رؤیای خونین «اسرائیل بزرگ»
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونی شاید تا چند سال قبل فکرش را هم نمیکرد که به این سهولت بتواند دست به نسلکشی در غزه بزند. او دست به این کار زد و حالا که تبعات نهچندان زیادش را دیده، در خصوص دیگر قضایا نیز بیمحابا عمل میکند.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، او روز چهارشنبه هفته قبل در جریان یک مصاحبه تلویزیونی تأکید کرد که به آرمان ادعایی تشکیل اسرائیل بزرگ پایبند است؛ آرمانی که لازمه آن اشغال و بلعیدهشدن چند کشور بزرگ و کوچک در منطقه است. بتزلل اسموتریچ، وزیر دارایی و یکی از دو ستون راستهای افراطی در کابینه نتانیاهو در مارس 2023 در جریان سخنرانیای در پاریس، نقشهای به نمایش گذاشت که نشاندهنده مرزهای ادعایی اسرائیل بزرگ بود و شامل سوریه و اردن میشد. اسموتریچ در سال 2016 و زمانی که نماینده پارلمان بود در یک مصاحبه الحاق سوریه، لبنان، اردن، عراق، بخشهایی از مصر و عربستان سعودی را لازمه تحقق رؤیای صهیونیستی از نیل تا فرات توصیف کرده بود.
این ادعاها با عملیاتهای بزرگ نظامی توسط صهیونیستها پشتیبانی میشود؛ اما در مقابل اظهارات و اقدامات واضح رژیم صهیونی، دولتهای عربی تنها از ابراز محکومیت دیپلماتیک بهره میبرند. دولت سعودی که بهتازگی اظهارات نتانیاهو را محکوم کرده در روزهای اخیر درگیر یک رسوایی عظیم بود؛ جایی که کارکنان یک بندر در ایتالیا با تجمع روی یک کشتی حامل سلاح برای رژیم صهیونی، مانع حرکت آن شدند؛ اما مشخص شد این کشتی به سعودیها تعلق دارد و آنها نقش مهمی در پشتیبانی نظامی - اقتصادی از تلآویو ایفا میکنند. نخستوزیر رژیم صهیونی با مشاهده این اوضاع است که درباره گسترش جغرافیایی دولتش خیالپردازی میکند؛ اما علاوه بر دولتهایی همچون سعودی در منطقه، محور مقاومت نیز در غرب آسیا حضور دارد؛ محوری که در جریان جنگ طوفان الاقصی ضربات سنگینی بر پیکره رژیم وارد آورده است.
چرا طرح اسرائیل بزرگ مطرح شد؟
دلایل مختلفی وجود دارند که ابتدا باید مطرح شده و سپس وزنکشی شوند.
1- شعار همیشگی
طرح اسرائیل بزرگ طرح همیشگی صهیونیستهاست؛ اما در شرایط کنونی که آنها جنگ را به منطقه گسترش دادهاند، طرح مجدداش دوباره موردتوجه قرار گرفته است.
2- تشخیص فرصت
فروپاشی سوریه و ضعف شدید جولانی و ترکیه در برابر رژیم صهیونی باعث شده فکر کنند میتوانند جنوب سوریه را در دست گرفته و به فرات متصل شوند. آنها یک سناریوی محتمل باتوجهبه اوضاع در نظر گرفتهاند؛ الحاق جنوب و شرق سوریه و غرب عراق که کمجمعیت اما پر از منابع زیرزمینی هستند.
3- اعمال فشار برای معاملهپذیر کردن دولتهای عربی
تهدید به گسترش اسرائیل بهنوعی طرح فشار-پیشنهاد است. دولتهای منطقه باید تصمیم بگیرند تمام یا بخشی از خاک و حاکمیت خود را بدهند. فلسطین به طور کامل، لبنان؛ جنوب لیتانی، سوریه؛ استانهای جنوبی و شرق، عراق؛ غرب و عربستان شاید ناحیه شمال، شامل تبوک را باید در اختیار صهیونیستها قرار دهند. صهیونیستها با اعمال فشار دولتهای عربی را معاملهپذیر کرده و در نهایت منفعتی کسب میکنند. آنها پیشتر نیز در حین جنگ طوفانالاقصی با وسیع توصیفکردن خاک عربستان از سعودیها خواسته بودند بخشی از آن را برای اسکان فلسطینیها اختصاص دهند.
