روایت تسنیم از یک دیدار ویژه/ وقتی قامت آقا نمایان شد

روایت تسنیم از یک دیدار ویژه/ وقتی قامت آقا نمایان شد

این ثانیه‌ها چقدر سخت می‌گذرند، به یک باره پرده سبز تکانی خورد و قامت آقا نمایان شد، حال‌ها دگرگون‌تر از قبل شد، انگار پاها روی زمین نبود. فضا پر شد از قربان صدقه رفتن و شعار «خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست» و «ای رهبر آزاده آماده‌ام آماده».

خبرگزاری تسنیم، رشت، زهرا رستگار؛ در اتاقم مشغول گوش دادن به یک صوت برای تنظیم مصاحبه بودم که تلفنم زنگ خورد، از آن طرف تلفن گفتند که قرار است گیلانی‌ها مهمان آقا باشند و روز عید غدیر نیز رهبر انقلاب برای آنان سخنرانی می‌کند، در همان یک ثانیه وقفه بین جملات گوینده، با خودم گفتم:" کاش من هم می‌تونستم مسافر این کاروان باشم". بهم گفت:" شما موقعیت دارید با کاروان برید و اسم شما رو بنویسم؟"

از شنیدن این پیشنهاد شوکه شده بودم و صِدام متوقف شده بود، از پشت گوشی بهم گفت صدام میاد، حرفمو شنیدید؟ تند تند گفتم بله بله شنیدم، گفت اسمتون رو بنویسم؟ نمی‌دونستم از خوشحالی گریه کنم یا بخندم، گفتم حتماً حتماً چه سعادتی از این بالاتر.

نشستن و تحرک داشتن در فضایی که آقا نفس می‌کشید و با ادبیات عارفانه و اندیشمندانه خویش دلبری می‌کرد همیشه آرزویم بود هرچند می‌دانستم رسیدن به این آرزو چقدر سخت است. 

صحبت از یک دیدار ساده نبود؛ صحبت از دیدار با رهبر مسلمین جهان بود، رهبر مستضعفان جهان، رهبری که محبتش تا قلب اروپا و آمریکا نفوذ کرده و برای ابراز ارادت به او امروز جوانانی از اروپا و آمریکا سر از پا نمی‌شناسند، رهبری که یک دنیا را با بیانات گهربار و سیاست‌هایش تکان داده و انگشت اشاره‌اش لرزه بر اندام استکبار جهانی و صهیونیست‌ها انداخته است.

تا ساعت‌ها پس از این تماس با خود کلنجار می‌رفتم؛ باید لحظه به لحظه این سفر و دیدار را روایت کنم، فیلم و تصویر بگیرم، از عاشقانی که راهی این سفر معنوی بودند مصاحبه بگیرم، تصور شوق وصال گیلانی‌ها و آن لحظه که چشمانشان بار دیگر به جمال رهبری می‌افتاد لذت‌بخش بود؛ نکند تصویری یا جمله‌ای از دستم در برود، از خدا خواستم کمکم کند، باید تمام توانم را جمع و ذهنم را متمرکز می‌کردم. 

این مراسم با عنوان جشن «ولایت و اخوت» قرار بود با حضور مردم استان‌های گیلان، مرکزی، کهگیلویه‌ و بویراحمد، خراسان شمالی، خانواده‌های شهدا و خدام آستان مقدس حضرت شاهچراغ فارس در حسینیه امام خمینی(ره) با سخنرانی رهبر معظم انقلاب اسلامی برگزار شود.

رهبر انقلاب , رهبر انقلاب ,

گفتند که ساعت 23 شب دوشنبه روبه‌روی مصلی امام خمینی (ره) رشت حضور داشته باشیم، از خانواده خداحافطی کردم و راهی مصلی شدم، سیل مشتاقان بود که در آن نیمه شب، سکوت آنجا را بر هم زده بود، همه مشتاق دیدار آقا و سریع گذشتن ساعت بودند تا زودتر فردا شود. 

مسافران خوشحال از سعادت دست‌یافته و بدرقه کنندگان ناراحت از سلب توفیق بودند، همه داشتند کیف‌ها و مدارکشان را چک می‌کردند تا چیزی کم و کسر نداشته باشند و خلاصه اتوبوس آمد و باید سوار می‌شدیم. 

شَمّ خبرنگاری‌ام نگذاشت در حس و حال شوق دیدار به خوبی فرو بروم و گفتم باید از همین موقعیت هم استفاده کنم و حس و حال بقیه را ثبت کنم و به تصویر بکشم، بانویی با هیجان خاصی در حال گپ‌وگفت با یکی از همراهانش بود، فهمیدم او هم عازم است، به سراغش رفتم، از حس و حالش پرسیدم، هنوز سوالم تمام نشده بود که احساسی شد و اشک در چشمانش حدقه زده بود، با همان چشمان اشکبار و صدای بغض کرده گفت اولین باری است که به دیدار رهبری می‌رود و هنوز هم باورش نشده بود که چنین توفیقی به او دست داده است. 

رهبر انقلاب ,

رهبر انقلاب ,

با هیجانی خاص می‌گفت: باور نمی‌کردم روزی توفیق دیدار با آقا قسمت من هم شود؛ مادرم وقتی خبرش را شنید ازم خواست از آقا برایش چفیه بگیرم، بهش گفتم مادرجان شما فقط دعا کن بتوانم جلو بروم و آقا را ببینم، گرفتن چفیه و یادگاری پیش‌کش. 

می‌گفت این دیدار، دیدار با نائب امام زمان (عج) است و همه مشتاق زیارت هستند و اگر فرصت شود که جلو بروم به آقا خواهم گفت که تا آخر پشت شما ایستاده‌ایم و ان‌شاء‌الله به دست رهبر عزیزمان پرچم انقلاب به دستان حضرت ولی عصر (عج) سپرده می‌شود. 

رهبر انقلاب ,

بانویی را دیدم که بعد از گپ و گفت متوجه شدم برای سومین بار است به دیدار رهبری می‌رود. حس زیبایی که در آن لحظه به فرد عاشق دست می‌دهد قابل وصف و گفتن نیست و باید حتماً تجربه کنی تا درک کنی. 

او می‌گفت که رهبر ما ولی امر مسلمین است و ما مرید ایشان هستیم؛ وقتی مرید مقابل ولی خود قرار می‌گیرد یک ارتباط عاشقانه مافوق تصور بین مرید و ولی برقرار می‌شود و امیدوارم بتوانیم از این فضا استفاده درست کنیم و توفیق دیدار با آقا قسمت همه عزیزانی شود که تاکنون این حس زیبا را تجربه نکرده‌اند. 

رهبر انقلاب ,

بانوی دیگری عید غدیر رو بهم تبریک گفت و از حس و حالش اینگونه گفت که عید غدیر رور تجدید بیعت با امیرالمومنین علی (ع) است و ما در عصر حاضر با امام زمان (عج) باید تجدید بیعت کنیم؛ و خیلی خوشحالم که در چنین روزی به دیدار نائب امام زمان مشرف می‌شویم. 

به گفته این بانوی گیلانی، امروز نگاه تمام عالم به این نقطه از ایران است زیرا ما از نعمت وجود رهبری برخورداریم که با یک سخن و اشاره تحولات بزرگی را در دنیا رقم می‌زند و به رهبر عزیزتر از جانمان اعلام می‌کنیم تا پای جان هستیم در رکاب شما. 

رهبر انقلاب ,

مهرانه به‌نهاد بانوی هنرمند گیلانی نیز بین مشتاقان مصلی رشت بود؛ او می‌گوید: یک روز قبل از اینکه خبر دیدار را بشنوم، در یک مصاحبه‌ای برای محرم، اتفاق این‌چنینی و این دیدار را آرزو کرده بودم و بعد از آن برنامه این خبر خوش به من رسید و احساس می‌کنم توفیق بزرگی قسمتم شده است و خوشحالم که روز عید غدیر کنار آقا هستم. 

زمان کافی برای مصاحبه بیشتر نبود؛ جمعیت در حال رفتن به سمت اتوبوس‌ها بودند؛ همراه با سایر مشتاقان برای دیدار یار و به مقصد پایتخت سوار اتوبوس شدیم، به‌محض اینکه پایم را در اتوبوس گذاشتم دختر جوانی جلویم سبز شد، او که دیده بود انتهای اتوبوس چند جای خالی هست، و فکر می‌کرد من سرگروه این اتوبوسم، با اندک امیدی پرسید "منم می‌توانم همراه‌تان باشم؟ کسی کارت اضافه ندارد؟ مانده بودم به این تقاضای عاشقانه و نگاه ملتسمانه چه پاسخی دهم که با دلشکستگی از اتوبوس خارج نشود اما حقیقت آن بود که از دست من خارج بود و در آن لحظه او را به‌سمت مسئولی که می‌شناختم هدایت و راهنمایی کردم تا خواسته‌اش را مطرح کند.

