من انس شریف هستم؛ صدای غزه که خاموش نمی‌شود

من انس شریف هستم؛ صدای غزه که خاموش نمی‌شود

خبرنگار الجزیره بود، می‌توانست جانش را بردارد و به همراه مادر و همسر و جگرگوشه‌هایش برود قطر، یا هر جای دیگری که پر از زندگی باشد، نه خون و مرگ. اما جانش را کف دست گرفت و در غزه ماند و گفت: من صدای مردمم هستم، در کنار آنها می‌مانم، در وطنم فلسطین.

خبرگزاری تسنیم: فاطمه مرادزاده؛ گفت: « برو قطر و خودت را نجات بده»، و انس پاسخ داد: « از غزه نمی‌روم مگر به سمت بهشت»...

انس مسیرش مشخص بود؛ ایستادگی پای فلسطین؛ پای غزه‌ای که اگرچه امروز سرخ است و حنا بسته به خون؛ اما همچون درخت زیتون، عمر جاودان دارد، و اگر روزی نه شاخ و برگها، که حتی ریشه‌هایش نابود بشود، دوباره از پاجوش‌ها ریشه می‌دواند و زنده می‌شود و سرسبز و سربلند...

و انس می‌دانست که غزه از هزاران سال پیش؛ از زمان پیامبران زنده بوده و برقرار؛ مثل همان درخت‌های زیتون که همیشه سرسبز است؛ سبز و مقاوم و پابرجا، مثل مردمانش؛ همان مردمی که حالا توی باریکه غزه ایستاده‌اند؛ که یکی یکی مثل برگ درخت می‌ریزند، ولی مطمئن هستند که دوباره سبز می‌شوند. 

انس همه اینها را می‌دانست چون فرزند غزه بود؛ فرزند فلسطین؛ فرزند صلح و برکت و زیتون. 

می‌دانست که عاقبتِ ایستادگی پای سرزمین پیامبران، یا پیروزی و آزادی و زندگی در صلح و برکت و زیبایی است، یا شهادت و سفر به بهشت. برای همین پاسخش به پیام تهدیدی که از او می‌خواست غزه را به مقصد قطر ترک کند، فقط یک جمله بود؛ « از غزه نمی‌روم، مگر به سوی بهشت».

نوار غزه , فلسطین ,

و بهشت، شامگاه یکشنبه 19 مرداد/ 10 آگوست، به انس جمال شریف لبخند زد، آنهم درست وقتی که جهان در خواب سنگین خفته بود؛ وقتی که رژیم جنایتکار صهیون چادر خبرنگاران در نزدیکی بیمارستان الشفاء در شمال نوار غزه را بمباران کرد؛ وقتی که انس شریف، به همراه محمد قریقع، إبراهیم ظاهر، مؤمن علیوة و محمد نوفل؛ در لحظه‌ای آتش گرفتند و دود شدند و در هوای غزه مثل غباری ناپدید...

 

.

 

از اردوگاه جبالیا تا آرزوی خبرنگاری

نامش انس جمال محمود الشریف بود؛ 29 ساله، اهل سرزمین زیبای زیتون؛ فلسطین اشغالی.

سال 1996 در اردوگاه جبالیا در نوار غزه به دنیا آمد.

پدر و مادرش پیشتر توسط رژیم غاصب صهیونیسم آواره و از شهر المجدل اشغالی ( عسقلان امروزی) به اردوگاه پناهندگان جبالیا کوچانده شده بودند.

شریف در دانشگاه الاقصی مدرک کارشناسی ارتباطات جمعی (گرایش رادیو و تلویزیون) گرفت و فعالیتش را داوطلبانه در شبکه رسانه‌ای شمال آغاز کرد و کمی بعدتر به عنوان خبرنگار شمال غزه به الجزیره پیوست.

نوار غزه , فلسطین ,

 

انس خبرنگار شد؛ همان شغلی که از کودکی آرزویش را داشت؛ از زمانی که در کوچه‌پس‌کوچه‌های اردوگاه قد می‌کشید و رنج زندگی در آوارگی؛ رنج گرسنگی و سرما و تحقیر، توی استخوان‌هایش، رگ و پِی و سلول به سلولش می‌دوید و تا بزرگی همدمش بود و همراهش.

خبرنگاری آرزوی انس بود؛ حرفه‌ای که می‌شد از طریق آن صدای فلسطین و مردم آواره و زخم‌خورده و تنهایش را به گوش جهان برساند؛ حرفه‌ای که می‌شد با آن تا انتهای رویا رفت؛ آنجا که ببیند تلاشش ثمر داده و نگاه مردم آزاده دنیا به سمت سرزمینش چرخیده و دست‌های ناجی حلقه‌وار زنجیر و قلاب شده روی فلسطین و از میانه گرداب ویرانی و نابودی آن را بیرون کشیده است. 

