتهای پیام/