بالاترین درجه دینداری عبدالعظیم حسنی در بیان امام هادی (ع) / درسی که دستگاه‌های فرهنگی باید از رفتار سیدالکریم بگیرند

بالاترین درجه دینداری عبدالعظیم حسنی در بیان امام هادی (ع) / درسی که دستگاه‌های فرهنگی باید از رفتار سیدالکریم بگیرند

اگر هزاران برنامه فرهنگی داشته باشیم، اما از رفتار عبدالعظیم حسنی و دینداری او که مورد رضایت امام معصوم است، درس نگیریم، این دوره با دوره‌های قبلی چه تفاوتی دارد؟

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حضرت عبدالعظیم حسنی به تاریخ 173 ق متولد شد. ایشان از عالمان سادات حسنی (ع) و از راویان حدیث است. نسب او با چهار واسطه به امام حسن مجتبی (علیه‌السلام) می‌رسد. شیخ صدوق، مجموعه روایات وی را با عنوان جامع اخبار عبدالعظیم گردآوری کرده است. عبدالعظیم حسنی، امام رضا و امام جواد علیهما‌السلام را درک کرده و نقل است که ایمان خویش را بر امام هادی علیه‌السلام عرضه داشت و در زمان او وفات کرد. دو روایت از امام هادی در شأن این محدث و شیعه عترت دیده می‌شود. اول اینکه ثواب زیارت قبر او برابر با ثواب زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام دانسته شده است دیگر اینکه امام در دیداری، خطاب به ایشان فرمود أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً.

اما آنچه مورد بحث است،‌ فهم درجات این تعبیر امام هادی علیه‌السلام در شأن عبدالعظیم حسنی است. به این صورت که آیا در فراز «ولیّ» به معنای دوست یا محب است و یا درجات بالایی را شامل می‌شود؟ آیا این تعبیر، بالاترین درجه معنوی حضرت عبدالعظیم حسنی است و یا درجات بالاتری از دینداری و معنویت را داراست؟

برای موشکافی و ارزیابی این روایت شریف، با حجت الاسلام سعید اصفهانیان، مدیر موسسه مطالعات راهبردی اصحاب الحسین و مدیر سابق گروه مطالعات قرآن، حدیث و مهدویت مرکز پژوهش‌های مسجد مقدس جمکران به گفت‌وگو نشستیم.

بهره‌مندی و بهره‌رسانی عبدالعظیم حسنی به واسطه ولایت معصومین

* تعبیر ارزشمندی از امام هادی علیه‌السلام خطاب به عبدالعظیم حسنی وجود دارد که حضرت طی روایتی به ایشان فرمودأَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً. آیا ولایت در اینجا به معنای "دوست" است و یا درجاتی از ولایت مطرح است؟ آیا این بالاترین تعبیر نسبت به عبدالعظیم حسنی است؟

نکته اول اشتباه رایجی است که در منبرها و تریبون‌های مذهبی می‌شنویم. متن روایت گویای آن است که حضرت عبدالعظیم ابتدا دینش را عرضه نمی‌کند تا بعد امام در حق ایشان بفرماید أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً؛بلکه ابتدا امام ایشان را مفتخر به این تعبیر می‌کنند و بعد عبدالعظیم حسنی دینش را عرضه می‌کند. در این روایت می‌خوانیم که عبدالعظیم می‌گوید بر امام هادی وارد شدم؛‌ هنگامی که مرا دید،‌ فرمود مرحبا به تو ای ابا القاسم؛ تو حقاً ولیّ از جانب ما هستی. دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَلَمَّا بَصُرَ بِی قَالَ لِی مَرْحَباً بِکَ یَا أَبَا الْقَاسِمِ أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً. ما تصورمان این است که ایشان دینش را به امام عرضه کرده و بعد امام در تأیید دین او از این تعبیر استفاده کرده است؛ اینطور نیست بلکه در بدو ورود عبدالعظیم حسنی، امام می‌فرماید  أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً.

به حسب روایت، این عبارت بالاترین تعبیر نیست اگرچه تعبیر رفیعی است. تعبیر أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً به معنای اینکه "شما دوست ما هستی" جامع نیست؛‌ زیرا کسی که در شأن او گفته می‌شود هرکه عبدالعظیم را زیارت کند، گویی امام حسین علیه‌السلام را زیارت کرده است، "ولیّ" را به معنای دوست گرفتن، تعبیر رسایی نیست. او در جایگاهی است که به زائری که با مشقت به کربلا رفته، گفته می‌شود اگر عبدالعظیم را در ری زیارت می‌کردی، گویی امام حسین را زیارت کرده‌ای. خداوند چنین خاصیت عظیمی در این مزار قرار داده است. حال، کسی که به حکم امام،‌ زندگی او به زندگی سالار شهیدان گره خورده و این نوع برکت و بهره‌مندی زوار در مضجع شریف ایشان قرار داده شده، اگر نسبت به او بگوییم معنای « أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً» به معنای "دوست مایی" است، به نظر می‌رسد کم‌گویی و جفاست. در این منطق أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً، یعنی  تو دوست و یار ما و بهره‌مند از ولایت ما هستی؛ ادامه متن روایت را باید در همان بهره‌مندی از اباعبدالله و بهره‌رسانی به واسطه وجود مقدس اباعبدالله به مؤمنین در نظر گرفت. پس بحث اصلی،‌ دوستی عترت نیست بلکه دوستی و محبت شروع کار است. اگر نسبت عبدالعظیم حسنی با امام معصوم، یک ارتباط اولیه و نسبت دوستی باشد، چرا امام تأکید کنند و بفرمایند حقاً که تو ولیّ ما هستی؟ اگر این معنا را سطحی در نظر بگیریم، نسبتش با حدیث "من زارَ عَبدالعَظیمِ الحَسَنی" چگونه خواهد بود؟ بنابراین ماجرا فراتر از مسئله دوستی است. این عبارت را باید در حوزه بهره‌مندی و بهره‌رسانی به واسطه ولایت معصومین در نظر گرفت. پس تعبیر أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً، بالاترین تعبیر درباره عبدالعظیم حسنی نیست.

کسی که به حکم امام،‌ زندگی او به زندگی سالار شهیدان گره خورده و این نوع برکت و بهره‌مندی زوار در مضجع شریف ایشان قرار داده شده، اگر نسبت به او بگوییم معنای « أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً» به معنای "دوست مایی" است، به نظر می‌رسد کم‌گویی و جفاست. این عبارت را باید در حوزه بهره‌مندی و بهره‌رسانی به واسطه ولایت معصومین در نظر گرفت.

 

 

* چه استدلالی در متن روایت مبنی بر این مسئله وجود دارد؟

با نگاه به سیر روایت امام هادی علیه‌السلام، هم جایگاه جناب عبدالعظیم حسنی را تا زمان امام هادی می‌توان سنجید و هم تصحیحی که امام دهم در حوزه اعتقادیِ جناب عبدالعظیم حسنی مطرح می‌کنند. بعد باید ببینیم با عنایت امام (ع)،‌ ایشان به چه جایگاهی منتقل می‌شود.

در این ورود، جناب عبدالعظیم به امام هادی علیه‌السلام،‌ سه موضوع و یا سه کلان‌فضا مطرح می‌شود که عناصر و گفت‌وگوهای بعدی باید بر این اساس باشد. شما می‌خوانید که عبدالعظیم حسنی می‌فرماید من می‌خواهم دینم را بر شما عرضه کنم. کسی که به شهادت امام، ولیّ از جانب اهل بیت علیهم السلام است، این سه موضوع را واجد است؛ چرا که امام همان ابتدا یک کارنامه اولیه به عبدالعظیم حسنی داده. عرضه دین بر امام معصوم، نشان کسی است که ولیّ از جانب معصوم است و یا به تعبیری، در مدار ولایت و متأثر از ولایت معصوم است. کسی که به امام متصل است، به شدت علاقه‌ دارد که دینش را به امام عرضه کند. بعد عبدالعظیم حسنی می‌فرماید «فَإِنْ کَانَ مَرْضِیّاً أَثْبُتُ عَلَیْهِ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَل‏»؛ اگر این چیزی که عرضه می‌کنم، مورد رضایت شما بود، بر آن ثابت می‌مانم تا آن هنگام که خداى عز و جل را ملاقات کنم‏. دو نکته از این فراز روشن است:
اول اینکه جناب عبدالعظیم حسنی به دنبال رضایت امام معصوم است. قصدش از عرضه دین این نیست که یک چیزی بگوید و عبور کند و برود. قصدش این نیست که وقتی امام نکته‌ای به او فرمود، نصفه و نیمه بشنود بلکه به دنبال فضای جلب رضایت امام در تمام ساحت‌ها است.
دوم اینکه او یک افقی هم دارد که همان لقاءالله است. کسی که تعبیر أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً تعریفی بر جایگاه اوست،‌ در بدو ورود به امام، موضوع عرضه به دین برایش مهم است، موضوع حرکت به مقصد لقاءالله در قیامت برایش مهم است و اینکه در میانه عرضه دین در دنیا و حرکت در مسیر لقاءالله در قیامت، می‌داند که فقط با رضایت امام می‌شود این مسیر را طی کرد. اگر او عرضه‌ی دین می‌کند، قصد دارد از وسیله‌ای به نام امام بهره بگیرد؛ همچنان که خداوند فرمود اهل بیت را وسیله‌ای برای حرکت به‌سوی من بگیرید؛ «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ»؛‌ چرا که با رضایت امام، گویی انسان سوار یک موشک و یا وسیله بالابرنده می‌شود. اگر انسان مؤمن دینش را عرضه کند و رضایت قلبی امام را نگیرد، حرکت او به سمت آینده و به سمت سرزمین آخرت و لقاءالله، گویی لنگ لنگان و پیاده است. وسیله‌ای ندارد، موشکی ندارد؛ پس چه زمانی می‌خواهد برسد؟ این سه فضا، فضای اولی است که در فهم أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً، موقعیت و جایگاه جناب عبدالعظیم حسنی را روشن می‌کند.

کسی که تعبیر أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً تعریفی بر جایگاه اوست،‌ در بدو ورود به امام، موضوع عرضه به دین برایش مهم است، موضوع حرکت به مقصد لقاءالله در قیامت برایش مهم است و اینکه در میانه عرضه دین در دنیا و حرکت در مسیر لقاءالله در قیامت، می‌داند که فقط با رضایت امام می‌شود این مسیر را طی کرد.

 

 

* اگر این مسئله را یک نسخه از امام معصوم در نظر بگیریم، جامعه امروز ما خالی از این معارف است.

این معارف دقیقاً همان چیزی است که در جامعه امروز نسبت به آن کمبود داریم. گاهی از لقاءالله سخن می‌گوییم، اما از عرضه دین بر امام حرف نمی‌زنیم. گاهی عرضه دین بر امام را می‌گوییم، اما در عمل نمی‌آوریم. گاهی حرف از رضایت معصوم می‌زنیم، اما به دانش خود بسنده می‌کنیم. پس بیاییم یک مکانسیمی در زندگی بچینیم که موضوع عرضه بر امام، بشود فرهنگ ما، موضوع لقاءالله بشود مقصد ما و در میانه حرکت امروز ما تا مقصد، دنبال کسب رضایت معصوم باشیم. این باید همان سیستمی شود که ما در پیکره تربیتی و فرهنگی خودمان باید دنبال کنیم. حالا یا به شکل فردی، یا به شکل وزارت آموزش و پرورش و یا به شکل آموزش عالی و یا به شکل شورای عالی انقلاب فرهنگی. اگر این مسیر را نداشته باشیم، از تشیع حقیقی بهره‌مند نیستیم.

یعنی اگر طراحی شورای عالی انقلاب فرهنگی به این صورت نباشد که اجزای مختلف نظام، به سمت عرضه به امام برود، به سمت کسب رضایت امام برود، به سمت هدف لقاءالله حرکت کند، شورای عالی انقلاب فرهنگی فهمی از دین ندارد؛ چرا که امام هادی شاخص جامعه شیعی را مطرح می‌کند. بنابراین در حرکت دینی، این سه فضا و سه کلان‌فضایی که در متن روایت صحیح عبدالعظیم حسنی ــ‌ که برای ما ایرانیان الگوست ــ وجود دارد، باید شاخص باشد.

بخش بعدی، مربوط به متن عرضه جناب عبدالعظیم است. ایشان می‌فرماید دینم را می‌خواهم به شما عرضه کنم. وقتی می‌گوییم دین، یک تصوری نسبت به آن داریم. جوان ما یک فهمی دارد، پیرمرد ما فهمی دیگر دارد. هر کدام از جناح‌های ما تصوری از آن دارند. یکی می‌گوید دین افیون توده‌هاست. یکی می‌گوید دین همان رساله عملیه است. دیگری می‌گوید دین مانع پرواز من است. هرکاری دل می‌پسندد، می‌گوید انجام نده،‌ هر کاری سخت است، می‌گوید انجام بده. خب جناب عبدالعظیم حسنی وقتی به امام می‌فرماید دینم را می‌خواهم به شما عرضه کنم، حرفش درباره دین چیست. حوزه‌های دینی او چگونه است. وقتی در متن روایت تمرکز می‌کنید، می‌بینید، هفت حوزه، کلان‌‌حوزه‌های دین در بیان ایشان است. حوزه اول، توحید است. ایشان وقتی دینش را می‌خواهد عرضه کند، نگاهش به خدا را مطرح می‌کند. ایشان انواع و اقسام نگاه‌های متداول در جامعه خودش در علم کلام و ادبیات کلامی را مطرح می‌کند، بعد کنار می‌زند و بحثی قرآنی را پیش می‌کشد و می‌فرماید مجسم (جسم‌دهنده) است، مصور است، خالق است،‌ رب کل شیء است.

