«ماهرخ» داستان واقعی یک زن ایرانی در جنگ سوریه

«ماهرخ» داستان واقعی یک زن ایرانی در جنگ سوریه

کتاب «ماهرخ» ماجرای زندگی سیده ماه‌رخ حسینی یک زن ایرانی است که در جنگِ سوریه و در منطقه‌ی مخیمِ یرموک در محاصره‌ی نیروهای جبهه‌النصره و جیش‌الحر قرار می‌گیرد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، جنگ هیچ‌وقت چهره‌ی زیبایی نداشته؛ اما وقتی وارد شهرها و خانه‌زندگی آدم‌ها می‌شود، متفاوت می‌شود؛ دیگر کار از زشتی و زیبایی و این‌ حرف‌ها می‌گذرد؛ جنگی که به شهرها وارد می‌شود هیولایی شده که پشت آدم‌ها را خم می‌کند، می‌ترساندشان و مستاصل‌شان می‌کند طوری که مرگ بشود آرزویی شیرین برای زنان و کودکانی که گیر افتاده‌اند در چنگ این هیولا.

سیده ماه‌رخ حسینی یکی از این زنانی است که در چنگ هیولای جنگ گیر می‌افتد، می‌ترسد، مستأصل می‌شود، آرزوی مرگ می‌کند؛ اما مقاومت و اقتداری که پشتِ همه‌ی ترس‌هایش نهفته است، بلندش می‌کند، صبوری می‌کند و برای بچه‌هایش مادری می‌کند؛ شده با روزی یک وعده غذایی که به سختی تهیه می‌کند برایشان، شده با همان نان‌های کپک‌زده‌ای که شوهرش محمد خودش را به آب و آتش زده و برای بچه‌ها تهیه کرده. شده خطر مرگ و اسارت را به جان بخرد برای پیدا کردن دوتا پتو که شب‌ها فرزندانش از سرما یخ نزنند...

سیده ماه‌رخ حسینی یک زن ایرانی است که در جنگِ سوریه و در منطقه‌ی مخیمِ یرموک در محاصره‌ نیروهای جبهه‌النصره و جیش‌الحر قرار می‌گیرد. اما اینکه این زنِ ایرانی با 4 فرزند، وسطِ جنگِ سوریه چه می‌کند؟ چه اتفاقاتی برایش در روزهای طولانیِ محاصره می‌افتد؟ سرنوشتِ خانواده‌اش چه می‌شود و چگونه از این محاصره خلاص می‌شود را در کتاب «ماه‌رخ» می‌توان خواند.

کتاب «ماه‌رخ» شاملِ خاطرات سیده ماه‌رخ حسینی است که با روایتی روان و جذاب خواننده‌اش را با خود همراه می‌کند. خواننده‌ی این کتاب می‌توان این زن را بشناسد، تولد و کودکی و روزهای جوانی و ازدواجش با مردی فلسطینی را ببیند و بعد هم جنگ سوریه را... در زندگی ماه‌رخ آنقدر اتفاق پشتِ اتفاق می‌افتد که مخاطبش به خوبی با آن همراه می‌شود.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

محمد گفت: «بیایید این‌ها را بشویید و یک دستمال بکشید و بدهید بچه‌ها بخورند.» در کیسه را باز کردم، دیدم دوتا و نصفی نان خشک و کپک‌زده توی کیسه است. انواع کپک‌ها را روی آن‌ها می‌شد دید. هم کپک سبز داشت و هم کپک نارنجی و قرمز. انگار آن کیسه‌ نان را زیر یک پنجره یا در آهنی گذاشته بودند. آب باران زنگ‌زدگی‌های آهن را ریخته بود داخل کیسه. گفتم: «این دیگر چیست محمد؟! این را جلوی سگ بیندازی رویش را برمی‌گرداند.» گفت: «این را هم با کلی بدبختی پیدا کردم. چیز دیگری نیست. اگر پیشنهاد خوبی داری بگو انجامش بدهم!» جمیله گفت: «قمر، حداقل این ته دل بچه‌ها را می‌گیرد. بگذار آب جوش می‌آورم و آن‌ها را می‌شویم.»

در بخش دیگری از کتاب هم آمده است:

«رفتم خانه‌ی خودمان. هزارجور فکر و خیال مثل خوره به مغزم افتاده بود. با خودم می‌گفتم این دیگر چه مخمصه‌ای بود که در آن گیر افتادم. اصلاً من در میان جیش‌الحر چه کار می‌کنم؟ چگونه باید ثابت کنم منافق یا مسلح نیستم؟ با چه رویی به دیگران بگویم شوهرم خرابکار نبود؟ و موقع آوردنِ مایحتاج از یک سوپرمارکت کشته شد؟ اصلاً چه بلایی قرار است سر من و بچه‌هایم بیاید؟ چه کاری از دستِ یک ایرانی بی‌پناه وسط محاصره در کشور غریب برمی‌آید؟»

کتاب «ماهرخ» نوشته‌ی «مهشید اسماعیلی» را انتشارات خط مقدم آن را در 350 صفحه منتشر کرده است.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران