جمله بایدن که "میخواهیم ایران را آزاد کنیم" کاملاً منطبق با سند امنیت ملی امریکاست | گفتوگو با رئیس اندیشکده احیای سیاست
وقتی طرح "ابتکار ریاستجمهوری برای بازسازی دموکراسی" را کنار سند امنیت ملی میگذارید، بهخوبی متوجه میشوید که وقتی بایدن میگوید "میخواهیم ایران را آزاد کنیم" صرفاً یک اشتباه لپی نیست، بلکه مُرّ سند امنیت ملی امریکا است.
گروه اندیشه ـ علی محمولی: یکی از امور ثابتی که رؤسای جمهور ایالات متحده بلافاصله پس از پیروزی در انتخابات پیگیری میکنند، تدوین سندی امنیتی تحت عنوان سند راهبرد امنیت ملی است که بازتابدهنده نحوه کنش دولت وقت نسبت به چالشهای پیشِرو، همسو با نگرانی طبقه حاکم بر این کشور است.
برای بررسی سند امنیت ملی بایدن ـ هریس که مهر ماه گذشته توسط کاخ سفید منتشر شد، با مهندس مهدی خراتیان، رئیس اندیشکده احیای سیاست گفتگو کردیم.
خراتیان در این گفتوگو بر آن است که علیرغم اینکه جنگ روسیه در اوکراین فوریترین تهدید علیه منافع و هژمون غرب است، ولی محوری بودن بحث چین در سند فوق بهدلیل نگرانی عمیق حاکمیت امریکا از کنار گذاشته شدن بهعنوان مهمترین ابرقدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی دهههای اخیر جهان تکقطبی فعلی است و این سند مهم را بهنوعی مانیفست جنگ سرد دوران جدید میداند.
* کلّیت سند امنیت ملی چیست و اهمیت آن برای دولت فعلی امریکا و دولتهایی که در امریکا سر کار میآیند، چیست؟
اسناد امنیت ملی (NSS) هر پنج سال یک بار منتشر میشوند و کارکرد آن بازتعریف جهتگیریهای ایالات متحده امریکا است. این اسناد بر سند استراتژی دفاعی امریکا (NDS) سایه میاندازند.
در ابتدای همین سند استراتژی دفاعی امریکا میبینیم که بلافاصله به سند امنیت ملی ارجاع میدهد، بنابراین سند امنیت ملی در حوزههای مقابله با تروریسم، جامعه اطلاعاتی، دفاعی، سیاستگذاریهای وزارت خارجه امریکا و... یک سند بالادستی بهحساب میآید.
نکته اساسی این سند این است که فقط استراتژیک نیست بلکه ماهیتی دکترینال هم دارد، یعنی روح حاکم بر جهان از منظر امریکا در آن بازنمایی میشود.
بعضی از اسناد امنیت ملی اهمیت بیشتری از سایر اسناد دارند چون در آنها نقاط عطفی وجود دارند مثل سند 2002 در زمان بوش پسر که حائز نقطه عطف بود. در سند امنیت ملی 2022 هم شاهد نوعی نقطه عطف هستیم، چون تغییر رویکردهای مهمی دارد که البته علایم آن در سند امنیت ملی 2017 ترامپ هم دیده میشد.
بنابراین تغییر رویکردها در برخی از این اسناد پررنگتراند و بهعبارت دیگر برخی از این اسناد تاریخیترند و به ما نشان میدهند که امریکا چهتغییر دیدگاهی داشته است. بخش زیادی از آنچه باید از نسبت امریکا با دنیا بدانیم در این اسناد نهفته است.
* با توجه به اشاره شما به سند امنیت ملی بوش پسر که در سال 2002 نوشته شد، بهنظرتان چهوجوه اشتراکی بین آن سند و سند امنیت ملی 2022 بایدن وجود دارد، با توجه به اینکه در هر دو، نوعی ثنویتاندیشی اتوکراتیک ـ دموکراتیک (تقابل خیر و شر در سند بوش) دیده میشود، بهنظرتان این چارچوببندیهای ایدئولوژیک که بایدن در سند خود دارد بهچهدلیل است؟
باید توجه داشت که بوش، نئوکان بود و بایدن دموکرات است و هر دو خط فکری وودرو ویلسون را دنبال میکنند. البته همه دموکراتها ویلسونی نیستند؛ ویلسونیهای نرم، بخشی از دموکراتها نظیر بایدن هستند و ویلسونیهای سخت، نئوکانهای حزب جمهوریخواه را شامل میشوند.
ویلسونیها نسبت به بسط ارزشهای امریکایی در جهان خود را متعهد میدانند. رویکرد بوش، سختافزارانهتر بود و متأثر از اتفاقات یازده سپتامبر و ورود به خاورمیانه این وجه در او برجستهتر هم شد، بایدن اما در این سند حداقل بهظاهر سعی کرده است لحن خود را کنترل کند و نسبت به کشورهایی چون چین، تندروی نکند و طوری حرف نزند که این سند نوعی اعلان جنگ به چین تلقی شود.
هم در سند بوش و هم در سند بایدن، روح ویلسونی حکمفرما است اما این دوگانه اتوکراتیک ـ دموکراتیک در سند بوش به این وضوحی که در سند بایدن میبینیم نبود. در آن سند میبینیم که به دموکراتیک شدن فلسطین اشاره میکند یا مثلاً درباره کشوری مثل کلمبیا توصیه میکند که این کشور باید بهسمتی برود که از نهادهای دموکراتیک برخوردار باشد و همچنین به تایوان دموکراتیک میپردازد اما دوگانهای که فرمودید و بلوکبندی جهان بر اساس اتوکراسی ـ دموکراسی و راهبر دانستن امریکا در بلوک دموکراتیک و راهبر دانستن چین در بلوک اتوکراتیک را من در سند بوش پسر نمیبینم.
