چگونه پیروزی‌های نظامی رژیم صهیونیستی به شکست‌های استراتژیک انجامید؟

چگونه پیروزی‌های نظامی رژیم صهیونیستی به شکست‌های استراتژیک انجامید؟

از هفتم اکتبر ۲۰۲۳، تاریخ آغاز عملیات طوفان الاقصی، تا شعله‌ور شدن رویارویی نظامی مستقیم با ایران در ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵، رژیم موقت صهیونیستی درگیر جنگی چندجبهه‌ای شده است که از نظر مدت زمان و گستردگی جغرافیایی بی‌سابقه است.

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، عملیات‌های نظامی از نوار غزه و جنوب لبنان آغاز شده، از طریق یمن ادامه یافته و تا ایران گسترش یافته است. روند این رویارویی‌ها، یک پارادوکس بنیادی بین موفقیت عملیاتی که رژیم در میدان نبرد کسب کرده و شکست در دستیابی به پیشرفت‌های استراتژیک پایدار را آشکار کرد. اگرچه عملیات‌های خاصی اجرا شده که شامل ترور‌ها و آسیب به تأسیسات نظامی و لجستیکی در چندین جبهه بوده است، اما اهداف سیاسی و امنیتی اصلی که توسط اسرائیل مطرح شده بود، تحقق نیافته است. این مسئله شکافی ساختاری میان عمل نظامی و نتایج استراتژیک آن را منعکس می‌کند. رژیم صهیونی درگیر جنگ طولانی و ناآشنا شد. این جنگ دکترین امنیتی آن را تضعیف کرد. این جنگ هزینه سنگینی از نظر تجهیزات و پرسنل و همچنین از نظر اعتبار ارتش، اقتصاد، دیپلماسی و وحدت شکننده اجتماعی داشته است و تحول در قدرت بازدارندگی متقابل را به همراه داشت و رژیم را درگیر محاسباتی پیچیده در حوزه نظامی و استراتژیک کرد. 

این کاربرگ نتایج جنگ اسرائیل در عرصه‌های مختلف را ارائه می‌دهد، موفقیت تاکتیکی را در مقایسه با نتیجه کلی استراتژیک ارزیابی می‌کند و چالش‌های انباشته شده پیش روی این رژیم را برجسته می‌سازد. 

نوار غزه
اهداف: 
1- نابودی کامل جنبش حماس به عنوان قدرت حاکمه در نوار غزه. 
2- تخریب زیرساخت‌های نظامی حماس ازجمله تونل‌ها، مراکز فرماندهی و سکو‌های پرتاب موشک. 
3- بازگرداندن قدرت بازدارندگی اسرائیل پس از فروپاشی آن در 7 اکتبر. 
4- آزادسازی تمامی اسرای اسرائیلی، به‌ویژه نظامیان و غیرنظامیانی که در عملیات طوفان الاقصی اسیر شده‌اند. 
5- تحمیل ساختار حکومتی جایگزین در غزه که در آینده تهدید امنیتی برای اسرائیل محسوب نشود. 

نتیجه 
1- جنبه‌های موفقیت عملیاتی

‌الف. ترور فرماندهان مقاومت فلسطین، به‌ویژه اسماعیل هنیه، یحیی سنوار و محمد ضیف، همچنین تخریب و تضعیف بخش قابل‌توجهی از توانایی‌های نظامی حماس و نابودی تعدادی از تونل‌ها. 
‌ب. رهگیری موشک‌های شلیک‌شده از غزه که منجر به کاهش خسارات در مناطق غیرنظامی داخل سرزمین‌های اشغالی شد. 
‌ج. هماهنگی میان نیرو‌های هوایی، زمینی و دریایی برای اجرای عملیات‌های هم‌زمان و چندجبهه‌ای در داخل غزه که فشار نظامی بر مقاومت را افزایش داد. 
‌د. اجرای عملیات‌های زمینی محدود در برخی مناطق غزه به مدت چند روز با هدف تخریب شبکه‌های مقاومت، جمع‌آوری اطلاعات میدانی و نابودی تأسیسات، علی‌رغم چالش‌ها در دستیابی به کنترل کامل. 
‌و. ایجاد حداکثر تخریب ممکن و ارتکاب کشتار‌ها. 
‌ه. آزادسازی تعدادی از اسرا.

2- جنبه‌های شکست استراتژیک: 
با گذشت نزدیک به دو سال از آغاز جنگ غزه، رژیم موقت اسرائیل نتوانسته به اهداف استراتژیک خود دست یابد؛ بلکه خود را در بن‌بست بی‌پایان و فرسایشی یافته است که تحت تأثیر عوامل شکست‌های فزاینده در میدان و سیاست قرار دارد. مقاومت مداوم و پایداری آن، سردرگمی ارتش اشغالگر در غزه، اختلاف در رهبری سیاسی و نظامی رژیم، تلفات سنگین و چرخش افکار عمومی جهانی علیه اسرائیل، همگی نشان می‌دهند که اسرائیل به هیچ دستاورد نظامی قاطعی دست نیافته است. 

