۸ شهید تازه تفحص شده در سوریه را بیشتر بشناسیم+عکس
چهار نفر از هشت شهید شناسایی شده در تفحص اخیر سوریه متعلق به تهران و چهار نفر از این شهدا متعلق به استان های کرمانشاه، گلستان، گیلان و قزوین هستند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، هویت پیکر مطهر 8 شهید مدافع حرم ایرانی شناسایی شد. طی عملیات تفحص پیکر مطهر شهدا توسط تیم تفحص ایثارگران سپاه و نیروی قدس در سوریه، پیکر مطهر 8 شهید مدافع حرم کشف و هویت آن ها از طریق آزمایش DNA شناسایی شد. این شهدا بیش از 6 سال گمنام بودند. چهار تن از هشت شهید شناسایی شده متعلق به تهران و چهار تن از استان های کرمانشاه، گلستان، گیلان و قزوین هستند.
پیکر مطهر این شهدای عزیز برای طواف و زیارت حرم مطهر امام رضا(ع) عازم مشهد مقدس خواهد شد و پس از طواف در ضریح مطهر امام هشتم توسط خادمان آن آستان مقدس به زادگاه خویش رهسپار خواهند شد.
اما این هشت شهید که به تازگی شناسایی شده اند را بیشتر بشناسیم:
شهید حسن اکبری
شهید «حسن اکبری» 24 خرداد 1349 در جنوب شهر تهران، در محله هاشمی و در خانوادهای مذهبی و پرجمعیت چشم متولد شد. او و خواهران و برادران 10 فرزند پدر و مادر زحمت کشی بودند که برای تربیت فرزندان تلاش می کردند. مدتی که از آغاز جنگ تحمیلی گذشت حسن بزرگتر و نوجوانی باغیرت شده بود و تلاش می کرد تا راهی برای رفتن به جبهه پیدا کند.
مادرش مخالفت می کرد و می گفت سن تو برای جنگیدن کم است. تا اینکه اولین حضور حسن اکبری در جبهه، مخفیانه و بدون اطلاع والدین و با دستکاری در شناسنامه اتفاق افتاد. او بارها به جبهه اعزام شد و طی جنگ تحمیلی چندین بار به درجه رفیع جانبازی نائل آمد و جانباز 55 درصد شد. او سال 68 با دختری در همسایگی خود ازدواج کرد و حاصل این ازدواج یک دختر به نام شیما بود. در دوران دفاع مقدس، حسن اکبری در سپاه پاسداران استخدام شد. او دورههای تکاوری، چتربازی، جنگهای چریکی، اسلحهشناسی و خنثیسازی بمب و انواع مینها را آموخت سپس در دانشگاه امام حسین(ع) با درجه استادی مشغول به تدریس دانشجویان شد.
سال 1394 پدرش فوت کرد و حسن به علت دلبستگی شدید به پدرش بسیار دلتنگ او بود و به مادرش میگفت که دوست دارد با پدرش محشور شود و سال بعد در کنار پدرش خواهد بود. وقتی خبر تجاوزات گروه های تکفیری به حریم اهل بیت(ع) در سوریه آمد، حسن اکبری هم به عنوان یک نظامی متخصص داوطلب بود تا از تجربیات با ارزش نظامی اش برای حضور مستشاری در سوریه استفاده کند. او داوطلب شد تا جهت خنثیسازی بمبهای بهجامانده از داعش و پاکسازی شهرهای آزادشده سوریه به آن کشور اعزام شود با اینکه مادرش مخالفت میکرد اما حسن سرانجام مادرش را راضی کرد و در شهریور سال 1395 عازم سوریه شد.
دو ماه از اعزامش به سوریه نگذشته بود که در اثر اصابت ترکش به پایش، مجروح شد و حدود 10 روز در بیمارستان حلب سوریه بستری شد پس از بازگشت به تهران، در بیمارستان خاتمالانبیاء نیز یکهفته بستری شد. پس از چند هفته کاملا بهبود یافت و به دانشگاه و محلکار برگشت. برای اینکه مجدد راهی سوریه شود، مادرش را به حضرت زینب(س) قسم داد و بالاخره توانست او، همسر و دخترش را راضی کند تا بار دیگر لباس مدافعان حرم را بپوشد.
