۴ واقعیت ریشهای بحرانی شدن تنشهای روسیه و غرب بر سر اوکراین
رسیدن تنشهای روسیه و غرب به نقطه بحرانی و نقطهای که منجر به تهاجم نظامی مسکو به کییف شد، ریشه در حوادثی قدیمیتر و تاریخیتر دارد.
گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم- «ولادیمیر پوتین»، رئیسجمهور روسیه از بامداد پنجشنبه فرمان حمله نظامی به اوکراین را صادر کرد. این اتفاق چند روز بعد از آن رخ داد که مسکو رسماً استقلال جمهوریهای «دونتسک» و «لوهانسک» در شرق اوکراین را به رسمیت شناخته بود.
قبلتر از آن منابع خبری گزارش داده بودند روسیه در آستانه مذاکرات امنیتی با آمریکا از ماه آوریل به این سو اقدام به افزایش نیروهای خود در مرز اوکراین کرده است. ولادیمیر پوتین در آن زمان در پاسخ به دلایل استقرار نیروها در مرز اوکراین گفته بود: «شریکان غربی ما با در اختیار گذاشتن سلاحهای مرگبار مدرن به کییف مانورهای نظامی تحریکآمیزی در دریای سیاه انجام میدهند.»
با این حال تنشهای روسیه با غرب بر سر اوکراین ریشه در حوادث طولانیتری دارد که در زیر به آنها پرداختهایم.
واقعیت اول
بعد از فروپاشی شوروری در سال 1991 ناتو به روسیه قول داد که اگر مسکو معاهده ورشو را لغو کند، ناتو هیچ یک از کشورهای شرق اروپا که قبلاً جزو شوروی بودند را به عضویت این ائتلاف درنخواهد آورد. معاهده ورشو مثل پیمان ناتو ائتلاف نظامی شوروی و کشورهای شرق اروپا بود.
روسیه بعد از فروپاشی شوروی ائتلاف ورشو را منحل کرد به این امید که ناتو هم به وعدههایش عمل کند، اما ناتو به وعدهاش وفادار نماند و کشورهایی مانند استونی، لتونی، لهستان و رومانی که زمانی جزو پیمان ورشو بودند را به عضویت خود درآورد. البته ناتو مدعی است که هرگز چنین وعدهای به روسیه نداده اما روزنامه لسآنجلستایمز چند سال پیش بعد از مرور صدها یادداشت، سند و اظهارات ثبتشده گزارش داده که آمریکاییها به روسها وعده دادهاند که ناتو به سمت شرق گسترش پیدا نخواهد کرد اما بعداً از این قول عدول کرده و سیاستشان را تغییر دادهاند.
ماجرای وعده ناتو به مذاکرات اتحاد دو آلمان مربوط میشود. بعد از فروپاشی دیوار برلین، نظم منطقهای اروپا به این پرسش بستگی داشت که آلمانِ متحد با ایالات متحده (و ناتو) در یک صف قرار خواهد گرفت یا با شوروی (و پیمان ورشو) یا با هیچکدام. در واشنگتن، خواسته سیاستگذارانِ دولت «جورج دبلیو اچ بوش» در اوایل سال 1990 این بود که جمهوری آلمان بایستی عضو ناتو شود.
بر همین اساس، اوایل فوریه سال 1990 آمریکاییها پیشنهادی برای مصالحه به مقامهای شوروی پیشنهاد کردند. متن نوشتهشده از جلسات این رایزنیها نشان میدهد که در روز 9 فوریه همان سال، «جیمز بیکر»، وزیر خارجه وقت آمریکا به سران شوروی پیشنهاد کرده که واشنگتن در ازای همکاری مسکو در موضوع آلمان میتواند به این کشور «ضمانتهای مستحکمی» دهد مبنی بر اینکه ناتو «یک اینچ به سمت شرق توسعه پیدا نخواهد کرد.»
تنها یک هفته بعدتر «میخائیل گورباچوف»، رئیسجمهور وقت شوروی با آغاز مذاکرات اتحاد دوباره آلمان موافقت کرد. هیچ توافق رسمی میان دو طرف در این خصوص امضا نشده، اما روزنامه لسآنجلستایمز نوشته همه شواهد گواهی میدهند که معادله بین دو طرف از چه قرار بوده است: گورباچف با متمایل شدن آلمان به سمت غرب موافقت کرد و قرار بود آمریکا جلوی توسعه ناتو را بگیرد.
اما دولتهای غربی به ندرت به تعهداتشان پایدار میمانند. بررسی اسناد داخلی و یادداشتهای دولت آمریکا نشان میدهد تصمیمگیران سیاسی در آمریکا اندکی بعدتر به این نتیجه میرسند که منتفی کردن گسترش ناتو به نفع ایالات متحده نیست؛ لذا، اواخر فوریه همان سال رئیسجمهور وقت آمریکا و مشاورانش تصمیم میگیرند که این احتمال را باز بگذارند.