4- حلوفصل مشکلات جمعیتی با وعده گسترش
رژیم صهیونی احساس میکند در معرض موج مهاجرت معکوس است یا با کمبود جمعیت مواجه شده است؛ ازاینرو خواهان جلب چند میلیون جمعیت صهیونیست بیشتر است.
قاعده جمعیتی را که رژیم میتواند جلب کند نباید بر اساس 16 یا 18 میلیون یهودی در جهان دید. برخی از افرادی که در شمار مسیحیان هستند، با اثبات وجود خون یهودی، ازدواج با یهودیان و یا گرویدن به دین یهودی خواهند توانست به غرب آسیا آمده و از مواهب سرزمینهای تازهتصرفشده بهره ببرند.
5- افزایش بسیج داخلی
تعیین هدف گسترش به بسیج داخلی برای حلوفصل مشکلات موجود کمک میکند. برایناساس نتانیاهو درصدد هدفگذاری تاریخی برای برانگیختن شور و هیجان صهیونیستهاست تا بتواند از انرژی ایجادشده برای تداوم جنگ بهره گیرد.
6- القای حل مشکلات کنونی
نتانیاهو میخواهد القا کند مشکل غزه، لبنان و سوریه حل شده و برایناساس است که او به فکر گسترش در مقطع کنونی افتاده است.
7- توازنبخشی به مناسبات یهودی
تعادل میان دو طیف قدرتمند یهودیان نیازمند تنظیم است. این دو طیف شامل یهودیان آمریکانشین و یهودیان فلسطیننشین میشود. اگر رژیم صهیونی هزینهزا باشد یهودیان آمریکانشین به دلیل ارائه کمک به تلآویو اهمیت مییابند؛ اما اگر رژیم صهیونی با ادعای توسعه در واشنگتن اهمیت یابد، این قضیه موازنه میشود.
8- بازاریابی در غرب با شعارهای تاریخی-تمدنی
نتانیاهو دنبال بازاریابی است و قصد دارد با تصویرسازی از خود بهعنوان یک سیاستمدار غربی در حال جنگ در منطقه، کمک دولتهای غربی را بیشتر از گذشته جذب کند.
9- دکترین مونرو در غرب آسیا علیه دول اروپایی و قدرتها
بهزعم نتانیاهو او درحال ترسیم دکترین مونرو در منطقه است و دول اروپایی باید برای حفظ منافع خود راهی تلآویو شوند. جیمز مونرو، رئیسجمهور آمریکا در اوایل قرن نوزدهم با درپیشگرفتن سیاستی خاص از دولتهای اروپایی خواست در امور قاره آمریکا دخالت نکنند. نتانیاهو مشابه با این وضعیت درحال تعیین مرزهایی خیالی است، اما میخواهد به ذینفعان منطقهای بگوید منافعش در منطقه شام بر آنها اولویت دارد؛ این مسئله به طور ویژه در قبال سوریه اهمیت دارد که با سقوط اسد در معرض تقسیم میان قدرتهای فرامنطقهای و منطقهای قرار گرفته است.
10- تعمیق رابطه با راستگرایان افراطی در داخل و خارج
از نظر داخلی نتانیاهو درصدد جلب نظرات راستگرایان است. از نظر خارجی نیز او خواهان جلبتوجه اوانجلیستها و موعودگرایان مسیحی است.
11- شکستن روحیه مقاومت فلسطین
درهمشکستن روحیه فلسطینیها احتمالاً یک ضلع مهم است. فلسطینیها فارغ از رقابت صهیونیستها با دیگر کشورها و ملتها، دیرپاترین، پردردسرترین و نزدیکترین دشمن صهیونیستها هستند. تلآویو با ادعای اسرائیل بزرگ میخواهد به فلسطینیها القا کند قضیه فلسطین تمام شده است.
