اشعاری در سوگ شهادت امام کاظم (ع)|یارا دری گشا که تو باب‌الحوائجی

اشعاری در سوگ شهادت امام کاظم (ع)|یارا دری گشا که تو باب‌الحوائجی

همزمان با سالروز شهادت مظلومانه امام موسی کاظم علیه السلام، اشعاری از شاعران آیینی کشورمان در سوگ شهادت امام هفتم منتشر می‌شود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، 25 ماه رجب مصادف با سالروز شهادت مظلومانه امام موسی کاظم علیه‌السلام هفتمین امام شیعیان است. امام موسی کاظم پدر بزرگوار امام رضا علیهما السلام و حضرت معصومه سلام الله علیها هستند که حرم مطهرشان در کشورمان ایران زیارتگاه عاشقان اهل بیت است.

موسی بن جعفر در سال 128 قمری، همزمان با شروع قیام ابومسلم خراسانی به‌دنیا آمد و در سال 148 قمری پس از شهادت پدرش، امام صادق(ع)، به امامت رسید. دوران 35 ساله امامت او با خلافت منصور، هادی، مهدی و هارون عباسی همزمان بود. ایشان چندین بار توسط مهدی و هارون عباسی زندانی شد و در سال 183 قمری در زندان سندی بن شاهک به شهادت رسید. پس از وی، امامت به فرزندش علی بن موسی(ع) منتقل شد.

دوره امامت امام کاظم(ع) با اوج قدرت خلافت عباسی همزمان بود و او در برابر حکومت وقت، تقیه و شیعیان را نیز به این کار سفارش می‌کرد؛ از این رو موضع‌گیری صریحی از امام هفتم شیعیان در برابر خلفای عباسی و قیام‌های علوی گزارش نشده است. با وجود این، وی در مناظره و گفت‌وگو با خلفای عباسی و دیگران تلاش می‌کرد از خلافت عباسیان مشروعیت‌زدایی کند.

به مناسبت شهادت امام هفتم اشعاری از شاعران آیینی کشورمان منتشر می‌شود.

مجتبی خرسندی

همیشه سهم آب و نان ما چندین برابر بود
چرا که رزق ما از سفره‌ی موسی‌بن‌جعفر بود

اگر باب‌الحوائج خوانده می‌شد علتش این است؛
که با قلب شکسته مرهم دل‌های مضطر بود

زن بدکار و بُشر حافی و مردان زندان‌بان
به لطف او برای هرکسی ایمان میّسر بود

عذاب شیعیان یا قعر زندان؟ انتخاب از او
به دوشش بار جرم دوستان تا روز محشر بود*

اسیری که تمام مدت آزادی‌اش تنها
زمان رفتن از زندان به یک‌زندان دیگر بود

امام مهربانِ مسلمین افطار هر روزش
به دست سندی‌بن‌شاهک ملعون کافَر بود

اگرچه عاقبت آزاد شد، اما همه دیدند
که بر یک تخته‌پاره در غل و زنجیر، پیکر بود

به یاد مادرش افتاد هرکس دید جسمش را
به او گفتند؛ "صارت کالخیال" از بس که لاغر بود

* امام کاظم علیه السلام فرمودند: «إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّیعَةِ فَخَیَّرَنِی نَفْسِی أَوْ هُمْ فَوَقَیْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِی»

«خداوند متعال بر شیعه غضب کرد و مرا بین جان خودم و آنان مخیّر فرمود؛ پس به خدا قسم من با جان خودم شیعیان را حفظ کردم»

