نگاهی به «نگران نباش عزیزم»؛ فرار مضطربانه آلیس از سرزمین مجازی
دنیای ترسناکی در عالم مجاز و رویا وجود دارد، شاید ظاهر آن قشنگ و دلنشین باشد اما در آن اسیر دست افرادی هستید که این زندان خیالی را ساختهاند. شاید بهتر باشد که در همین عالم واقع با تمام تنگناها و سختیهایش زندگی کنیم و از بودن در آن شاد باشیم.
خبرگزاری تسنیم-«نگران نباش عزیزم» نه آنقدر فیلم عجیب و تکان دهندهای است که حرف و ایده کاملاً تازه بزند و خود را به عنوان یکی از فیلم های مطرح ژانر تریلر و روان شناسانه قرار دهد و نه آنقدر فیلم بدی است که آن را برخی در حد فیلمهای عصرانه که برای سرگرمی تماشایش کنیم. منصفانه آن است که اولیوا وایلد در دومین تجربه حرفهای فیلم خوش ساخت و جذابی درآورده که مؤلفههای اولیه یک فیلم قابل قبول را دارد. هرچند که پایان فیلم بدون شک بیش از حد مینیمالیستی تمام شده و همین به پیکره اصلی فیلم و همینطور تصورات مخاطب ضربه زده است. اما آنچه که در یک کلام فیلم را به اندازهای مهم کرده است تقابل جالب میان عالم واقع و مجاز با چاشنیهای رازورانگی و معمایی است.
طبیعی است که در فیلمهای رازآلود و معمایی نمیتوان مخاطب را با ابهاماتش رها کرد. شاید در فیلمهای درام اجتماعی که موضوع بر سر روابط انسانی و اخلاقی است واکاوی و موشکافی چندان مهم نباشد زیرا پیامدها و کنش و واکنشهای اخلاقی محوریت دارد اما در فیلمی مانند «نگران نباش عزیزم» که اساساً معمایی است و به مخاطب رودستی می زند و کم کم او را مطلع میکند که ماجرا کاملا چیز دیگری است باید برای پایان بندی فیلم صرفاً به چند نما و صداگذاری برای فهماندن چگونگی پایان فیلم اکتفا نکند. این ضعف فیلم است که مدت زمان زیادی را در محیط اصلی فیلم که فضای غیر واقعی دارد میگذراند -هرچند که با خرده پیرنگها و داستانهای فرعی مخاطب را به خوبی سرگرم میکند و شخصیت روان پریشانه آلیس با بازی فلورنس پیو را در مجموع به خوبی تکمیل میکند- و اینگونه تمام زمانش را هدر میدهد اما برای پایان فیلم ایده چندانی ندارد. بدین شکل موضوع، پیام و ایده اصلی کار همگی آنطور که شایسته بود به کار گرفته نمیشود.
اما نکته مهم فیلم ایدئولوژی و تفکر آن است. چیزی که به نظرم در میان نقدها و نظرات کمتر به آن اشاره شده است. فیلم به طور رسمی یک اثر فمینیستی است. مردانی که گویا رسماً به دنبال به تله انداختن زنان هستند. آنان در دام فضای مجازی و شبیهسازی شدهای اسیرند. دنیایی که در آن همه چیز زیبا و دوست داشتنی است. روزهای خوش و نوستالژی دهه 50 در فرهنگ آمریکایی همواره مانند دوران طلایی یاد میشود که همه چیز در آن قشنگ و رویایی است. بر این اساس طراحان فیلم همه چیز را در آنجا بردهاند تا رویای آمریکایی یکبار دیگر دیده شود و در عین حال بر رویا بودن و غیرواقعی بودن آن به طور ضمنی صحه بگذارند.