اول: شکست در دستیابی به اهداف اعلام‌شده
1- شکست در بازگرداندن بازدارندگی نظامی و سیاسی: رژیم نتوانست هیبت نظامی خود را بازگرداند؛ چراکه شلیک به سمت نیرو‌هایش همچنان ادامه دارد و کمین‌ها و عملیات‌های ویژه علیه سربازان و افسران آن در داخل نوار غزه ادامه پیدا کرده است. این وضعیت باعث شده بازدارندگی اسرائیل چه در داخل و چه در خارج زیر سؤال برود. 
2- ناتوانی در آزادسازی اسرا: با وجود حجم گسترده تخریب و فشار‌های شدید نظامی، رژیم موفق به بازگرداندن تمام اسرا از نوار غزه نشد؛ مسئله‌ای که شکست بزرگ نمادین و معنوی برای رهبری سیاسی و نظامی به حساب می‌آید. 
3- افزایش تلفات ارتش اشغالگر: با وجود گذشت دو سال از جنگ، تلفات جانی و زخمی‌های ارتش همچنان ادامه دارد. این وضعیت باعث تضعیف روحیه جبهه داخلی شده و پرسش‌هایی را درباره سودمندی ادامه عملیات زمینی برانگیخته است. 

دوم: پایداری مقاومت و بازسازی قدرت‌ها
1- تداوم توانایی حماس در پایداری و حمله: حماس همچنان توانایی مدیریت نبرد و اجرای حملات سازمان‌یافته را دارد، حتی با وجود ضربات سنگینی که متحمل شده است. این موضوع نشان‌دهنده‌ شکست رژیم در فلج‌کردن ساختار رزمی این گروه است. 
2- بازسازی شاخه نظامی حماس: گردان‌های قسام توانست تا حدودی صفوف خود را سازماندهی مجدد کند، برخی از گردان‌ها را بازسازی کند و تاکتیک‌هایی مبتنی بر نبرد از فاصله صفر و اجتناب از نبرد‌های کلاسیک را توسعه دهد، امری که ارتش اشغالگر را وارد یک جنگ فرسایشی طولانی‌مدت کرده است. 
3- تبدیل نبرد به «جنگ چریکی» در مناطق پرجمعیت و تونل‌ها: در چنین میدانی، برتری فناورانه اسرائیل کم‌اثر می‌شود و نیرو‌هایش به اهدافی آسان تبدیل می‌گردند. حتی در صورت ورود 10 لشکر جدید به میدان، مسئله همچنان پابرجاست؛ هیچ ارتش کلاسیکی در جهان تاکنون در چنین محیطی به پیروزی نرسیده است. 
4- شکست راه‌حل نظامی: راه‌حل صرفاً نظامی قادر به «ریشه‌کنی حماس» نیست؛ زیرا ایدئولوژی با زور از بین نمی‌رود. این سازمان دارای پایگاه اجتماعی و مردمی عمیقی است که تنها با ترور رهبران یا نابودی زیرساخت‌هایش قابل حذف نیست. 

سوم: ناکامی در ارزیابی موقعیت و معامله سیاسی
1- برآورد نادرست از قدرت مقاومت و جامعه غزه: رژیم صهیونیستی در ارزیابی پایداری مقاومت و توان جامعه غزه برای ایستادگی دچار خطا شد. این رژیم بر فروپاشی سریع ساختار رزمی حماس و گسست محیط اجتماعی آن تحت فشار تخریب و آوارگی حساب باز کرده بود؛ اما واقعیت خلاف آن را نشان داد. بمباران‌های گسترده، نه‌تنها باعث فروپاشی نشد، بلکه باور مردم به نقش مقاومت به‌عنوان مدافع کرامت و موجودیتشان را تقویت کرد. همچنین، سیاست کوچ اجباری بیش از یک میلیون فلسطینی در دستیابی به اهداف راهبردی ناکام ماند؛ نه موجب تخلیه غزه شد و نه روحیه مردم را شکست، بلکه تصویر مقاومت را به‌عنوان نماد پایداری و حفاظت تثبیت کرد و امید‌ها برای سرنگونی آن از طریق فشار‌های انسانی و روانی را تضعیف نمود. 
2- باور امنیتی جدید در مورد حماس؛ «ایده‌ای که نمی‌میرد»: در میان نهاد‌های امنیتی اسرائیل، این باور تقویت شده است که مواجهه نظامی قادر به نابودی حماس نیست؛ چراکه این جنبش، صرفاً یک سازمان نیست، بلکه تجلی یک ایده ریشه‌دار در ذهنیت ملی فلسطینی‌هاست. 
3- ناکامی در فلج‌کردن ساختار داخلی حماس: با وجود حملات متمرکز رژیم بر مراکز ثقل رهبری و سازمانی حماس، این اقدامات نتوانست ساختار درونی این جنبش را فلج یا سامانه عملیاتی آن را از هم بپاشد. 
4- فرسایش ساختاری بدون دستاورد راهبردی: رژیم موقت، به امید دستیابی به دستاورد‌های سیاسی یا نظامی، جنگ را طولانی کرد اما ادامه عملیات، معضل نهاد‌های نظامی را عمیق‌تر کرد. نه تنها اهداف اعلام‌شده محقق نشد، بلکه شدت فرسایش در تصویر عمومی ارتش و توان بازدارندگی آن افزایش یافت. 
5- افزایش تلفات بدون دستاورد‌های سیاسی: درگیری‌های ادامه‌دار موجب تلفات انسانی و خسارات مادی گسترده‌ای برای رژیم اسرائیل شد، بدون آنکه اهداف کلیدی مانند آزادی اسرا محقق شود. این وضعیت، احساس ناامیدی را در افکار عمومی تشدید کرده و اعتماد داخلی به سیاستمداران را تضعیف نموده است. 