کافی، ج 1، ص 260

علی محمد مؤدب

زندان تیره از نفسش روشنا شده
صد یاکریم گاه قنوتش رها شده

تا دیده کنج خلوت زندان، شکسته بال
در سجده آمده همه جانش دعا شده

از فتنه‌های سلسله تیرگی تنش
هر بند، شرح واقعه نینوا شده

چون جامه‌ای فتاده به  گودال قتلگاه
تصویری از حماسه کرببلا شده

هر گوشه صحن و تربت نوباوگان او
آیینه‌دار حرمت دین خدا شده

امروز کیمیای جهان سرزمین ماست
این خاک اگر طلا شده هم از رضا شده

معصومه، کوثری‌ست کز امواج حلم و علم
دریای خفته در دل ایران ما شده

موسای دیگری‌ست، کنون نیل دیگری‌ست
فرعون‌هاست غرقه دام بلا شده

من پابرهنه آمدم از خویشتن برون
ای بُشر! آن بشارت محزون کجا شده؟

دریا بمان که دربه‌در نفس سفله‌ایم
ای کز کرامتت فقرا اغنیا شده

یارا دری گشا که تو باب‌الحوائجی
دل در سیاه‌چاله دنیا فنا شده

غلامرضا سازگار

گرچه سوز همه از آتش هجران تو بود
رمز آزادی توحید به زندان تو بود

دوستان اشک فشانند به یاد تو همه
خنده‌زن خصم اگر از دیده گریان تو بود

آه پنهان تو از محبس در بسته گذشت
که جهان را سخن از ناله و افغان تو بود

دامن خاک کجا روی نکوی تو کجا؟
ای که هر عرش‌نشین دست به دامان تو بود

تا گریبان افق با نفس صبح شکافت
مرغ شب آه کشان سر به گریبان تو بود

داد فرمان، ز چه بر قتل تو هارون در حبس؟
ای که آزادی، سر در خط فرمان تو بود

از چه در برق مناجات تو افلاک نسوخت؟
ای که سوز همه از سینه سوزان تو بود

شب تاریک که هر خانه چراغی دارد
شعله آتش دل، شمع شبستان تو بود

تو که بر پیکر بی‌جانِ جهان، جان بودی
از چه بر تخته در، پیکر بی‌جان تو بود...

منصوره محمدی مزینان

او که عطر نفسش را به بهاران می‌داد
جام باران به لب خشک بیابان می‌داد

همچو طوبای بهشتی که پراز عطر خداست
شاخه‌اش جای گل سرخ، مسلمان می‌داد

با سکوتش به جهان درسِ حیا می‌‌آموخت
صبر او حوصله بر موسیِ عمران می‌داد

مثل خورشید که نورش همه جا می‌تابد
با نگاهش به زن مُغنیه ایمان می‌داد

صحن سجاده‌اش  از غربت او بارانی
موجِ اشکش خبر از روضه‌یِ پنهان می‌داد

غل و زنجیر چه مستانه طوافش می‌کرد
 او که دستور به زنجیره‌ی کیهان می‌داد

باوجــودِ ســتمِ وافـرِ  زنــدانبانَش
وقتِ افطار به او هم رطب و نان می‌داد

خواست خاک عجم از عطر تنش پر بشود
همه‌ی هستی خود را که به ایران می داد

می‌شکست آینه در محبس و انوارش را
به قم و قبله‌ی شیراز و خراسان می‌داد

احسان نرگسی

این عشق آخر می‌کند کار خودش را
این دیده‌ی تر می‌کند کار خودش را

با دست خالی بر نمی‌گردیم، یعنی
موسی بن جعفر می‌کند کار خودش را

اشکی که جاری می‌شود در بین روضه
فردای محشر می‌کند کار خودش را

مستی دو چندان می‌شود در پای ایوان
الحق که ساغر می‌کند کار خودش را

جان می‌سپارم آخرش در کاظمینت..
اینبار نوکر می‌کند کار خودش را

سید میلاد حسنی

رشته‌ی دل‌های عاشق پشت این در بسته شد
بار ما از خانه‌ی موسی ابن جعفر بسته شد

تا خبر آمد غروب از خانه بیرون می‌زند
با هجوم سائلان از صبح، معبر بسته شد

مشت ما را وا نخواهد کرد وقتی از کرم
مشت مسکین درش با کیسه‌ی زر بسته شد

آن‌که از کار پیمبرها گره وا می‌کند
دست و پایش در غل و زنجیر آخر بسته شد

ای خدا آزاد بودن پیشکش، این ظلم چیست؟
در قفس حتی پر و بال کبوتر بسته شد

یک نفر با تازیانه آمد و در باز شد
یک نفر با تازیانه آمد و در بسته شد

تازیانه رفت بالا چشم مادر تار گشت
تازیانه خورد بر تن چشم مادر بسته شد

آه روی تخته پاره ساق پایش بند نیست
بیش از این حرفی ندارم روضه‌ها سربسته شد

محمدحسین رحیمیان

ای امید همه، ای چاره‌ی حیرانی‌ها
ای دوای همه‌ی درد و پریشانی‌ها

سفره‌ات کرد نمک‌گیر همه‌ دنیا را
روضه‌ات راه نجات همه زندانی‌ها

سیدی دست مریزاد! رسیده یک عمر
کرم ایل و تبار تو به ایرانی‌ها

عاشقی در همه جا دردسری بود ولی
ما رسیدیم از عشق تو به آسانی‌ها

نَفَس گرم تو با آن زن بدکاره چه کرد؟
که گذشت از همه‌ی بی سر و سامانی‌ها

قتلگاه آمده‌ای یا که به زندان آقا؟
ساق پایت چه شده؟ وای ازین جانی‌ها

تازیانه، غل و زنجیر، جسارت، دشنام
چارده سال تو بودی و پریشانی‌ها

یوسف فاطمه و تخته در و چار غلام
کرده تغییر چرا رسم مسلمانی‌ها

پیکرت روی زمین ماند، نماندند اما_
دختر و خواهر تو بین بیابانی‌ها

سر جدت که جدا شد، همگی شیر شدند
شمر آمد به حرم، کرد رجز خوانی‌ها

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران