سکۀ رایج زبان فارسی در قلب اروپا، طی «نیم هزاره» !
زبان پارسی طی حدود نیم هزاره در کل شبهجزیرۀ ژئواستراتژیک بالکان رواج داشته است. این زبان چگونه به این منطقه راه یافته، و اینچنین گسترش پیدا کرده است؟
خبرگزاری تسنیم، گروه اندیشه اقتصاد، پروندۀ جهاد سازندگی
هفتۀ گذشته {اینــجا} بر این نکته تأکید شد که تمدن ایران اسلامی، بر مرکب زبان پارسی که تجلیگاه و جلوهنمایِ اندیشۀ پررفعت پارسیان است، در مدتی مدید به درازنای «نیم هزاره» بر قلب فرهنگی و تمدنی اروپا ــ شبهجزیرۀ بالکان ــ و در همسایگی هردو امپراتوری روم غربی و شرقی، و در همجواری با ایالات مهم ونیز و وین، حاکم بوده است. همچنین اسامی 26 شاعر بوسنیایی که شعر پارسی میسرودهاند نیز ذکر شد، تا سطح نفوذ این زبان در میان مردمان این منطقه مشخص شود.
نکتۀ تکمیلی اینکه دکتر عبدالله اشکالیچ در لغتنامۀ بوسنیاییاش، 683 واژۀ فعال فارسی (غیر از اسامی و اعلام) در این زبان را ذکر کرده است. همچنین تأکید میشود سایر نواحی شبهجزیرۀ ژئواستراتژیک بالکان نیز از رکاز فرهنگ ایران اسلامی بهرهها داشتهاند؛ گذشته از زبان بلغاری که در مطلب قبل به آن اشاره شد، در سایر زبانهای مردم بالکان، ازجمله صربی و کرواتی نیز حضور لغات فارسی، معنیدار و پررنگ است. دکتر الویر موسیچ مینویسد:
با ورود ترکان عثمانی به مناطق شبهجزیرۀ بالکان و نفوذ آنان به اروپا، شرایط مناسبی برای رشد یک تمدن جدید با ویژگیهای فرهنگ و سنت شرقی ــ اسلامی شکل گرفت. فعالیت علمی و ادبی مسلمانان بوسنی و هرزگوین از همان روزهای اول حضور عثمانیان در بوسنی آغاز شد... طی حکومت 450 سالۀ عثمانی در بوسنی و هرزگوین بیشتر از 400 شاعر، نویسنده و دانشمند به زبانهای عربی، ترکی و فارسی، در موضوعات مختلف ادبی، زبانشناسی، نحو، فلسفه، منطق، طب، عقاید، اخلاق، حدیث، جامعهشناسی و حقوق و فقه و غیره خلق اثر کردند ( تاریخ شعرای فارسیگوی بوسنی و هرزگوین، ص72).
اما این زبان چگونه و چرا باید به این نقاط راه یابد و چنین جاگیر و ماندگار شود؟ زبانشناسان و تاریخدانان، مسیرهای گوناگونی برای نفوذ زبان پارسی به شبهجزیرۀ بالکان برمیشمرند. در این بخش از پرونده، به برخی از این مسیرها اشاره خواهد شد.
*مسیر اول: کوچ حکمای ایرانی به سرزمینهای عثمانی
اقبال سلاطین عثمانی به دانش و فرّهی در سدۀ هفتم، موجب شد بسیاری از حکمای فارسیزبان، جلای وطن کرده و در سرزمینهای عثمانی رحل اقامت بیفکنند. شاهد مثالهای فراوانی در این زمینه وجود دارد، ازجمله میتوان به بهاءالدین سلطانالعلماء پدر مولانا (م 628 قمری)، ابوبکرْ عبدالله ابن محمد مشهور به نجمالدین رازی (م 654 قمری)، اوحدالدین حامد بردسیری کرمانی (م 635قمری)، فخرالدین ابراهیم کمیجانی عراقی (متوفی به سال 688 قمری و مدفون در جواب مزار جناب محییالدین عربی در جبلالصالحیۀ دمشق)، سراجالدین محمود ارموی (م 682 قمری در قونیه؛ قطبالدین رازی از فقهای شیعه بر برخی آثار او شرح نوشته است)، سیفالدین ابوالمَحامِد محمّد فَرغانی (م 749 قمری در یکی از خانقاههای آقسرا در مرکز ترکیۀ کنونی)، ناصرالدین حسین ابن محمد جعفری رُغَدی مشهور به ابن بیبی منجمه (م پس از 679 قمری) و دیگر بزرگان اشاره کرد.
این کوچ پرتعداد، منطقاً ناشی از دو حقیقت است: دانشدوستی و تکوین زمینۀ مناسب برای اقامت این فرهیختگان توسط عثمانیان، و خورشید فروزانِ دانش و حکمت متراکمی که بر سپهر تمدنی سرزمینهای فارسیزبان پرتو افکنده بود، و تلؤلؤ سایهای از این تمدن متعالی و فرهمند به دیار تحت انقیاد عثمانی چنین حماسۀ تمدنیای خلق کرده است.
*مسیر دوم: ادبیات تصوف
دکتر موسیچ در صفحۀ 16 و 17 از کتاب خود، با بیانی شیوا از کیفیت ورود متصوفه به بوسنی و نقش آنان در تطور فرهنگی این سرزمین و اشراف آنان به زبان پارسی سخن گفته است. وی مینویسد:
مدارک معتبر نشان میدهد که مشایخ و درویشان طریقت مولویه، همزمان با اولین سپاهیان عثمانی وارد سارایوو و بوسنی و هرزگوین شدهاند. در همان دوره و بهطور دقیق در سال 886 ه.ق. ــ 1461و2 م. یکی از همراهان سلطان محمد فاتح عثمانی به نام «شمسی دده» در سارایوو به شهادت رسید و در قبرستان مسجد علی پاشا به خاک سپرده شد.
روی سنگ قبر این شیخ طریقت مولویه و نقشبندیه ابیاتی به فارسی نقش بسته است. موسیچ میافزاید:
تنها چند ماه پس از شهادت شمسی دده در سال 1462 م. در سارایوو مسافرخانۀ عیسیبیک اسحاقاویچ بنا شد و در چهارچوب آن زاویۀ مولویه فعالیت میکرد. در همین زاویه و از همان روزهای اول برای اولین بار در مجلسی رسمی مثنوی معنوی مولوی قرائت، ترجمه و تشریح شد. برای فهمیدن آثار پیر طریقت مولوی، یعنی مولانا جلالالدین رومی، درویشان و محبان این طریقت مجبور به یادگیری زبان فارسی شدند. اینکه آنها زبان فارسی را تا چه حد بلد بودند میتوانیم از نوشتۀ درویش محمد مولوی البوسنوی که در حاشیۀ نسخۀ خطی مثنوی معنوی ــ که بهدست خودش در خانقاه مولویه سارایوو و در سال 1058 ه.ق. کتابت شده ــ قرار دارد بهخوبی دریابیم:
"این نسخۀ دلپذیر و کتاب عدیمالنظیر به مددکاری فیض باری بدین طرز و اسلوب و طرح مرغوب اهتمام یافت به قلم شکست رقم اضعفالفقرا و بندۀ مولانا درویش محمد المولوی البوسنی در زاویۀ جدیده که برای درویشان مولویه در مهروسه سرای المحمیه بنا و احیا شده و کان ذلک سنته 1058 ه.ق."
بنابراین بخش قابل توجهی از تفوّق ادبیات فارسی در بالکان از تصوف، خصوصاً با محوریت مولویه نشأت گرفته است.
جلوگیری از یک اشتباه در بیان احوال ملای رومی
با تفرّس در روایات تاریخی و تفحص در کلام بزرگان، به نظر میرسد اصل انگارۀ «تصوف مولانا» از حقیقت کمبهره باشد و کسوت و رخت تصوف بر قامت جلالالدین رومی راست نیاید.
ملای رومی، زادۀ شمال افغانستان امروزی یا جنوب تاجیکستان امروزی است. وی در خردسالی به همراه پدرش، محمد ابن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد به قونیه در قلب ترکیۀ امروزی کوچ کرد و پس از پدر در همان ناحیه ماند و منشأ برکات فراوان شد تا در همان قونیه دار فانی را وداع گفت و در همان شهر نیز رخ در نقاب خاک کشید. جریان غالب تبلیغاتی غرب طی سدههای اخیر تلاش کرده او را به نفع جریانهای مذهبی انحرافی، مانند صوفیه، مصادره کند، یا او را یکی از اَعلام فرهنگی ترک جا بزند، درحالیکه او مطابق نظرات برخی بزرگان حکمت و عرفان اسلامی، از بزرگان تشیّع، و بیتردید و بدون اختلاف قطعاً از بزرگان حکمت پارسی است. کمی دربارۀ این دو انحراف بیشتر غور کنیم، که در ادامۀ مسیر پرونده بسیار مهم است:
انحراف اول: «ملیت» و ترکتبار بودن ملای روم
گرچه مزار ملای رومی در قلب ترکیه واقع است، اما باید توجه کرد اولاً ترکیۀ قرن هفتم قمری، ترکیۀ تحت حاکمیت عثمانیانی است که فخرشان تسلط به زبان فارسی است و در هر چهار مدخل زبان «شعر و حکمت، دانش و فناوری، دیوانی و حکمرانی، و حتی محاوره» کاملاً تحت انقیاد زبان و ادب فارسی و منغمر در آن بودهاند؛ و ثانیاً قریب به اتفاق اشعار جناب مولانا به فارسی سروده شده و اشعار ترکی جنابشان تقریباً (یا تحقیقاً) هیچ است. به این دو دلیل ساده، روشن میشود که ملای روم را باید مستخدم فرهنگ غنی ایران اسلامی بدانیم، نه جزو اعلام و افراد شاخص فرهنگ ترک!
موضوع به نظر روشن میرسد، اما دولت ترکیه طی دهههای اخیر با ثبت مزار مولانا و نزدیک شدن به (احتمالاً) بازماندگان او، و برگزاری آیینهای پرتعداد و پروپاگاند پرطمطراق، تلاش کرده این نماد بزرگ پارسیان را به نماد تمدنی ترکیۀ ترکزبان و لائیک بدل کند! برای نمونه سه سال پیشتر در قالب مراسم «بزرگداشت هفتصد و چهل و پنجمین سالگرد درگذشت مولانا جلال الدین بلخی رومی» در قونیه که با حضور شخص اردوغان برگزار شد بالغ بر سه هزار برنامۀ متنوع، از جمله آئین سماع، کنفرانس، تئاتر و نمایش تدارک دیده شده بود که از آن میان میتوان به کنسرت شهرام ناظری، خواننده و موسیقیدان شهیر ایرانی اشاره کرد.
انحراف دوم: «مذهب» مولانا
سوگمندانه، اکنون، متأثر از ادراکسازی و تبلیغات و فرقهسازی چندصدسالۀ جبهۀ تمدنی غرب، به رهبری نژاد آنگلوساکسون، «صوفیگری جناب مولانا»، روایت معوّج اما غالب، حتی در میان ایرانیان و حتی در میان علما و برخی مراجع عظام تقلید ماست.
در میان بزرگان تشیّع، بسیاری از حکما و عرفا هستند، که راجع به او نظری مساعد دارند و گاه حتی او را از بزرگان شیعه میدانند. شیخ بهایی، علامه سیدعلی قاضی، امام خمینی، شهید مطهری، علامه طباطبایی، علامه حسنزاده آملی، آیتالله العظمی جوادی آملی، سیدجلالالدین آشتیانی و رهبر فرزانۀ انقلاب افرادی هستند که مشخصاً نظر مثبتی روی او دارند. برای نمونه رهبر انقلاب در دیدارشان با شعرا در تاریخ 25 شهریورماه 1387، نظر خودشان و شهید مطهری دربارۀ مولانا را چنین بیان کردند:
یک بخش مهمى از شعر آئینى ما میتواند متوجه مسائل عرفانى و معنوى بشود و این هم یک دریاى عظیمى است. مثنوی اصول اصول اصول دین است. شعر مولوى را شما ببینید. اگر فرض کنید کسى به دیوان شمس به خاطر زبان مخصوص و حالت مخصوصش دسترسى نداشته باشد که خیلى از ماها دسترسى نداریم و اگر آن را کسى یکقدرى دوردست بداند؛ مثنوى؛ مثنوى؛ که خودش میگوید: و هو اصول اصول اصول الدین. واقعاً اعتقاد من هم همین است.
یک وقتى مرحوم آقاى مطهرى از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوى چیست، همین را گفتم. گفتم به نظر من مثنوى همین است که خودش گفته: و هو اصول ... . ایشان گفت کاملاً درست است، من هم عقیدهام همین است.
اما بههرروی فارغ از صوفیبودن یا نبودن مولانا، موجی که تصوف ــ که روایتی نادرست و معوج از دین است ــ خصوصاً طریقت مولویه (که در زمان خود مولانا وجود نداشت و بعدترها پایهگذاری شد)، متأثر از آثار او در قلمروی اصلی و نیز سرزمینهای تحت قیمومت عثمانی ایجاد کرد، یکی از تأثیرگذارترین درگاههای اشاعه و اتّساع و نفوذ زبان پارسی به قلب اروپا بوده است. غلامعلی حدادعادل در مقدمۀ کتاب «تاریخ شعرای فارسیگوی بوسنی و هرزگوین» مینویسد:
اسلام، عرفان ایرانی، و زبان فارسی در بوسنی به هم آمیختند. به همین دلیل طریقتهای صوفی مهمترین منبع نشر زبان و ادب فارسی بودهاند. از میان 220 شاعر طریقت مولویه، که مهمترین جریان عرفانی در سراسر قلمرو عثمانی بوده است، 25 نفر، یعنی [بیش از] 10درصد آنان بوسنیایی بودهاند که رقم قابل توجهی است.