سردار شهید حسن اکبری سمت فرماندهی گردان تخریب را در تدمر سوریه برعهده داشت که نهایتا در جریان عملیات بزرگ و مهم آزادسازی حلب در بامداد 20 آذر 1395به شهادت رسید. او به همراه چندتن از همرزمانش مورد اصابت چندین گلوله توپ داعش قرار گرفته و به شهادت رسیدند. پیکر سردار حسن اکبری مفقود شد و خانوادهاش چشمانتظار باقی ماندند. مزار یادبود شهید جاویدالاثر حسن اکبری در امامزاده بیبی سکینه (س) باغ فیض تهران قرار دارد. حالا پیکر این شهید مدافع حرم بعد از گذشت 7 سال در جریان تفحص مناطق سوریه پیدا شده و به کشور بازگشته است.
فرازی از وصیتنامه
برادران و خواهران، میخواهم که راهم را ادامه دهید و در راه صدور آن از هیچ کوششی دریغ نکنید و مگذارید بار دیگر دست جنایتکاران مخصوصا آمریکا، اسرائیل و داعش ملعون که در آنسوی مرزها نقشه نزدیکشدن به مرز ایران عزیز را در سر میپرورانند، بر شما مسلط گردند و خونهای هزاران شهید از دست برود.
در نماز اولوقت کوشا و در نمازهای جماعت با جدیت شرکت کنید. با وحدت و اطاعت از مقام رهبری و پیروی از دستورات اسلام و پاسداری جدی از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن، توطئههای استکبار را خنثی و نقشِ بر آب کنید. به مادر احترام و تکریم کنید؛ زیرا چنانچه دنیا و آخرت را میخواهید، باید چنین کنید.
شهید علی آقا عبداللهی
شهید علی آقا عبداللهی در 10 دی ماه 1369 در تهران به دنیا آمد. او سال 76 در دبستان رسالت منطقه 11 ثبت نام کرد و دانش آموز شد. دوره دبیرستان را در هنرستان فنی شهدا در منطقه 12 در رشته برق و الکترونیک گذراند . کاردانی رشته الکترونیک خود را در دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر ری سپری کرد. پس از اتمام درس در سال 1390 به استخدام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از گذراندن یک دوره یکساله در دانشگاه امام حسین(علیه السلام) در سپاه حفاظت انصارالمهدی مشغول خدمت شد . او در سال 91 ازدواج کرد و حاصل این ازدواج امیرحسین بود که سال 1393 به دنیا آمد.
او دو سال پیگیر رفتن به سوریه بود که در نهایت 22 آذرماه سال 1394 راهی سوریه شد تا در دفاع از حرم اهل بیت(ع) حضور داشته باشد. و در همان اعزام اول 23 دی ماه سال 1394 به شهادت رسید یعنی درست 31 روز پس از اعزام در منطقه خالدیه خان طومان به درجه رفیع شهادت نائل شد.
رفقایش تعریف کردند بعد از سه روزی که در مقر خانطومان بودیم، علی آقا موافقتش را برای رفتن به خط میگیرد. با لباس و اسلحه ، آماده میآید سر یک پیچی میایستد، و جلوی ماشین بچههای سپاه را که برای عملیات میرفتند، میگیرد. فرمانده اش همیشه از علی تعریف می کرد و می گفت علی آقا در زمستان در هوای 8 درجه زیر صفر، 400 متر جاده صعب العبور را سینهخیز تا دل تکفیریها میرود تا جاده را شناسایی کند.