انس خبرنگار شد؛ چشم و گوش جهان، تا همانگونه که در وصیت‌نامه‌اش گفته است صدای فلسطین باشد و اگر به سپیدی محاسن و پیری رسید، همراه خانواده به زادگاهش المجدل اشغالی برگردد... همه آوارگان برگردند ...

برگردند به فلسطین، به شهر و روستای هزاران ساله آبا و اجدادی؛ برگردند به زندگی...

 

.

 

انس عاشق بود؛ عاشق وطنش، عاشق زندگی، عاشق مادر و پدر و همسر و دختر و پسرش، عاشق مردم...

انس عاشق بود و این عشق به زندگی را می‌شد در نگاهش دید وقتی پس از روزها و هفته‌ها کار در شمال غزه و دوری از خانواده، به آنها می‌رسید و دخترکش؛ نورِ چشمش را بوسه‌باران می‌کرد و به آغوش می‌کشید.

 

.

 

صدای بلند غزه در دو سال اخیر

هجوم جنون‌آمیز رژیم اشغالگر از سال 2023  به غزه، انس را بیش از هر زمانی به میدان کشاند. گزارش‌ها و تصاویر میدانی‌اش از بمباران و جنایات رژیم و کشتار و نسل‌کشی در غزه، از «الجزیره» پخش می‌شد و تصویر انس و غزهِ روبهِ ویرانی، هر روز با هم در یک قاب می‌نشست و روی خط امواج به چشم جهانیان می‌رسید... غزه نام دیگر انس شده بود ...

انس شریف، خبرنگار الجزیره بود و معروف بود و توی چشم ...

انس با گزارش‌های تصویری‌اش از جنایات صهیونیست‌ها در سرتاسر غزه، خاری شده بود در چشم اشغالگران.

جایزه پولیتزری که تیم رویترز برای مستندسازی تصویری جنگ غزه گرفت و انس هم عضو آن بود، مشهورتر و محبوبترش کرد.

انس یک‌بار دیگر برجسته شد؛ وقتی که در میان شادی مردم پس از آتش‌بس بدون جلیقه ضدگلوله روی دوش آنها نشست و شهد پیروزی این باریکه را در کام مردمان دورترین نقاط دنیا ریخت.

انس حالا دیگر هدف قطعی و مشخص جنگنده‌های اشغالگران شده بود.

اول تهدیدها از سوی ارتش اشغالگر شروع شد؛ گسترده و پیوسته؛ از اتهام‌زنی‌ها گرفته تا تهدیدهای تلفنی و پیامکی و ...

بعد بمب‌ها روی خانه‌شان در شمال غزه ریخت؛ پدرش شهید شد... و یکی یکی همکارانش...

 

 

.

می‌توانست برود، نرفت و وصیت‌نامه نوشت

خبرنگار الجزیره بود، می‌توانست جانش را بردارد و به همراه مادر و همسر و جگرگوشه‌هایش «شام» و «صلاح» برود قطر، یا هر جای دیگری که پر از زندگی باشد، نه خون و مرگ. اما جانش را کف دست گرفت و در غزه ماند و گفت: « من صدای مردمم هستم، در کنار آنها می‌مانم، در وطنم فلسطین. شما هم با تهدید و ترور نمی‌توانید، صدای ما فلسطینیان را خاموش کنید.»

بعد وصیت‌نامه نوشت: « این وصیت و آخرین پیام من است. اگر این سخنان به شما رسیده، بدانید که رژیم اشغالگر در کشتن من و خاموش کردن صدایم موفق شده است... باشد که خداوند شاهد باشد بر کسانی که سکوت کردند، کسانی که قتل ما را پذیرفتند، و کسانی که تکه‌تکه شدن کودکان و زنان ما دلشان را نلرزاند و جلوی قتل‌عامی که بیش از یک سال و نیم ادامه داشته را نگرفتند...»

وصیت‌نامه انس مثل جهادش زیباست؛ به زیبایی روح رنجدیده و تعالی یافته‌اش؛ برخی جملاتش چنان پرمغز و معناست که می‌شود فهمید از عمق جان یک شهید تراویده؛ شهیدی که با قرآن همدم و مانوس است و درد لابه‌لای بافت‌ها و نسوج پیکرش رسوب کرده است: «اگر بمیرم، بر اصول و مبادی خود استوار مرده‌ام و خدا را گواه می‌گیرم که به قضای او راضی و به دیدارش مؤمنم، و یقین دارم آنچه نزد خداست، بهتر و پایدارتر است. پروردگارا، مرا در شمار شهدا بپذیر و خونم را نوری قرار ده که راه آزادی مردم و سرزمینم را روشن کند... توصیه می‌کنم به شما مردم، که فلسطین و مردم و کودکان مظلومش که هرگز فرصت رویاپردازی و زندگی در امنیت نیافتند، را فراموش نکنید؛ کودکانی که بدن‌های پاکشان زیر هزاران تُن بمب و موشک رژیم صهیونیستی له شد و تکه‌هایشان بر دیوارها پراکنده... »

 

نوار غزه , فلسطین ,

 

ترور شد و جهان باز تماشگر بود

انس اگر ترور نمی‌شد و می‌ماند و پیروزی و آزادی و عزتِ دوباره سرزمین زیتون را می‌دید، دنیا جای قشنگتری می‌شد؛ اصلا برای همین، روزها و هفته‌ها دور از خانه؛ دور از دختر و پسرش، در شمال غزه از این چادر به آن چادر، از این آوار به آن آوار پایین و بالا می‌رفت و گزارش می‌گرفت و تنهایی و ویرانی سرزمینش را از قاب صفحات مجازی و از طریق دوربین رسانه‌ها به سرتاسر جهان می‌فرستاد، تا بلکه صدای ضعیف و روبه خاموشی مردمش به گوش جهان برسد، اما جلوی دیدگان همان مردم، ترور شد و صدایش خاموش و بدنش تکه‌تکه و [ با آرزوی آزادی و با زخم دروغ بزرگِ «امت واحده اسلامی»] در خاک غزه آرمید.

انس شریف، پرپر شد؛ مثل غزه؛ مثل تمام 237 خبرنگار/عکاس غزه‌ای، مثل تمام 60ـ70 هزار مرد و زن و پیر و جوان و کودکی که در 22 ماه گذشته به دست رژیم منفور صهیونیسم به قتل رسیدند و ترور شدند.

نوار غزه , فلسطین ,

 

.

 

انس وصیت کرد؛ اما تمام نشد ...

سکوت جهان، سکوت مسلمانان بار دیگر به خاموشی صدای رسای دیگری در غزه انجامید؛ به خاموشی صدای خبرنگار ...

انس اما دوباره وصیت کرد: « غزه را فراموش نکنید... با محدودیت‌ها ساکت نشوید، در بند مرزها نباشید و برای آزادی فلسطین جسور باشید تا روزی که خورشید کرامت و آزادی بر این سرزمین مبارک بتابد...»

انس وصیت کرد،‌ و وقتی کسی وصیت می‌کند یعنی که تمام نشده، یعنی ادامه دارد، یعنی یک نفر یا چند نفر، یا ده‌ها نفر پس از او هستند که راهش را ادامه دهند.

خبرنگار محبوب غزه اما فقط به وصیت‌نامه اکتفا نکرد؛ خواست که آرمانش، که آرزوی آزادی فلسطین، سینه به سینه به نسل‌های بعد برسد، برای همین، جملاتی را به دخترش آموخت تا در جان دخترک بنشیند و او هم مثل بابا تکرار کند: « ما از غزه خارج نمی‌شویم. ما غزه را ترک نمی‌کنیم. به قطر، اردن، مصر و ترکیه نمی‌رویم. ما هیچ کجایی نمی‌رویم. اینجا می‌مانیم و همینجا زندگی می‌کنیم چون اینجا کشور ماست و ما کشورمان را دوست داریم»

 

.

 

محمد المصری: جهانی شرم‌آور، ایستاده و تماشا می‌کند

حالا نه فقط دخترک زیبای انس شریف، که خبرنگاران و راویان زیادی عَلَمش را از روی زمین برداشته‌اند تا صدای او باشند و مثل او در پای حقیقت، در پای غزه بمانند و نگذارند رژیم غاصب صهیون در خیالی واهی، نقشه شوم خود برای اشغال کامل و نابودی سرزمین زیتون را پیاده کند. راویانی مثل محمد المصری؛ نویسنده و خبرنگار فلسطینی که پس از شهادت انس، عکسی را منتشر کرد و نوشت: « در این عکس، انس 12 ساله بود و من 16 ساله. این تصویر در سال 2008، در جریان حمله وحشیانه و تروریستی رژیم صهیونیستی به غزه گرفته شد؛ حمله‌ای که بیش از 1800 نفر را به قتل رساند و هزاران نفر را زخمی کرد و من هم در میان زخمی‌ها بودم. انس روزنامه‌نگار شد و من نویسنده. ما به شاهدانی تبدیل شدیم که مجبور بودیم آنچه را تجربه می‌کنیم، روایت کنیم. ما فقط ناظر نبودیم؛ خودمان هم قربانی بودیم. برای انس، این مسیر به تراژدی ختم شد. برای من، همچنان ادامه دارد، با وجود تمام آنچه بر من گذشت. من همچنان شاهد و راوی هستم و مسئولیتی را برای ثبت و به یاد سپردن بر دوش می‌کشم، در حالی که جهانی شرم‌آور، ایستاده و فقط تماشا می‌کند، بی‌آنکه کاری برای متوقف کردن نابودی مستمر ما انجام دهد.»

نوار غزه , فلسطین ,
 

 

.

 

 

نوار غزه , فلسطین ,

 

نوار غزه , فلسطین ,

 

نوار غزه , فلسطین ,

 

انتهای پیام/ 

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
غار علیصدر
او پارک
پاکسان
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon
مدیران
تبلیغات