تصویر گزارش یورونیوز از راهیابی هزار واژۀ فارسی به زبان بلغاری
*مسیر سوم: ادبیات دیوانی و درباری عثمانیان
زبان فارسی در دورهای طولانی زبان رسمی دربار شاهان عثمانی بوده است. در حقیقت اینطور باید گفت که ادبیات فاخر این سرزمین ــ در سه مدخل دیوانی و شعر و دانش ـ یکسره معطوف به پارسی بوده، و حاکمان و شاعران و حکما و دانشمندان به این زبان تکلم میکردهاند و سایر زبانها، ازجمله خود زبان ترکی، در برابر شکوه و فرّهی ادب پارسی، منجزم و ندار بهشمار میرفته است. محمدتقی ملکالشعرای بهار در «سبکشناسی» به این موضوع اینگونه میپردازد که "شعر ترکی در مرتبۀ دون شعر فارسی قرار داشته است، بلکه شعر ترکی را شعر نمیشمردهاند".
از مجموع 36 پادشاه عثمانی، اشعار پارسی پرشماری از پنج پادشاه این سلسله، شامل سلطان ایلدرم بایزید اول (م 805 قمری ـ مأخذ: سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی)؛ سلطان محمد فاتح (م 886 قمری ــ مأخذ: نجیبالله، 1963، «Islamic Literature: An Introductory Hisory with Selections)؛ سلطان بایزید دوم (م 918 قمری ــ مأخذ: خسروشاهی، 1350، شعر و ادب فارسی در آسیای صغیر تا سدة دهم هجری)، سلطان سلیم اول متخلص به «سلیمی» (م 918 قمری ــ مأخذ: ای جی دبلیو گیب، 1965، A History of Ottoman Poetry) سلطان سلیمان قانونی متخلص به «محبی» (م 974 قمری ــ مأخذ: خسروشاهی، همان) برجای مانده که با توجه به این اصل که «طبعاً تمامی سلاطین شاعر نیستند»، این تعداد، نسبت قابل توجهی بهشمار میرود. ضمن اینکه "از بعضی از آنها ... دیوان کامل و مرتب به زبان فارسی در کتابخانههای مختلف عمومی و خصوصی بهدست ما رسیده است" (موسیچ، همان). علاوه بر این تعداد پرشماری از شاهزادههای عثمانی نیز به شعر پارسی گرایش جدی داشتهاند، ازجمله میتوان به شاهزاده سلیمان چلبی پسر سلطان بایزید اول (م 813 قمری - مأخذ: خسروشاهی، همان) و شاهزاده جم (م 900 قمری در ناپل، وی را بهترین شعرای پارسیگوی عثمانی میدانند، مأخذ: فهیم، نگاهی تازه به روند نفوذ و گسترش زبان و ادب فارسی در ترکیه، به نقل از موسیچ ص78) و شاهزاده مصطفی (م 960 قمری، مأخذ: همان) اشاره کرد. همچنین تنی چند از صدر اعظمهای عثمانی نیز به فارسی شعر دارند که از آن جمله میتوان به محمود پاشا آنجلویچ عدنی (م 879 قمری، مأخذ: بوگدانویچ، شمارههای 11 و 12 از مجلۀ راهنمای کتاب در مطلبی با عنوان «با ادبیات فارسی در یوگسلاوی») اشاره کرد.