علی آقا عبداللهی در حالیکه 25 سال سن بیشتر نداشت و تنها فرزندش یک ساله بود راهی مسیر شهادت شد. ارادت ویژه ای به حضرت زهرا(س) داشت و مانند همین بانوی بی نشان، بعد از شهادت گمنام شد. اثری از پیکرش به دست نیامد تا حالا که 8 سال از شهادتش می گذرد در جریان تفحص سوریه پیکر این شهید عزیز هم پیدا شده و به کشور بازگشته است.
وصیت نامه کامل شهید مدافع حرم علی آقا عبداللهی
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و صلوات بر محمد و ال محمد و روح پرفتوح امام (ره) و با درود به امام خامنه ای
خدمت همسر عزیز و دوست داشتنی خودم سلام عرض می نمایم.می دانم خیلی ناراحتی و از زمانی که با من ازدواج کرده ای جز زحمت چیز دیگری نداشته ام.
می دانم قصور زیادی دارم و آنطور که شما برای من بوده ای من برای شما نبوده ام اگر همیشه با شجاعت و اصرار به انجام هر گونه ماموریتی داشته ام فقط به خاطر همت و بردباری و مسئولیت پذیری شما بوده است از خداوند می خواهم اگر عمری باقی بود به بنده توفیق جبران زحمات شما را بدهد و اگر خداوند خواست و به این بنده لطف نمود و شهادت را نصیب کرد امیدوارم بنده را حلال بفرمایید. همسر عزیزم هدف بنده از این ماموریت لبیک گفتن به شعار نحن عباسک یا زینب می باشد و دیگری خوشحالی خانواده های مسلمان که می دانم خوشحالی خانواده خودم را در پی دارد می باشد و نابودی کفار زمان انشاالله و در آخر توفیق شهادت.
خواسته من از شما این است که لحظه ای از ولایت و خط رهبری جدا نشوید زیرا دشمن امروزه همین را می خواهد و تلاش به این دارد. به واجبات توجه بیشتری داشته باشید و لحظه ای از وجود خداوند و الطاف او غافل نشوید دوست دارم عشق به ولایت و رهبری و روحیه جهادی را در دل فرزندم زنده نگه داری و اما امیرحسین گلم پسربابا پسر عزیزتر از جانم سلام در ابتدا برای شما دعا می کنم شهید راه اسلام و ولایت باشید.
امیرحسین عزیزم اگر چه امروز پدرت در کنارت نیست ولی بدان که پدرت بسیاربسیار تو را دوست دارد و برای نجات کودکان همسن تو رفته است تا پدر مادر آنها خشنود باشند و می دانم با شادکردن دل آنها باعث شادی ابدی تو می شوم. ابراز عشق و دوست داشتن تو را در کلام و قلم نمی توانم ابراز کنم ولی بدان تو همه وجود پدرت بوده ای و دل کندن از تو خیلی برای من سخت بوده است ولی من در ظاهر به روی خود نیاوردم تا دیگران ناراحت نشوند و مانع رفتن بنده نشوند.
من از تو می خواهم تماما گوش به فرمان ولی فقیه خود باشی و هوشیار و آگاه با بصیرت زندگی خود را توام با تحصیل و کسب علم سپری نمایی و مراقب مادرت باشی و خواهشی که از تو دارم که مادرت را اذیت و ناراحت نکنی چرا که باعث ناراحتی من می شود.
پدر و مادر عزیزم سلام
بدون هیچ مقدمه ای از شما بابت تمام کارهایی که کرده اید به خصوص آخرین کار که اجازه رفتن بنده می باشد تشکر می کنم و دست و پاهای شما دو بزرگوار را می بوسم. می دانم چون خودم یک پدرم. نبود فرزند در کنار شما کمی مشقت آور می باشد و من هم از ابتدا برای شما جز زحمت و سختی چیز دیگری نداشتم و از خداوند می خواهم که به شما دو عزیز صبر بدهد.
