یادداشت|نمایی از سادهاندیشی شیخ؛ چرا فرصتطلبان به بیت منتظری نزدیک بودند؟
سیروس محمودیان پژوهشگر تاریخ معاصر در یادداشتی به واکاوی واکنشها و تصمیمات آیتالله منتظری در مقاطع مختلف و چرایی عزل وی از قائم مقامی رهبری پرداخت.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم - سیروس محمودیان پژوهشگر تاریخ معاصر: سالروز درگذشت شیخ حسینعلی منتظری، فرصت خوبی است تا ماجرای او و زاویه یافتنش با امام و انقلاب از منظری خاص یعنی فهم و هوش سیاسی و اجتماعی شیخ معزول، مورد بازخوانی قرار گیرد؛ کسی که روش و منش او آبشخور نظریهسازی برخی جریانات سیاسی رادیکال و چهرههایی مانند محسن کدیور شد تا آنها هم با اهداف خاص سیاسی او را برای نسل جوان، بزرگترین نظریهپرداز حکومت دینی و اسلام سیاسی حوزه شیعی در قرن اخیر معرفی کنند یا او را «فقیه نواندیش» و «صدای ملت» بنامند!
این در حالی است که اکنون و پس از سالها جنجالآفرینی سیاسی که گرد و غبارها فرونشسته است، هیچ منصف بیطرفی نیست که در سادهلوحی مرحوم حسینعلی منتظری تردید داشته باشد و نداند که قداست تراشی عدهای مانع از تشخیص سره از ناسره نمیشود و حقیقت تا ابد پشت ابرها نمیماند!
گرچه حلقههای پیرامونی مرحوم منتظری همواره کوشیدهاند با مظلومنمایی و تقدس آفرینیهای کاذب از او بهعنوان شخصیتی مدیر، مدبر و باهوش تصویرسازی کنند اما شواهد زیادی از سیاست ورزی او در مسائل مختلف حاکی از عمق سادهلوحی و نداشتن بینش و بصیرت در مسائل سیاسی است.
** منتظری: فرزندم مبتلا به «بیماری عصبی» است
شیخ حسینعلی منتظری زمانی که پرونده فرزندش (در سال 58) در شعبه دوم بازپرسی تهران توسط دادستان وقت (ابوالفضل شهشهانی) به اتهام «برهم زدن امنیت فرودگاه مهرآباد، تهدید مسلحانه مأموران رسمی دولت و اشغال وزارت خارجه» در حال رسیدگی بود، با انتشار اطلاعیهای نامتعارف اعلام کرد که فرزندم مبتلا به «بیماری عصبی» است و از دولت و مردم میخواهم که برای کمک به معالجه فرزندم تشریکمساعی کنند!؛ اطلاعیهای رسمی و رسانهای که نمایی کلی از سادهلوحی یک سیاستمدار را به نمایش عمومی میگذارد!
واضح است در فضای هیجانی سال 1358 موضوع از این زاویه اصلاً قابل نقد نبوده است. شیخ منتظری در یک بیانیه رسمی پسر خود را به نحوی اغراق آمیز مبتلا بهنوعی بیماری عصبی و کوفتگی شدید اعصاب معرفی میکند تا او را از دست قانون خلاصی بخشد. اتفاقی که بعدها در ماجرای دفاع از سید مهدی هاشمی و یا محکوم نمودن مجازات منافقین محارب بهنوعی وارونه مورد عمل واقع میشود.