بخش دومی که ایشان در حوزه دینداری مطرح می‌کند، موضوع نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله است «وَ إِنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه‏.» چه نکته‌ای از رسالت ایشان را مدنظر دارد؟ عبودیت؟ رسالت؟ ختم نبوت؟ به  سرعت یک دوره اعتقادات در موضوع نبوت را مطرح می‌کند.

در بخش سوم، ایشان وارد حوزه امامت می‌شود. وقتی وارد بحث امامت می‌شود، شروعش اینگونه است «إِنَّ الْإِمَامَ وَ الْخَلِیفَةَ وَ وَلِیَّ الْأَمْرِ مِنْ بَعْدِه‏.» در موضوع امامان که ورود می‌کند، بحث امامت، خلافت و ولیّ امر یعنی تمام شئون اصلی یک امام و وصیّ رسول را مطرح می‌کند. کسانی که در حوزه معرفتی دینی کار کردند، می‌دانند این سه تعبیر جناب عبدالعظیم حسنی، از کلیدی‌ترین تعابیر نسبت به اوصیای رسول اکرم است و ایشان به زیبایی و به دقت، در یک بحث موجز، نوع نگاهش را نسبت به اوصیای نبی مطرح می‌کند.

عبدالعظیم حسنی ولایت معصومین را به شکل کاربردی به کار می‌گیرد

در حوزه چهارم، یک کمبودی دارد و امام آن را کامل می‌کند. آنجا که امامان را تا امام هادی مطرح می‌کند. در این لحظه امام می‌فرماید بعد از من پسرم حسن است و بعد سوال می‌کنند «فَکَیْفَ لِلنَّاسِ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِه‏.» یعنی حال مردم چگونه است بعد از کسی که پس از پسرم حسن می‌آید؟ گویی یک نقصانی در فضای اعتقادی عبدالعظیم حسنی وجود دارد که امام آن را کامل می‌کند و یا اگر با این بحث آشناست، به قدری ولایت ائمه معصومین برای او پررنگ است که به این میزان و قوت ماجرای امام عسکری و به ویژه مهدویت را نمی‌بیند و حضرت دقیقاً بر این نقطه دست می‌گذارند. وقتی امام این سؤال را می‌پرسد، خطاب به حضرت می‌گوید شما بفرمایید. حضرت فرمود «لِأَنَّهُ لَا یُرَى شَخْصُهُ وَ لَا یَحِلُّ ذِکْرُهُ بِاسْمِهِ حَتَّى یَخْرُجَ فَیَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما»؛ زیرا که شخص او دیده نمی‌شود و یادش به نامش حلال نباشد (اسمش مخفی است) تا وقتى که بیرون آید و زمین را از عدل و داد پر کند چنان که از جور و ستم پر شده باشد. حضرت پاسخ مختصری می‌دهد، اما بحث مهدویت را در اعتقاد او تکمیل می‌کند. بلافاصله عبدالعظیم حسنی می‌گوید «أَقْرَرْت‏»؛ یعنی اقرار کردم. اقرار در اینجا یعنی خلأ را فهمیدم و فرمود چشم، در وجودم نوشتم و حفظ کردم. بعد نوع نگاهش به ائمه معصومین را ادامه می‌ دهد. «إِنَّ وَلِیَّهُمْ وَلِیُّ اللَّهِ وَ عَدُوَّهُمْ عَدُوُّ اللَّهِ وَ طَاعَتَهُمْ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْصِیَتَهُمْ مَعْصِیَةُ اللَّه‏»؛‌ یعنی می‌گویم که دوست ایشان دوست خدا است و دشمن ایشان دشمن خدا و فرمانبردارى ایشان فرمانبردارى خدا و نافرمانى ایشان نافرمانى خدا است‏. ایشان در این فراز، بحث امامت و ولایت را در زندگی روزمره کاربردی می‌کند. می‌فرماید ولایت،‌ عداوت، طاعت و معصیت امامان معصوم،‌ شاخص رفتار من و شاخص رفتار دیگران است. اگر کسی ولایت معصومین را پذیرفت، ولیّ خداست. دشمن آنها بود، دشمن خداست. طاعت آنها، طاعت خدا و معصیت عترت، معصیت خداست. یعنی عملاً ولایت معصومین را به شکل کاربردی در حوزه زیست خودش و رفتار خودش و زندگی اجتماعی پیاده می‌کند.