پدر و مادر عزیرم همین الان که دارم برای شما می نویسم نمی دانم چه بگویم واقعا من شرمنده شما هستم زبانم قاصر است. هیچ وقت نتوانستم برای شما فرزند خوبی باشم ولی اگر توفیق شهادت نصیب بنده گردید برای شما دعا می کنم و می دانم ک یک افتخار برای شما و خودم می باشد.از شما پدر و مادر عزیزم می خواهم مراقب همسر و فرزندم باشید.و بنده را حلال کنید و برای بنده دعا بفرمایید.
امیدوارم حال شما عزیزان خوب باشد می دانم شما سه خواهر گلم را خیلی اذیت کرده ام امیدوارم بنده را حلال بفرمایید و برای بنده دعا بفرمایید ... دعا می کنم عاقبت بخیر شوید و در کارهایتان پیروز و سربلند باشید و السلام
علی آقا عبداللهی
شهید سید مصطفی صادقی
شهید سید مصطفی صادقی فرزند سید میرزا 18 دیماه سال 59 در اسلامشهر متولد شد و پس از گذراندن دوران ابتدایی و راهنمایی، در هنرستان جنگافزارسازی وابسته به صنایع دفاع تحصیل کرد. پس از اخذ دیپلم برق الکتروتکنیک ابتدا در صنایع مهماتسازی و پس از اخذ مدرک کارشناسی در سازمان انرژی اتمی ایران مشغول به خدمت شد. سیدمصطفی پس از طی دورههای آموزشی متعدد نظامی و آمادگی کامل 20 اسفندماه سال 94 عازم جبهه مبارزه با داعش و دفاع از حرم اهل بیت(ع) شد. در دومین ماموریت خود 45 روز در سوریه بود. در 16 خردادماه سال 96 مصادف با 11 ماه مبارک رمضان در وقت افطار به شهادت رسید. سید مصطفی 37 سال داشت که در منطقه حماء آسمانی شد. پیکر مطهر او بعد از شهادت در منطقه ماند و مفقود الاثر شد.
به سیدمصطفی در منطقه، سید اتمی میگفتند. مصطفی مسئول پشتیبانی و لجستیک بوده و مهمات به دست بچهها میرسانده است، روز شهادت مصطفی مهماتها را میرساند و همکارش از او میخواهد سریع از محل دور شود گویا گروه تروریستی النصره به بچهها مسلط بودند. سیدمصطفی سمت ماشین میرود، اما نمیتواند بچهها را در آن شرایط تنها بگذارد. برمیگردد و به دوستش میگوید، نمیتوانم بروم علی سیفی که شهید شد، جواد محمدی هم که به شدت زخمی شده و از ما کمک میخواهد. من میروم تا جواد را به عقب بیاورم. وارد منطقه میشود و با دقت و درایتی که داشت به جواد محمدی رسید. او را شش متری به عقب کشید، تقریباً به 15 متری نیروهای خودی رسیده بودند. بیسیم سید میافتد، تا خم میشود که بیسیم را بردارد، دو ترکش به ایشان اصابت میکند. سید هم همانجا میافتد. تروریستها منطقه را گرفتند و نیروها نتوانستند پیکرها را به عقب بیاورند. دو سه هفته بعد که منطقه به دست نیروهای خودی افتاد، برای بازگرداندن پیکرها رفتند، اما پیکر سیدمصطفی را پیدا نکردند.
یادبودش در قطعه 50 ردیف 115 شماره 20 قرار دارد. حالا بعد از گذشت 6 سال از شهادت سید مصطفی صادقی، پیکرش طی عملیات تفحص شهدا در سوریه پیدا و هویتش شناسایی شده است. سیدمصطفی دو دختر دارد؛ صدیقهسادات که متولد 11 مرداد سال 1389 و مطهرهسادات متولد 28 شهریورماه 1392 هستند. او وقتی 37 ساله بود و دخترهایش 7 ساله و 4 ساله بودند به شهادت رسید.
سید مصطفی در سال 1394 عزم جهاد و از پدر کسب اجازه کرد اما پدر راضی نمی شد، اما دختر شش ساله شهید پیش پدر بزرگ وساطت کرد. او به پدربزرگ گفت که بابا مصطفی برای رفتن به سوریه نذر کرده و از خانه در اسلامشهر تا قم پیاده رفته است و به من گفته که به جز او دیگر پسری ندارید و همین حساسیت باعث شده رضایت ندهید. بابا از من خواست بیایم و واسطه شوم. پدر شهید هم که اصرارها و صحبتهای نوه را میشنود، قبول کرده و رضایت میدهد که سیدمصطفی مدافع حرم حضرت زینب (س) شود.
وصیتنامه کامل شهید سید مصطفی صادقی
پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند: سزاوار نیست که مسلمان شبی را به صبح آورد مگر اینکه وصیت او آماده باشد. الحمدلله رب العالمین و الصلاه علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
اینجانب سیدمصطفی صادقی فرزند سیدمیرزا، متولد 18 دیماه 59 به شماره شناسنامه: 560 در تاریخ یکم آذرماه 93 با اعتراف به یگانگی پروردگار و رسالت خاتم پیامبران و امامت دوازده معصوم، در کمال صحت، سلامت و اختیار به موارد ذیل وصیت میکنم:
پدر و مادر عزیزم حلام کنید از این حقیر خیری ندیدید و تا متوجه بشوم که شما چه گوهری هستید زمان از دست رفت و البته خداوند شاهد است که تمام تلاشم را برای جبران معصیتی که در حق شما داشتم انجام دادم. همسرم تقاضا دارم و خواهش میکنم دخترانم را زینبی تربیت کن و در زندگی صبور باش و متوکل به خدا. هیئتها و مراسم مذهبی را به هیچ عنوان ترک نکن. این وصیت من است که فرزندان در هیئت حضرت اباعبدالله(ع) پرورش یابند تا از هر گزندی مصون باشند.
به همه دوستانم و رفقای هیئت عشاق و دیگر دوستان بسیج و سازمان و آنان که به مجلس ختم میآیند، توصیه کنید تا در گسترش نسل اسلام کوشا باشند و به فرامین رهبر عزیز امام خامنهای روحی له الفدا گوش بسپارند و حداقل چهار فرزند برای گسترش اسلام تربیت کنند. اما از خدا میخواهم توفیق بدهد این بنده حقیر که تنها افتخارم خادمی هیئت مولایم است را آنقدر زنده بدارد که در رکاب حضرت ولیعصر(عج) سربازی کنم اما اگر اجل مهلت نداد و لیاقت نداشتم انشاءالله به دعای خیر شما عاقبت به خیر شوم.
در پایان یادآور میشوم، اینجانب مقلد حضرت آیتاللهالعظمی الامام خامنهای هستم.
«سیدمصطفی صادقی»
شهید مهدی ذاکر حسینی
شهید مهدی ذاکرحسینی فرزند امیرعلی از رزمندگان لشکر عملیاتی 27 حضرت محمد رسول الله (ص) که در 26 خرداد 1395 در حومه شهر حلب سوریه بر اثر موشکباران دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد. شهید ذاکرحسینی از تکاوران بسیار شجاع لشکر 27 بود و هنگام شهادت 31 سال سن داشت. مهدی ذاکر حسینی فرزند امیرعلی 27 شهریور ماه 1363 در تهران متولد شد . با مدرک دیپلم به سپاه رفت و پس از استخدام درسش را ادامه داد. دیپلم فنی مکانیک داشت و وقتی به سپاه رفت در کار مکانیک خودروها بود. خیلی این کار با علاقه مندی اش جور در نمی آمد. از همانجا آنقدر پیگیری کرد تا او را برای کارهای رزمی فرستادند.
از طریق نیروی زمینی سپاه به بخش تکاوری رفت و دوره ها را با موفقیت گذراند و در این فاصله چندین و چند بار لوح و جایزه گرفت. دو بار در سطح لشکر محمدرسول الله(ص) به عنوان پاسدار نمونه انتخاب شد. به کارش خیلی علاقه مند بود. پدر شهید بازنشسته و افسر ارشد نیروی هوایی ارتش است و سابقه سال ها رزمندگی و خدمت را دارد. او رسم زندگی نظامی را از پدر آموخته بود.
اولین بار سال 1393 بحث اعزامش به سوریه پیش آمد. قبلاً در دهه 80 برای مبارزه با گروه پژاک اعزام شده بود. وقتی جسارت تکفیری ها به حرم اهل بیت(ع) را دید، نتوانست بماند. نسبت به بقاع متبرکه اهل بیت (ع) به ویژه حضرت زینب (س) بسیار حساس بود و می گفت من سرباز و فدایی حضرت زینب (س) هستم. در نبردهای مختلفی که در سوریه تجربه کرده بود، یک بار گردنش صدمه دیده و چند تا از دندان هایش به خاطر مبارزه با داعش شکسته بود. چهار بار به سوریه اعزام شد و مادرش هر بار برایش گوسفند عقیقه می کرد تا سالم برگردد. مهدی ذاکر حسینی مجرد بود. می گفت تا زمانی که این داعشی ها از بین نروند من ازدواج نمی کنم، چون احتمال شهادت برایم هست.
بار چهارم که عزم سفر به سوریه کرد، 20 خرداد 1395بود. به عنوان فرمانده با 30 نیرو عازم سوریه شد. مأموریت مهمی در پیش داشتند. نیرو های تکفیری در حلب جمع شده بودند و می خواستند قسمت مهمی از این شهر را که رزمندگان آزاد کرده بودند، بار دیگر تصرف کنند. مهدی ذاکر حسینی شب تا صبح در ماه رمضان مقابل دشمن مقاومت می کند. در آخر فرمانده میدان به آقا مهدی بیسیم می زند و می گوید نیروهایت را به جای امن منتقل کن، چون از سه طرف محاصره شده بودند.
مهدی با دستور فرمانده میدان نیروها را تک تک به جای امنی می فرستد. دوستانش اصرار می کنند تو هم باید با ما بیایی که می گوید اول شما باید سالم بروید بعد من می آیم. تروریست ها هم تمام توان شان را برای زدن او جمع کرده بودند. با خمپاره و بمب کپسولی کل ساختمانی که پناه گرفته بود را زدند. بعد از یک انفجار شدید مهدی شهید شد. پیکرش 7 سال مفقود بود تا نهایتا در جریان تفحص سوریه کشف و شناسایی شد.
شهید رضا عباسی
شهید رضا عباسی اول آبان 1358 در شهرستان صحنه از توابع استان کرمانشاه به دنیا آمد. کودکی شهید رضا عباسی در زیر آتش توپخانه ای و موشکباران جبهه غرب در دوران دفاع مقدس سپری شد و در زمانی که دوران نوجوانی خود را سپری می کرد در کنار تحصیلات خود رشته ورزشی تکواندو را برگزید و موفقیت هایی را در این رشته کسب کرد، پس از پایان تحصیلاتش برای سربازی دو سال در مناطق مرزی زاهدان سربازی خود را سپری کرد و طی آن مدت درگیری های متعدد نیز با اشرار داشت.
پس از اتمام خدمت سربازی به حرفه مکانیکی مشغول شد و همزمان در پایگاه بسیج فعالیت داشت. تحولات کشورهای اسلامی از نوجوانی برایش اهمیت فراوانی داشت. از وقتی فهمید گروه های تکفیری در سوریه به چه جنایت هایی مشغولند دیگر آرام و قرار نداشت. خانواده و همسرش را به خدا سپرد و خود را برای نبرد در سوریه آماده کرد. شهید عباسی نظامی نبود و تنها در پایگاههای بسیج محله فعال بود، به همین دلیل وقتی که که برای اعلام آمادگی در دفاع از حرمین مطهر به سپاه مراجعه کرد به وی گفتند که نظامی نیست و در این خصوص وظیفهای ندارد. اما او تلاش کرد تا بالاخره مسیر رفتن را پیدا کرد.
پس از گذراندن دوره های لازم عازم سوریه شد و سرانجام و در 21 دی ماه 1394 در سوریه، استان حلب، منطقه عملیاتی خان طومان به شهادت رسید. پیکر مطهر او در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقود الاثر جای گرفت و حالا بعد از گذشت 8 سال از شهادتش پیکر مطهر او طی عملیات تفحص شهدا در سوریه پیدا شده و به کشور بازگشته است. شهید رضا عباسی از اخلاق حسنه و نیکویی برخوردار بود، چنانچه مهمان نوازی و خوش اخلاقی او در میان اقوام و دوستانش زبانزد بود. حلال و حرام را در تمامی مسائل زندگی رعایت می کرد. همرزمان شهید از رشادتهای مخلصانه او بسیار گفته اند. شهید رضا عباسی هفتمین شهید مدافع حرم از استان کرمانشاه است که به عنوان شهید شاخص اصناف کشور در سال 1401 انتخاب شد.
شهید غلامعلی تولی
شهید غلامعلی تولی در سال 1347 در روستای یورت زینل از توابع بخش مرکزی شهرستان گالیکش متولد شد و در سن 45 سالگی در دفاع از حرم مطهر اهل بیت(ع) در سوریه به درجه رفیع شهادت نایل شد. در 22 اردیبهشت سال 1392 راهی سوریه شد و پنج روز بعد در 27 اردیبهشت به شهادت رسید. او در روزگاری به شهادت رسید که هنوز نام مدافعان حرم بر سر زبان ها نیفتاده بود و کمتر کسی این شهدا را می شناخت و از اهدافشان آگاهی داشت.
شهید غلامعلی تولی یکی از 5 فرزند خانواده بود که در سنین پایین پدرشان را از دست دادند. مادر آن ها با کار کشاورزی روزی فرزندان را تأمین می کرد. غلامعلی فرزند چهارم بود. سال 1365 وقتی 18 ساله بود ازدواج کرد. حاصل ازدواج او سه فرزند است، فرزندان او مرتضی و هادی و سمانه هستند. مرتضی و هادی حالا بعد از گذشت 10 سال از شهادت پدر قریب 30 سال سن دارند. در زمان دفاع مقدس بااینکه سن کمی داشت مرتب به جبهه میرفت تا اینکه رسماً برای گذراندن خدمت سربازی عازم جبهه شد. سپس در سپاه شهرستان مینودشت و بعداً در تیپ 60 زرهی عمار یاسر گنبد مشغول بکار شد.
از وقتی پایش به جبهه باز شد دائما در مأموریت و جنگ بود. حتی بعد از جنگ هم در مناطق جنگی خدمت میکرد. آبادان، شوش و... بیشتر در مناطق مرزی بود. سال 92 روزهای ابتدایی شعله ور شدن آتش تکفیری ها در سوریه بود که غلامعلی هم نتوانست بی تفاوت بماند. به این ترتیب شهید مدافع حرم «غلامعلی تولی» نخستین شهید مدافع حرم استان گلستان شد. خانواده او یک ماه بعد از شهادتش از ماجرا شهید شدن مطلع شدند. زیرا پیکری از او بازنگشت و همواره مفقودالاثر بود. به فرزندانش گفته بود آرزو دارم مثل حضرت فاطمه زهرا (س) پیکرم گمنام باشد. اما نهایتا بعد از گذشت 10 سال گمنامی، پیکر این شهید عزیز طی عملیات تفحص شهدا در سوریه پیدا شده و به کشور بازگشت.
شهید محمدرضا یعقوبی
شهید محمدرضا یعقوبی که وکیل پایه یک دادگستری بود سال 1342 در لنگرود استان گیلان متولد شد. همزمان با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه رفت ودر جنگ به مقام جانبازی هم رسید. او در دوران دفاع مقدس همرزم شهیدان کاوه و حسین املاکی بود. پس از جنگ، به فعالیت خود در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ادامه داد و همزمان در رشته حقوق نیز تحصیل کرد و وکیل پایه یک دادگستری شد.
او فردی موفق و به لحاظ اجتماعی فرد متمولی محسوب می شد، اما فاصله گرفتن از جبهه و جهاد و مشغولیت به امور مادی، غیرت جنگیدن را از خاطرش نبرد به همین دلیل وقتی خبر حملات تکفیری ها و داعش به اماکن متبرکه شیعیان در سوریه را شنید برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) درنگ نکرد. 5 تیر ماه سال 1395 مصادف با نیمه شب 19 رمضان - شب ضربت خوردن امیرالمومنین(ع) در سن 53 سالگی در شهر حلب سوریه به فیض شهادت نائل شد. به دلیل شهادت در شب قدر او را شهید لیلهالقدر نامیدند. از این شهید والامقام 2 فرزند پسر به یادگار مانده است.
شهید یعقوبی شهیدمدافع حرم جامعه حقوقی کشور است. پیکر او در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقود جای گرفت. اما برای او در زادگاهش لنگرود، مراسم تشییع و مزار نمادین برپا شد تا یادش همیشه در دلها زنده بماند. حالا بعد از گذشت 7 سال از شهادت، پبکر مطهرش طی عملیات تفحص شهدا در سوریه پیدا شده و به کشور بازگشت. درباره این شهید مدافع حرم، فیلم مستندی با عنوان «بینشان» نیز تولید شده است.
شهید الیاس چگینی
شهید مدافع حرم الیاس چگینی از پاسداران تیپ 82 سپاه صاحب الامر(عج) قزوین بود. او 30 شهریور1353 در روستای امیر آباد نو در شهرستان بوئین زهرا واقع در استان قزوین متولد شد و در چهارم آذر 1394در استان حلب سوریه در سن 41 سالگی به شهادت رسید. او مردی خندهرو، شوخطبع، پرهیجان، پرهیاهو و در عین حال صاف و زلال بود. بعد از خدمت سربازی که وارد سپاه شد، سربهزیری، متانت، وقار و کمحرفی از ویژگیهایش شد. شهید الیاس چگینی دارای دو فرزند بود که در زمان شهادتش، فاطمه 9 ساله و محمد 3 ساله بودند.
وقتی خبر جنگ سوریه و بی حرمتی به حریم اهل بیت(ع) در سوریه به گوشش رسید، تاب نیاورد و عازم سوریه شد. در چهارم آذر سال 1394 «حمید سیاهکالی مرادی»، «زکریا شیری» و «الیاس چگینی» در نبرد با گروههای تکفیری در سوریه شهید شدند و پیکر مطهر شهیدان سیاهکالی مرادی و شیری به میهن بازگشت اما اثری از پیکر شهید چگینی نبود. نهایتا بعد از 8 سال گمنامی طی عملیات تفحص شهدا در سوریه پیکر شهید چگینی هم پیدا شده و هویتش شناسایی شد.
لحظه شهادت او به روایت فرمانده گردانی که شهید چگینی در آن حضور داشت چنین روایت شده است: در ادامه پیشرویمان به دیوار نیمه آواری رسیدیم که بچهها را زیر آن به صف کردم. به بچهها اشاره کردم دونفر دونفر بیایند و بدون اینکه بدانم دست الیاس را گرفتم و شروع به دویدن کردیم. الیاس که تیربارچی بود، ناگهان دستم را در حین دویدن رها کرد و به سمت ساختمانهای مورد هدف به سرعت دوید که ناگهان پایش به تله انفجاری برخورد کرد و در اثر انفجاری مهیب به شهادت رسید. علیرغم این که نیروها خواستند پیکر ایشان را بیاورند اما موفق به این کار نشدند.
انتهای پیام/