روزنامه اطلاعات در 28 شهریور 1358 اعلامیه را در صفحه نخست منتشر میسازد: «برادران و خواهران گرامی، پس از سلام. این سومین بار است که برای آگاهی ملت مسلمان ایران درباره فرزندم شیخ محمدعلی منتظری مطالبی مینویسم. انتظار دارم دوستان باکمال بیطرفی نسبت به آنچه مینویسم بنگرند. فرزند اینجانب از ابتدای مبارزات ملت ایران به رهبری حضرت آیتاللهالعظمی امام خمینی در متن مبارزات قرار داشت و در این راه چقدر زندان و شکنجه و آوارگی تحمل نمود و در داخل و خارج کشور دائماً برای پیشبرد انقلاب تلاش میکرد و به شهادت دوستان نزدیکش گاهی میشد روزهای متوالی از خواب و خوراک و استراحت بازمیماند. براثر همین شیوه و بهعلاوه ضربههای روحی مداوم و نابسامانیهای حاکم بر جو ایران، پس از پیروزی انقلاب دچار نوعی بیماری عصبی و کوفتگی شدید اعصاب شده و تصور میکند که با دست زدن به کارهای بیرویه و جنجالآفرین به مقصد و هدف خود دست خواهد یافت، کنترل و مهار کردن و معالجه او همواره فکر مرا مشغول کرده و تاکنون چند مرتبه دست به اقداماتی زدهام و حتی اخیراً مدتی وی را برای معالجه اجباراً در قم نگاه داشتم؛ ولی متأسفانه اقدامات من سودی نبخشید و در این میان عدهای فرصتطلب که همیشه میخواهند از آب گلآلود ماهی بگیرند، از این موقعیت سوءاستفاده کرده و او را تحریک میکنند تا دست بهکارهای جنجالی بزند و خوراکی برای تبلیغات دشمنان گردد. من از دولت و نیز همه دوستان و علاقهمندان و افراد مسلمان تقاضا دارم اگر میتوانند با اینجانب تشریکمساعی فرمایند تا بلکه او را حاضر به معالجه و استراحت نمایند. به امید اینکه این عنصر پرتلاش و فعال پس از سالها تحمل رنج و زحمت به یاری خدای متعال بهبودیافته و بار دیگر به صحنه مبارزات بازگشته، خدمتگزار دین و کشور گردد. ضمناً از دادستان محترم انقلاب تقاضا میشود حادثه اخیر فرودگاه را دقیقه بررسی نموده و عوامل آن را شناخته و تعقیب نمایند... تهران، حسینعلی منتظری.»
بازخوانی مجدد متن مذکور خالی از لطف نیست. بیایید فرض را بر بیماری اعصاب و روان فرزند ایشان بگذاریم. انصافاً صدور یک اطلاعیه رسمی در سطح ملی و جهانی و تقاضای رسانهای از دولت، همه دوستان و علاقهمندان و افراد مسلمان و تشریکمساعی یک مملکت و یا جهان اسلام برای راضی کردن فرزند وی به معالجه و استراحت شرط عقل است؟ آنهم از سوی یکی از مقامات ارشد در بحبوحه مشکلات عدیده کشور در شهریور 1358.
** دفاع منتظری از قاتلان فرزندش
دو سال بعد همین فرزند در حادثه انفجار تروریستی حزب جمهوری اسلامی به شهادت میرسد. شیخ با آه و ناله زیاد دشمن خونی منافقین میشود. سه سال بعد مهدی هاشمی، برادر دامادش بهواسطه ارتباط با منافقین و اقدامات تروریستی توسط جمهوری اسلامی اعدام میشود. شیخ بهواسطه تحریک شدن از سوی عدهای، بهسادگی تغییر جهت داده و با تمام وجود مدافع منافقین تروریستی میشود که قاتل فرزند وی و هزاران جوانان ایرانی بودند. این تنها نمونهای کوچک در خصوص سوءاستفاده منافقین از احساسات عاطفی و بهرهبرداری سیاسی از سادهلوحی وی میباشد. نگاهی گذرا به لیست منافقین زندانی که در آن مقطع مورد عفو شیخ منتظری قرار گرفته بودند نشان میدهد اغلب این افراد بعدها در خانههای تیمی و یا اردوگاه اشرف به کشتار مردم ایران مشغول شدند. البته همین عدم تعادل رفتاری در مواجه با رویدادهای سرنوشت ساز از نظر امثال محسن کدیور رنگ و بوی بازسازی اندیشه فقهی، سیاسی به خود گرفته و در یک دسته بندی پیش پاافتاده رفتارهای متناقض شیخ در چهار بخش مثلاً توسعه اندیشه حکمرانی دسته بندی میشود. بگذریم.