دیان بوگدانویچ مینویسد:
فعالیت ادبی سخنوران و نویسندگان دو دورۀ میانۀ تاریخ ادبیات ترک که از استقرار سلجوقیان روم در آناتولی (قرن پنجم ه.ق. / قرن پانزدهم میلادی) شروع و تا عصر ادبی دورۀ تنظیمات (نیمۀ قرن نوزدهم میلادی) خاتمه مییابد، در «دربار» و «خانقاه» متمرکز بوده است. این دو کانون ادبی و فرهنگی یعنی «ادبیات درباری» و «ادبیات دیوانی»، و «ادبیات خانقاهی» بهشدت تحت نفوذ و تأثیر زبان و ادبیات فارسی قرار داشته است. (بوگدانویچ، همان، به نقل از موسیچ، ص 76)
برافتادن زبان پارسی در قلمرو عثمانی و بالکان و بوسنی
آموزش زبان پارسی در مدارس ابتدایی (رشدیهها)ی این کشور تا چندی پس از آغاز قرن بیستم استمرار داشته است. حسن تدبیر نصف تقدیر، نویسندۀ بوسنیایی در دوهفتهنامۀ «بوشنیاک» در سال 1900 بر آموزش زبان و ادب پارسی در رشدیهها، خصوصاً با محوریت گلستان سعدی تصریح کرده است. تدریس گلستان و مثنوی در آموزش ابتدایی و عالی بوسنی تا دهۀ دوم سدۀ بیستم میلادی از سوی بسیاری از محققان بوسنیایی این حوزه، از جمله آقایان دکتر سلیمان گروزدانیچ، صالح تراکو، دکتر جواد یاحیچ و دکتر دارکو تناسکوویچ مورد تأیید است. (موسیچ، همان، ص 49)
چیرگی حکومت اتریشی ــ مجار در بوسنی، مابین سالهای 1867 تا 1918 پایههای آموزش زبان پارسی در مدارس این کشور را هدف گرفت؛ و در روندی بطئی، نیمسده بعدتر، و پس از فرونشست آتش جنگ اول جهانی (که مستحضرید در پیآمد ترور انگلیسی شاهزاده و ولیعهد حکومت اتریشی ـ مجار در سارایوو شعلهور شده بود) درپیآمدِ تغییر حکومت در سال 1918، دیگر اثری از این آموزشها در نظام آموزشی بوسنی دیده نشد.
همچنین طبعاً با جایگزینی حکومتهای اروپایی، شاخۀ زبان دیوانی پارسی نیز به محاق رفت و برچیده شد. این فارسیزدایی حکومتی در کانونهای سرزمینی دیگری که فارسی در آنها رواج داشته با سرعت و جدیت بیشتری پیگیری شد. برای نمونه آتاترک دستور داد واژههای پارسی که تا ابتدای قرن بیستم میان مردم آناتولی مصطلح بود را از فرهنگهای لغات و واژهنامهها حذف کنند. اجرای این دستور موجب شد علاوه بر اختلال در مولویخوانی، ارتباط این مردم با گذشته و تاریخشان نیز دچار اشکالی جبرانناپذیر شود. اکنون و پس از یک سده، به دستور اردوغان، چند بنیاد مشغول پژوهش روی ادبیات ترکی عثمانی و فارسی هستند تا بلکه بتوانند از این نقیصه تا حدی بکاهند.
با این شرایط، خانقاههای بوسنی نیز کمکمک از سکه افتاد، و گرچه بعضاً تا نیمۀ سدۀ بیستم نیز در پستوها مثنویخوانی رواج داشت، اما از آن شور و اشتیاق فرهنگی و عمومی برای یادگیری این جواهرالکلام و این گنجینۀ حکمت اثری نبود.
جمعبندی
بنابراین، ملاحظه میفرمایید که گسترش و راهیابی بخشهایی ناقص و تحریف شده از فرهنگ و تمدن ایران اسلامی به سمت غرب، تا چه اندازه پذیرش داشته و در تغییرات فرهنگی و تمدنی آن دیار طی دوران طولانی نیم هزاره مؤثر بوده است. از همینجا میتوان بر این حقیقت صحه گذاشت که چنانچه ادبیات فرهنگی خلق شده توسط انقلاب اسلامی مجال نفوذ به این سرزمینها را پیدا کند، چه گسستی و چه شکستی برای تمدن غرب رقم خواهد خورد. جبهۀ غرب، که پنج سده است در پیآمد محاصره و محدودیتی که توسط مسلمین برایش ایجاد شد و در چند ولایت شمالغرب اروپا محصور گشت، از خواب بیدار شده، هرگز نمیخواهد دوباره خود را در این ورطۀ هولناک ببیند؛ هماز این رو است که چهلواندی سال است، فشار حداکثری بر ایران اسلامی را مشاهده میکنیم؛ و الا ایران، منهای پیامهای معرفتی عریق و انسانی، چرا باید چنین خواب غربیان را برآشوبد و شایستۀ تقابل هیبریدی و همهجانبه باشد؟ بیجهت نیست که رهبر فرزانۀ انقلاب عالیترین متاع صادراتی انقلاب اسلامی را «حکمت متعالیۀ ملاصدرا» دانستهاند (15/11/1378).
در بخشهای بعدی پرونده، نگاهی به توسعۀ زبان فارسی به شرق خواهیم داشت. از پاکستان و افغانستان و آمودریا، تا شرق دریای چین.
از پروندۀ تمدنی جهادسازندگی بیشتر بخوانید:
انتهای پیام/