داستان درباره مردانی است که متقاضیان پروژه ویکتوریاند که بهخاطر مشکلات روحی و دلزدگیهای دنیای کنونی حاضر به ثبت نام در این فضای شبیهسازی شده هستند. آنان همسرانشان را یا در عالم مجازی انتخاب میکنند یا از همین دنیا با خود همراه میکنند. جک همسرش را با خود به آن دنیا برده اما در اواخر فیلم میفهمیم که او این کار را زورکی و تحمیلی انجام داده و حال آلیس در غفلت و خوابی عمیق بسر میبرد. انتخاب نام آلیس و حضور آن در دنیای عجیب قطعاً شباهتی اتفاقی به داستان آلیس در سرزمین عجایب نیست و آن را باید منبع الهامی برای فیلم در نظر گرفت.
در فیلم ساعاتی که مردان به محل کار مرموز خود که اصلا وجود ندارد میروند، درحقیقت در عالم واقع بیدار میشوند و در این مدت به امور روزانه خود مشغول میشوند. مردان موظف به انجام این کارند و باید تنها در ساعات اختصاصی به دنیای مجازی بازگردند. یکی از ضعفهای داستان این است که معلوم نیست در این مدت جک به چه کاری مشغول میشود؟ آیا عضویت در ویکتوری برای او درآمدی هم دارد؟ (چراکه میبینیم که او از بیکاری رنج میبرد)
جک همسر آلیس اما همه این ماجرا را به او نگفته و او را در دنیای مجازی به خیال اینکه واقعی است در خانه رها میکند و زمانی که میخواهد به دنیای مجازی بازمیگردد ابتدا کمی ناخنخشکانه همسرش را که به تخت بسته شده و زخم بستر گرفته است، ملاطفت میکند و سپس به او در دنیای مجازی میپیوندد و به خیال همسرش از محل کار به خانه آمده است! او اسیر دنیای روزمره و بدون سرخوشی و لذت امروز است که در آن راههای حقیقی برای خوشی وجود ندارد جز در فضای غیرواقعی و مجازی.
این چیزی است که پروژه ویکتوری در ابتدای ورود SIGN IN شدن میگوید: وارد شدن به اعماق حقیقیت اشیا و وجود. به پروژه ویکتوری خوش آمدید.
فرانک نیز از سوی دیگر نماد سرمایهداری است که چه در آن سالها و چه دوران کنونی از ضعف انسانها برای خود کاخ میسازد. او نیز یک مرد خودخواه و دروغگو است. فرانک در حقیقت مدیر ویکتوری است که خودش نیز در دنیای مجازی حضور دارد.
از سوی دیگر زن فیلم با تلاش برای رهایی خود از این زندان و قتل همسرش به عنوان شخصیت منفی و همینطور قتل فرانک توسط همسرش در دنیای مجازی به خاطر وجود شرایط مشابه آلیس، باعث میشود که در مجموع یک فیلم زن سالار داشته باشیم که نسبت به وضعیت کنونی جامعه و موقعیت زن معترض است. اعتراض او در واقع به امثال فرانک به عنوان نمادی از سرمایهداری استثمارگونه است. شخصیت او بیشباهت به کلاهدوز دیوانه در داستان آلیس نیست که همه را اغوا و هذیانی میکند.
فیلم لایه ملتهب و دلهره آور خوبی دارد و به اندازه کافی برای دو ساعت هیجان دارد اما همانطور که اشاره شد لایههای مرموز و پیچده ویکتوری واقعی و سرانجام آلیس در این سرزمین عجایب مبهم و ناموزون تمام میشود؛ چیزی که دیگر منتقدان سینمای جهان نیز به آن اشاره کردند.
در نهایت فیلم حامل یک مفهوم و یا حس است؛ واکنشی هراسگونه و مردد نسبت به دنیای مدرنی که روز به روز به ابعاد آن اضافه میشود و پدیدههای جدیدی مانند شبیهسازی و متاورس را میآورد.
/نویسنده: محمدباقر صنیعی منش/
انتهای پیام/