سالیان متمادی است روی یخ گردوغبار کردن، حکایت شنیدنی هواخواهان شیخ سادهلوح حسینعلی منتظری است که میخواهند در سایه غبار زمان از آب کره گرفته و به مقاصد سیاسی خویش دست یابند که از منظری باد در قفس کردن است. گویا سالها سوءاستفاده از سادهاندیشی شیخ کفایت نکرده و آنها همچنان نام و راه شیخ را برای رسیدن به اهداف مشخصی مانند ترویج سکولاریسم، پلورالیسم دینی، جدائی دین از سیاست و تخطئه نظام ولایتفقیه نافع میبینند.
بیشک شیخ حسینعلی منتظری نجفآبادی فاقد چنین ظرفیت تبیینی است اما سادهلوحی آلوده به عناد رسیدن به اهداف را در نام شیخ سادهلوح و شارلاتان بازی رسانهای در دسترس نشان میدهد.
منتظری در دوران مبارزه با رژیم پهلوی شکنجههای زیادی را متحمل شده و اتفاقاً از دانش فقهی خوبی هم برخوردار بوده است. امام خمینی (ره) نیز به واسطه رابطه شاگرد و استادی در مناسبتهای مرتبط تعریف سواد و استقامت مبارزاتی او را تمجید کردند؛ اما واضح است در گردنههای یک انقلاب به وسعت انقلاب اسلامی درگذر از فتنهها، جدا از سواد علمی داشتن بصیرت دینی و مدیریت هوشمند انقلابی کارساز و راهگشا هست. بدیهی است دانش صِرف، نمیتواند جایگزین هوش اجتماعی و قدرت مدیریتی و تدبیر امور شود. تاریخ پرفرازونشیب چهل سال گذشته کشور مؤید وجود اشخاص متعددی است که علیرغم برخورداری از سوابق روشن مبارزاتی و دانش بالای حوزوی و دانشگاهی و حتی برخورداری از جایگاه عالی همانند قائم مقامی رهبری انقلاب اسلامی، در بزنگاههای خاص دچار ریزش عبرتآموز شدهاند. آنها تدریجاً نسبت به انقلاب اسلامی دچار زاویه شده و راه خویش را بهطور عملی از انقلاب و ملت جدا ساختند ولو مدافع سرسخت گنجاندن اصل ولایتفقیه در قانون اساسی کشور بوده باشند.
جالب آنکه این طیف قابلتأمل در دوران انحراف هم هیچگاه از ادعای بیخاصیت انقلابیگری و حرکت در مسیر جوهره و مصالح نظام و مردم دست برنداشتهاند. بهطور مشخص شخصی مانند شیخ منتظری همواره در سایه یک جزماندیشی مطلق به دنبال همه یا هیچ بوده است. سادهلوحی، عدم انعطاف مقابل دیگران و صرفاً حلقه اطرافیان را بر حق دانستن از عمده نقاط سقوط آفرین وی بشمار میرود. در حقیقت به دلیل اهمیت جایگاه رهبری انقلاب اسلامی در قانون اساسی و سپهر سیاسی انقلاب اسلامی، ماجرای عزل منتظری از قائم مقامی رهبری یکی از حساسترین و پیچیدهترین اتفاقات ایام مذکور بشمار میرود. شیخ حسینعلی منتظری علاوه بر سادهلوحی از نوعی عناد و لجاجت خاص برخوردار بود که خواسته و ناخواسته در بطن اختلافنظرهای شخصی او را به کدورت و فصل از آرمانهای انقلاب اسلامی و تضاد و تعارض با انقلاب و حتی اندیشه سیاسی، فقهی خویش رهنمون میساخت.
از سیاست و مواضع اتخاذی ایشان که بگذریم بایستی گفت برخلاف تعابیر و عناوین دست و دلبازانه ای از قبیل فقیه نواندیش، فقیه آزاده، فقیه پاکباز، صدای ملت، بزرگترین نظریهپرداز حکومت دینی و اسلام سیاسی در حوزه شیعی در قرن اخیر توسط امثال محسن کدیور که سخاوتمندانه خرج نام شیخ منتظری میشود به نشانی رفتارها و اقدامات مصداقی، وی شیخ سادهاندیشی بیش نبوده است که حتی در میزان هوش اجتماعی و قدرت تحلیلی او باید قدری تأمل نمود.
درواقع شخصیسازی وقایع و بدبینی نسبت به همه افراد خارج از دایره تنگ اطرافیان فرآیند خروج او را از حصن انقلاب اسلامی تسریع نمود. نگاهی گذرا به مواضع اتخاذی شیخ منتظری در دوران قبل از عزل نشان میدهد میدان دادن به افراد فرصتطلب، حمایت علنی از مهرههای اصلی ضدانقلاب، مخالفت آشکار با سیاستهای نظام در قبال موضوعات راهبردی مانند مقابله با منافقین، جنگ تحمیلی، اقتصاد و بالأخص مواردی همچون ماجرای اعدام سید مهدی هاشمی، امید نجفآبادی معدوم و انزوای صادق خلخالی مایه سیهروزی او بوده است. همچنین دفاع تمامقد از اقدامات شیخ صادق خلخالی در صدور احکام اعدام - فارغ از حسن یا قبح آراء صادره - و متقابلاً اتخاذ مواضع مخالف در قبال محاکمه و مجازات منافقین تروریست از وجود یک تعارض عمیق در بینش و نگرش سیاسی او حکایت دارد.
** عزل منتظری
درواقع حضرت امام (ره) با همه علاقهای که از سالیان دور به شاگرد خویش، شیخ حسینعلی منتظری داشتند بهناچار با قلبی دردمند در چارچوب مصالح و منافع ملی و مستند به نشانههای رفتاری، وی را فاقد صلاحیت مناسب برای پست قائممقامی رهبری دانسته و با همه هزینههای سنگین سیاسی - اجتماعی پیش رو، منتظری را از این مسند عزل مینمایند. شاید اگر تعجیل آیه الله باریکبین در اعلام رسانهای نظر داخلی جمعی از اعضای مجلس خبرگان رهبری در نامزدی شیخ منتظری بهعنوان یکی از افراد حائز شرایط برای قایم مقامی رهبری در راستای دو مادهواحده مصوب اجلاسیه های تیر و آبان 1364 خبرگان رهبری نبود عموماً چنین حاشیهای دامن نظام را فرا نمیگرفت. اگرچه نمیتوان از تلاشهای پردامنه مرحوم هاشمی رفسنجانی در خصوص واداشتن حضرت امام (ره) به سکوت موقتی در انتخاب این گزینه نامناسب گذر کرد.
شاید هرکس اندکی از هیاهوی اوایل انقلاب فاصله میگرفت و یا بادقت نظر در رفتارهای شیخ منتظری دقیق میشد به راحتی سادهلوحی او را درک نموده و مطلقاً ایشان را برای چنین پست حساسی مناسب نمیدید. حضرت امام (ره) در نامه مورخ ششم فروردین 1368 دردمندانه قسم جلاله میخورند: «والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم. ولی آنوقت شمارا سادهلوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید...والله من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم ... والله قسم من رأی به بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.»
حضرت امام در همان نامه حکیمانه در قالب نصایح پدرانه برای نجات شیخ منتظری از دام پهنشده 4 راهکار مشخص میدهند که اتفاقاً هیچگاه مورد عمل واقع نمیشود: «1- سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام در حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نرود 2- ازآنجاکه سادهلوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید. شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد. 3-دیگر برای من نه نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند 4-نامهها و سخنرانیهای منافقین که به وسیلهی شما از رسانههای گروهی به مردم میرسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان ـ روحی له الفداء ـ و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف بهاشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.»
به هر شکل شیخ سادهاندیش هیچگاه تصور نمیکرد که نه پسر او، بلکه شخص خودش مطمح نظر عدهای فرصتطلب است که میخواهند از آب گلآلود ماهی گرفته و از سادهلوحی ایشان سوءاستفاده کرده و او را علیه انقلاب تحریک کنند تا دستبهکارهای جنجالی زده و خوراکی برای تبلیغات دشمنان گردد. مصادیق دامهای متعدد پهنشده از سوی اشخاص مسئلهداری مانند امید نجفآبادی، سید مهدی هاشمی، تروریستهای منافق و دگراندیشان غربزده بهوفور قابلذکر است که بیان آنها در این مقال نمیگنجد.
انتهای پیام/