در سند بایدن، نگرانی امریکا در قالب یک ثنویتسازی مطرح است و سعی میشود چین را نه بهعنوان یک قدرت اقتصادی و سختافزاری بلکه بهعنوان یک مدل حکمرانی و یک مدل نظم جهانی مخرب معرفی کند و اذعان میکند که امریکا باید جلوی رواج چنین مدلی از حکمرانی را بگیرد.
ادبیات مندرج در این سند یادآور تلقیهای رایجی مثل "امپراطوری شیطان" است؛ این سند بهنوعی بهعنوان مانیفست جنگ سرد جدید مطرح است و از شکلگیری یک بلوکبندی صحبت میکند و در آن از چین بهعنوان یک هماورد یاد میشود که میتواند نظم بینالمللی جدید را خلاف ارزشهای امریکایی شکل دهد.
در سند بوش هیولایی بهنام تروریسم را میبینیم و این مشکلی است که باید جهان برای حلوفصل آن بسیج شود. در آن سند نزدیک به نود و چهار مرتبه کلمه "ترور" بهکار رفته است درحالی که تنها چهارده بار کلمه دموکراسی را میبینیم.
بوش، نئوکان بود و بایدن دموکرات است و هر دو خط فکری وودرو ویلسون را دنبال میکنند. البته همه دموکراتها ویلسونی نیستند؛ ویلسونیهای نرم بخشی از دموکراتها نظیر بایدن هستند و ویلسونیهای سخت، نئوکانهای حزب جمهوریخواه را شامل میشوند. ویلسونیها نسبت به بسط ارزشهای امریکایی در جهان خود را متعهد میدانند.
* در اسناد امنیت ملی امریکا سعی میشود به مخاطراتی که پیشِروی ایالات متحده وجود دارد توجه شود و به همین دلیل نوعی شعارزدگی را در آن میبینیم که تا حدی طبیعی است، اما شعارزدگی سند بایدن نسبت به ترامپ کمرنگتر است،
بهعنوان مثال میبینیم که تعداد کلماتی نظیر تروریسم و دموکراسی نسبت به کلماتی مانند رفاه و امنیت در این سند کمتر است. سؤال بهطور مشخص این است که بهجز روحیات خاص ترامپ، از سال 2017 تاکنون چه بر امریکا گذشته که باعث شده است چنین تغییراتی در سند امنیت ملی اعمال شود؟
مریکا از اوایل دهه پیشین یعنی از سال 2010، از خطری بهنام چین آگاه بود و مؤسسات و اندیشکدهها تأکید میکردند که چین با این نرخ رشد اقتصادی عجیب، امریکا را پشتسر خواهد گذشت، البته تا حدودی هم بحث خطر شرق آسیا سابق بر این مقطع نیز مطرح شده بود؛ مثلاً میبینیم که در سند "بازسازی پدافند امریکا" (Rebuilding America Defenses) که مربوط به دوران پس از جنگ سرد است و بهنوعی بعضیها این را مانیفست دولت بوش میدانستند و همه از امثال دیک چنی، پاول ولفوویتز و رامسفلد همه از این سند مهم ملهم و متأثر بودند، صراحتاً به این بحث که باید تمرکز را بر شرق آسیا و چین گذاشت تأکید میشود،
حتی میتوانیم از این مقطع هم عقبتر برویم، ساموئل هانتینگتون در سال 1992 که کتاب "برخورد تمدنها" را نوشت، به سخنرانی دنگ شیائو پینگ ارجاع میدهد و از جنگ سرد جدید بین چین و امریکا صحبت میکند.
این بحثها اما تا روی کار آمدن شی جین پینگ جدی نبود؛ برداشت من این است که هو جین تائو به دکترین "خیزش مسالمتآمیز" متعهد و ملزم بود و بهگونهای رفتار میکرد که برای امریکاییها حساسیتی ایجاد نشود، اما رویکرد شی جین پینگ متفاوت بود و دکترین "رویای چینی" مطرح شد. از زمان به روی کار آمدن او چین به پروژههای عظیم زیرساختی روی آورد و طرحهای بلندپروازانهای در این کشور تعریف شد و امریکاییها زمانی نگران شدند که طرحهای اینچنینی در چین تعریف شد.
یکی از نگرانیهای روزافزون امریکاییها نسبت به چین، آینده حوزه انرژی است. تحقیقات انجامشده در حوزه انرژیهای پاک و مخصوصاً باتریها، به این دلیل که چینیها در ذخایر خدادادی مثل خاکهای نادر مزیتهایی دارند، نگرانی امریکاییها را در به چالش کشیدن قدرت خود برانگیخته است.
از مقطعی که شی جین پینگ در چین به قدرت رسید، بحث مهار چین برای امریکاییها پررنگتر شد. ترامپ در زمینه مهار چین، تقریباً شمشیر را از رو بست و شما میبینید که او در سند امنیت ملی سال 2017 مسئله چین را بسیار پررنگ میکند.
وقتی شما به سایت وزارت خارجه ایالات متحده رجوع میکنید و ابعاد بیشتری از طرح "ابتکار ریاستجمهوری برای بازسازی دموکراسی" را میبینید و آن را کنار سند امنیت ملی میگذارید، بهخوبی متوجه میشوید که وقتی بایدن میگوید "میخواهیم ایران را آزاد کنیم" صرفاً یک اشتباه لپی نیست، بلکه مُرّ سند امنیت ملی امریکا است.
تفاوت عمده این سند این است که از یک نقطه عطف و از یک دهه سرنوشتساز صحبت میکند. در این سند از داعش، القاعده، روسیه، چین و ایران صحبت میشود اما روی سرفصل چین مانور بیشتری داده میشود و محور قرار میگیرد و روسیه و ایران و... حاشیه هستند.
پرداختن به چین به این پررنگی و با این حجم وسیع بسیار بیسابقه است و دولت بایدن این نکته را نشان داد که مسئله چین، مسئلهای دوحزبی است و ربطی به اینکه ترامپ ممکن است با چینیها خصومت شخصی داشته باشد، ندارد و پروژه مهار چین در سند امنیت ملی بایدن، بهشکل رسمی و در عالیترین سطح مطرح شده است.
* شما در کلاب هاوس درباره این سند فرمودید که در این سند پیرامون این نکته جملهای گفته شده است که "دموکراسی و اتوکراسی درحال یک مسابقه هستند که تعیین کنند که سیستم حکمرانی آینده چه باشد" و اضافه کردید که چنین تعبیری را اولین بار جرج سوروس مطرح کرده است؛ درست است؟
بله تا جایی که بنده اطلاع دارم، البته باید دید که سورس این جمله را خودش اولین بار گفته و یا از جایی اخذ کرده است اما او در سخنرانیای که حدود سه هفته قبل از جنگ اوکراین در اندیشکده جمهوریخواه هوور (Hoover) داشت به این موضوع تأکید کرد که مسئله امریکا و چین صرفاً بر سر این نیست که آنها در زمینه اقتصاد یا حوزههای دیگر با هم رقابت دارند، بلکه مسئله فراتر از این است و رقابت دو سیستم حکمرانی متفاوت مطرح است.
این نقشآفرینی اندیشکدهها در نوع خود طبیعی بهنظر میرسد چون همانطور که عرض کردم، چین بعد از روی کار آمدن شی جین پینگ بسیار تهاجمیتر و رو به جلوتر گام برمیدارد و اندیشکدههای متفاوتی طی این سالها دائماً درباره خطر چین هشدار دادهاند.
اندیشکده بلفر چند سال پیش سندی مفصل درباره رقابت پایاپای و همهجانبه چین و امریکا منتشر کرد که در آن تمام ابعاد سیاسی، اقتصادی، امنیتی، دیپلماتیک و تکنولوژیک دو کشور را احصا و نسبتیابی کرد و گراهام آلیسون، بنیانگذار این اندیشکده، خودش شخصاً این سند را ارائه کرد.
این سند بهلحاظ حجم یک کتاب چهارجلدی است. در این سند نشان داده شده است که چین در همه حوزهها یا جلو افتاده است یا پایاپای با امریکا رقابت میکند و در حوزههایی که احیاناً عقب است، با سرعت دارد فاصله خود را با امریکا کم میکند.
سند امنیت ملی بایدن را میتوان بازتابی از این پژوهشهای اندیشکدهای دانست و در اندازهای که بنده پیگیری کردهام، این سند در لحنی که در قبال چین اتخاذ کرده است متفاوت است و هم روح اسناد اندیشکده را در این سند میبینم.
* بایدن در این سند اذعان میکند که "نگرانی پیرامون چین فراتر از دو جناح دموکرات و جمهوریخواه است و بسیاری از کشورهایی که ممکن است بهنحو کامل در کمپ امریکا تعریف نشوند هم درباره چین احساس نگرانی میکنند و ما همکاریهای خود را با این کشورها در جهت مهار چین ادامه خواهیم داد."
این سند سه محور اصلی دارد: رقابت استراتژیک با چین و تا حدی با روسیه، اهمیت سیاستگذاری برای سرمایهگذاری داخلی، و بخش آخر تمرکز بر تغییرات اقلیمی، اما بر اثر روح حاکم بر سند که به آن اشاره کردید، میبینیم که در فرازهای بسیاری از این سند بهصورت مستقیم و غیرمستقیم از چین نام برده میشود،
سؤالی که مطرح میشود این است؛ نگرانی عمده امریکا و متحدین اروپایی و غیراروپایی او از چین بهچهدلیل است؟ نگاه ریویزیونیستی چین چهخطری میتواند برای امریکا و آیندهاش داشته باشد؟
اگر به اسناد گذشته نگاه کنیم میبینیم که تلقی امریکاییها این بود که پس از پایان جنگ سرد یک جهان تکقطبی خواهیم داشت و وارد دوران طلایی امریکا و پکس امریکانا خواهیم شد و بهواسطه این تکقطبی شدن هژمونی امریکا، صلحی پایدار در جهان حاصل خواهد شد.
اگر یادتان باشد خیلی میشنیدیم که میگفتند قرن بیست و یکم قرن امریکاست. در جنگ سرد قبلی، شوروی یک حکومت شیطانی شناخته میشد؛ کشوری که بسیار متمرکز است و اقتصاد درست و روبهجلویی هم ندارد و بهجز در حوزه نظامی، در سایر حوزهها مثل فرهنگ، تکنولوژی و... نتوانسته است نسبت به غرب دستاورد قابلتوجهی داشته باشد.
تقابل با چنین شورویای راحت بود و از چنین حکومتی شما میتوانستید بهراحتی یک هیولا بسازید اما نسبت به چین چنین امری امکانناپذیر است. چین کشوری است که در مسائل زیرساختی کشورهای مختلف سرمایهگذاری کرده است و برای توسعه خود و سایر کشورها طرحهای بلندپروازانهای دارد و در حال یارگیری از کشورهای بسیاری است.