چهارم: بحران در درون فرماندهی اسرائیل
1- شکاف در راهبری و تضاد در محاسبات سیاسی و نظامی: این شکاف، نبودِ وحدت در تصمیم‌گیری استراتژیک را منعکس کرد و نشان داد ادامه‌ جنگ مبتنی بر یک چشم‌انداز استراتژیک روشن نیست، بلکه از نظر سیاسی برای خدمت به ادامه‌ حکومت نتانیاهو به بهای منافع ملی، مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد. این یک شکست راهبردی در مدیریت رابطه بین سیاست و امنیت ملی محسوب می‌شود. 
2- فرسایش گزینه نظامی به عنوان ابزار تعیین‌کننده: زمانی که جنگ کارکرد خود را به عنوان وسیله‌ای برای دستیابی به اهداف سیاسی از دست می‌دهد و سلاح به ابزار فرسایشی بی‌فایده تبدیل می‌شود، این نشان‌دهنده شکست در تعریف استراتژی خروج است و اصل «نیروی قاطع» را که ستون اساسی دکترین نظامی اسرائیل است، تضعیف می‌کند. 
3- ناکامی در تحمیل الگوی حکومتی یا کنترل پایدار بر غزه: ناتوانی در یافتن جایگزینی برای حماس یا تحمیل سلطه‌ای باثبات بر نوار غزه، نشانه شکست در دستیابی به یکی از اهداف سیاسی کلیدی جنگ است و مرز‌های توان نظامی اسرائیل در بازسازی ساختار سیاسی - اداری در غزه را نمایان می‌کند. 
4- برملا شدن ضعف نهاد نظامی و افزایش درگیری‌های درونی: ضعف در روحیه رزمی، سردرگمی در برنامه‌ریزی و درگیری‌های رهبری، همه نشانه‌هایی از فرسایش قدرت سخت اسرائیل هستند که مستقیماً بر توان بازدارندگی آن تأثیر می‌گذارد و اعتماد به نفسش را در برابر دشمنان کاهش می‌دهد. 
5- پیدایش نوعی «فرهنگ شکست» و تضعیف باور به پروژه صهیونیستی: زمانی که بحث‌ها در اسرائیل در نتیجه انباشت بحران‌ها و شکست‌ها، به زیر سؤال بردن امکان‌سنجی خود پروژه صهیونیستی می‌پردازد، این نشان‌دهنده اوج شکست استراتژیک است، زیرا فراتر از محدوده نبرد نظامی می‌رود و اساس این موجودیت را تضعیف می‌کند. 
6- فرار مذهبی‌ها از خدمت: این مسئله نشانه‌ای از کاهش «انسجام ملی» و فرسایش یکی از ستون‌های قدرت اسرائیل یعنی «ارتش مردمی» است. 

جبهه شمالی
اهداف: 
1- دور کردن حزب‌الله از مرز‌های شمالی و تضعیف آن.
2- نابود کردن توانمندی‌های نظامی.
3- بازگرداندن بازدارندگی که به‌دلیل دخالت حزب‌الله در حمایت از غزه تضعیف شده بود.
4- جلوگیری از تبدیل شدن جبهه شمالی به جبهه جنگ فرسایشی مانند آنچه پس از هفت اکتبر رخ داد.
5- بازگرداندن شهرک‌نشینان شمالی.
6- ایجاد منطقه امنیتی حائل.

نتیجه
1- جنبه‌های موفقیت عملیاتی: 
‌الف. ترور دبیرکل حزب‌الله، شهید سیدحسن نصرالله.
‌ب. انجام عملیات‌های ترور هدفمند که برخی از فرماندهان نظامی حزب‌الله را هدف قرار داد و باعث ایجاد اختلال موقت در ساختار فرماندهی میدانی و تأثیر بر برخی عملیات‌ها شد.
‌ج. موفقیت عملیات‌های اطلاعاتی در شناسایی مواضع حساس حزب‌الله که دقت و اثربخشی حملات را افزایش داد.
‌د. توانایی ارتش در هدف قرار دادن برخی انبار‌های سلاح، محل‌های شلیک موشک و مراکز فرماندهی و کنترل حزب‌الله که منجر به خسارات مادی و کاهش توانایی‌های سازمان‌دهی و هماهنگی حزب‌الله شد.
‌ز. نفوذ موقت رژیم به سامانه ارتباطاتی حزب‌الله.
‌س. اجرای عملیات «پیجر» و خارج کردن تعدادی از نیرو‌های رزمی از میدان نبرد، به‌گونه‌ای که بسیاری از آنان بینایی یا اعضای بدن خود را از دست دادند.
‌ط. جلوگیری از حمله از سمت شمال.
‌و. باقی‌ماندن در پنج نقطه راهبردی همراه با حفظ آزادی حرکت.
‌ه. نابودسازی روستا‌های خط مقدم.
‌ی. قطع خطوط تأمین تسلیحات، به‌ویژه از سمت سوریه.