طبق روایت اسناد، تنها یک ماه بعدتر در ماه مارس، مشاوران جیمز بیکر به او توصیه کردهاند که ائتلاف ناتو میتواند کشورهای شرق اروپا را حول مدار آمریکا سازماندهی کند. چنانکه از یک سند شورای امنیت ملی کاخ سفید در آن زمان برمیآید در ماه اکتبر دولتمردان آمریکا مشغول رایزنی بر سر زمان اعلام آمادگی ناتو برای پذیرفتن کشورهای اروپای شرقی به عنوان عضو بودهاند.
جالب آنکه در همین مقطع زمانی آمریکاییها هنوز سعی میکردهاند روسها را متقاعد کنند که ناتو نگرانیهای آنها را مدنظر خواهد داشت. بیکر 18 مه 1990 در مسکو اعلام کرد که ایالات متحده با شوروی برای «ایجاد اروپای جدید» همکاری خواهد کرد. ماه ژوئن هم، مطابق با یک سند شورای امنیت ملی آمریکا بوش به سران شوروی گفته که ایالات متحده آمریکا به دنبال یک «اروپای جدید و فراگیر» است.
بنابراین، جای تعجبی نداشت که روسیه از پیوستن لهستان، مجارستان، جمهوری چک و کشورهای بالتیک به ناتو که از اواسط دهه 90 آغاز شد خشمگین شود. بوریس یلتسین، دیمیتری مدودوف و گورباچوف همگی چه به صورت علنی و چه از کانالهای مخفیانه اعتراضات مسکو را به سران آمریکا اعلام کردند.
شواهدی وجود دارد که آمریکاییها به این مسئله که توسعه ناتو به سمت شرق باعث خشم روسیه خواهد شد آگاه بودهاند. مثلاً «جیمز کالینز»، یکی از دیپلماتهای آمریکایی در مکاتبهای با وزارت خارجه کشورش در سال 1993 مینویسد: «چنانچه ناتو سیاستی اتخاذ کرده و چشماندازش را توسعه به سمت اروپای شرقی و مرکزی قرار دهد بدون آنکه دربها را برای روسیه باز بگذارد در مسکو این حرکت قطعا به عنوان یک اقدام ضد روسیه دیده خواهد شد.» از سال 1990 به این سو، ناتو دستکم در 5 نوبت بزرگتر شده تا کشورهای بیشتری از اعضای پیمان ورشو و عضو شوروری را به خودش جذب کند.
واقعیت دوم
فوریه 2014 دولت وقت اوکراین که در یک انتخابات مورد تأیید سازمان همکاری و امنیت اروپا روی کار آمده بود در سلسله حوادثی که روسیه از آن به عنوان «کودتا» یاد کرد سرنگون شد. «ویکتور یانوکوویچ»، رئیسجمهور وقت اوکراین مجبور شد برای زنده ماندن از اوکراین بگریزد.
«ولادیمیر پوتین»، رئیسجمهور روسیه گفته که آمریکا 5 میلیارد دلار برای سرنگونی دولت یانوکوویچ هزینه کرده بود. پوتین در مصاحبهای با شبکه خبری سیبیاس در سپتامبر 2015 گفت: «آنها (ایالات متحده) آشکارا اعتراف میکنند که برای انجام این کار به آموزش افراد، ارائه کمک و پرداخت پول روی آورده بودند. حرف از پولهای هنگفتی، نزدیک به 5 میلیارد دلار است. این مسئله دیگر محرمانه نیست و هیچکس بحثی در مورد آن ندارد.»
ولادیمیر پوتین در همان مصاحبه گفته بود چنانچه مردم اوکراین اعتمادی به یانوکوویچ هم نداشتند منطقی آن بود که رأیگیری برگزار شود و رئیسجمهوری دیگر بر سر کار بیاید. رئیسجمهور روسیه همچنین گفت که کودتای غرب در اوکراین به وقوع جنگ داخلی در این کشور منجر شده است.
روسها به شواهدی در تأیید دخالت آمریکا در حوادث سال 2014 اشاره میکنند. یکی از این این شواهد، اظهاراتی است که «جان مککین»، سناتور آمریکایی و «کریس مورفی»، سناتور دموکرات در سفر دسامبر 2013 خود به اوکراین و دیدار با سیاستمداران این کشور مطرح کرده بودند. گفته میشود این دو سناتور گفته بودند: «اوکراین، اروپا را بهتر میکند و اروپا هم اوکراین را بهتر میکند. ما برای حمایت از جنبش شما و حق اوکراین برای تعیین سرنوشت خود به اینجا آمدهایم. سرنوشتی که شما دنبال آن هستید در اروپا است و کاری که ما میخواهیم انجام بدهیم انتقال مسالمتآمیز قدرت است به نحوی که خشونتها را متوقف کند و به مردم اوکراین چیزی را بدهد که تا به حال نداشتهاند.»
بعد از این اتفاقات، روسیه در مارس 2014 در پی شکلگیری تظاهرات حامیان روسیه در شبه جزیره کریمه، پس از برگزاری یک همهپرسی این منطقه را به روسیه الحاق کرد. این اقدام خود تحریمهای اتحادیه اروپا و آمریکا علیه روسیه را به همراه داشت.
واقعیت سوم
با آنکه دولت یاکونوویچ قطعاً معایب و نقصهایی داشت خلع او از قدرت به شکل یادشده در بالا به فضای دو قطبی در جامعه اوکراین دامن زد. دولت جدید نیز به جای تلاش برای یکپارچه کردن مردم اوکراین با اتخاذ برخی سیاستها به گفتمان ضدروسیهای و ایجاد فضای دو قطبی دامن زد. زبان اول نزدیک به 30 درصد از شهروندان اوکراین روسی است، اما دولت جدید در نخستین روز حضورش در قدرت اقداماتی انجام داد تا روسیه دیگر زبان رسمی در این کشور قلمداد نشود.
تنش در مناطق جداییطلب و آشوب در بخشهایی از شرق اوکراین طی 8 سال گذشته که جان 14000 هزار نفر را گرفته را بایستی در راستای حوادث بعد از سال 2014 دید.
روسیه تا قبل از آغاز عملیات نظامی در اوکراین امیدوار بود که کییف به پیمان مینسک- که ضامن حفظ آتش بس در این مناطق بود- بازگردد اما روسیه میگوید که رفتار دولت مرکزی اوکراین با روس تبارهای ساکن دونتسک و لوهانسک آنها را به این نتیجه رسانده بود که کییف به تحریک غرب و در سودای پیوستن به ناتو، قصد دارد تا برای سرکوب آنها به گزینه نظامی متوسل شود.
ولادیمیر پوتین هم هنگام حمله گفته بود که هدف از این اقدام، غیرنظامیسازی اوکراین و نازی زدایی از آن است که ظاهراً اشارهاش به رفتارهای است که طی سالهای گذشته دولت کییف با شهروندان روستبار در اوکراین داشته است.
واقعیت چهارم
یکی دیگر از ریشههای درگیری تاریخی روسیه و اوکراین وجود سمپاتهای نازیها در غرب اوکراین در زمان حمله آلمانها به شوروی در خلال جنگ جهانی دوم بود. روسیه معتقد است این عامل در حال حاضر هم در سیاست اوکراین حاضر است. مثلاً حزب «سووبودا» یا «اتحادیهٔ تمام اوکراینی» که یک حزب راستگرای افراطی با افکارنئونازیستی است در حال حاضر بخشی از سیاست اوکراین به شمار میروند.
طبق گفته روسیه، دولت اوکراین نه تنها اقدامی برای نازیزدایی از سیاست این کشور نکرده بلکه قانونی برای قهرمانسازی از سمپاتهای نازیستها تصویب کرده و مجسمههای ساختهشده به یادبود قهرمان ضدنازی را از بین برده است. در مقالهای به نام «نئونازیها و راستگرایان افراطی در اوکراین» که در مجله نیشن به چاپ رسیده به همین موضوع پرداخته شده و حمایت آمریکا از این سیاست مورد تردید قرار گرفته است. در دوران ریاستجمهوری «پروشنکو» از سالهای 2014 تا 2019 جنبشهای راستگرایانه قدرت گرفتند.
مثلاً اردیبهشت ماه سال جاری در مرکز «کی یف» یک راهپیمایی به افتخار هفتادو ششمین سالگرد تقسیم پادشاهی "گالیسیا" برگزار شد - واحدی که در جنگ جهانی دوم بخشی از سازمان نازی «اس اس» و تحت حاکمیت، «هاینریش هیملر» (از فرماندهان ارشد آلمان نازی) بود.
در آن مراسم در شهر «کی یف» تندروها از جمله نمایندگان سازمانهای مختلف ملی گرایان از میدان آرسنالنایا تا میدان استقلال این شهر حرکت کردند. در برخی تصاویر و قاب های در دست، نمادهای نازی وجود داشت. این عده در بیانیه خود گفتند : «ما نیرویی هستیم که بر این کشور حکومت خواهیم کرد. ما نیرویی هستیم که در خاک خود جنگ می کنیم. ما نیرویی هستیم که در مسکو خواهیم جنگید.»
«ما افتخار می کنیم و بهره برداری های لشکر اس اس گالیسیا (SS Galicia) را به یاد می آوریم. آیا می توانید تصور کنید که اکنون «پشم پنبه» چگونه می سوزد. این سرزمین ماست، این قهرمانان ما هستند. امروز ما با یک شیر طلایی از مرکز کییف عبور کردیم.»
روزنامه اوکراینی استرانا (Strana.ua) به نقل از شرکت کنندگان در راهپیمایی نوشت: «امیدواریم که به زودی با شیر طلایی از طریق دونتسک و ویرانه های مسکو عبور کنیم.»
انتهای پیام/