امروز جبهه مقاومت پرچم عزت را زینبوار برافراشته است
جمعی از شاعران کشور در شب شعر «غزه به منزله عاشورا» تازهترین آثار خود را به بیان مظلومیت مردم فلسطین و جنایتهای رژیم صهیونیستی اختصاص دادند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شب شعر «غزه به منزله عاشورا»، با حضور جمعی از اهالی اندیشه و ادب حوزه ایران فرهنگی با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی تبار شامگاه 26 مردادماه به میزبانی گروه بینالمللی هندیران برگزار شد.
سید سلمان صفوی، رئیس مرکز بینالمللی مطالعات صلح لندن، در آغاز این مراسم در بخشی از سخنان خود گفت: سلطان عشق، سید الشهدا(ع)، با تأسیس مکتب«الهیات آزادیبخش»، نهضت مقاومت در مقابل بیدادگری را در عاشورای حسینی با قلم سرخ عَلَم کرد. نهضت آزادیبخش حسینی در تاریخ استمرار داشته است. امروز غزه عاشورای عزت و مقاومت در مقابل اشغال و بیداد است.
رئیس مرکز مطالعات صلح لندن ادامه داد: نیروی مقاومت پیروان مکتب عاشورا هستند. هنرمندان، اصحاب رسانه و نویسندگان جبهه مقاومت، رسالت زینب(س) را بر دوش میکشند و پرچم عاشورای عزت و ایستادگی را زینبوار برافراشتهاند. امروز غزه، کربلا و تهران به هم پیوستهاند. راه مقاومت در مقابل اشغال، ستم و تحریم ادامه دارد و پیروزی با عاشوراییان است.
در این محفل ادبی شاعرانی همچون علیرضا قزوه، سید سلمان صفوی، ایرج قنبری، سید مسعود علوی تبار، محمد علی یوسفی، محمد مهدی عبداللهی، سید مهدی بنی هاشمی، علی مزمل، سید تصور مهدی، جواد اسلامی، احمد رفیعی وردنجانی، ابراهیم میر، عمادالدین ربانی، نغمه مستشار نظامی، نجمه پور ملکی، میترا ملک محمدی، حمیده پارسافر، آسیه مراد پور، ام البنین بهرامی، نیره جهانشاهی، آمنه آل اسحاق، فرزانه قربانی ، و صبا فیروزی حضور داشتند. برخی از اشعار ارائه شده در نشست «غزه به منزله عاشورا» به این شرح است:
فاطمه عارفنژاد
قلبم شکسته، خستهام، زخمی شده بالم
سایه به سایه مرگ میآید به دنبالم
بی دامن سرسبز مادر مانده پژمرده
گلهای زرد و قرمز پیراهن و شالم
من با تمام کودکی، در میهنم امروز
میراثدار رنج و اندوهی کهنسالم
عکاسها! عکاسها! از من چه میخواهید؟
من کِی شبیه خندههای کارتپستالم؟
غمگینترینم من! چه میفهمید از احساسم؟
تنهاترینم من! چه میپرسید از احوالم؟
شاید مرا در انفجاری تازه بشناسید
با گریههای گیرهمو، با بغض خلخالم
آه ای شما راحتنشسته گوشهٔ خانه!
جز ایستادن راه حلی نیست در عالم
جواد اسلامی
خلخال نه، سر میبُرند از پیش و از پس
ننگ است ما را اینچنین جولان کرکس
حاجی شدن گاهی به حج ناتمام است
محمل مهیا کن إلی بیتالمقدس
نجمه پورملکی
آه دنیا از رفح دیگر چه باقی مانده است
غیر مشتی خاک و خاکستر چه باقی مانده است
از سکوت مرگبار عدهای شرمندهام
آه از انسانیت دیگر چه باقی مانده است
بغض اردوگاهی از آوارگان در من شکست
گریههای بیشماری گرچه باقی مانده است
آه از سمت درست ماجرا باید نوشت
آه از گهواره اصغر چه باقی مانده است
کودکانش زنده زنده بین آتش سوختند
فکر کن آن لحظه از مادر چه باقی مانده است
از گلویی سوخته بانگ اذان آمد ولی
از نماز صبح این پیکر چه باقی مانده است
دختری با گریه پرسید از وزیر خارجه!