2- جنبه‌های شکست استراتژیک: 
عملیات نظامی اسرائیل، با وجود شدت و خشونت آن، نتوانست تغییری اساسی در معادلات درگیری در منطقه ایجاد کند؛ چراکه حزب‌الله همچنان بازیگری فعال و منسجم باقی مانده و توان آن برای تهدید عمق سرزمین‌های اشغالی شکسته نشده است. 
‌الف. حفظ قدرت‌های رزمی حزب‌الله: حملات اسرائیل نتوانست قدرت‌های نظامی حزب‌الله را فلج کند، بلکه مقاومت به انجام حملات روزانه ادامه داد و توانایی خود در بازسازی ساختار نظامی و رهبری‌اش را نشان داد، حتی پس از ترور دبیرکل، جانشین او و شماری از فرماندهان میدانی. 
‌ب. شکست عملیات زمینی: مقاومت توانست نفوذ نیرو‌های اسرائیلی را دفع کند و برخی یگان‌ها را مجبور به عقب‌نشینی از مناطق جنوبی کرد. بنابراین، رژیم در دستیابی به یک پیروزی زمینی که بتواند واقعیت‌های جدیدی را بر زمین تحمیل کند، ناکام ماند. 
‌ج. پیروزی معنوی حزب‌الله: در مقابل نبود کامل هرگونه نشانه‌ای از بازگشت شهرک‌نشینان اسرائیلی به شمال فلسطین اشغالی، خانواده‌های لبنانی به روستا‌های خود بازگشتند و با برافراشتن نماد پیروزی، حضور خود را اعلام کردند. تصاویر آن‌ها به‌صورت گسترده در سطح جهانی منتشر شد و این امر به یک نقطه برتری معنوی و رسانه‌ای به نفع مقاومت تبدیل گردید. 
‌د. شکست شرط‌بندی بر فروپاشی مقاومت از طریق ترور‌ها: با وجود هدف قرار گرفتن ردیف اول رهبران، هیچ‌گونه فروپاشی در سازمان مشاهده نشد بلکه مقاومت، ترور‌ها را بخشی از یک نبرد طولانی تلقی کرد و توانست ساختار رهبری خود را به‌سرعت و با کارآمدی بازسازی کند. 
‌ه. بحران شهرک‌نشینان شمال: ادامه کوچ شهرک‌نشینان بدون برنامه‌ای روشن برای بازگشت آنان، درحالی‌که دولت و ارتش ناتوان از ارائه ضمانت‌های واقعی امنیتی هستند. علاوه بر این، نارضایتی عمومی در حال افزایش است؛ چراکه برخی از رؤسای شورا‌های محلی، دولت را به کوتاهی در حفاظت از شمال و تمرکز صرف بر مرکز رژیم متهم کرده‌اند. 

ایران
اهداف
1. نابودی زیرساخت‌های هسته‌ای ایران، به‌ویژه تأسیسات نطنز، فردو و اصفهان. 
2. فلج‌کردن توانایی ایران برای تولید سلاح هسته‌ای ادعایی برای چندین سال. 
3. ترور یا فلج‌کردن فرماندهی سپاه پاسداران و نیروی قدس. 
4. تضعیف شبکه متحدان ایران در منطقه از طریق هدف قراردادن اتاق عملیات مرکزی در تهران. 
5. تحمیل معادله‌ بازدارنده درازمدت که مانع از تکرار یا حمایت ایران از هرگونه حمله گسترده علیه رژیم صهیونی شود. 
6. اثبات توان رژیم صهیونی برای اقدام مستقل بدون نیاز به مداخله مستقیم آمریکا. 

نتیجه
1. جنبه‌های موفقیت عملیاتی: 
‌الف) ترور تعداد زیادی از فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته‌ای. 
‌ب) هدف قرار دادن تأسیسات هسته‌ای مانند فردو و نطنز. 
‌ج) نفوذ امنیتی و اطلاعاتی و گسترش شبکه‌ای گسترده از عوامل. 
‌د) واردکردن ضربه‌ای به پروژه هسته‌ای ایران و صحبت و ادعای نابودی بخشی از آن. 
‌ه) گزارش‌هایی درباره ازکارانداختن بخشی از سامانه‌های پدافند هوایی ایران. 
‌و) اثبات توان تهاجمی بالای رژیم. 
‌ز) ورود ایالات متحده به‌عنوان شریک در جنگ، با تأمین سلاح، مهمات و اطلاعات، مشارکت در مقابله با موشک‌های ایرانی و به‌کارگیری بمب‌افکن‌های سنگین برای بمباران تأسیسات «فردو».

2. جنبه‌های شکست استراتژیک: 
مجموعه‌ای از عوامل نشان می‌دهد که شکست راهبردی اسرائیل در جنگ علیه ایران نتیجه یک اشتباه واحد نبوده، بلکه حاصل نقصی چندلایه در ارزیابی اطلاعاتی، برنامه‌ریزی سیاسی، دکترین امنیتی و توازن بین‌المللی است. با اینکه رژیم در روز نخست موفق به واردکردن ضربات سخت نظامی شد، اما در دستیابی به اهداف راهبردی بلندمدت خود ناکام ماند که دلایل آن عبارتند از: 

اول: محدود بودن تأثیر راهبردی ضربات اسرائیل
1. عدم تحقق هدف اصلی حمله پیش‌دستانه: حملات هوایی اسرائیل نتوانست برنامه هسته‌ای ایران را فلج یا نابود کند؛ چرا که به‌دلیل مستحکم بودن تأسیسات در دل کوه‌ها و پراکندگی جغرافیایی آن‌ها، هسته زیرساخت‌های آن حفظ شده بود و این امر باعث می‌شد که این حمله کمتر از برآورد‌های اسرائیل مؤثر باشد. 
2. دستاورد تاکتیکی که به سطح دستاورد راهبردی نرسید: خسارات وارده به پروژه‌های هسته‌ای و موشکی ایران به حدی نرسید که باعث ازکارافتادگی کامل شود، بنابراین موفقیت اسرائیل از نظر راهبردی محدود بود، هرچند عنصر غافلگیری، برتری هوایی و اطلاعاتی در دسترس بود. 
3. پاسخ مؤثر و سازمان‌یافته ایران: پاسخ ایران به حمله اسرائیل سریع و منظم بود و به چندین هدف نمادین و نظامی دست یافت که حمله اسرائیل را از ماهیت بازدارنده خالی کرد و ابتکار عمل را به تهران بازگرداند. 
4. پایداری ساختار فرماندهی ایران: با وجود ترور برخی از فرماندهان، اختلالی در سامانه فرماندهی ایران رخ نداد و رهبر معظم انقلاب مستقیماً نظارت بر پاسخ و مدیریت عملیات را بر عهده گرفت که انعطاف‌پذیری نهاد‌های تصمیم‌گیری در نظام ایران را نشان داد. 

