نگاهی به «خاندان گوچی» | ظهور و سقوط یک خانواده قدرتطلب
خاندان گوچی قصهای از زندگی یک خانواده است که طماعانه فریب سود و قدرت را از دختری غریبه و زیرک میخورند و اینگونه بستر سقوطشان را با دستان خود فراهم میکنند.
خبرگزاری تسنیم-محمدباقر صنیعی منش: ریدلی اسکات کارگردانی که بیشتر فیلمهای حماسی و آخرالزمانی میسازد، اینبار به سراغ داستانی خانوادگی و زندگینامهای رفته است؛ اما برخلاف آنچه گمان میرفت که نتواند از پس ساخت این فیلم برآید، توانسته فیلمی با کشش مناسب و سرپا بسازد که ارزش دیدن دارد.
اسکات با درکی درست از فضای زندگی خاندان گوچی و این برند به عنوان یکی از برندهای مطرح مد و فشن در دنیا، در شهری تاریخی و هنری مانند میلان و با فرهنگ و فضایی که به شدت روی زیباییشناسی تکیه دارد، فرمی وفادار به این اوضاع و احوال را ساخته تا بتواند با نمایش سقوط و شکست گوچیها از میان دل این همه زیبایی و شکوه، هرچه بهتر حس اندوهبار و تراژیک را نشان دهد.
ریدلی اسکات در پشت صحنه فیلم بههمراه بازیگران نقش گوچی و همسرش
طبیعتاً فیلم مبتنی بر واقعیت است و اساس داستان فیلم نیازی به پرداخت دیگر ندارد، اما حذف و اضافات نویسندهها و جهتدهی و بطور کلی روند ساخت کارگردان به گونهای است تا سقوط و شکست را نشان دهد.
جملهای که پدر او در بخشهای ابتدایی فیلم به او میگوید را بیاد بیاوریم. رودولفو گوچی پدر مائوریتسیو به پسرش میگوید که با پاتریزیا ازدواج نکن، او دنبال پول تو است؛ این دختر از آن آدمها است که با چسبیدن به امثال تو صاحب مال میشوند. این جمله که البته معلوم نیست حقیقت داشته باشد یا نه، گفته میشود تا در پایان فیلم یادمان بیافتد که چه چیزی باعث سقوط گوچیها و خروج اعضای این خاندان از برند خودشان شد.
در واقع اسکات واقعیت فیلم یعنی طمع پاتریزیا رجانی که منجر به تفرقه در خانواده بزرگ گوچی و به جان هم انداختن آنها شد را غلظت داده و بعد با اشاره به خامدستیهای خود گوچی در ولخرجی که منجر به بالا رفتن مخارج شرکت شده، علت اصلی این سقوط را کامل کرده است.
این همان نکته مهمی است که فیلم بیان میکند؛ روح سرمایهداری همین است قدرتطلب، طماع و خودخواه. این درست است که پاتریسیا تفرقه در خاندان گوچی انداخت اما اگر رندی و زیرکی او نبود، جوان کم فکر و دست و پا چلفتی مانند گوچی که اصلاً دنبال درس خواندن و وکالت بود، نمیتوانست این برند را به جایی برساند که امروز ما میشناسیم. حال گوچی که معشوقهای دیگر دارد گذشته خود را که مدیون پاتریسیا است فراموش کرده و با جاه طلبیهایش جای پای خود را خالی میکند. جالب آنکه مار زخم خورده او یعنی همسر کینهایش نیز دستش را به خون او آغشته میکند. این تصویر زندگی سرمایهداری و ثروتمندی منهای اخلاق و عدل است.
حال فرم فیلم به خوبی این تغزل دلسوزانه و تراژیک را در وصف زندگی و ماجرای گوچیها بیان میکند. هنر و زیبایی با شکوهی که شکسته میشود و در پای پلههای منزل طراح و صاحب اصلیاش با گلولههای یک آدمکش از پا درمیآید. تنهایی و بیکسی صاحب برند مطرح مد و لباس که روزگاری برای خودش برندی بود، دلگیرانه است. پاتریسیا به محض رسیدن به جایگاه مورد نظرش خودخواهی و ریاستش را دوباره برملا میکند، معشوقه همسرش را از خانه بیرون کرده و دوباره بر تخت قدرت تکیه میزند غافل از اینکه این بار این ریاست تنها برای 2 سال ادامه دارد و جای بعدی تکیه زندن او میلههای زندان برای 29 سال است.
ریتم ملایم، موسیقیهای اصیل ایتالیایی خصوصاً کنسرتهای پاوروتی، تکیه تصاویر بر معماری و لباسهای گران قیمت و در کل میزانسن شیک و تمییز هنری فیلم به گونهای انتخاب شده تا به خوبی بتواند تراژدی شکست و سقوط قهرمان نارسیسم آن را با سبک و سیاق هنری نشان بدهد و فرم و محتوایی یکدست نمایان شود. سکانس عصبانیت گوچی از اینکه باید نیم دیگر سهام گوچی که متعلق به او است را بفروشد را در نظر آوریم. گاوهای مقدسی که چرم آنها مایه عزت گوچیها است، تبدیل به استیکی شده که زیر زبان شریک عراقی مائوریتسیو که تا بحال گوشتی به این خوشطعمی نخورده، دیگر هیچ ارزش و اعتباری ندارد. او دیگر از گوچی و برندش بیزار است و در نتیجه بشقاب و گوشت گاوهای مقدس را بر زمین کوبیده و بیرون میرود. او در یک قدمی سقوط کامل است و این نقطه پایان به گلولههایی که به تنش میخورد کامل میشود.
چرخه قدرتطلبی و طمعخواهی در خاندان ثروتمند و بزرگ مانند ایتالیاییها که معروف به مافیای قدرت و ثروتند، یکی از دستمایههای سینمای دنیا است. قبلتر نیز فیلمهای پدرخوانده به این موضوع و ناکامیها اشاره کرده است. خاندان گوچی اگرچه از حیث ژانر و ساختار اساسا با پدرخواندهها فرق دارد اما جوهره و روح حاکم بر هر دو یکی است: ضربههای مهلک طمع، قدرت و زراندوزی که میتواند یک خاندان را از پا درآورد و جلال و شکوه آنان را در هم بشکند.
انتهای پیام/