در زمینههای فرهنگی و هنری هم چین با اینکه با هالیوود فاصله بسیاری دارد اما حائز حرفهایی برای گفتن است و تلاش میکند که فرهنگ خود را صادر کند. چین فرهنگ قدرتمندی دارد و توان این را که به یک فرهنگ تأثیرگذار تبدیل شود دارد و بهخلاف شوروی، بهلحاظ تکنولوژیک چیزی از غرب کم ندارد و شما مثلاً میبینید که تیکتاک میآید و حتی از اینستاگرام جلو میزند.
شرکتهای فناورانه چینی در وال استریت حرفهای بسیاری برای گفتن دارند؛ مثل شرکت علیبابا. از نظر حملونقل ریلی کارهای بسیار زیادی در چین انجام شده است و همچنین مردم از پلتفرمهای ارتباط جمعی مثل "ویچت" و "بیدو" رضایت دارند.
در چین بهخلاف شوروی با یک کشور بدبخت و بیچارهای که مردم آن در زندگی در این کشور احساس بدبختی و فلاکت بکنند مواجه نیستیم. از نظر صندوق بینالملل پول و سیآیاِی معیار رشد اقتصادی "شاخص برابری قدرت خرید" است که چین در زمان حاضر بر اساس همین شاخص از امریکا پیشی گرفته است و بر این اساس از منظر اندیشکده بلفر چین قدرت اقتصادی بزرگتری از امریکا محسوب میشود.
همه اینها را گفتم که نشان دهم امریکا با پدیدهای مواجه است که بهراحتی نمیتواند آن را نزد افکار عمومی خراب کند، همچنین چین یک کشور پهناور و پرجمعیت است و همین میتواند مزیت نسبی خوبی را از نظر نظامی و همچنین نیروی کار ارزان ایجاد کند.
از طرف دیگر، حوزه ایندوپاسیفیک (حوزه اقیانوس هند و آرام) در حال تبدیل شدن به حوزه نفوذ گسترده چین است و امریکا از این نگران است که این حوزه بهلحاظ جغرافیای اقتصادی، از حوزه امریکای شمالی بسیار مهمتر شود و این نگرانی وجود دارد که زمانی برسد که مثلاً بورس شانگهای از بورس نیویورک مهمتر شود.
چین از هر نظر توانایی پیشی گرفتن از امریکا و تبدیل شدن به قطب اقتصادی دنیا را داراست و امریکا در سند امنیت ملی اخیر خود تلاش میکند این نگرانیهایی را که عرض کردم بازتاب بدهد و تمام تلاش خود را برای مهار چین انجام دهد.
* در رقابتی که امریکا با چین تعریف کرده است دو بخش اهمیت بیشتری نسبت به سایر حوزهها دارد؛ بخش اقتصادی و بخش نظامی. در بخش نظامی آنها پیمان آکوس را با استرالیا و انگلستان ایجاد کردند که خبر فروش زیردریاییهای اتمی به استرالیا بسیار سروصدا کرد و همچنین سرمایهگذاری در مدرنسازی ارتش، مانند خبری که اوایل سال بهنقل از یک فرمانده امریکایی درباره مدرنسازی سیستمهای اتمی این کشور منتشر شد، تحلیل شما از این دست اقداماتی که امریکا برای تقویت خود در برابر چین تعریف کرده است چیست؟
هم اسناد اندیشکدهای، هم خود سند و هم رفتار مقامات امریکا نشان میدهد که امریکا میخواهد وارد پروسه مدرنیزاسیون سیستم امنیتی و دفاعی خود شود. یک بحثی تحت عنوان "استاندارد دو جنگ همزمان" در امریکا وجود داشت، یعنی نیروهای مسلح امریکا موظف بودند بهنحوی برنامهریزی کنند که بتوانند در دو جبهه بهطور همزمان درگیر باشند و معیار ارزیابی نیروهای مسلح امریکا این بود که تا چهحد میتوانند به این آمادگی برسند.
سال 2015 این رویکرد کنار گذاشته شد اما در سند 2022 با عبارتهایی مواجه میشویم که گویی این رویکرد بهنحوی در حال احیا شدن است، بهعنوان مثال در این سند در زمینه بازدارندگی هستهای گفته شده است که "ما باید تا سال 2030 بتوانیم با دو قدرت اتمی بهنحو همزمان امکان مواجهه داشته باشیم" که این دو قدرت اتمی در اینجا بهطور مشخص روسیه و چین هستند.
چین بهلحاظ زرادخانه اتمی نسبت به روسیه و امریکا قابلیت پایینتری دارد و شاید حتی در زمان حاضر با این دو کشور قابل مقایسه نباشد اما بهنظر میرسد در دوره شی جین پینگ، چینیها قصد داشته باشند که بهلحاظ تعداد کلاهک اتمی خود را به روسیه و امریکا برسانند.
روسیه ممکن است بهلحاظ اقتصادی برای امریکا تهدید تلقی نشود اما از نظر نظامی یک تهدید جدی برای امریکا است، به همین دلیل است که در راهبرد "استاندارد دو جنگ همزمان" نام روسیه نیز بهچشم میخورد. در زمان حاضر تلقی امریکاییها از این راهبرد در مسائل اینجا و اکنون این است که آمادگی لازم را برای جنگ فرضاً در دو جبهه تایوان و اوکراین داشته باشند.
بازسازی سیستم دفاعی امریکا تنها بازسازی سیستم دفاعی امریکا نیست، بلکه منظور کل جهان غرب و همپیمانان امریکا است. سند به این نکته اشاره میکند که چین بهعنوان یک تهدید سیستماتیک برای ناتو بهرسمیت شناخته شده است.