دوم: تعادل بازدارنده جدید و فرسایش دکترین امنیتی اسرائیل
1. فروپاشی توهم «حمله‌ای امن»: رژیم اسرائیل به انجام حملات در خارج از کشور بدون پاسخ مستقیم در داخل خاک خود عادت کرده است. اما حمله موشکی ایران ثابت کرد عمق اسرائیل در معرض آسیب و هدف‌گیری قرار دارد که معادله بازدارندگی جدیدی را تحمیل کرد. 
2. کاهش کارایی سامانه‌های پدافند هوایی رژیم صهیونی: حمله ایران ضعف سامانه‌های پدافند هوایی اسرائیل را که همواره جزء پیشرفته‌ترین‌ها تلقی می‌شدند، آشکار کرد؛ زیرا نتوانستند اکثر موشک‌ها و پهپاد‌ها را رهگیری کنند. 
3. نشان دادن توانایی ایران در سازمان‌دهی حملاتی گسترده: با شلیک صد‌ها موشک بالستیک و بیش از هزار پهپاد، ایران توانست قدرت هجومی خود را به نمایش بگذارد و همچنین پدافند هوایی‌اش موفق شد تعدادی از پهپاد‌های اسرائیلی را سرنگون کند. 
4. شکست بازدارندگی سنتی در برابر حریفی انعطاف‌پذیر و دارای توان ایستادگی: علی‌رغم ضرباتی که متحمل شد، جمهوری اسلامی ایران توانست جایگاه منطقه‌ای خود را از طریق ایستادگی و وارد آوردن خسارات ملموس به دشمن تقویت کند و این موضوع به تضعیف اصل بازدارندگی راهبردی که پایه دکترین امنیتی اسرائیل است منجر شد. 
5. ایران واقعیتی را تثبیت کرد که اسرائیل پس از 20 ماه جنگ قادر به تحمل آن نیست: جنگ فرسایشی در جبهه‌ای دوم. 
6. شکست در کنترل مسیر تنش و مدیریت سطوح آن: رژیم صهیونی را وادار به درخواست کمک از ایالات متحده و فشار برای دستیابی به آتش‌بس کرد. 

سوم: شکست سیاسی و راهبردی در اهداف نهایی
1. نبود اهداف قابل تحقق: اهداف اسرائیل با گذر زمان کاهش یافت؛ از نابودی برنامه هسته‌ای به حفظ بازدارندگی و سپس به جلوگیری از شکست معنوی تبدیل شد. این روند نشان‌دهنده ضعف در برنامه‌ریزی سیاسی و نبود استراتژی خروج است. 
2. شکست در بی‌ثبات کردن نظام ایران: یکی از اهداف اعلام‌نشده تضعیف یا بی‌ثبات کردن نظام ایران از درون بود، اما پاسخ سریع و منظم تهران انسجام سیاسی و نهادی بالایی را نشان داد، به‌علاوه همبستگی بخش قابل‌توجهی از مردم با نظام را نیز آشکار کرد. 
3. شکست اطلاعاتی در ارزیابی ساختار نظام ایران: برآورد‌های اسرائیلی بر تصوری ساده‌انگارانه از ساختار فرماندهی ایران استوار بود که منجر به ناکامی در پیش‌بینی واکنش و دامنه آن شد. 
4. فقدان پوشش بین‌المللی: رژیم صهیونی بدون حمایت بین‌المللی آشکار یا قطعنامه سازمان ملل دست به حمله زد که باعث افزایش انتقادات جهانی و تشدید فشار‌ها بر آمریکا برای مهار رفتار آن شد. 
5. وابستگی به متحد آمریکایی و کاهش استقلال راهبردی: تلاش اسرائیل برای کشاندن ایالات متحده به درگیری مستقیم با ایران به اصل «اسرائیل از خود دفاع می‌کند» آسیب زد و توان مانور آن را تضعیف کرد؛ این امر موجب شد بعد‌ها در معرض دیکته‌های مستقیم واشنگتن قرار گیرد همان‌طور که در رفتار رئیس‌جمهور آمریکا با رهبری اسرائیل دیده شد. 

چهارم: ناکامی در تبدیل برتری به دستاورد‌های پایدار
1. آشکار شدن ضعف راهبردی اسرائیل: حملات ایران ثابت کرد که «اسرائیل» از پاسخ‌های سخت در امان نیست و هر حمله‌ای می‌تواند با پاسخی شدیدتر مواجه شود. این امر به سلطه نظامی یک‌جانبه اسرائیل در منطقه پایان داد. 
2. محدودیت دستاورد‌ها با وجود هزینه‌های بالا: با پایان جنگ، دستاورد‌های رژیم به سطحی تاکتیکی محدود شد (ترور‌ها، تخریب جزئی، واکنش‌های آنی) و نتوانست به تغییر راهبردی بلندمدت در موازنه قدرت یا رفتار ایران منجر شود. بنابراین با وجود گستردگی اقدامات اسرائیل این دستاورد‌ها در سطح تاکتیکی باقی ماندند و به سطح استراتژیک نرسیدند. 
3. افزایش تعداد مهاجران: از آغاز درگیری‌ها با ایران بسیاری از اسرائیلی‌ها با چمدان‌هایشان به دنبال یافتن قایقی برای رسیدن به قبرس و سپس رفتن به یکی از شهر‌های اروپایی بودند، درحالی‌که خروج از کشور تنها در صورت وجود شرایط اضطراری و مستند مجاز بود. 

