از سردَر حاجیآباد تا بانیاس سوریه؛ ۳ ستاره هرمزگان بر آسمان حرم
هرمزگان در سالهای اخیر سه شهید مدافع حرم تقدیم جبهه مقاومت کرده است؛ «شهیدان سالاری، تختینژاد و زارعی» مردانی از روستاها و محلههای هرمزگان که با ایمان، غیرت و جانفشانی در سوریه ایستادند و نامشان در تاریخ این استان ماندگار شد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بندرعباس، امروز هرچند که خطر داعش از مرزهای ایران دور شده، باید یادمان باشد آرامش کودکان و خانوادهها در سایه رشادتهایی رقم خورده که فرسنگها آنسوتر رخ دادهاند، شهدای مدافع حرم، مردانی بودند که امنیت را نه در مرزهای جغرافیایی، که در مرزهای ایمان تعریف کردند.
امنیت امروز ایران، تنها حاصل دیوارهای بلند و مرزهای جغرافیایی نیست؛ ریشه در خونهای پاکی دارد که کیلومترها دورتر از وطن بر زمین ریخته شد، حاج قاسم سلیمانی و همرزمانش، با پرچم ولایت بر دوش، جبهه مقاومت را آنسوی مرزها شکل دادند تا شعله جنگ و ترور به خانههای مردم نرسد، از خانه و کاشانه گذشتند تا هیچ دست ناپاکی به حرمت حرم اهلبیت(ع) نرسد، کیلومترها دورتر از وطن، در کوچههای حلب و دیرالزور، جانشان را سپر کردند تا امروز ما بیهراس بخوابیم.
بیشک شهدای مدافع حرم، سربازان خاموش این مأموریت بزرگ بودند؛ مردانی که در برابر سیل تکفیریها و جنایتکاران داعشی ایستادند و فرسنگها دورتر از ایرانِ جان، جوانمردانه جانشان را سپر آرامش ملت کردند، آنها که نامشان نهتنها بر سنگ مزار که در دلهای مردم حک شده است.
امروز برای مردم بامعرفت و اهل دل ایران، صدای شهیدان محسن حججیها، سردار همدانی، حامد جوانی، عباس کردانی(کردونی)، عباس دانشگر، شهیدان «رضا حاجیزاده، شهید سید رضا طاهر، نوید صفری، جبار دریساوی، حسن حزباوی، علی منیعات، حامد بافنده غلامرضا لنگریزاده، محمد جمالی» اولین شهید مدافع حرم کرمان(شهیدی که از 16 سالگی تا 50 سالگی به مدت 34 سال در رکاب حاج قاسم بود و با دستان سردار دلها دفن شد) و تمامی شهدای همه مدافعان حرم ایران زمین هنوز در گوش تاریخ است؛ صدایی که میگوید: امنیت هدیهای نیست، میراث خون است و شهدای مدافع حرم استان هرمزگان، ادامه همان راهی بودند که سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی بهعنوان معمار امنیت منطقه و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت ترسیم کرد و امروز همه براین باوریم که امنیت، میراث خون این مردان باغیرت بوده است.
روایت زندگی «امید» حاجیآباد
و هرمزگان، دیاری که موج خلیجفارس و نسیم کوهستان، سالها شاهد غیرت مردمانش بودهاند در همین سرزمین، مردانی چون عبدالحمید «امید» سالاری از سردَر حاجیآباد، «خلیل تختینژاد» از محله آیتالله غفاری و «رضا زارعی» از روستای کرمون شمیل بندرعباس، پرچم دفاع از حرم را به دست گرفتند و کیلومترها دورتر از خانه، حریم اهلبیت(ع) را حراست کردند.
امروز هر نسیم بندر، قصه شجاعتشان را با خود میآورد؛ قصه مردانی که از دل هرمزگان برخاستند، اما آرامش ساحل را در خاک سوریه نگهبانی دادند، امنیتی که ما در سایهاش نفس میکشیم، امانتی است از خون آنها و یادشان چراغی است که راه جوانان این دیار را روشن نگه میدارد، از کوههای سرسبز حاجیآباد تا کوچههای گرم بندرعباس، مردانی برخاستند که دعوت حضرت زینب(س) را لبیک گفتند چون«عبدالحمید سالاری، خلیل تختینژاد و رضا زارعی»؛ سه مرد از هرمزگان که خاک وطن را از دورترین مرزها پاسداری کردند و در جبهه مقاومت، خونشان را نثار کردند. روایت زندگی و شهادتشان، برگ زرینی است در دفتر افتخارات این دیار.