12- آزمودن دولتهای عربی
شاید در پس پرده صهیونیستها تحولاتی مشاهده کرده و با این اظهارات ضمن تهدید درصدد تست اراده دول عربی هستند.
13- القای پیروزی بر ایران
نتانیاهو میخواهد القا کند پس از جنگ با ایران به هدف گسترش مرزهای رژیم صهیونی نزدیک شده تا این مسئله در اذهان تقویت شود که تلآویو پیروز جنگ بوده است.
14- گسترش یا خطر موجودیتی
رژیم صهیونی برای حفظ موجودیت خود در سایه تحولات جهانی نیازمند رهایی از وابستگی بالا به قدرتهاست. صهیونیستها برای حمله به دشمنان همواره به قدرتها متصل شدهاند. رژیم نیاز دارد برای زمانی که کمکها به آن را کاهش دهند، به منابع انرژی برسد. همچنین برای توسعه جمعیتی نیازمند منابع آب در جنوب لبنان، جنوب سوریه، فرات و حتی مناطقی از شمال عراق است. نتانیاهو همزمان با اظهاراتش درباره رؤیای اسرائیل بزرگ و اشغال کشورهای منطقه، تأکید کرده بود در جنگ کنونی که شامل چند عرصه میشود، رژیم صهیونی یا پیروز شده و یا نابود خواهد شد.
15- واکنش به طرحهای مهار و محدودکننده
خودسریهای رژیم صهیونی باعث شده اجماعی جهانی فارغ از آمریکا برای کنترل رژیم صهیونی شکل گیرد. دولتهای حاضر در این اجماع هم نظر نبوده و الزاماً مشکلی با جنایتهای رژیم ندارد؛ بلکه از خودسری و فرمانناپذیری آن خشمگینند؛ این ناخرسندی بیشتر مربوط به قدرتهای اروپایی مانند فرانسه و انگلیس است. دولتهای حاضر در این اجماع جهانی راهکار مهار رژیم صهیونی را محدودکردن آن از طریق برجستهسازی راهکار دو دولتی میدانند این طرح عملاً رژیم صهیونی را در درون سرزمین فلسطین حبس کرده و وسعتش را به بخشی از این سرزمین محدود میکند.
ابعاد جغرافیایی
حدود مرزهای ادعایی اسرائیل بزرگ در سه بخش قابلبررسی است.
1- مرزهای منطبق با شعار
از نیل تا فرات بر اساس ادعاهای گذشته صهیونیستها تبدیل به شعار شده است؛ اما خود آن جدا از استدلالهای تاریخی یکی از منابع تعیین مرزهای اسرائیل بزرگ است. این شعار جهتهای شرقی و غربی مرزها را نشان میدهد و بر اساس آن مرزهای رژیم باید غرب عراق و شرق مصر را در برگیرد. بااینحال چنین مرزهایی بر اساس شعار قابل تصورند زیرا کمتر حکومتی است که تا فرات پیشروی کرده و نتواند صدها کیلومتر در سمت دیگرش پیشروی کند.
2- مرزهای تاریخ ادعایی
رودهای نیل و فرات بیشتر یک نماد هستند؛ شعار نیل تا فرات به این معنا نیست که مرزهای حکومت ادعایی و تاریخی اسرائیل مماس بر این دو بوده است. برخی نقشههای منتشرشده از اسرائیل از دجله فراتر رفته و نیمهغربی ایران تا مرکز را نیز در برمیگیرند. فارغ از آنچه واقعاً در تاریخ رخ داده است، اگر بر اساس ادعای صهیونیستها بحث شود، آنها با استدلالهایی مانند تبعیت برخی حکومتها از فرامین دولت تاریخی اسرائیل، این حکومتها، اقوام و قبایل را جزئی از آن به حساب میآورند که تعریفی موسع است. برایناساس حکومت قدیم یا به زحمت فرمانش تا نیل و فرات پذیرفته میشده و یا پذیرش آن از این دو رود فراتر میرفته است.