ارزیابی: موفقیت عملیاتی و شکست راهبردی 
از 7 اکتبر 2023 تا ژوئن 2025، رویارویی همه‌جانبه رژیم موقت صهیونیستی شاهد تضادی چشمگیر میان دستاورد‌های عملیاتی نظامی و شکست راهبردی در سطوح سیاسی و امنیتی بود. با وجود موفقیت در اجرای مجموعه‌ای از عملیات‌های دقیق و پیچیده در چندین جبهه اهداف کلان سیاسی و امنیتی همچنان دست‌نیافتنی باقی ماندند. این تفاوت نشان‌دهنده وجود شکافی آشکار میان ابزار‌های قدرت به‌کاررفته و ماهیت نتایج به‌دست آمده است که نشانه نقص در برآورد و برنامه‌ریزی در سطح راهبردی است. در ادامه، به طور تفصیلی به عواملی پرداخته می‌شود که در تحقق دستاورد‌های تاکتیکی نقش داشته‌اند، در مقابل ناکامی در دستیابی به منافع راهبردی پایدار. 

موفقیت تاکتیکی
با وجود ناکامی در تحقق اهداف راهبردی، رژیم موقت در این جنگ موفق به ثبت مجموعه‌ای از دستاورد‌های تاکتیکی شد که ناشی از برتری آن در حوزه‌های نظامی، اطلاعاتی و فناوری بوده است؛ افزون بر آن، سطح بالای هماهنگی عملیاتی و حمایت‌های خارجی چندبعدی نیز نقش مؤثری ایفا کرده‌اند: 

اول: برتری نظامی، اطلاعاتی و فناوری
1. توان هوایی و پدافندی: رژیم به سامانه‌های پیشرفته دفاع هوایی مانند «گنبد آهنین»، «حیتس» و «فلاخن داوود» متکی بود که به آن امکان داد بخشی از موشک‌ها و پهپاد‌ها، به‌ویژه در جبهه‌های غزه و لبنان را رهگیری کند. با این حال، کارایی این سامانه‌ها در برابر حملات متمرکز ایران کاهش یافت. 
2. به‌کارگیری هوش مصنوعی و فناوری‌های دقیق: رژیم از سامانه‌های هدف‌گیری مبتنی بر هوش مصنوعی و تحلیل لحظه‌ای داده‌ها استفاده کرد که امکان انجام حملات دقیق علیه اهداف مستحکم یا در محیط‌های پیچیده را با کاهش نسبی خسارات جانبی فراهم ساخت.
3. در اختیار داشتن زرادخانه هجومی پیشرفته: سامانه‌های تسلیحاتی با دقت و قدرت تخریب بالا انجام حملات گسترده علیه زیرساخت‌های نظامی و غیرنظامی – به‌ویژه در غزه و لبنان – را تسهیل کردند؛ عاملی که فشار مادی و روانی زیادی بر نیرو‌های مقاومت وارد کرد. 
4. توان اطلاعاتی پیشرفته: بخش اطلاعات نظامی (امان) و سازمان موساد اطلاعات دقیق و باارزشی فراهم کردند که امکان هدف قرار دادن فرماندهان میدانی حماس، حزب‌الله و نیروی قدس را فراهم ساخت، در کنار حمله به زیرساخت‌های حیاتی، مراکز ذخیره سلاح و فرماندهی و کنترل. 
5. بهره‌برداری از مشارکت‌های اطلاعاتی غربی: حمایت آمریکا از طریق فناوری‌های ماهواره‌ای و پهپاد‌ها توان رژیم موقت صهیونی را در پوشش گسترده میادین نبرد تقویت کرد و به بهبود عملیات‌های شناسایی و ارزیابی کمک رساند. 

دوم: کارایی عملیاتی و هماهنگی
1. انجام ترور‌های هدفمند با تأثیر بالا: رژیم موفق شد فرماندهان کلیدی را در عمق جبهه‌های مختلف ترور کند که باعث ایجاد اختلال نسبی در ساختار رهبری برخی گروه‌ها شد و سامانه‌های فرماندهی و کنترل آن‌ها را به‌طور موقت دچار سردرگمی کرد. 
2. ادامه شدت بالای آتش: رژیم با حفظ فشار آتش مداوم از طریق نیروی هوایی، توپخانه و نیروی دریایی تا حدی توانست مقاومت را از نظر میدانی فرسوده کند و مانع از آرایش مجدد سریع نیرو‌ها در برخی محور‌ها شود. 

سوم: حمایت خارجی سیاسی و نظامی
1. حمایت نظامی و لجستیکی آمریکا: این حمایت شامل تأمین مداوم مهمات کیفی، سامانه‌های دفاع هوایی و قطعات یدکی حیاتی بود که به ادامه عملکرد عملیاتی اسرائیل در طول مدت درگیری کمک کرد. 
2. پوشش سیاسی بین‌المللی: متحدان غربی به‌ویژه ایالات متحده پوشش سیاسی‌ای فراهم کردند که باعث کاهش فشار‌های بین‌المللی بر رژیم شد و امکان انجام عملیات‌های تهاجمی گسترده از جمله هدف‌گیری اهداف در عمق ایران بدون مواجهه با بازدارندگی دیپلماتیک مستقیم را فراهم ساخت. 

