خاطرات کارمندان کمیته امداد منتشر شد
مجموعه کتاب ۶ جلدی «از جان و دل» به همت حجتالاسلام علی مرادی فام با همکاری جمعی از نویسندگان منتشر شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی تسنیم، مجموعه کتاب 6 جلدی «از جان و دل» منتشر شد. این مجموعه که به همت حجت الاسلام علی مرادی فام و با همکاری جمعی از نویسندگان نوشته شده است، مجموعه خاطراتی از فعالیتهای کارکنان کمیته امداد امام خمینی در این سالها است که در کشورمان مشغول کمک به هم وطنانمان هستند. این مجموعه 6 جلدی خاطراتی کوتاه و خواندنی با خود دارند که هر یک گلچینی است از ثمرات درخت امداد که هرکدام به دلیل خاصی انتخاب شدهاند.
علی مرادی فام درباره این کتابها به خبرنگار تسنیم گفت: این مجموعه خاطرات در ابتدا به شکل خام از طرف همکاران کمیته امداد جمعآوری شد و سپس با تلاش مجموعهای از نویسندگان متشکل از سیدمحمدهادی شفیعی، مریم رحیمی، مرجان فروغی، ریحانه حاجیمحمدی یزدی و فاطمه رامشک به شکل روایتی شیوا درآمد.
خاطرات این مجموعه، تکراری نیست. از کلیشه به دور است و حول محور موضوعات مختلفی میچرخد. با روایتهای این مجموعه، گاهی میخندید و گاهی حس میکنید چشمانتان گرم شده و بغضی در گلویتان آرام آرام میخزد و گاهی هم اشک و خندهتان در هم آمیخته میشود. و بعد از مطالعه این مجموعه خاطرات روایی، به عمق معنای آیه هفتم سوره زلزال پی خواهید برد که فَمَن یعمَلۡ مِثقَالَ ذَرَّةٍ خَیرٗا یرَهُۥ
زائر اهل سنت، هم مسیر با قاچاقچیان، حلب روغن، چهل مؤمن، تنهای تنها، جشن عاطفهها، جاروی نمازخانه، حتی یک دقیقه، قنادی رضا، تار مو، چای دولتی، معلق، به ناچار، کفش در دست و پیراهن روی پیراهن عنوان تعدادی از داستانهای واقعی جلد اول این مجموعه است.
گرگ، گوسفندانی را که زکاتشان داده شده بود، ندرید
در یکی از داستانهای این کتاب میخوانیم:
سراغ کسی که دنبالش میگشتیم را گرفتیم، گفت برادر بزرگترش است و با انگشت او را به ما نشان داد. برادر بزرگتر محاسن جوگندمی داشت. اسمش در لیست زکات دهندههای سال قبل قرار داشت. مرد روشن چهرهای بود، ما که رسیدیم داشت مهیای نماز میشد. ما هم وضو گرفتیم و نماز را به جماعت خواندیم. بعد از نماز چای منقلی آوردند و بساط صحبت رونق گرفت. گفتوگو به زکات رسید. حین صحبت مرد مکثی کرد و چشمانش مرطوب شد. «بذارید مطلبی براتون بگم. سال قبل بین من و شرکاء فقط من زکات دادم. خیلی از زکاتم نمیگذشت که یه شب گرگ زد به گله. حدود 50 رأس از گوسفندها را قتل عام کرد. با اینکه گله ما قاطی بود، از گوسفندهای نشون شدهای که مال من بودن حتی یک دونه هم تلف نشده بود. من حتم دارم به خاطر زکات بود. میدونم که آگه زکاتمو ندم، توی سال یه جوری یا با یه تلفاتی مالمو از دست میدم. «حالت خاصی به ما دست داده بود. از این همه صفا و ایمان پیرمرد به وجد آمده بودیم. برادرهای کوچکتر پیرمرد که با ما نشسته بودند، آن سال برای اولین بار زکات پرداخت کردند.
مأمور داعش در کمیته امداد
یا در ماجرای جالب دیگری میخوانیم:
دورانی بود که اخبار قتل و غارتهای داعش همه جای کشور، دهان به دهان میچرخید و خیلی از مردم دچار تشویش و اضطراب بودند. وسیله نقلیه من برای سرکشی به خانوارهای مددجو، یک موتور ساده بود. هوا که سرد میشد تمام سر و صورتم را با شال میپوشاندم. برای سرکشی در خانه یکی از مددجویان حاضر شدم، در را که باز کرد بلند بلند فریاد زد: داعش، داعش. داعش به روستای ما آمده. برگشتم عقب و به سرعت اطراف را نگاه کردم تا اثری از آثار حمله داعشیها ببینم. بعد از چند دقیقه تازه به خودم آمدم و متوجه شدم فراموش کردهام شال سیاهی را که بر سرم انداخته بودم از سرم باز کنم. سریع شال را باز کردم، گفتم: ننه منم، داعش نیست. کریمی هستم. گفت: خدا لعنتت کنه مُردم از ترس.
مجموعه 6 جلدی از جان و دل فعلاً به صورت سازمانی منتشر شده است و جلدهای دیگر این مجموعه در دست تحقیق و نگارش است.
انتهای پیام/