ریشهیابی علل ترور ترامپ؛ شکاف در بنیانهای آمریکایی
سوءقصدهایی که به جان ترامپ ظرف دو ماه گذشته صورت گرفته به جای آن که در عوامل بیرونی و خارجی ریشه داشته باشند از عوامل درونی در داخل این کشور نشأت گرفتهاند.
گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم- دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق آمریکا و نامزد حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاستجمهوری این کشور روز یکشنبه برای دومین بار ظرف حدود دو ماه هدف یک سوءقصد ناکام دیگر قرار گرفت.
هنگامی که توماس متیو کروکس در 13 ژوئیه در جریان یک گردهمایی تبلیغاتی در پنسیلوانیا تلاش کرد دونالد ترامپ را ترور کنداین اولین سوءقصد به جان فردی در سطح رئیسجمهور از سال 1981 به این سو بود. در آن سال، رونالد ریگان، رئیسجمهور وقت آمریکا هدف سوءقصدی ناکام قرار گرفته بود.
ترورها و ضعف مرکزیت سیاسی
در آماری که از سوی روزنامه واشنگتنپست ارایه شده حداقل 15 اقدام خشونتآمیز سیاسی علیه روسای جمهور و نامزدهای ریاستجمهوری آمریکا انجام شده که پنج مورد از این حوادث به مرگ منجر شدهاند. ترور رئیسجمهور جان اف کندی در سال 1963، سناتور رابرت کندی در سال 1968 و آبراهام لینکلن در سال 1865 از این جملهاند.
پیتر فراونهولتز، استاد تاریخ و امور بینالملل در دانشگاه «نورثایسترن» آمریکا بعد از سوءقصد نخست به جان ترامپ در مصاحبهای با وبگاه این دانشگاه گفته بود با آن که هر اقدام برای ترور با انگیزهها و به شکل متفاوتی انجام میشود اما الگوی مشترک در همه آنها این است که چنین اقداماتی زمانی که مرکزیت سیاسی کشور در وضعیت تهدید یا ضعف قرار میگیرد زیاد میشود.
او میگوید: «ما با لینکلن در جنوب در جبهه های نبرد به شکست نزدیک شده بودیم. درباره کندی، هم جنگ سرد در سطح جهان و هم موضوع حقوق سیاهپوستان برایمان چالش بودند و این که به ویتنام برویم یا نه سوال بزرگی بود.»
او در ادامه میگوید: «در حال حاضر هم ما در آستانه تغییرات مهمی قرار داریم و این بسیار مهم است. این وضعیت باعث میشود آدمهایی داشته باشیم که مشتاق و پرهیجان باشند و در مقابل آدمهایی داشته باشیم که میخواهند از وضع موجود دفاع کنند.»
مشابهت با دوره ترور جان اف کندی
هنوز همه انگیزههای دو فردی که میخواستند ترامپ را ترور کنند روشن نیست. در گذشته، برخی از ترورها گاه برای جلب توجه انجام شدهاند. ضارب ریگان در تلاش بود «جودی فاستر» ستاره سینما را تحت تأثیر قرار دهد.
مشخص نیست که جلب توجه نقشی در انگیزههای عاملان ترور ترامپ داشته باشد اما به گفته فراونهولتز شرایط امروز آمریکا بسیار مشابه شرایط انفجاری دهه 1960 است که ترور کندیها در آن انجام گرفت.
آمریکا در آن دوران دههای پرچالش از لحاظ حقوق سیاهپوستان، حقوق زنان و جنبشهای ضدحاکمیتی «پادفرهنگ» را تجربه میکرد و چنانکه فراونهولتز میگوید جامعه شاهد تغییر در ارزشهای مورد حمایت اکثریت مردم بود.
او میگوید: «در سال 1960 مرکزیت سیاسی رو به فروپاشی بود. نیکسون در آن سال به این دلیل به ریاستجمهوری انتخاب شد که بخش اعظمی از مردم حامی جنگ بودند و از پادفرهنگ به شدت هراس داشتند. وضع موجود، در سطوح مختلف به لرزه درآمده بود.»
لرزه بر اصول زیربنایی آمریکا
به باور فراونهولتز در عصر کنونی هم بسیاری از بنیانهای زیربنایی که آمریکا بر آنها استوار شده به لرزه درآمدهاند و آهنگ تغییرات به اندازهای سریع است که هر کسی آن را به راحتی میتواند احساس کند. از قضا ترامپ چهرهای است که در کانون این تحولات قرار دارد.
ترامپ در جریان تبلیغات انتخاباتی خود در سال 2016 مخالفت با رویکردهای لیبرالیستی آمریکا و دشمنی با طبقه سیاسی سنتی در این کشور و مهاجران و مسلمانان و شهروندان با اصالت آمریکای لاتین را در دستور کار خود قرار داد. حتی در داخل محافل حزب جمهوریخواه نیز دوستی گذشته بین ترامپ و رهبران این حزب در کنگره و کمیته ملی حزب و رؤسای جمهور و سابقه آن وجود نداشت. به عبارت دیگر، او شکاف و تفرقه را در مرکز تبلیغات انتخاباتی خود قرار داد.
البته ترامپ مبدع و راهانداز این جریان اجتماعی نبود بلکه راهبرد او موجسواری روی فضای شکافها و تفرقههایی بود که از قبل در جامعه آمریکا بنا به دلایل بسیار گسترده شکل گرفته بود؛ با وجود این، محصول حضور چهار ساله او در قدرت تشدید گسلهای اجتماعی، سیاسی و حکمرانی بود.
ادبیات انفجاری و تفرقهافکنانه ترامپ در سالهای گذشته به تمامی عرصههای زندگی اجتماعی آمریکاییها تسری یافته است. نشریه آمریکایی «نیواستیتزمن» در گزارشی درباره ریشههای ترور ترامپ نوشته که خشونت سیاسی در حال حاضر به یک امر دو حزبی در آمریکا تبدیل شده است.
این خشونتهای سیاسی از تغییراتی در جایگاه آمریکا در جهان در آیندهای نه چندان دور خبر میدهند. نظرسنجیهایی که مراکز افکارسنجی منتشر میکنند نشان میدهند که تصورات و نگرشهای مطلوب در آمریکا با افت بسیار شدیدی همراه شدهاند.
مرکز نظرسنجی «پیو» چند ماه پیش نتایج تحقیقاتی را منتشر کرد که نشان میداد تصورات و نگرشهای مطلوب نسبت به آمریکا با افت شدید همراه شده و به سطوح «غیرقابلتصوری» رسیده است: نتایج این پیمایش که در 13 کشور دنیا انجام شده نشان میداد تنها 26 درصد مردم آلمان، 30 درصد مردم هلند، 31 درصد فرانسویها، 33درصد استرالیاییها و 35 درصد کاناداییها نظر مطلوبی نسبت به آمریکا دارند.
«ریچارد هاس»، رئیس اندیشکده شورای روابط خارجی آمریکا دوران ریاستجمهوری ترامپ را نشانهای از آغاز «عصرپساآمریکا» دانسته بود. منظور او از این اصطلاح جهانی است که در آن آمریکا همچنان کشور مهمی است اما تنها ابرقدرت نیست.
هاس استدلال کرده بود سیاست خارجی دونالد ترامپ از نخستین روزهای حضور در کاخ سفید بر نقض توافقات و اخلال در سیاستهایی بوده که نزدیک به هفتاد سال در خدمت آمریکا بودند. خروج از سازمانها و توافقهای دیرپا، حمله به متحدان آمریکا، حمایت آشکار از نقض حقوق بشر و بسیاری از اقدامات دیگر ترامپ افول نفوذ آمریکا به نفع چین، روسیه و ایران را به همراه داشت.
او همچنین نوشته بود حملات طرفداران ترامپ به ساختمان کنگره آمریکا در روز 6 ژانویه که با حمایت او انجام شداثرات بادوام و ماندگاری بر سیاست خارجی آمریکا و «دموکراسی آمریکا» خواهد داشت.
هاس نوشته است: «دنیای پساآمریکا، یعنی دنیایی که مختصات آن را استیلای آمریکا تعیین نمیکند زودتر از آنچه انتظار میرفت به ما نزدیک میشود که دلیل آن بیش از آن که قدرت گرفتن دیگران باشد، ضرباتی است که ایالات متحده به خودش زده است.»
سوءقصدهایی که به جان ترامپ ظرف دو ماه گذشته صورت گرفته نیز به جای آنکه در عوامل بیرونی و خارجی ریشه داشته باشند از عوامل درونی در داخل این کشور نشأت میگیرند.
انتهای پیام/