از عبدالحمید «امید» سالاری که در نخستین اعزامش به حلب به شهادت رسید، تا خلیل تختینژاد جوان 24 ساله محله آیتالله غفاری، و رضا زارعی که آخرین روز مأموریتش هدف حمله هوایی قرار گرفت؛ سه شهید مدافع حرم، افتخار مشترک مردم هرمزگان و یادگاران سرزمین ساحل و خورشیدند.
نخستین خبرنگاری بودم که سال 94 برای نوشتن گزارش از زندگینامه نخستین شهید مدافع استانم با همسر نخستین شهید مدافع حرم باب گفتوگو را باز کرده بودم و گزارش آن در روزنامه منطقهای «دریا» منتشر شد، شهیدی که قبل از رفتن من و تیم تصویربرداری همراهم چندروزی قبلتر در خواب همسرش از آمدن ما در منزلشان خبرآورده بود.
عبدالحمید سالاری نخستین شهید مدافع حرم هرمزگان از خطه سرسبزشمال هرمزگان سعادت دفاع از حرم حضرت زینب(س) دریافت لقب شهید مدافع حرم این استان را نصییب خود کرد و سوم آذرماه سال 1394 برابر با 12 ماه صفر در شهر حلب سوریه لیاقت شهادت در راه دفاع از حرم حضرت زینب(س) دریافت کرد؛ نخستین شهید استان هرمزگان که در همان مرحله نخست اعزام به سوریه رنگ خون شهادت بر چهرهاش نشست و آسمانی شد.
وی را «امید» خطاب میکردند، امیدی از دیار روستای سردر از توابع بخش حاجی آباد که زاده سال 1355بود و پدر و مادر نامش در شناسنامه عبدالحمید انتخاب کرده بودند اما در بین خانواده و فامیل به امید معروف بود.
شهید عبدالحمید سالاری دوران ابتدایی را تا سوم راهنمایی در زادگاهش گذراند و به دلیل نبود مقطع دبیرستان، ادامه تحصیل را در دبیرستان شهید ذاکری بندرعباس تا اول دبیرستان خواند و مدتی در کار کشاورزی به پدرش کمک کرد تا اینکه در سال 1373 وارد نیروی انتظامی شد.
حدود شش سالی در شمال کشور در شهرهای رامسر، ساری و فریدون کنار در نیروی انتظامی مشغول به کار بود تا اینکه اسفندماه 1379 با دختر خاله خود ازدواج کرد و بعد از ازدواج به بندرعباس برمیگردد و بعد از سه روز از ازدواج شان برای گذراندن ماه عسل و زیارت امام رضا (ع) راهی مشهد میشوند.
اولین فرزند مریم و عبدالحمید هفتم خرداد 81 در هفته وحدت و در سالروز تولد پیامبر(ص) و امام صادق(ع) فرزند به دنیا آمد و نامش محمدامین گذاشتند، یکسال بعد و روز 22 آبان 82 نیز دومین فرزندشان نیز در ایام شهادت امیرالمومنین(ع) چشم به دنیا گذاشت و نه فقط پدر و مادر که خیلی از فامیلها نام زهرا را برای دختر امید انتخاب کرده بودند. محمدامین اما در مراسم تشییع پدر مداحی کرد و در نخستین دیدار با رهبر انقلاب برای آقا یک دوبیتی خواند: 'حقا که از سلاله فاطمه ای/ با خنده ی خود به درد ما خاتمه ای' ...
امید از رفتنش به سوریه با خانواده هیچ حرفی نمیزند، و با اینکه از بندرعباس با اعزامش موافقت نمیشود اما امید 26 مهر 1393 از طریق دوستانشان در سیستان و بلوچستان راهی سوریه میشود و قبل از آن یک دوره 15 روزه در تهران گذراند و از آن جا راهی دمشق شد اولین جایی هم که رفته بود حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه(س) بود و بعد از آن راهی شهر حلب شده و روز سوم آذر سال 94 مصادف با 12 صفر در دفاع از حرم حضرت زینب(س) در جنوب حلب سوریه در درگیری با گروه تروریستی تکفیری داعش بر اثر اصابت خمپاره شهید شد و پیکرش 15 آذر سال 94 در روستای زادگاهش سردَر حاجیآباد آرام گرفت.