3- مرز محتمل امروزی
صهیونیستها از جهت شمال و جنوب چندان قادر به پیشروی نیستند. از سوی دیگر مصر دارای 100 میلیون جمعیت است و همچنان رشد بالایی دارد. ازاینرو توسعه به سمت غرب برای کنترل شرق مصر و رسیدن به رود نیل غیرممکن است؛ چه اینکه پیشتر تسلط بر صحرای سینا بهعنوان پیشزمینه حرکت به سمت نیل در نهایت به شکست انجامیده است.
بااینحال توسعه به سمت شرق محتمل دانسته میشود. کرانه باختری 3.5 میلیون فلسطینی، اردن 10 میلیون جمعیت و جنوب سوریه کمتر از 2 میلیون جمعیت دارند. در اینجا باید 2.1میلیون ساکن غزه و 700 هزار نفر ساکن جنوب لبنان را هم افزود. در مجموع صهیونیستها باید جمعیت تقریبی حدود 20 میلیوننفری را اخراج کنند.
چند اتفاق باعث شده آنها این هدف را قابلتحقق بدانند:
نخست آنکه در ابتدای تأسیس رژیم صهیونی در 8 دهه قبل 500 هزار فلسطینی اخراج شدند. دوم آنکه در تحولات سوریه دستکم 8 میلیون سوری از کشورشان خارج شدند.
بر اساس این دو اتفاق صهیونیستها اخراج و راندن جمعیت 20 میلیوننفری را امکانپذیر میدانند. در این طرح توسعه صهیونیستها بر جنوب شام مسلط شده و جمعیت آن را به شمال شام، عراق، ترکیه و حاشیه جنوبی خلیجفارس و حتی آفریقا و اروپا آواره میکنند.
نوع کنترل
صهیونیستها درصورتیکه قادر به پیشروی بیشتر در منطقه باشند، چند سناریو برای مواجهه با ساکنان خواهند داشت.
1- اخراج کامل
اخراج کامل جمعیت فلسطینیهای سرزمین 1948 و 1967 در کرانه باختری و غزه از نگاه صهیونیستها ضروری بوده و اخراج ساکنان اردن و جنوب سوریه با تلاش امکانپذیر است.
در مقیاسی کوچکتر از ادعای اسرائیل بزرگ که همان کنترل کامل صرفاً بر تمام فلسطین اشغالی میشود، صهیونیستها درصدد اخراج فلسطینی های سرزمین 1948 به لبنان، ساکنان غزه به شبهجزیره سینا در مصر و ساکنان کرانه باختری به اردن بودند. هرچند این اهداف تاکنون محقق نشدهاند؛ اما حرکت به سمت آن مدتها قبل آغاز شده است. اشغال جنوب لبنان و سپس جنگ سال 2006 و 2024 در همین راستا بودند.
2- کنترل حاکمیتی بر جمعیت
صهیونیستها هماکنون چند مدل کنترل جمعیتی را اجرایی میکنند؛ فلسطینیها در سرزمین 1948 و سوریها در بلندیهای جولان تابعیت رژیم صهیونی را در اختیار دارند. در کرانه باختری یک نظام کنترل چندلایه در قالب سه منطقه اِی، بی و سی اعمال میشود. در غزه روش اعمال کنترل، محاصره است. در جریان اشغال جنوب لبنان نیز شیوههای مختلفی امتحان شدند؛ از اخراج جمعیتی تا ایجاد گروهی از مزدوران مسیحی که در جنوب لبنان نسبت به شیعیان در اقلیت بودند.