سایر بانوان و آقایان هر کدام در اتوبوس‌ها نشستند و جا گرفتند؛ با نگاه به چهره تک تک‌شان می‌شد فهمید خود را آماده کرده‌اند مسیر رشت-تهران را با پای دل بپیمایند؛ انگار همه دلشان می‌خواست این مسیر هرچه سریع‌تر به انتهایش نزدیک و به وصالی عاشقانه ختم شود تا این بار نه از قاب تلویزیون بلکه رو در رو، به سخنان ولی امر مسلمین جهان گوش جان فرا دهند. 

هیاهویی که میان این عاشقان ولایت بود قابل وصف نیست؛ هیچگاه فکر نمی‌کردم من هم جزو افراد حاضر در این دیدار باشم زیرا با توجه به سیل مشتاقان شانس حضور در این دیدار بسیار بعید به نظر می‌رسید اما حالا من هم در میان مشتاقان این دیدار بودم، دیداری که می‌دانستم آرزوی خیلی‌هاست. 

رهبر انقلاب , رهبر انقلاب ,

گیلانی‌ها سال 89 هم به خاطر حماسه‌سازی‌ای که در جمع کردن بساط فتنه‌گران در سال 88 داشتند به دیدار رهبر معظم انقلاب مشرف شده بودند؛ هنوز بخش‌هایی از سرود ماندگار گیلانی‌ها در دیدار با رهبری در خاطر مشتاقان هست که با نوایی دلنشین خوانده بودند «ما با ولایت الفتی دیرینه داریم، عشق امام و رهبری در سینه داریم، دست خدا هر روز، آری بر سر ماست، روح خدا، فرزند زهرا، رهبر ماست، گیلان دیار شیر مردانی غیور است، چشمان بدبین سران فتنه کور است، فرزند میرزاییم امی عشق ولایت، جان و دیل اَمرا، ایساییم تا شهادت». 

خلاصه وقت سوار به اتوبوس بود تا نزدیک صبح به تهران برسیم، باید از تشریفات می‌گذشتیم که به دلیل تعداد زیاد افراد زمان‌بر بود، با وجود اینکه کل شب را در راه بودیم اما هیچ نشانه‌ای از خستگی راه در چهره مشتاقان دیده نمی‌شد. از خیابان‌های پایتخت، یکی پس از دیگری عبور کردیم؛ عقربه‌های ساعت، هفت صبح را نشان می‌دهد، هنوز اتوبوس‌ها به مقصد نرسیده ولی اشتیاق و جنب و جوش خاصی بین مشتاقان در اتوبوس شکل گرفته بود. 

بعضی خانم‌ها تازه صحبت‌هایشان گل انداخته، یکی می‌گفت این اولین دیدارم است کاش بتوانم جلو بنشینم و آقا را ببینم، دیگری خودکار برداشته و کف دستش می‌نوشت «جانم فدای رهبر»، آن‌یکی هم در یک برگه‌ای نوشته بود «رهبر عزیزم خوشحالیم که در کنار شما و سمت درست تاریخ ایستاده‌ایم» و همزمان در کف دستش نوشت «در رکابت ایستاده‌ایم». 

ساعت کمی از هفت صبح گذشته بود که اتوبوس در خیابان منتهی به حسینیه امام خمینی (ره) توقف کرد، یک به یک از اتوبوس پیاده شدیم، قرار بود در این دیدار رهبری، مردم چند استان دیگر هم باشند که چیزی که نظر را جلب کرد صداهایی بود که از بقیه اتوبوس‌ها به گوشم می‌رسید، در این دیدار مردم چند استان دیگر هم حضور داشتند. در واقع هر اتوبوس از یک استان و یک لهجه شیرین بود که با مهربانی و محبت از یکدیگر سوال می‌کردند شما از کجا آمده‌اید به دیدار آقا؟ و طرف مقابل هم پاسخ می‌داد؛ شمالی‌ها هم به مشهدی‌ها می‌گفتند «سلام ما را به آقا امام رضا برسانید».

کارت‌هایمان را به دست گرفتیم و از گیت‌های بازرسی عبور کردیم؛ با همکارم راه افتادم، او می‌گوید دومین بار است که این لحظات خاص و دیدار با دلدار را تجربه می‌کند و هر دو بی‌صبرانه منتظر بودیم که این صف بازرسی به انتها برسد البته در ابتدای بازرسی امیدوار بودیم بتوانیم جایی بنشینیم که نگاهمان راحت‌تر به جمال نورانی آقا بیفتد و از تلألو آفتاب وجودش بهره‌مند شویم. 

گیت‌های بازرسی تمام شد؛ به پشت در حسینیه رسیدیم اما دیدن درِ بسته، آه از نهادمان بلند کرد؛ خدام به دلیل حجم بالای جمعیت و پر شدن، درِ سالن پایین حسینیه را بسته بودند و مابقی باید به طبقه بالا می‌رفتند. 

تند تند پله‌ها را بالا رفتیم که حداقل در طبقه بالا بتوانیم جلوی جمعیت جا بگیریم، خداروشکر سالن بالا تازه در حال پرشدن بود و توانستیم جای خوبی بگیریم؛ در مدت کوتاهی سالن بالا هم مملو از جمعیت دلدادگان شد و کسی هم به پایینِ مجلس راضی نمی‌شد و همه مستقیم می‌آمدند جلو… اما جلوی سالن هم پر شده بود. 

صدای یکی از افراد بلند شد که از عقب می‌گفت «ما همه به عشق دیدن آقا در این مکان جمع شده‌ایم پس این یک ساعت را با هم مهربان‌تر باشیم و سختی و فشردگی را به عشق آقا تحمل کنیم» و واقعا این‌کار را می‌کردند؛ برخی دست‌ها و پاها و کمرشان تحت فشار سیل جمعیت بود اما با صبری مثال‌زدنی لب به شکایت نمی‌گشودند یا تنش ایجاد نمی‌کردند. 

مات و مبهوت این صحنه‌های زیبای عشق و دلدادگی بودم و چون اجازه همراه داشتن خودکار و موبایل نداشتم نمی‌توانستم همان لحظه ثبت کنم و از این بابت حسرت خوردم اما سعی می‌کردم به خاطر بسپارم که بعد از دیدار بر روی کاغذ بیاورم و ثبت کنم. 

رهبر انقلاب ,

در میان جمعیت، برخی ایستاده به پرده سبز خوش‌رنگ حسینیه چشم دوخته بودند تا قامت آقا در آن ظاهر شود اما انگار زمان هم کِش آمده بود؛ ساعت 8:30 صبح روز عید غدیر بود؛ از حرکت عقربه‌های ساعت کلافه شده بودم انگار قصد جلو رفتن نداشتند، برخی نیز همچنان جلو می‌آمدند تا کنار میله‌ها بایستند و تماشای لحظه ورود آقا را از دست ندهند؛ خادم‌ها هم مدام هشدار می‌داد که «بنشینید؛ آقا ساعت 10 وارد سالن می‌شوند» اما مگر می‌توانست آن‌ها را بنشانند؟! 

بعد از قرائت قرآن و اجرای سرود ملی، میثم مطیعی پشت تریبون رفت و با اشعار حماسی و انقلابی شور و هیجانی وصف ناشدنی در حسینیه ایجاد کرد و پس از آن نوبت به «حاج محمدرضا طهماسبی» رسید تا با اشعار زیبایش در وصف مولا علی (ع)، زمزمه «حیدر حیدر» را بلند کند. 

ساعت به 10 نزدیک می‌شد نوای «حیدر حیدر» در سالن حسینیه طنین‌انداز شد، اکثر جمعیت ایستاده‌اند، برخی خانم‌ها که قدشان نمی‌رسید روی نوک پا ایستاده بودند تا لحظه ورود آقا را از دست ندهند، هر ثانیه بی‌تاب‌تر می‌شدیم؛ چشم‌ها خیره شده به پرده سبز رنگ…،

رهبر انقلاب ,

این ثانیه‌ها چقدر سخت می‌گذرند. به یک باره پرده سبز تکانی خورد و قامت آقا نمایان شد، حال‌ها دگرگون‌تر از قبل شد، انگار پاها روی زمین نبود. فضا پر شد از قربان صدقه رفتن و شعار «خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست» و «ای رهبر آزاده آماده‌ام آماده». 

اشک‌های شوق امان نمی‌داد اما با همان صورت خیس و بغض‌های در گلو و صدایی بلند به نائب امام زمان (عج) ابراز ارادت می‌کردند؛ برخی نیز در گوشه‌ای نشسته و زانوهایشان را بغل کرده و شانه‌هایشان از فرط گریه می‌لرزد؛ آقا چند لحظه ایستادند و دست بالا بردند. 