خبر اعلام شده بود اما کسی جرات نداشت خبر را به مریم بدهد، او آن روزها در تدارک بازگشت پدر و مادرش که در راه برگشت از کربلا بودند، بود، ابتدا برای اینکه او را آماده کنند خبر فوت یکی از اقوام مادرش را اعلام کردند، از خرید که برگشت تا رسید به درحیاط، زهرا گفت خبر داری کی فوت شده؟ گفت آره، هیچی نگو. دوست داشت برای استقبال از پدر و مادرش از کربلا سنگ تمام بگذاری نمیخواست خبر بد بشنود. زهرا دوباره اومد گفت نه مامان خبر داری کی شهید شده؟! وقتی این را گفت، یک دفعه به دلم افتاد، اتفاق بدی افتاده. با تندی با زهرا دعوا کرد. زهرا گفت نه مامان، بابا امیدم شهید شده.
میدید زیرنویس تلویزیون مینویسد «شهید عبدالحمید سالاری» فرزند حمزه! بازهم قبول نمی کرد! . نمی دانست چکار کند، راه برود؟ یا بنشیند، دوست نداشت در حضور بچه هایش واکنش بدی نشان بدهد، نمیخواست قبول کند بعد از 15 سال زندگی مشترک با امید این خبر سخت را قبول کند، اما صحت داشت، عبدالحمید سالاری اولین شهید استان هرمزگان، جوانی از دیار شمال حاجیآباد شهید شده بود.
شعلهها خاموش شدند اما نام خلیل جاودانه ماند
سه سال بعد و درحالی که گرما از راه میرسید؛ شعلههای آتش، پرچم وصال را برایش برافراشته بودند، پ جنوبیهای با هُرم گرمای سوزان کاملا آشنا هستند، اما این بار نوبت «خلیل» بود تا در شعلههای آتش محبوب خدا شود، او در ماه مبارک رمضان در نخستین شب قدر و آن هنگام که مولای متقیان علی (ع) از ضربت شمشیر جهالت، ندای «فزت رب الکعبه» را زمزمه کرد، در آتش کفر تکفیریان سوخت و پروانه وار روحش آسمانی شد و به معبود رسید.
خلیل تختینژاد جوانی 24 ساله و دومین فرزند پسرخانواده است که بسیاری از جوانان و نوجوانان شهرهای هرمزگان از وی به نیکی و خوش اخلاقی یاد میکنند، خلیل که از بچههای فعال و بسیجی در مسجد حمزه محلهشان بود، با نوجوانها و جوانها بسیار انس و الفت داشته است.
او چون «خلیلالله» بتهای درونش را شکست و خدا را بهترین دوست برای خود برگزید و آن هنگام که مولای متقیان علی (ع) از ضربت شمشیر جهالت، ندای «فزت رب الکعبه» را زمزمه کرد، در آتش کفر تکفیریان سوخت و پروانهوار روحش آسمانی شد و به معبود رسید.خلیل یکی از جوانترین مدافعان حرم حضرت زینب (س) در کلام پدرش نیز چون ابراهیم خلیل بود که به قربانگاه دشمن رفت و چون پروانه سوخت.
اولین مصاحبه من با محمد تختینژاد، پدر خلیل نیز به تیرماه 97 برمیگردد که هنوز تا چهلمش 12 روزی باقی مانده بود و من و همکارم راهی محله آیت الله غفاری (شهناز قدیم) شدیم تا بنویسیم از شهیدی که دوستی و رفاقتش همچنان زبانزد همه است. جوانی 24 ساله که نه تنها جوانان محله که بسیاری از همرزمانش همه از خوش خویی و مهربانیاش خاطرهها دارند.
این فرزند خانواده محمد تختینژاد 10 مرداد سال 72 در محله آیت الله غفاری بندرعباس(شهنازقدیم) به دنیا آمد و در محله کمربندی بزرگ شد تا به سن 24 سالگی رسید، خلیل هم تا پنجم دبستان را در مدرسه بلال درس خواند و مقطع راهنمایی را در محله سه راه برق در مدرسه امیرکبیر گذراند. دبیرستان تا پیش دانشگاهی را در رشته تجربی در مدرسه شهید ذاکری بندرعباس ادامه داد و بعد از آن وارد دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) شد. او پیش از این به دلیل شرایط شغلی پدرش که در نیروی انتظامی بود تا سال 74 به همراه خانواده در کردستان زندگی کردند.
خلیل جوانی مهربان که با پدرش بسیار رفیق بوده و حتی باهم کشتی میگرفتند و چون از همان دوران ابتدایی علاقه زیادی به فراگیری قرآن از خود نشان می دهد، پدر او را در موسسه علوم قرآنی ابوتراب ساقی کوثر در کلاسهای درس عباس بشیری تختی ثبت نام می کند تا جایی است که یکی از شاگردان ممتاز استاد بشیری میشود.
خلیل در قدرت جذب دوستان بسیار موفق بوده و حتی زمانی که شهید میشود، پدر و مادرش تازه فهمیدند خلیل به خاطر اخلاق خوب و مهربان بودنش دوستان زیادی داشته است و همین اخلاق او را به شهادت نزدیکتر کرده بود.
یادگار محمد و زهرا نخستین بار که به سوریه میرود از رفتنش به خانواده حرفی به میان نمیآورد، نمیخواست مادرش دل نگران باشد اما خانواده از طریق یکی از همرزمانش که ماه رمضان سال 96 برای افطار به منزلشان میآیند، از رفتن او به سوریه باخبر میشوند با این حال مانع رفتنش نشدند و مرحله دوم نیز خلیل را راهی میکنند.
خلیل برای مرحله سوم کمی عجله دارد، نیمه های شعبان از راه رسید و این بار مادرش او را تا فرودگاه همراهی میکند، خیلی برای رفتن عجله داشت و اصرار میکرد که وارد سالن انتظار نشوید تا پرواز زمان ندارم، باید زود بروم.
وی یکی از جوان ترین شهیدان مدافع حرم حضرت زینب(س) است که در سه مرحله به سوریه رفت عازم و آخرین مرحله ماه شعبان امسال راهی سوریه شد و درحالی که 24 بهار بیشتر ندیده بود، اما در میانه شعلهها آنقدر استوار ایستاد که آسمان در شب 19 ماه مبارک رمضان(14 خرداد) در آغوش گرفتنش را بر زمین مقدم دانست؛ خلیل، به عنوان مسوول عملیات محور تی 2 در استان دیرالزور سوریه محبوب خدا شد. مزار پیکر پاک این شهید جوان در روستای تخت بندرعباس قرار دارد.
آخرین مأموریت رضا در بانیاس
با شهادت خلیل جوان ما در سوریه، تعداد شهیدان مدافع حرم از استان هرمزگان به 2 نفر رسید اما داستان به این جا ختم نمیشود. این بار و پس از پنج سال در اسفندماه 1402 این سرهنگ «شهید رضا زارعی» از پاسداران منطقه یکم نیروی دریایی سپاه و از مستشاران نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که سحرگاه روز جمعه (11 اسفندماه) 1402 به همراه 2 تن از نیروهای حزب الله در شلیک جنگندههای اسرائیلی به «بانیاس» سوریه برای شهادت انتخاب شده بود.
نام شهید زارعی در لیست ذخیره اعزام به سوریه قرار داشت اما با وجود همه محدودیتها دعوت شده حضرت زینب (س) بود که خداوند متعال نیز او را طلبید و او به معنای واقعی رستگار در جبهه ایثار و شهادت جاودانه شد. این پاسدار 40 ساله نیروی دریایی سه فرزند دختر خود 9 ساله (دو قلو) و 14 ساله را برای حفظ امنیت زنان و دختران این سرزمین پاک نهاد تنها گذاشت و راهی دفاع از حق شد.
شهید زارعی، پس از شهیدان خلیل تختینژاد و عبدالحمید سالاری سومین شهید مدافع حرم هرمزگان لقب گرفت که در یک اقدام جوانمردانه به جای همکارش که به علت بیماری همسرش امکان حضور در سوریه را نداشت داوطلبانه به این کشور رفت و در آخرین روز حضور دوماهه ماموریت برون مرزی اش به درجه رفیع شهادت نائل آمد، مزار این پاسدار مدافع حرم استان هرمزگان در روستای کرمون شمیل بندرعباس قرار دارد.
به گزارش تسنیم؛ روز 18 مرداد سال 1396 روز مهمی در دفتر خاطرات جمهوری اسلامی ایران است. در این روز شهید 'محسن حججی' پس از دو روز تحمل شکنجه گروه داعش در سوریه، به شهادت رسید.
امام خامنهای رهبر معظم انقلاب، شهید حججی را حجت خدا خواندند و ایشان فرمودند: خداوند متعال شهید حججی را مانند یک حجت در مقابل چشم همگان قرار داد.
گزارش از: فرنگیس حمزهیی
انتهای پیام/864