شکست راهبردی
با وجود موفقیت‌های تاکتیکی رژیم اسرائیل در جریان جنگ چندجبهه‌ای اما نتیجه راهبردی آن، شکست عمیق و فراگیری را نشان داد که در مجموعه‌ای از عوامل درهم‌تنیده نمایان شد؛ عواملی که برخی از آن‌ها به‌سختی قابل‌درمان یا اصلاح هستند. از جمله مهم‌ترین آن‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: 

1. ناکامی در ارزیابی استراتژیک از توانایی‌ها و نیات نیرو‌های مقاومت
الف: دست‌کم گرفتن توانمندی‌های مقاومت: رژیم موقت نتوانست قابلیت‌های واقعی حماس، حزب‌الله و ایران را ارزیابی کند، زیرا فروپاشی سریع ساختار سازمانی و محیط حامی این نیرو‌ها را فرض کرد، درحالی‌که این نیرو‌ها توانستند مقاومت کنند، موقعیت‌های خود را بازسازی کرده و رهبری‌های خود را به‌سرعت ترمیم کنند. 
ب: شکست سیاست ترور: ترور‌ها به‌عنوان وسیله‌ای مرکزی برای تضعیف ساختار نیرو‌های مقاومت به کار گرفته شدند، اما ادامه عملکرد منظم میدانی پس از ترور فرماندهان برجسته نشان داد این سیاست در ایجاد فلج ساختاری ناکام مانده است. 
ج: توهم پیروزی فناوری: اسرائیل بیش از حد به برتری فناوری به‌عنوان پایه‌ای برای پیروزی تکیه کرد، بدون اینکه بفهمد مرکز ثقل این مواجهه در توانایی شکستن اراده سیاسی و مردمی مقاومت است، نه فقط تخریب ساختار فیزیکی. 

2. فقدان اهداف سیاسی و راهبردی روشن
الف: بی‌ثباتی در تعیین اهداف جنگ: رژیم صهیونیستی اهداف نهایی روشنی تعیین نکرد؛ بین «بازگرداندن بازدارندگی»، «نابودی حماس» و «سرنگونی نظام ایران» مردد بود که منجر به وضعیت مبهم استراتژیک شد. 
ب: فقدان استراتژی خروج: تصمیم‌گیرندگان دیدگاه سیاسی مشخصی برای پس از عملیات‌های نظامی نداشتند که جنگ را به چرخه‌ای از حملات متقابل بدون هیچ چشم‌اندازی برای حل‌وفصل یا توافق تبدیل کرد. 
ج: وسواس ایده «پیروزی کامل»: تمرکز بر مفاهیم مطلق پیروزی باعث شد مسیر‌های واقع‌بینانه‌تر و قابل تحقق سیاسی و امنیتی نادیده گرفته شود. 

3. شکنندگی جبهه داخلی و فرسایش ایستادگی اجتماعی
الف: آشکارشدن محدودیت امنیتی داخل رژیم‌صهیونیستی: جنگ منجر به آوارگی گسترده بیش از یک میلیون شهرک‌نشین و هدف قرارگرفتن مراکز حیاتی شد که نشان‌دهنده محدودیت توان رژیم در حفاظت از جبهه داخلی بود. 
ب: بحران اعتماد درون نهاد‌های رژیم و کاهش اعتماد عمومی: عملکرد ضعیف نظامی باعث موجی از انتقادات داخلی و بحران اعتماد میان رهبری سیاسی و نهاد نظامی شد که سردرگمی بیشتری در مدیریت درگیری ایجاد کرد. همچنین موجب کاهش اعتماد عمومی صهیونیست‌ها به رهبری سیاسی و نظامی و توان آن‌ها در تصمیم‌گیری قاطع شد. 

4. گسترش جبهه‌ها و کاهش توان تمرکز و تصمیم‌گیری قاطع
الف: کشیده‌شدن به جنگ چندجبهه‌ای: رژیم وارد رویارویی‌های هم‌زمان با چندین طرف (حزب‌الله، حماس، انصارالله و گروه‌های عراقی) شد که توان تمرکز تلاش نظامی را از بین برد و به فرسایش تدریجی انجامید. 
ب: جنگ فرسایشی همه‌جانبه: نبرد به حالتی از خون‌ریزی سیاسی، اقتصادی و نظامی مداوم تبدیل شد، بدون دستیابی به نتایج قاطع، درحالی‌که مقاومت موفق شد رژیم را به میدان نبردی طولانی و فرساینده بکشاند. 

5. محدود بودن تأثیر میدانی و فرسایش دستاورد تاکتیکی
الف: حفظ هسته نیرو‌های مقاومت: عملیات‌های نظامی نتوانستند توانمندی‌های اصلی حماس و حزب‌الله را از بین ببرند؛ این دو گروه همچنان به شلیک موشک و مدیریت نسبی مؤثر درگیری ادامه دادند. 
ب: زوال دستاورد‌های تاکتیکی: حتی موفقیت‌های محدود میدانی نتوانست در برابر توانایی گروه‌های مقاومت برای خنثی‌کردن ضربات و بازیابی ابتکار عمل پایدار بماند و تاکتیک‌ها را فاقد عمق استراتژیک کرد. 
ج: فرسایش عوامل برتری: ضعف ارتش اشغالگر در میدان نبرد آشکار شد و روایت «ارتشی شکست‌ناپذیر» فروریخت. 

6. شکست در بازسازی محیط منطقه‌ای
الف: ناتوانی در تحمیل موازنه قدرت جدید: به‌جای تضعیف نیرو‌های مقاومت جنگ موجب تقویت جایگاه آن‌ها و تثبیت موازنه بازدارندگی منطقه‌ای شد، به‌ویژه پس از جنگ اخیر با ایران. 
ب: فرسایش تصویر بازدارندگی اسرائیل: تداوم حملات به‌ویژه در نبرد با ایران و در غزه نشان داد رژیم توان محدودی در تحمیل خطوط قرمز مؤثر یا حفظ هیبت بازدارندگی خود دارد. 

7. از دست دادن شتاب بین‌المللی و کاهش مشروعیت
الف: افزایش انتقادات بین‌المللی: استفاده گسترده از زور علیه غیرنظامیان، به‌ویژه در غزه و لبنان، موجی از محکومیت‌های جهانی علیه رژیم را به دنبال داشت. 
ب: وخامت روابط خارجی: رژیم اسرائیل با برخی کشور‌ها به دلیل کشتارجمعی و نسل‌کشی علیه ملت فلسطین دچار تنش در روابط خارجی شد.

8. بحران رهبری داخلی و فلج در فرایند تصمیم‌گیری
الف: شکاف بین نهاد سیاسی و نظامی: فاصله میان رهبری سیاسی و نهاد نظامی، به‌ویژه در زمینه مدیریت جنگ و تعیین اهداف آن، به طور چشمگیری افزایش یافت. این وضعیت عمق شکنندگی و اختلافات در ساختار اجتماعی رژیم را آشکار کرد و بر کارایی تصمیم‌گیری راهبردی تأثیر منفی گذاشت. 

ب: تسلط منافع سیاسی: محاسبات سیاسی و شخصی بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم بر ملاحظات امنیتی غلبه داشت؛ او برای حفظ ائتلاف خود، تصمیم به تأخیر در پایان جنگ یا جلوگیری از توافقات آتش‌بس گرفت. این امر بحران سیاسی و امنیتی جدی‌ای ایجاد کرد که هزینه‌های سنگینی به همراه داشت و منجر به وخامت اقتصادی و آسیب قابل‌توجه به جایگاه بین‌المللی اسرائیل شد. همچنین ارتش را درگیر جنگی طولانی کرد که اسرائیل فاقد توان لازم برای ادامه آن بود و حمایت غرب نسبتاً روبه‌کاهش رفت. 

ج: نبود چشم‌انداز برای «روز بعد»: دولت نتوانست هیچ طرح استراتژیکی برای دوران پس از عملیات ارائه دهد که باعث تثبیت وضعیت «سردرگمی راهبردی» شد؛ وضعیتی که بیش از یک سال جنگ را در سایه ابهام ادامه داد. 

د: رکود سیاسی و تردید در تصمیم‌گیری: خودداری از اتخاذ تصمیم قاطع و اختلاف‌نظر درون دولت منجر به فلج مزمن راهبردی شد؛ جنگی بی‌پایان، بدون توانایی برای پیروزی یا خروج ایمن. 

ه: افزایش نرخ مهاجرت معکوس: این روند نشان‌دهنده عمق فروپاشی ساختار داخلی رژیم است؛ به دلیل ناتوانی ارتش در تأمین امنیت، آوارگی ساکنان شمال و جنوب، تشدید بحران‌های سیاسی و اقتصادی، کاهش حمایت بین‌المللی و افزایش مقاومت و مخالفت با رژیم در جبهه‌های مختلف نرخ مهاجرت معکوس افزایش یافت.

نتیجه‌گیری
نتایج جنگ چندجبهه‌ای، شکست عمیق راهبردی در عملکرد اسرائیل را نشان می‌دهد که در ناتوانی در تبدیل برتری نظامی و فناوری به دستاورد‌های سیاسی یا امنیتی ملموس آشکار شده است. رژیم دیدگاه سیاسی روشن که اهداف جنگ و پیامد‌های آن را مشخص کند، نداشت و به همین دلیل وارد مواجهه‌ای بدون هیچ چشم‌اندازی برای وضعیت پس از عملیات شد. این شکست تنها نتیجه قدرت مقاومت نبود، بلکه ناشی از مجموعه‌ای از عوامل ساختاری بود که مهم‌ترین آن‌ها شامل اشتباه در ارزیابی اطلاعاتی، سردرگمی در اتخاذ تصمیمات، ضعف جبهه داخلی و فرسایش تصویر بازدارندگی در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی است. در مقابل، نیرو‌های مقاومت توانستند عامل زمان را به نفع خود به کار بگیرند و با طولانی کردن مدت جنگ، صفوف خود را سازماندهی مجدد کرده، معادلات بازدارندگی جدیدی را تثبیت و دامنه تأثیر منطقه‌ای خود را گسترش دهند. به‌جای آنکه رژیم به پیروزی سریع دست یابد، در وضعیت فرسایش نظامی و سیاسی گرفتار شد و ناتوان از پاسخ به پرسشی اساسی گردید که روز بعد چه خواهد شد؟ 

منبع: فرهیختگان

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
fownix
غارعلیصدر
پاکسان
طبیعت
میهن
گوشتیران
triboon
مدیران
تبلیغات