تا قبل از جنگ اوکراین چنین تعبیری راجع به چین به این وضوح ممکن نبود. تا قبل از جنگ اوکراین با یک ناتوی دوپاره روبهرو بودیم و ترامپ هم بارها از این امر ابراز نگرانی کرده بود و میگفت "این فقط ما امریکاییها هستیم که نگران تهدید شدن صلح هستیم و کشورهای اروپایی با گاز روسیه خوشگذرانی میکنند و با چین همکاری میکنند."، اما جنگ اوکراین بهکلی فضا را تغییر داد و یک فضای ضدروسی جدید و یک فضای ضدچینی در کشورهای اروپایی شکل گرفت، به این دلیل که احساس میکردند چین به جنگ روسیه علیه اوکراین رضایت دارد و در مجمع عمومی سازمان ملل آن را محکوم نمیکند (البته اینطور نیست که چینیها از جنگ اوکراین رضایت داشته باشند، چون آن را تا اینجای کار در راستای منافع خود نمیبینند و میبینیم که جدیداً در شورای امنیت سازمان ملل به قطعنامههای ضدروسی رأی ممتنع میدهند و آنها را وتو نمیکنند)، اما با اینهمه، چینیها به روسیه کمکهای پنهانی دادند و تحریمهایی را که علیه روسیه وضع شد جدی نگرفتند. بهطور کلی، یک تغییر کلی در راهبردهای امنیتی اروپا نسبت به چین بهوجود آمده است و اروپاییها قصد دارند برای بازسازی توان دفاعی خود برای مقابله با چین کار کنند.
سند امنیت ملی 2022 همانطور که شما در سؤالتان به آن اشاره کردید به پیمان "آکوس" اشاره میکند؛ پیمانی که بین ایالات متحده، بریتانیا و استرالیا منعقد شده است، همچنین پیمان "کواد" هم مورد توجه این سند بوده است، هرچند که پیمان کواد مثل ناتو یک پیمان نظامی نیست اما امریکاییها در نظر دارند که در بلندمدت این پیمان را بهتدریج به یک پیمان نظامی بدل کنند.
همانطور که دیدیم بعد از سفر نانسی پلوسی به تایوان، ترس از چین بیشتر از قبل رشد کرد و در این اثنا، ژاپن هم سعی دارد که سهم بیشتری از GDP خود را برای بودجه نظامی خود هزینه کند و آن را به سطح ناتو برساند.
چیزی که میبینیم این است که ژاپنیها با تحریک امریکا بهسمت بیشتر کردن تخاصم با چین حرکت میکنند. جرج سوروس در سخنرانیای که پیشتر اشاره کردم صراحتاً میگوید و ادعا میکند که اگر حملهای از سمت چین به تایوان اتفاق بیفتد نهتنها امریکا با چین وارد جنگ خواهد شد بلکه پیمان آکوس و کواد نیز فعال میشوند و با چین به مقابله خواهند پرداخت، بهطور کلی این سند چه در بازسازی متعارف نظامی و چه نوع غیرمتعارف آن، یعنی در حوزههای اتمی و چه زمینه ائتلافسازی با دیگر کشورها گام برمیدارد.
این سند بیشترین خشونت را در قبال روسیه بهکار میبرد اما حجم نگرانیای که درباره روسیه وجود دارد بههیچوجه با حجم نگرانی درباره چین قابل مقایسه نیست، همچنین این سند به روند طولانی شدن جنگ روسیه و اضمحلال تدریجی توان روسها اشاره میکند و طوری رفتار میکند که گویی روسیه با وجود اینکه یک تهدید بهحساب میآید، اما تا حد زیادی مهار شده است.
* یکی از مباحثی که در این سند بسیار روی آن مانور داده شده است، بحث تقویت خود ایالات متحده است، بایدن در این سند میگوید یکی از دلایلی که امریکا در هفت دهه گذشته پیشرو بوده است برمیگردد به سرمایهگذاریهایی که در داخل صورت گرفته و توان و خلاقیت مردمی و دموکراسی نهادینه این کشور.
بایدن از سالی که روی کار آمده، سه قانون مهم را به تصویب رسانده است؛ قانون سرمایهگذاری در زیرساخت و اشتغال مصوب 2021، قانون میکروچیپها و علوم و همچنین قانون کاهش تورم که معطوف به بحث انرژی است، این قوانین با توجه به تصریحی که سند امنیت ملی در این حوزهها دارد، چه تأثیری در قوت امریکا برای تقابل با چین دارد؟
این سند به بازسازی ایالات متحده تأکید دارد که بهنظرم دو دلیل دارد؛ دلیل اول این است که خود سند تصریح میکند که در دنیای درهمتنیده و شبکهای امروز، نمیتوان مسائل روابط بینالملل و امنیت بینالملل را از مسائل مربوط به سیاست داخلی و حکمرانی جدا کرد،
این موضوع در تمامی کشورها صادق است زیرا مسائل خارجی بر داخلی تأثیر میگذارند و مسائل داخلی هم میتوانند منشأ تاثیر بر خارج باشند، این یک اصل است و در یک دهه گذشته با شبکهای شدن جوامع جهانی، نکته بسیار برجستهای است که در خود ایران هم باید به آن توجه کنیم.
این سند بر "خود" تأکید میکند، دلیل آن این است که جریان ویلسونی (چه نئوکانهای جمهوریخواه و چه بخشی از دموکراتها) همیشه از طرف جریان جکسونی حزب جمهوریخواه به این متهم بودند که بر خود ایالات متحده تمرکز ندارند و بیشتر به جریانات خارج از جغرافیای ایالات متحده و پیمان با متحدین و مسئله ناتو متمرکزاند.