3- دولت دستنشانده
صهیونیستها به سبک امپراتوریهای گذشته و روش نفوذ کنونی قدرتها، طرح وابستهسازی دولتها را مدنظر دارند؛ تمرکز این طرح روی اردن، سوریه و لبنان است. در اردن از مدتها قبل این طرح پیشرفت داشته و در سال گذشته با سقوط سوریه و روی کار آمدن جولانی در دمشق و تغییر رئوس حکومتی در لبنان، در دو کشور دیگر شام نیز این وابستهسازی شاهد رشد بوده است.
نکات
1- از نظر تاریخی طی سدهها و هزارههای متمادی برخی از شهرها و موقعیتهای جغرافیایی خاص در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا، مرکز حکومتهای بزرگ منطقه بودهاند. شهر تیسفون و بعدها یکی از روستاهایش به نام بغداد، در حکومتهای اشکانیان، ساسانیان و عباسیان مرکزیت منطقه بودهاند. قسطنطنیه که بعدها استانبول نام گرفت، در دوران روم شرقی و امپراتوری عثمانی مرکزیت داشته است. مصر به مرکزیت شهر قاهره در دوران فاطمیان، ایوبیان و ممالیک چه بهصورت مستقل یا در قالب عثمانی در منطقه ذینفوذ بودهاند. همچنین دمشق یکبار در خلافت امویان به مرکزیت منطقه تبدیل شد و بعدها در قالب حکومتهای محلی یا در چهارچوب حکومتهای بزرگ، مرکز شام بود. صهیونیستها برای تثبیت خود در شام و منطقه شاید نیازی به تسلط بر چنین مراکزی برای اعمال حکومت نداشته باشند؛ اما برای آنها ضرورت دارد این پایتختها را تضعیف کنند.
اولویتها برای رژیمصهیونیستی شامل قدس، دمشق و بیروت میشود. تسلط کامل بر قدس برای تثبیت در فلسطین و تسلط بر دمشق برای تثبیت در شام لازم است. دراینبین بیروت نیز ظرفیتهایی دارد و در دوره عثمانی بالاتر از دمشق مدتها مرکز منطقه بوده است. صهیونیستها یکبار در سال 1982 به بیروت دست یافتند؛ اما پس از مدتی به دلیل دشواری از آن عقبنشینی کردند.
2- امپراتوریها برای کنترل غرب آسیا در پی متحدانی خاص بودهاند. در برههای انگلیس قصد داشت یک امپراتوری عربی یا سلسلهای از حکومتهای مجزا اما مرتبط عربی در منطقه ایجاد کند تا بتواند به طور کامل بر آن مسلط شود. صهیونیستها به طور مشابهی قصد دارند امپراتوری مطلوب آمریکا در منطقه شوند؛ اما فاقد ظرفیتهای لازماند.
3- صهیونیستها از مشکلات جمعیتی رنج میبرند و برای حل آن به سمت برخی راهحلها گام برخواهند داشت. مدتی این راهحل آسان گرفتن شرایط احراز یهودیت بود. از این رو افرادی تحت عنوان یهودی به سرزمینهای اشغالی راه یافتند که علمای یهودی آنها را به رسمیت نمیشناسند. احتمال دارد برای تلآویو جلب چند میلیون از جمعیت یهودیان کافی باشد، یا این احتمال میرود بار دیگر برخی از کسانی که رگههای ضعیفی از یهودیت دارند، به رژیم جلب شوند. یک اقدام دیگر به راهافتادن موجی در میان برخی مسیحیان صهیونیست برای گرویدن به دین یهود و سپس مهاجرت به رژیم صهیونی است.
یک مسیر دیگر تسهیل ورود مسیحیان صهیونیست است که احتمال وقوع آن بعید به نظر میرسد؛ آنها پیشازاین در جنگهای صلیبی دهها سال فلسطین و ساحل شرقی مدیترانه را با انتقال جمعیتی از اروپا اشغال کرده بودند؛ اما در شکل جدید، این مأموریت بر عهده صهیونیستها قرار گرفته است. بااینحال احتمال میرود دستههای مسلح اوانجلیست یا راستهای افراطی در مجموعه غرب برای حفاظت امنیتی از رژیم صهیونی در مرزهای ادعایی آن مستقر شوند.
موانع تحقق رؤیای صهیونیستها
1- مقاومت تنها مانع صهیونیستهاست و دیگران از قدرتهای بینالمللی تا دولتهای قوی منطقه مانند ترکیه، عربستان سعودی و مصر نهتنها مانع نیستند؛ بلکه بهعنوان تسهیلگر عمل میکنند. مقاومت اما در اشکال مختلف خود با ایجاد مشکلات متعدد و پایدار که راهحلهای نظامی و فرهنگی را دشوار میسازند، سرعت پیشروی دشمن را میکاهد.
2- صهیونیستها برای ایجاد تغییرات مدنظر خود به سالها زمان نیاز دارند؛ اما مشکل آنجاست که تغییرات جهانی این فرصت را به آنها نمیدهد.
3- یکی از پیشرانهای گسترش منطقهای رژیم صهیونی سیاست آمریکا در کاهش توجه به غرب آسیا برای تمرکز بر حوزه آسیا-پاسیفیک است. ازاینرو مطلوب آمریکا گسترش و تقویت رژیم صهیونی است تا در زمان کاهش توجه آمریکا به غرب آسیا، منافع واشنگتن حفظ شود. صهیونیستها از یکسو خواهان تبدیلشدن به جایگزین آمریکا در منطقه و کسب سودهای کلان هستند و از سوی دیگر احساس میکنند چارهای نیز ندارند؛ زیرا در صورت بروز خلأ قدرت دیگران در پی پرکردن آن برمیآیند. واقعیت ماجرا اما همان ناچار بودن صهیونیستهاست نه مطلوبیتها. تلآویو قادر به جایگزینشدن با آمریکا نیست؛ اما راهی جز آن هم ندارد. آمریکا قرار نیست منطقه را تخلیه کند؛ اما کاهش نیرو و توجه باعث دورشدن آمریکا از فضای درگیری مستقیم و عملیاتی میشود.
4- صهیونیستها اگر هم موفق به گسترش فوری خود در منطقه شوند قادر به کاهش تمرکز جمعیتی، امکاناتی و مدیریتی خود در ساحل غربی یعنی دو شهر تلآویو و حیفا نیستند. ازاینرو یک راه مهم برای جلوگیری از پیشروی صهیونیستها و بیثمر کردن پیشرویهای صورتگرفته، زیر ضربه رفتن این دو شهر است.
تهدید دوجانبه دولتهای عربی
حکومتها و حاکمان از منافع خاصی بهرهمند هستند و در قبال آن وظیفه دارند منافع کشورشان را تأمین کنند. دولتهای عربی هررروز در حال مشاهده پررنگتر شدن تهدیدات رژیم صهیونی علیه خود هستند و وظیفهشان اقتضا میکند به سمت مقابله با آن بروند؛ اما بالعکس خود در حال تقویت تلآویو هستند. اگر این حکومتها از کشور خود دفاع نکنند، قرارداد میان خود و ملت را برهم زده و ناگزیر با تزلزل مواجه میشوند، زیرا ملتها برای تحقق منافع خود در پی راههای جایگزین از جمله جایگزینی حکومت گام برمیدارند. برآمدن انقلاب اسلامی ایران پس از وابستگی نظام شاهنشاهی به غرب، خیزش گروههای مقاومت فلسطینی در برابر جریان سازشکار و شکلگیری مقاومت لبنان در برابر مزدوران غرب و رژیم صهیونی، این روند را نشان میدهد. دولتها و حاکمان عربی، قدرتشان از سمت رژیم صهیونی تهدید میشود و اگر در برابر آن ایستادگی نکنند، با تهدید داخلی مواجه میشوند. هرچند راه شرافتمندانه قرار گرفتن در کنار ملت است؛ اما حکومتهای منطقهای و عربی عمدتاً تصمیم گرفتهاند در کنار رژیم صهیونی مانده و گزینه رویارویی با ملت را انتخاب کنند.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/