رهبر انقلاب ,

رهبر انقلاب ,

میان جمعیت برخی که قدشان نمی‌رسید و به چهره نورانی آقا دید نداشتند از پشت التماس می‌کردند «بگذارید منم آقا را زیارت کنم» اما در آن لحظه سخت بود ازخودگذشتگی برای تغییر جا… آقا روی صندلی نشستند اما جمعیت انگار قصد آرام شدن نداشت و در حال هیاهو و ابراز ارادت بود. مطیعی و محافظان و برخی حضار در سالن دست‌هایشان را بالا بردند و شروع کردند به آرام کردن جمعیت تا آقا سخن بگویند. 

با شنیدن صدای قاری قرآن، جمعیت کم‌کم آرام می‌شود اما آن‌ها که به گریه افتاده‌اند همچنان می‌بارند؛ بعد از قرائت قرآن، پدر مهربان این جمع شروع به سخن گفتن کردند. 

در یک آن، سر و صدا به سکوت محض تبدیل شد و چشم‌ها و گوش‌ها به رهبر معظم انقلاب بود؛ آقا در ابتدا ضمن تبریک عید غدیر خم به عظمت و ویژگی‌های این عید و همچنین جایگاه امیرالمومنین علی (ع) اشاره کردند و به الگوی برجسته و پیشرفته زیست اسلامی و استمرار آن تاکید کردند که برای شیعه و سنی فرقی ندارد و همه از آن بهره می‌برند. 

رهبر معظم انقلاب به انتخابات مهم روز جمعه، مشارکت حداکثری مردم و انتخاب اصلح را موجب سرافرازی ملت و جمهوری اسلامی دانستند و با تبیین ویژگی‌های نامزد اصلح، آحاد ملت را به حضور در پای صندوق‌های رأی فراخواندند و تأکید کردند که هرکس به ایران قوی و سرافراز علاقمند است و معتقد به حمایت از نظام است، در انتخابات مشارکت کند. 

نکات بسیار کلیدی و مهم دیگری نیز توسط رهبر معظم انقلاب بیان شد و همه بهره‌مند شدیم؛ در همین‌حال فرصت را مناسب دیدیم و به امید اینکه درب پایین باز شده باشد، رفتیم پایین و بالاخره در سالنِ پایین در میان جمعیت جا گرفتیم. 

آقا سخنان‌شان را به اتمام رساندند و از روی صندلی بلند شدند و دست به نشانه خداحافظی بلند کردند، سیل جمعیت دلداده انگار تازه به خودش آمده باشد که پایانِ دیدار است، دوباره شروع به ابراز ارادت و شعار دادن کرد؛ همه قدم‌هایشان را تند کرده و در این ثانیه‌ها سعی در جلوتر رفتن داشتند؛ رهبر معظم انقلاب یک قدم به سمت پرده سبزرنگ برداشتند که بروند اما شعارهای ارادت به پدر مهربان همچنان تمامی ندارد، آقا، لحظه‌ای مکث می‌کنند و نگاه محبت‌آمیزشان را نثار جمعیت و تا چند ثانیه دیگر پشت پرده سبزرنگ از نظر پنهان می‌شوند. 

رهبر انقلاب ,

دیدار تمام شد و باید کم کم سالن را ترک می‌کردیم اما انگار به پاهایمان وزنه‌ای سنگین آویزان بود و پای رفتن نیست؛ برخی هم هنوز نگاهشان به پرده سبزرنگ خیره مانده و لحظه‌های شیرینی که گذشت را تجسم می‌کردند، برخی نیز سجاده پهن کرده و نماز ظهر و عصر را شکسته می‌خوانند. 

از لحظه‌ای که قامت دلربایش مقابل چشمانم نمایان شد تا پایانِ سخنرانی از تجربه‌های ناب و شیرینی بود که از ذهنم نخواهد رفت و آرزو می‌کنم این زیارت و دیدار معنوی قسمت همه کسانی که دل در گرو عشق و محبت او دارند شود. 

به اینجا که رسیدم فکر می‌کنم روایت حال و هوای دیگران را می‌خوانم و یکی برایم از دیدارش با رهبری می‌گوید ولی نه، این من بودم که در آن دیدار شیرین حضور داشتم و این بزرگترین عیدی‌ای بود که تاکنون دریافت کرده بودم، عیدی‌ای به بزرگی ولایت در روز عید غدیر. 

گزارش: زهرا رستگار

انتهای پیام/612

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
گوشتیران
triboon