یادداشت| معماری با کلمات
«ماغیرممکنیم» اثرمعماری شدهای است. متنی که نویسندهاش، هر خطش را با فکر نوشته است و تمامی موضوعات و گرهها با حساب و کتاب انجام شده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «ما غیرممکنیم» یکی از تازهترین رمانهای انتشارات سوره مهر است که با محوریت علم فیزیک و جهانهای موازی نوشته شده است.
این اثر روایتگر شخصیتهایی است که سفری عجیب و پرماجرا را در جزیره هرمز تجربه میکنند. رمان از جایی آغاز میشود که همه مسافران به خاطر بارش شدید باران در سرداب قلعه پرتغالیها پناه گرفتهاند، گلولهای از یک ششلول قدیمی شلیک میشود که فضا و زمان را مختل میکند و باعث تلاقی جهانهای موازی میشود. همین شلیک، شخصیتها و سرنوشتشان را دستخوش تغییراتی میکند.
فاطمه رهبر پژوهشگر ادبیات، در یادداشتی به معرفی کتاب «ما غیرممکنیم» پرداخته است که در ادامه میخوانید:
بعضی از داستانها مبتنی بر شاه پیرنگ نیستند. یعنی خواننده نمیتواند بعد از خواندنش، خیلی راحت و ساده در یک یا دو خط دربارهی پیرنگ و خط داستانی صحبت کند یا در مورد صورت مسئلهی کتاب بدون آنکه باعث اسپویل و لو رفتن پایانش شود، حرف بزند.
کتاب «ما غیرممکنیم» به قلم مطهره شیرانی که توسط نشر سوره مهر چاپ شده، در این دسته از داستانها قرار میگیرد. خط اصلی داستان چنان با جزییات و اتفاقات تنیده شده است که جدا کردنش کار کاملا سخت و نشدنی محسوب میشود.
«ماغیرممکنیم» داستان زندگی چند نفر را موازی باهم روایت میکند. امیر، هستی و منوچهر محورهای اصلی داستان را برعهده دارند. شخصیتهایی که با وارد شدنشان، چند شخصیت فرعی را هم وارد داستان میکنند. اسامی یاد شده، هر کدام درگیر مشکلاتی هستند. مسائلی که زندگی آنها را تحتتاثیر قرار داده است. هر کدام از شخصیتها که گاه روایت داستان خود را در متن عهدهدار میشوند، در دو راهیهای زندگی ایستادهاند. تصمیمگیری، قبول واقعیتها، کنار آمدن با اتفاقات و ... دغدغههایشان است. این دلنگرانیها آنها را از چشیدن لذت لحظات عمرشان محروم میکند و باعث میشود داستان کتاب شکل بگیرد.
نویسنده مکان داستانی اثر خود را جزیره هرمز درنظر گرفته است. این امر با توجه به موضوع کتاب که تا حدی پستمدرن است و در بخشهایی از آن به جادو و نیروهای ماورا اشاره میکند، یک جورهایی ذکاوت نویسنده را میرساند. شیرانی در انتخاب مکان داستانیاش تصمیم درستی گرفته است. فضای وهمآلود جزیره، اسیرشدنش توسط پرتغالی ها، خاکهای هزار رنگ، لنجهای به گل نشسته و هوایی که در شرجی صبحش با شرجی دم غروبش هزاران تفاوت است، قصههایی که از دل دریا برمیخیزد و ... بهترین فضا را برای شخصیتهای سرگردان و گرفتار در خویش را ساخته است.
داستان با یک روز بارانی شروع می شود. گردشگرانی که در حال تماشای قلعهی سرخ هستند، برای در امان ماندن از باران نابههنگام، در زیر طاقی جمع میشوند. نویسنده از این فرصت برای معرفی شخصیتهای داستانش استفاده میکند. دانای کل داستان، از بین ده دوازده نفری که اسیر باران شدهاند، سه نفر را به عنوان راوی و شخصیتهای اصلی پررنگ انتخاب میکند و بقیه افراد داستانی به حسب لزومی که داستان و موضوعش به آن پیدا میکند، به سراغشان میرود و به موضوع آنها میپردازد.
هستی همراه همسرش امیر برای استراحت کردن به جزیره سفر کردهاند. او هفت سال پیش، زمانی که باردار بود، دچار تبخال مغزی میشود. بعد از جراحی، اختلالی در عملکرد مغز وی رخ میدهد. حافظهی کوتاه مدت او دچار مشکل میشود و هر یک ساعت، تمام ساعات زیسته خود را از یاد میبرد. هستی آخرین تصویری که از خود به یاد دارد دوران حاملگیاش است. او هر یک ساعت در مورد اینکه بچهاش کجاست و چه اتفاقی برایش افتاده از همسرش پرسوجو میکند.هستی با تکه خاطرات محوی که از گذشتهاش در خاطرش مانده، مدام در جنگ و ستیز است و هزاران سوال در مغزش جا دارد که به محض رسیدن به جواب دوباره در تاریکی فراموشی فرو میرود. او در مرزی به نام «کدام درست است کدام غلط» گیر کرده و گاهی از همسرش امیر مدد میگیرد که این امر خود برای او نوعی شک بزرگ محسوب میشود.
امیر مردی صبور و آرام است. او هفت سال است سرساعت داروهای همسر خود را میهد. دیالوگهای هفتسالهاش را به قشنگی و گاهی با حرارت کم یا زیاد تکرار میکند. امیر در کنار روزگار سختی که با شرایط همسرش پیش آمده، دچارخود درگیری و ستیز با خویش هم هست. لغزیدن پا و درگیرشدن احساس و قلب، او را دچار عذاب وجدان کرده است. عذابی که باعث میشود مدام در گذشته سیر کند، در برابر تصمیمات خود بایستد و در مورد درست یا غلط بودنشان جنگی آغاز کند. امیرهفت سال است که در جنگ با خود به سر میبرد.
منوچهر شخصیت دیگر داستان، همراه همسر و دختر بیمارش به مسافرت آِمده است. دخترک در نوبت پیوند قلب است. مادر تصمیم گرفته قبل از بستری کردن فرزندشان، به سفر خانوادگی بیایند. پدر خانواده خبر ورشکسته شدن شرکتش را پنهان نگه داشته است. او سعی میکند همراه دختر و همسرش از طلوع و غروب آفتاب لذت ببرد. اما تمام ذهنش درگیر مسلهای دیگر است. اینکه چطور توسط دوستش از طریق کلاه گذاشتن بر سر پدر زن متمولش، خود را از ورشکستگی نجات بدهد.
کتاب «ما غیرممکنیم» تنها به همین سه شخصیت و موضوعات تعریف شده خلاصه نمیشود. اثر مورد نظر پر از شخصیت و خرده روایتهایی است که هر کدام از آنها در ساخت و شکلگیری متن کمک کرده است. شخصیتهایی مثل جیمی، لیلی و مییونگ هر کدام مانند رگهای پرخون در موقعیتهای خاص خود، به بطن اصلی داستان وصل میشوند و جانی تازه به موضوعات میدهند.
«ماغیرممکنیم» اثرمعماری شدهای است. متنی که نویسندهاش، هر خطش را با فکر نوشته است و تمامی موضوعات و گرهها با حساب و کتاب انجام شده است. این اثر با تعلیق و فضاسازی مطلوب و درخور موضوع، میتواند به راحتی مخاطب را همراه خود تا انتهای ماجرا نگه دارد. پرداخت به موضوعی جالب و قابل تامل مانند جهان موازی، قرار دادن آدمها در موقعیتهای تصمیمگیری و اجرایی کردن آن و نشان دادن پیامدها برای خواننده جذابیت و کشش خاصی ایجاد میکند و ذهنش را درگیر میسازد. گاهی انسانها تصمیماتی آنی و بدون فکر میگیرند. تصمیماتی که به ظاهر خیلی ساده هستند اما اگر بدانند همین امر تا چه اندازه میتواند روی سرنوشت و زندگیشان تاثیر بگذارد تا اندازهای تعجیل را از خود دور و زمان بیشتری برای اندیشیدن صرف میکنند. در انتها باید برای انتخاب و فکر به این موضوع، به نویسنده دست مریزاد گفت.
انتهای پیام/