اگر یادتان باشد بهکرّات از ترامپ میشنیدیم که میگفت؛ "ما امریکا را فراموش کردهایم و داریم خرج امنیت ژاپن، عربستان و اروپا را میدهیم و بهجای آنکه به تقویت زیرساختهای فرسوده ایالات متحده بپردازیم، داریم باری را که دیگر کشورها بر دوش ما گذاشتهاند حمل میکنیم."، به همین دلایل بود که جریان جکسونی حزب جمهوریخواه تا این حد در امریکا محبوب شد و شعار "امریکا را به دوران اوج بازگردانیم" بسیار سر زبانها افتاد.
سند 2022 با تأکیدی که بر مسائل داخلی امریکا میکند در حال دادن این سیگنال به جامعه رأی جکسونی و بدنه حاکمیت امریکا است که "ما هم مسئله داخلی امریکا را جدی گرفتهایم."، این را در رویکردهای داخلی امریکا میبینیم؛ بحث نوسازی زیرساختهای صنعتی امریکا تحت قانون میکروچیپها و علم (The CHIPS and Science Act) که به آن اشاره کردید یک طرح 280 میلیارد دلاری برای امریکا میتراشد که البته بسیار مسئله مهمی است، چون همانطور که میدانید 92% چیپهای پیشرفته در تایوان تولید میشود و برای امریکا بسیار مهم بود که بتواند تولید میکروچیپها را کمی به داخل شیفت دهد.
در تایوان اگر جنگی رخ دهد نهتنها در حوزههایی مثل گوشیهای هوشمند مخاطره ایجاد میکنند بلکه در حوزه نظامی نیز امریکا آسیب فراوان خواهد دید و اصلاً بخشی از دلیل سفر نانسی پلوسی به تایوان همین حوزه بود. بهطور جد تلاش امریکا بر این است که صنعت حساس نیمههادیها و میکروچیپها به این کشور بازگردد چون برآورد میکند که دیر یا زود تایوان توسط چین بلعیده خواهد شد، یا با جنگ یا بیجنگ.
تأکید دیگر این سند، سرمایهگذاری بر مردم امریکا است؛ یعنی بها دادن به نخبگان در حوزههای فناوری، صنعت، ریاضیات و... که بهطور خاص روی زنان و دختران تأکید میکند و همچنین این سند بر جذب مهاجرین نخبه از سراسر دنیا تأکید دارد.
بحث دیگری که این سند به آن میپردازد توانمندسازی دموکراسی امریکایی است و تلویحاً به جریان ترامپیسم، جریانات پوپولیستی و راستگرای افراطی که بهزعم آنها دموکراسی امریکایی را به خطر میاندازند میپردازد و از بهوجود آمدن اولین سند استراتژی ملی دفاع ضدتروریسم داخلی خبر میدهد،
یعنی بهنظرم نوعی لحن متلکگونه به جریان ترامپ را که به مجلس نمایندگان یورش بردند در این سند میبینیم، یا مثلاً به روسیه هشدار میدهد که "این کشور حق ندارد در دستکاری زیرساختهای دموکراتیک ما (که مشخصاً منظور زیرساخت انتخاباتی آنها است) دخالت کند" که این نوعی تیکهپراکنی به حمایت روسیه از ترامپ در انتخابات 2016 است؛ یعنی در این سند، کنترل جریان راست افراطی امریکا نیز مدنظر است.
این سند همچنین بر ائتلافسازی دیپلماتیک نیز تأکید دارد و به قدرتمندتر شدن ناتو اصرار دارد که همانطور که دیدیم فنلاند و سوئد هم در حال پیوستن به این پیمان هستند. سند امنیت ملی امریکا همینطور به برقراری ائتلاف بین کشورهای آنگلوساکسون همچون بریتانیا، استرالیا، نیوزیلند، امریکا و کانادا میپردازد و از این ائتلاف با عنوان "پنجچشم" یاد میکند.
ابتکار ریاستجمهوری برای بازسازی دموکراتیک (Presidential Initiative for Democratic Renewal) موضوع دیگری است که در این سند ذیل بخش "اتکا به خود" تعریف میشود و برداشت من این است که از دموکراسی بهعنوان سلاحی برای مقابله با کشورهایی که اتوکراتیک خوانده میشوند، نام میبرد، به این معنی که "ما با استفاده از رسانههای مستقل، افکار عمومی و جامعه مدنی کشورها، برای نیل به دموکراسی استفاده میکنیم و اجازه انتشار اطلاعات غلط را نمیدهیم."، برداشت من این است که اتفاقاتی که در دو ماه اخیر در ایران افتاد کاملاً به این بخش از سند مرتبط است، چون این بخش از سند به وزارت خارجه آمریکا و سیا مربوط میشود.
رونقبخشی جهانی و تشکیل ائتلافها با کشورهایی که دموکراتیک نیستند اما از ساختارهای امریکایی تبعیت میکنند هم بخش دیگری از این سند است که مصداق مشخص این دست کشورها میتواند عربستان سعودی باشد. در بخش آخر فصل "اتکا به خود" بازدارندگی یکپارچه مطرح میشود که چندین لایه را مطرح میکند که مهمترین آن "یکپارچه شدن با شرکا و متحدین" است، یعنی دیگر بحث بازدارندگی فقط مربوط به ایالات متحده نیست، بلکه بار این بازدارندگی بر دوش دیگر شرکا هم هست؛ یعنی؛ "اگر ما بخواهیم چین و روسیه را مهار کنیم باید همگی با هم این کار را انجام دهیم."