از تن عباس آبآور چه باقی مانده است
بالگرد حادثه در شعلهها فریاد زد
از شهیدان غیر انگشتر چه باقی مانده است
پرچمِ از کربلا تا قدس را دارم به دست
تا بگویم از غم آخر چه باقی مانده است
خشم ملتهای دنیا پاسخت را میدهد
تا شکست قلعه خیبر چه باقی مانده است
آیههای نصر خیلی دلنشینتر گفته است
هر چه را باید بگویم هرچه باقی مانده است
محمد مهدی عبداللهی
قنوت گریه گرفتم عزاى دیگر را
میان روضه که دیده، عروج پیکر را؟!
غبار ماتم افلاک با سکوتى تلخ
گذاشت در دل طوفان، غم صنوبر را
محرّم آمده از نو ولى بگو اى دل
چگونه شرح دهم آن غروب آخر را؟
شبیه حرمله اینبار قوم کودککش
نشانه رفته گلوی هزار اصغر را
به اشکهاى سحرخیز جانب غزه
ببین به هیئت خون، لالههاى پرپر را
به مقتلى که در آن، کودکان به خون خفتند
بخوان عزیز دو عالم، فراز آخر را
سقوط لشکر صهیون چقدر نزدیک است!
و قدس! منتظر است آن طلوع دیگر را
حمیده پارسافر
جهانی گریه روی گونه دفتر به جا مانده
قلم گنگ است و از شعرم، فقط جوهر به جا مانده
تو آن سیمرغ ِ قاف ِ دوردست ِ آرزوهایی
چرا از تار و پودت خون و خاکستر به جا مانده
چنان خمپاره ها در استخوان هایت فرو رفتند
که در گوشم صدای پُتک ِ آهنگر به جا مانده
به تیر ِ هیچ صیادی تنت پرپر نخواهد شد
اگرچه در قفس بعد از تو مشتی پَر به جا مانده
چه سِرّی در نهان دارند این شب های سردرگم
که در تفسیرشان، لبها «هُوالَابتر» به جا مانده
تمام عمر، در من جاری است این رنج ِبی پایان
که از پروانههایت، شعلهای پرپر به جا مانده
تنی این سو و، آن سو سر به جا مانده است بر خاکت
و هر سو مادری با چشم های تر به جا مانده
به روی کودکانت آب را هم بستهاند، آری
هنوز از کربلا آیینهای دیگر به جا مانده
محمدعلی یوسفی
غزه مانند جبههها شده است
غزه همرنگ نینوا شده است
گشته وقت رزم و غزه آماده
با همه قدرت و قوا شده است
غزه این بار با تمام قوا
از صف دیگران جدا شده است
تیری از ترکش و کمان خدا
جانب دشمنان رها شده است
دشمن از حمله غزه ترسیده
که تلاویو کودتا شده است؟!
در صف سرکشان صهیونیست
وه که چه محشری به پا شده است
قدرت صهیونیسم پوشالی است
پوچ پوچ است و برملا شده است
دست هر کودکی که فلسطینی است
دست پر قدرت خدا شده است
سنگ هم اعجاز میکند گاهی
خاصه سنگی که او رها شده است
امالبنین بهرامی
غزه چون محشر کبراست، کجایی عباس؟
باور حرمله اینجاست، کجایی عباس؟
گوش کن العطش از غزه صدا میآید
کودک و تیر مهیاست، کجایی عباس؟
بر لب خشک هزاران دل تنها، لرزان
"این عباس؟" که نجواست، کجایی عباس؟
هر طرف غنچه پرپر به زمین افتاده
رد خون جاری دریاست، کجایی عباس؟
مادران رخت عزای پسران می پوشند
قصه اکبر و لیلاست، کجایی عباس؟
کربلا گشت فلسطین، همه جا شد آتش
خیمه در حلقه اعداست، کجایی عباس؟
باز پیچیده به عالم دم"هل من ناصر"
کوفه در حال تماشاست، کجایی عباس؟
دست برگیر به شمشیر، زمان را بشکن
وقت خونخواهی زهراست، کجایی عباس؟
سید کبری حسینی بلخی(افغانستان)
از برگ و بارت دست دشمن دور باشد
چشم بخیل دشمنانت کور باشد
ای زادگاه انبیا ای قلب تاریخ
تا کی زمینت جای مار و مور باشد
خاکت، توقفگاه اسرا، عشق، معراج
نامت به آفاق جهان منشور باشد
تا کی کبوترهای خونین بال شهرت
در سلطه و اشغال هر مزدور باشد
تاکی خدایا قدس، آمال مسلمان
دور از بهار آب و رنگ و نور باشد
روزی بیاید ابرهایت مهربانتر
باران ببارد لاله غرق سور باشد
هم لالهها در باغ غرق عشق و مستی
هم سور و سات نسترنها جور باشد
کاش آخر این قصه سهم غزه شادی
سهم شغال سلطه جو هم گور باشد
میترا ملک محمدی
زخم است تنت، غرق به خون تنپوشت
اندوه شهیدان وطن بر دوشت
بگذار به هر بغض تو درمان باشم
ای غزه مرا بگیر در آغوشت
سید مهدی بنی هاشمی
از غم خاک و خانه و میهن
قلب شاعر دوباره صدچاک است
حیف اما به جای محفل شعر
زیر انبوهی از غم و خاک است
شعرهایی که رفت و گفته نشد
چه غزل ها نخوانده مدفون شد
آخرین شعر او شهادت بود
قافیههای این غزل خون شد
موشکی خورده بین ابیاتش
وزن اشعار او شده درهم
میچکد از ترانههایش خون
میچکد از ترانههایش غم
حرفهایی که خاک و مدفون شد
در میان زمین اجدادی
میشود بیت بیت شعر او
شعر آهنگ روز آزادی
در میان سکوت این دنیا
چه نفسها که میشود خاموش
سازمان ملل ولی خواب است
سازمان ملل ولی بیهوش
مثل برگ درخت میریزند
جسمها در هوای این پاییز
سازمان حمایت از زنها
یک مترسک میان این جالیز
آه از داغ مردم غزه
آه از خانه ای که شد ویران
آه از ظلم و ظالم و تبعیض
آه از فرق غزه با اوکراین
آه از سانسورِ شدید خبر
آه از حیلههای این دشمن
تو کجا ماندهای در این میدان؟
سمت حق یا که سمت اهریمن؟
فرزانه قربانی
من هم نمیدانم ولی شاید که اصغر بود
آن کودکی که در رفح با جسم بی سر بود
لعنت به آن پاییز که در باغ های سبز
چشمان او دائم پی زیتون نوبر بود
خاکستر پرها نشان میداد از اول
در خیمه ها آتش به دنبال کبوتر بود
آه عروسکها چنان سرشار بود از دود
حتی دل آیینه هم از غم مکدر بود
سرگرم بازی بود با باد سحرگاهی
خاکستر طفلی که در آغوش مادر بود
ای شعلههای پر شرر خود را سبک کردید
پروانه درس مرگ را بسیار ازبر بود
نیره جهانشاهی
میرسد از هر طرف آوای هل من ناصری
این نوا از غزه می آید ز جور جائری
وقت آن است تندر و سجیل را آذین کنیم
مقصد ما قدس باشد سرزمین مادری
لشکر ثارالله است آماده و پا در رکاب
منتظر تا بر دمد فرمان و اذن راهبری
مسجدالاقصی بود پایان راه کربلا
خیبر صهیون نگون گردد به زور قادری
آهنین گنبدش گرد قدم هامان شود
وعده حق است این نه ادعای شاعری
پرچم ما بر فراز قدس خواهد شد بلند
میشود این فتحمان ذکر لب هر ذاکری
با قیام قائم آل محمد میشود
این جهان زیبا و یک رنگ و چو صبح ساحری
اربعین باشد تجلیگاه فتح قلبها
این حسین است و جهانی را که باید عامری
ابراهیم میر
لبنان و عراق و سوریه تا غزه
اسلام محاصره شده یا غزه؟
أن یعتصموا و لا تُفّرق یعنی
مرگا به جهانی که نشد باغزه
آمنه آلاسحاق
پژواک شرف، حجاب، ایمان، غزه
عینیتِ دین، مظهرِ قرآن، غزه
تکرار شده است روزِ عاشورا باز
پیروزیِ خون به ظلمباران، غزه
صبا فیروزی
تو دستام شاخه زیتون
رو موهام خاک و خاکستر
لبام خشک و تنم زخمی
مگه میشه از این بدتر
پناه ما یه چادر بود
که توی شعلهها سوخته
ولی مادر با هر سختی
دوباره چادرو دوخته
دوباره کربلا برپاست
باید منجی بیاد کمکم
با عطر نرگسش میره
از این دنیا غبار غم
میدونم روحِ روحالله
همین نزدیکی پیش ماست
میگم آقا دعایی کن!
دعای سیدا گیرا ست...
انتهای پیام/