پاسخ به ۲ سوال اساسی در مورد گفتمان "خشم و هیاهوی ترامپ"
مواضع تهاجمی ترامپ علیه کشورهایی مانند چین، ایران، روسیه، و حتی متحدان اروپاییِ آمریکا، بخشی از راهبرد بازگرداندن بازدارندگی تهاجمی آمریکا است.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، ترامپ سعی در احیا موقعیت رهبری بلامنازع آمریکا در نظام بین الملل با ابزار زور، تهدید و تحقیر رقبای جهانی کشورش دارد. مواضع تهاجمی ترامپ علیه کشورهایی مانند چین، ایران، روسیه، و حتی متحدان اروپاییِ آمریکا، بخشی از راهبرد بازگرداندن بازدارندگی تهاجمی آمریکا است. بهطوریکه از منظر رئیس جمهور آمریکا، جهان بار دیگر از آمریکا به معنای واقعی کلمه حساب ببرد.
یکی از نکاتی که هم در دولت اول ترامپ و هم در دولت کنونی وی به نحو برجسته ای در مورد جنس کنش های ترامپ قابل مشاهده بوده و هست، توسل وی به ماجراجویی و اتخاذ مواضع تهاجمی علیه همه است. به عنوان مثال، ترامپ به تازگی روسیه را به جنگ اتمی تهدید کرده و البته که از استقرار دو زیردریایی اتمی در آب های مجاور با روسیه خبر داده است.
در عین حال، وی ضرب الاجلی را نیز برای روسیه جهت آتش بس در قالب جنگ اوکراین تعیین کرده و تهدید نموده که عدول از آن هزینه های سنگینی برای روسیه خواهد داشت. مسائلی که همه و همه با واکنش شدید مقام های ارشد روسی رو به رو شده اند. در مورد کشورمان ایران نیز ترامپ انواع و اقسام تهدیدات را مطرح کرده است. از اینکه وی از ایران چیزی جز تسلیم محض نمی خواهد گرفته تا اینکه اگر لازم باشد باز هم به ایران حمله خواهد کرد. کشورهای اروپایی، چین، هند، و طیف متنوعی از دیگر بازیگران در محیط جهانی و البته سیاست داخلی آمریکا نیز همه و همه در مدت اخیر آماج تهدیدات ترامپ قرار داشته اند.
در این نقطه یک سوال مطرح می شود: ترامپ از این رویکرد خود چه اهدافی را دنبال میکند؟ به نظر می رسد برای پاسخ به این پرسش، باید سه مولفه را مد نظر داشت:
اول اینکه ترامپ سعی در احیا موقعیت رهبری بلامنازع آمریکا در نظام بین الملل با ابزار زور، تهدید و تحقیر رقبای جهانی آمریکا دارد. مواضع تهاجمی ترامپ علیه کشورهایی مانند چین، ایران، روسیه، و حتی متحدان اروپاییِ آمریکا، بخشی از راهبرد بازگرداندن بازدارندگی تهاجمی آمریکا است. بهطوریکه از منظر رئیس جمهور آمریکا، جهان بار دیگر از آمریکا به معنای واقعی کلمه حساب ببرد.
دوم اینکه ترامپ با تشدید مواضع تهاجمی و تند خود به دنبال حفظ انسجام حامیان داخلی خود از طریق دشمنتراشی خارجی و حمله به “نخبگان داخلی” است. ترامپ میداند که جامعه آمریکا بهشدت قطبی شده است. او برای حفظ وفاداری طرفدارانش (بهویژه سفیدپوستان طبقه متوسط و پایین)، به تاکتیک قدیمیاش بازگشته و مدام تاکید دارد که "ما در محاصره دشمنان هستیم. هم در خارج، هم در داخل". او با تشدید حملات به مهاجران، دانشگاهیان، رسانهها و حتی سیستم قضایی، سعی میکند تصویر یک قهرمان تنها اما مقتدر را از خود بسازد که مقابل «سیستم فاسد و شکستخورده» ایستاده است. در عین حال، با اعلام خطر از جانب کشورهایی مثل چین یا ایران، حس وطنپرستی و ترس را در میان پایگاه رأی خود فعال نگه میدارد.
سوم اینکه ترامپ از گذشته به مهارت در بازی های رسانهای معروف است. وی در دولت دوم خود، با چالشهای بزرگی مثل بحران اقتصادی، درگیریهای نژادی، و بیاعتمادی عمومی روبهروست. در چنین فضایی، سیاست خارجی تهاجمی (مثلاً تهدید به جنگ، تحریم، یا اقدام نظامی محدود) ابزاری است برای منحرفکردن توجه مردم، جذب حمایت میهنپرستانه، و سرکوب منتقدان با توجیه مساوئل مرتبط با "امنیت ملی". این همان سیاست “بحرانسازی برای قدرتسازی” است که در گذشته هم ترامپ بارها از آن استفاده کرده است.
آنچه واضح است، ترامپ به زعم خود با اتحاذ مواضع تند و تهاجمی در دو عرصه سیاست داخلی و خارجی آمریکا، سعی در به اوج رساندن قدرت کشورش دارد. در این نقطه، این سوال مطرح می شود که آیا وی حقیقتا با این رویکرد می تواند هدفش را محقق کند؟ حداقل به 4 دلیل عمده، اینطور به نظر می رسد که این سیاست ترامپ، بروندادی جز بنبست و شکست برای آمریکا تولید نخواهد کرد.
یک: انزوای جهانی و تضعیف موقعیت بین المللی آمریکا
با تداوم حملات ترامپ به نهادهای بینالمللی (مثل ناتو، سازمان ملل، WTO) و بیاعتنایی به پیمانهای چندجانبه و تاکید بر یکجانبهگرایی، آمریکا خود را از ائتلافهایی که دههها قدرتش را تقویت کردهاند جدا میکند. این رویکرد باعث کاهش مشروعیت جهانی آمریکا، کاهش نفوذ در تصمیمگیریهای بینالمللی، و حتی بیاعتمادی متحدان سنتی (اروپا، کانادا، کرهجنوبی و ژاپن) میشود. در مقابل، قدرتهای رقیب مانند چین و روسیه، جای خالی رهبری آمریکا را پر میکنند و نظم جدیدی بر پایه چندقطبیگرایی میسازند. نتیجه رویکردهای ترامپ در این حوزه چیزی جز این نیست که آمریکا از “رهبر نظم جهانی” به “قدرتی انزواطلب و غیرقابل اتکا” تبدیل میشود.
دو: فرسایش سرمایه اجتماعی و تعمیق شکافهای داخلی در آمریکا
رویکرد ترامپ در تشدید قطببندی سیاسی، حمله به نهادهای دموکراتیک، رسانهها و اقلیتها، موجب سُستشدن انسجام اجتماعی در داخل آمریکا میشود. سیاستهای تند او علیه مهاجران، سیاهپوستان، مسلمانان و روشنفکران، فضای سیاسی را خشنتر و بیاعتمادتر کرده است. با افزایش شکاف بین ایالتهای قرمز و آبی(حامیان دموکراتها و جمهوریخواهان)، نهادهای کلیدی مانند دادگاهها، پلیس، رسانهها و حتی ارتش دچار بحران اعتماد میشوند. نتیجه این رویکرد ترامپ چیزی جز این نیست که آمریکا بهجای یکپارچگی ملی، وارد مرحلهای از «ناکارآمدی اجتماعی و سیاسی» میشود که سرمایه دموکراسیاش را تحلیل میبرد.
سه: افزایش هزینههای نظامی و درگیریهای پرهزینه بدون دستاورد ملموس
سیاست خارجی تهاجمی ترامپ، که با تهدید نظامی، تحریمهای سنگین و درگیریهای منطقهای همراه است، میتواند آمریکا را درگیرِ جنگهای طولانی و پرهزینه کند(مثل احتمال درگیری با ایران، چین یا کرهشمالی). این در حالی است که ساختار اقتصاد آمریکا هنوز با بحرانهایی چون بدهی عمومی، تورم، و نابرابری طبقاتی درگیر است. افزایش بودجه نظامی بدون دستاورد، منابع اقتصادی را از حوزههای حیاتی مثل بهداشت، آموزش و انرژی پاک منحرف میکند. نتیجه این رویکرد ترامپ چیزی جز این نیست که اقتصاد آمریکا بهجای بازسازی داخلی، در باتلاق سیاستهای مداخلهجویانه خارجی گرفتار میشود.
چهار: تضعیف جایگاه اخلاقی و فرهنگی آمریکا بهعنوان الگوی ادعایی دموکراسی
ترامپ با حمله به رسانهها، بیاعتنایی به عدالت قضایی، و حمایت از راستگرایان افراطی، چهرهی دموکراسی آمریکا را در نگاه جهانی مخدوش کرده است. کشورهای دیگر آمریکا را نه بهعنوان الگوی «آزادی و حقوق بشر»، بلکه بهعنوان کشوری بحرانزده و دچار افراطگرایی میبینند. این روند باعث از دست رفتن قدرت نرم آمریکا در جهان میشود. همان قدرتی که باعث نفوذ فرهنگی، رسانهای و اقتصادیاش در دهههای گذشته بوده است. در نتیجه این رویکرد، آمریکا قدرت الهامبخشی خود را در جهان از دست میدهد و از یک «ابرقدرت فرهنگیِ» ادعایی به یک کشور مشکلدار و ضعیف تبدیل میشود.
منبع: جهان نیوز
انتهای پیام/