* سایه شوم جکسونیای که ترامپ برای دولت بعدی بهارث گذاشت باعث شد که بایدن برای اینکه بتواند ترامپ را در انتخابات شکست دهد، بر مسائل اقتصادی و اشتغالزایی تأکید کند، الآن هم برای تحقق این وعده و هم برای مقابله با چین مجبور است که بسیاری از شرکتهای خارجشده از امریکا را به خاک این کشور بازگرداند، درحالی که دموکراتها همیشه بر تجارت آزاد و تکیه بر بازارهای بینالمللی تأکید داشتند.
بهنظر شما شرکتهایی که برای سودآوری و بهرهگیری از نیروی کار ارزان بیشتر طی سالیان اخیر در شرق آسیا متمرکز شدهاند، چقدر حاضرند که با این استراتژی بایدن همکاری کنند، مثلاً همین ایلان ماسک بزرگترین تأسیسات شرکت تسلا را به چین منتقل کرده است؟
مسئله مهار چین بیشتر از اینکه مسئلهای دولتی باشد، بیشتر از جنس الیگارشی حاکم بر امریکا است. وقتی کسی مثل سوروس درباره مهار چین صحبت میکند، مسئله مشخص است که صرفاً چیزی نیست که در واشنگتن روی آن اجماع شده باشد، بلکه پشت درهای بسته به این نتیجه رسیده و اجماع کردهاند.
اگر بخواهیم به ادبیات هانتینگتون متوسل بشویم شاهد برخورد دو تمدن هستیم، با ادبیات فرگوسن شاهد برخورد دو امپراطوری و بهمعنای مارکسیستی شاهد برخورد دو بلوک تاریخی هستیم و مسئله چیزی وسیعتر از سطح دولتها است.
شرکتهای بزرگ امریکایی و سرمایهدارانی چون ایلان ماسک بهخوبی میدانند که اگر چین بهطور کامل مهار نشود، خود چینیها فرضاً در حوزه خودروهای الکترونیک به دستاوردهایی میرسند که بازار تسلا را از بین میبرند،
بنابراین شرکتها بهخوبی میدانند که اگر با این طرح کلان همکاری نکنند، چین در دو دهه آینده در تمام تکنولوژیهای پیشرفته مثل تولید گوشی (که حوزه اپل است) و لپتاپ (که مایکروسافت و اپل در آن فعال هستند) و سایر حوزهها گوی رقابت را از آنها خواهد ربود.
حضور شرکتها در چین بهدلیل وجود نیروی کار ارزان برای آنها سودآور بود همانطور که برای چین نیز مزایایی داشت. ممکن است برخی شرکتها منافع کوتاهمدت را در ارجحیت قرار دهند، اما در نهایت بزرگان اقتصاد آنها به این نکته واقفاند که باید در این طرح بزرگ با امریکا در مهار چین همکاری کنند وگرنه بر قدرت آن روز به روز افزوده میشود.
* در سند امنیت ملی بایدن بهخلاف اسناد گذشته تمرکز چندانی بر منطقه غرب آسیا دیده نمیشود بلکه بهنحو پراکنده و کلیگو درباره آن صحبت شده است.
در صفحه142 سند در پاراگراف دوم اسم چین، روسیه و ایران آورده میشود و میگوید "ما با همکاری سازمانها و مؤسسات امریکایی و جامعه مدنی و دیگر کشورها، از دموکراسی و مردم آزادیخواه این کشورها حمایت میکنیم."، با توجه به اینکه بایدن چند وقت پیش صراحتاً گفت میخواهند ایران را آزاد کنند، بهنظر شما این بخش از سند چه ارتباطی با حوادث اخیر ایران دارد؟
در این سند به ایران بهعنوان یک کشور اتوکراتیک و بهعنوان کشوری که توان خرابکاری علیه منافع امریکا را دارد، اشاره میشود. خاورمیانه بهخلاف اسناد امنیت ملی سابق محور این سند نیست، اما در ابتکار ریاستجمهوری برای بازسازی دموکراتیک، نام ایران بارها ذکر شده است و پیشتر عرض کردم که دموکراسی در این بخش بهعنوان نوعی سلاح نرم برای مواجهه با کشورهای اتوکراتیک استفاده میشود.
* در بخشی از طرحی که به وزارت امور خارجه ابلاغ شده و ملهم از این سند ملی است، صراحتاً از سازوکارهای حمایت از زنان نام برده شده است، در صفحه 46 سند هم گفته است که دولت، همکاریهای آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده (USAID) و بودجه آن را انحصاراً جهت قدرتمندسازی زنان و دختران در جهان افزایش میدهد.
نشانههای آنچه را در ایران اتفاق افتاده است میتوان در این طرح ابتکاری که به وزارت امور خارجه ابلاغ شده است دید و در زیرمجموعه سایت وزارت خارجه امریکا چیزی را تحت عنوان "همایشی برای دموکراسی" میبینیم و در آنجا جملهای را از بایدن میبینیم که میگوید "دموکراسی اتفاقی بهوجود نمی آید و ما موظفیم که از آن دفاع کنیم و برای آن بجنگیم و آن را بازسازی کنیم."، این جمله را با ابعاد کلی سند امنیت ملی که میسنجیم خیلی چیزها دستگیرمان میشود.
شی جین پینگ در اجلاس شانگهای که 16 سپتامبر امسال با حضور رهبران کشورهای آسیایی و درست چند روز قبل از غائله مهسا امینی برگزار شد، نسبت به وقوع انقلابهای رنگی هشدار داد و خواستار همکاری بیشتر کشورها با یکدیگر برای مقابله با تروریسم شد، یعنی دستگاه امنیتی چین بهخوبی آگاه بوده است که تحت لوای بازسازی دموکراسی و از این دست تعابیر اتفاقاتی در چین، ایران، روسیه و سایر کشورهای متحد خواهد افتاد.
وقتی شما به سایت وزارت خارجه ایالات متحده رجوع میکنید و ابعاد بیشتری از طرح "ابتکار ریاستجمهوری برای بازسازی دموکراسی" را میبینید و آن را کنار سند امنیت ملی میگذارید، بهخوبی متوجه میشوید که وقتی بایدن میگوید "میخواهیم ایران را آزاد کنیم" صرفاً یک اشتباه لپی نیست، بلکه مُرّ سند امنیت ملی امریکا است.
البته ما وقتی اینها را میگوییم منکر گسل (سنت ـ مدرنیته، حاکمیت ـ نخبگان، شیعه ـ سنی، جنسیتی، نسلی، طبقاتی، قومیتی و...) موجود در جامعه و همچنین ناکارآمدی حکمرانی در برخی حوزهها نیستیم، اما دشمن برنامهریزیها و پروتکلهایی از پیش موجود دارد تا از این گسلها سوءاستفاده کند.
باید هر دو سمت قضیه یعنی وجود این اسناد و طرحهای استراتژیک دشمن را دید و در عین حال از گسلهای موجود غافل نشد، نباید وزن بیجا به پدیدارها بدهیم و همه چیز را امنیتی و خارجی بپنداریم چون وزن اینها دینامیک و متغیر است، اما باید اذعان داشته باشیم که ترکیبی از عوامل داخلی و خارجی وضعی را که بهوجود آمده است رقم زده است. بخش زیادی از مردم با اینکه با اعتراضات همدل بودند اما حاضر نشدند با اغتشاشات همراه شوند و فهمیدند که با توجه به رادیکالیسم موجود، احتمال بدتر شدن اوضاع وجود دارد.
* اگر نکتهای باقی مانده است که بیان آن را لازم میدانید، بفرمایید.
ما با یک «مانیفست جنگ سرد جدید» مواجه هستیم. این مانیفست قبلاً توسط جرج سوروس بهنحو غیررسمی اعلام شده بود. همانطور که بایدن در مقدمه سند امنیت ملی امریکا گفته است، ما با یک نقطه عطف و یک دهه سرنوشتساز مواجه هستیم.
آنچه این سند تلاش دارد بیان کند این نکته است که "ما نیازمند یارگیری و ائتلافسازی هستیم."، این سند کشورهایی را که به نظم امریکایی متعهد هستند (حتی عربستانی که دموکراتیک نیست) بهعنوان یک بلوک میبیند و بلوک مقابل را کشورهایی میداند که به نظم اتوکراتیک معتقدند.
این سند هرچند در لحنی که اتخاذ میکند سعی میکند صراحتاً از چین بهعنوان دشمن یاد نکند و آن را رقیب خود بداند اما در سند به این نکته تأکید میورزد که چین تنها کشور موجود روی کره زمین است که از توان و اراده لازم برای تغییر نظم مستقر در جهان برخوردار است.
این سند نسبت به مسئله چین نگرانی خود را ابراز میکند و برنامه ارائه میدهد و حتی وقتی کمی بیشتر آن را کدگشایی میکنیم میبینیم که نسبت به چین حتی از عنصر خشونت هم بهره میگیرد.
فرگوسن در مقالهای که در بلومبرگ منتشر کرد صراحتاً گفت "این یک سند جنگ سرد است"، هرچند حاکمیت امریکا سعی دارد که آن را به این عنوان معرفی نکند.
این سند همچنین نسبت به روسیه هم ابراز نگرانی میکند و بهطور مشخص در مبحث دخالتهای روسیه در سازوکارهای انتخاباتی بهخصوص انتخابات 2016 هشدارهایی میدهد و بیشترین خشونت را در قبال روسیه بهکار میبرد اما حجم نگرانیای که درباره روسیه وجود دارد بههیچوجه با حجم نگرانی درباره چین قابل مقایسه نیست.
همچنین این سند به روند طولانی شدن جنگ روسیه و اضمحلال تدریجی توان روسها اشاره میکند و طوری رفتار میکند که گویی روسیه با وجود اینکه یک تهدید بهحساب میآید، اما تا حد زیادی مهار شده است. بهطور کلی نقطه ثقل این سند چین و حوزه ایندوپاسیفیک است و اشاره میکند که کشورهایی که در این نقطه واقع شدهاند، مهمترین مسئله امریکا هستند که امریکا وظیفه دارد این کشورها را در برابر چین ایمن نگاه دارد.
عنوان "ایندوپاسیفیک باز و آزاد" (باز بهمعنی اقتصادی و آزاد بهمعنی سیاسی) اسم رمز مهار چین است یعنی ایندوپاسیفیکی که با ارزشهای امریکایی اداره شود.
البته عنوان ایندوپاسیفیک باز و آزاد عنوانی بود که اولین بار شینزو آبه از آن استفاده کرد که بهتدریج از توکیو وارد ادبیات رایج در اندیشکدههای امریکایی شد و به سند امنیت ملی 2017 ترامپ هم راه پیدا کرد.
بهطور خلاصه این سند چه درباره توانمندسازی امریکا و چه در زمینههای ائتلافسازی و بازسازی دموکراسی روی کلیدواژه و اسم رمز "ایندوـپاسفیک باز و آزاد" و مهار چین میچرخد.
انتهای پیام/+