قصه زندگی پرماجرای یک پرستار؛ از آمادگی برای جنگ شهری تا ازدواج با یک شرط خاص
کار برای خدا هیچ موقع بیارزش نبوده و همیشه آثار ارزشمندی را از خود به یادگار میگذارد؛ نمونه آن همین زندگی صغری بُستاک، راوی کتاب «نعمت جان»، از تمام مجاهدتهایش تا ازدواج با جانباز قطع نخاع در جهت کسب رضای خداوند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، کتاب «نعمت جان»؛ عنوان کتابی است که خاطرات شفاهی صغری بُستاک، پرستار و امدادگر دفاع مقدس در بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک را روایت میکند. خانم بُستاک، سال 1337 در اندیمشک متولد شده و فعالیتهایش را پیش از پیروزی انقلاب شروع کرده است. پس از انقلاب هم در نهادهایی همچون بنیاد مستضعفین، نهضت سوادآموزی، کمیته امداد و نهایتاً بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک خدمت کرده. اواخر سال 1366 با دعوتنامهای از طرف تعاون سپاه در کنار امدادگری، مسئول گروه انصارالمجاهدین شد.
سجاد خوارزمی، پژوهشگر و از فعالان فرهنگی جهرم، در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری تسنیم قرار داده، به این کتاب پرداخته و به برخی از ویژگیهای آن اشاره کرده است که در ادامه میخوانید:
ایران اسلامی در اکثر دوران از وجود انسانهای پُرتلاش برای کشور بهرهمند بوده است، انسانهایی که با عشق و علاقه در عرصههای اجتماعی برای حفظ منافع مردم و کشور جانانه تلاش میکنند. کتاب «نعمت جان» روایتی است از زندگی خانم صغری بُستاک از کودکی تا امروز ایشان؛ خاطراتی تلخ و شیرین از مبارزات دوران طاغوت و فعالیتهای پس از انقلاب، تا به شهادت رسیدن خواستگار ایشان و شرط ازدواج با یک جانباز قطع نخاع که در 70 ساعت مصاحبه و 208 صفحه توسط خانم سمانه نیکدل انجام و تدوین شده است.
مبارزات قبل از انقلاب
صغری بُستاک سال 1337 در اندیمشک متولد شد. او از همان ابتدای نوجوانی و جوانیاش سر پُرشوری داشت؛ فردی بوده که در زمان طاغوت، در تظاهرات علیه این رژیم و حمایت از انقلاب اسلامی مشارکت داشت. با توجه به خفقان شدید دوره پهلوی و نفوذ ساواک در همه جای کشور، حضور یک دختر دانشآموز در تظاهرات خیلی ارزشمند است. در بخشی از کتاب میخوانیم: «مأمورها تیراندازی هوایی میکردند و مردم را با باتوم میزدند. یک دفعه نفهمیدم از کجا یکی از مأمورها باتومش را کوبید روی ساعدم، افتادم زیر دست و پا. خیلی شلوغ شده بود، نمیتوانستم بلند شوم. زیر لب گفتم «یا خمینی». انگار همان لحظه کسی دستم را گرفت و از روی زمین بلندم کرد.»(ص23)
دوران پس از انقلاب
بعد از پیروزی انقلاب، فعالیت خود را تمام شده ندانست و با شرکت در سازمانهای مختلف، برای مردم و کشورش نهایت تلاش خود را میکرد. البته داشتن روحیه فداکاری و اشتیاق خدمت بود که ایشان را به این سمتوسوها سوق میداد. اولین سازمانی که بعد از پیروزی انقلاب در آنجا مشغول شد، بنیاد مستضعفان بود. کارش در بنیاد، شناسایی خانوادههای فقرا بود. بنیاد مستضعفان اموال مدیران و مسئولان رژیم طاغوت و شاهدوستانی را که فرار کرده بودند، مصادره میکرد و پولش را برای چنین خانوادههایی هزینه میکرد:
«باید میرفتیم منطقه قلعه. برای تحقیق دو گروه شده بودیم... خانهای نشانمان دادند با دیوارهای بلوکی... توی اتاق، سه بچه معلول، هرکدام سمتی دراز کشیده بودند... پرسیدم: همین سه تا بچه رو داری؟ گفت: آره... با بدبختی بزرگشون کردم پول نداشتیم دوادرمونشون کنیم.»(ص34)
او آرام و قرار نداشت و تلاش داشت برای انقلاب و مردم محروم بیشتر کار و فعالیت بکند. بعد از بنیاد، هم در دیگر نهادها و تشکّلها اعم از نهضت سوادآموزی، بسیج، مساجد و... مشارکت داشت.
فعالیتهای تشکّلی و تجربیات تشکیلاتی مثل بسیج میتواند به انسان در زمانهای مختلف خیلی کمک کند، هم از جهت بهرهمند شدن از مسائل اعتقادی و هم تجربه کار جمعی و افزایش اعتماد به نفس و حتی از لحاظ توانایی جسمانی با گذراندن دورههای مختلف نظامی و ورزشی. خانم بُستاک از افرادی بود که قبل از شروع جنگ ایران و عراق، این دورهها، حتی دورههای نظامی را پشت سر گذاشت تا در حوادث شهری یا جنگ احتمالی، توانایی جنگیدن را داشته باشند. به گفته خانم بُستاک: «توی پایگاه، همه آموزشهایمان تئوری بود، باید دورههای عملی را میگذراندیم. ما را بردند جایی که بهش میگفتند میدان تیر.... با اعتماد به نفس اسلحه را گرفتم دست و شلیک کردم...»(ص53)
با شروع جنگ ایران و رژیم بعث عراق و افزایش تعداد شهدا و مجروحها، بیمارستانها پُر شد از همه نوع مجروح. او و دیگر زنان و دختران انقلابی اندیمشک وظیفه دانستند که به کمک خدمه بیمارستان بروند و به مجروحها رسیدگی کنند و در پشت جبهه هم به رزمندگان کمک کنند؛ لذا دورهای از زندگیاش، امدادگر بیمارستانی در اندیمشک میشود و اینگونه به رزمندگان اسلام و دفاع مقدس کمک میکند. فعالیتهای او فقط در امدادگری محدود نمیشود و اگر فرصت مییافت به خانواده شهدا و رزمندگان سرکشی میکرد یا با دیگر زنان و دختران مقاوم اندیمشکی به شستوشوی لباسها و پتوهای جبهه میپرداخت.
خانم بستاک میگوید: «رفتم مسجد امام حسین(ع). کوهی از پتو توی حیاط روی هم تلنبار شده بود... از یکی از بچهها پرسیدم: چه خبره؟ گفت: پتوهای رزمندهها رو از جبهه میارن توی مساجد توزیع میکنند تا بشورنشون و دوباره بفرستن جبهه... رنگ اکثر پتوها خاکستری یا چهارخانه قهوهای بود، بعضیهایشان آنقدر خاکی و کثیف بودند که بعد از شُستن تازه متوجه رنگش میشدیم.»(ص93و94)
خواستگاری از خانم بُستاک
در بحبوحه جنگ بود که مهدی صناعی از ایشان خواستگاری کرد. مهدی صناعی از افراد مبارز در زمان رژیم پهلوی بود که توسط ساواک بازداشت و شکنجه هم شده بود و پس از پیروزی انقلاب هم در بنیاد مستضعفان فعالیت داشت. خانم بُستاک به این خواستگاری رضایت داشت، اما به دلیل مخالفت خانواده، به هم نرسیدند و بعد از مدتی خبر شهادت مهدی صناعی به گوش رسید. به خاطر اینکه علاقهشان دو طرفه بود مهدی صناعی در بخشی از وصیتنامه خود از علاقهاش به خانم بُستاک اشاره کرده است و او را بانی باز کردن وصیتنامه دانسته بود.
با وجود نگرانی خانواده خانم بُستاک، وی تصمیم گرفت که دیگر به ازدواج فکر نکند و تا مدت زیادی هم ازدواج نمیکند، اما همواره در پشت جبهه و بیمارستان و شهر به خدمترسانی مشغول است. اهل گذشت و ایثار است و زندگیاش وقف انقلاب و جبهه میشود. فداکاری او و برخی از دوستان نزدیکش، با یک تصمیم بسیار بزرگ، جلوه دیگری مییابد و مسیر زندگی جهادیاش به گونه دیگری رقم میخورد.
مجاهدت و ایثار بزرگ؛ ازدواج با جانباز قطع نخاع
چندین سال از این موضوع گذشت و خانم بُستاک به افراد زیادی جواب منفی داده بود. تا اینکه بعد از مدتی تصمیم خودش و برخی از دوستان نزدیکش بر این شد که فقط با جانبازان ازدواج کنند. تقدیر او این شده بود که با یک جانباز قطع نخاع، آن هم فقط در جهت رضای خداوند ازدواج کند:
«خانم ذاکری به ننه گفت: «شنیدیم دخترتون قصد داره با جانباز قطع نخاع ازدواج کنه. یکی از دوستان ما اهل نهاونده و ساکن اهواز. برادر شهیده، خودش هم سال 60 ترکش به کمرش خورده و قطع نخاع شده. اومدیم اگه اجازه بدید برای خواستگاری برسن خدمتتون.»(ص154)
در حالی که باز هم خانوادهاش مخالف بودند، اما با رایزنیهای زیاد و صحبتهای فراوان، خانوادهاش به سختی راضی شدند. بعد از مدتی، محسن عابدی که جانباز قطع نخاع بود، به خواستگاری ایشان آمد و با رضایت طرفین به عقد هم در آمدند و پس از گذشت چند سال و علیرغم نگرانیهای شدید خانواده، صاحب فرزندی شدند. به گفته راوی کتاب: «مراقبت از آقا محسن هم سختیهای خودش را داشت و هم لذتهای خودش را. باید مواظب میبودم زخم بستر نگیرد... برای کارهای مختلف میفرستادمش بیرون تا احساس نکند کاری از دستش برنمیاد و همهاش زحمت دارد.»(ص168)
کار برای خدا هیچ موقع بیارزش نبوده و همیشه آثار ارزشمندی را از خود به یادگار میگذارد. نمونه آن همین زندگی صغری بُستاک، راوی کتاب «نعمت جان»، از تمام مجاهدتهایش تا ازدواج با جانباز قطع نخاع در جهت کسب رضای خداوند.
کتاب «نعمت جان؛ خاطرات شفاهی صغری بستاک» که تحقیق و تدوین آن برعهده سمانه نیکدل بوده، در 208صفحه و با قیمت 30هزار تومان توسط انتشارات راه یار منتشر شده است و علاقهمندان علاوه بر کتابفروشیها میتوانند از طریق صفحات مجازی ناشر به نشانی raheyarpub و یا سایت vaketab.ir نسبت به تهیه کتاب اقدام کنند.
انتهای پیام/