پس حوزه پنجم، حوزه رفتاری است. جناب عبدالعظیم از فضای ولایی، یک نتیجه رفتاری می‌گیرد. این پنج مورد، حوزه‌های مختلف دینداری است؛ یعنی فرد مؤمنی که می‌خواهد دیندار باشد و در جایگاه  أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً است، باید دینداری او در قواره‌ای باشد که نوع نگاهش به توحید، نبوت، اوصیاء و نوع نگاهش به مهدویت و نوع نگاهش به حوزه‌های رفتاری باید تنظیم باشد.

حوزه ششم، آینده است. می‌فرماید معراج حق است،‌ سؤال در قبر حق است،‌ بهشت و نار و صراط و میزان حق است. اگر معراج را معراج پیامبر بگیریم، اتفاقی در گذشته است. اگر موضوع عروج را عروج از دنیا در نظر بگیریم، همگی موضوعاتی مربوط به آینده هستند. ایشان تمرکز بر آینده می‌کند. یعنی یک سیری از حوزه‌های مطالعاتی و ایمانی آینده و ایستگاه‌ها و توقف‌گاه‌های آینده را مطرح می‌کند و حقانیت اینها را بر زبان می‌آورد.

در حوزه هفتم، وقتی ایشان عناصبر قبلی از جمله توحید،‌ نبوت، وصایت، مهدویت و ... را مطرح کرده، نسبت‌های مختلف را با هم جمع و یک جایگاه‌شناسی می‌کند و می‌فرماید نسبت اینها را اینگونه می‌بینم: إِنَّ الْفَرَائِضَ الْوَاجِبَةَ بَعْدَ الْوَلَایَةِ الصَّلَاةُ وَ الزَّکَاةُ وَ الصَّوْمُ وَ الْحَجُّ وَ الْجِهَادُ وَ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْمُنْکَر. تمام این حرف‌هایی که زدم، پس از ولایت جایگاه دارد. تمام شرایع پس از ولایت شماست. کانون خیمه دین من، ولایت است. عملاً با زبان عرضه‌اش می‌فرماید 6 حوزه دینی قائلم، اما اینها هم‌عرض یکدیگر نیست بلکه در نگاه من، همچون خیمه هستند که ستون این خیمه، ولایت است و ستونش این خیمه در دست شماست. تمام چیزهای دیگر حاشیه است و مابقی ذیل اینهاست. زمانی که این اتفاق می افتاد، امام دهم یک تعریف جدید به عبدالعظیم می‌دهد؛ تعریفی که عمدتاً در منابر، گویش‌ها و تحلیل‌ها ندیدیم. ما أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً را آن هم سطحی گرفتیم،‌ اما حضرت این عرضه دین را در قواره زیست کامل مطرح می‌کند و بر این کارنامه مهر می‌زند و می‌فرماید در این حوزه مستقر باش و تکان نخور. «یَا أَبَا الْقَاسِمِ هَذَا وَ اللَّهِ دِینُ اللَّهِ الَّذِی ارْتَضَاهُ لِعِبَادِهِ فَاثْبُت‏ عَلَیْهِ ثَبَّتَکَ اللَّهُبِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ؛ یعنی اى ابو القاسم بخدا سوگند که این دین دین خدا است که آن را از براى بندگانش پسندیده پس بر آن ثابت باش خدا ترا ثابت بدارد بقول ثابت در زندگى دنیا و در آخرت. جناب عبدالعظیم، سوگند به خدا این همان دینی است که خداوند متعال رضایت دارد بندگان به دنبال آن باشند. فاثبت علیه. در این حوزه مستقر باش و تکان نخور. این موقعیت به نظر می‌رسد، فراتر از أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً است.

عملاً با زبان عرضه‌اش می‌فرماید 6 حوزه دینی قائلم، اما اینها هم‌عرض یکدیگر نیست بلکه در نگاه من، همچون خیمه هستند که ستون این خیمه، ولایت است و ستونش این خیمه در دست شماست.

 

 

در جمع‌بندی عرض کنم:
تعبیر أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً حاکی از نوع نگاه عبدالعظیم دارد. ایشان در سه فضای کلی صحبت می‌کند: می‌خواهم عرضه دین کنم، رضایت شما را کسب کنم و به سمت لقاءالله بروم. جناب عبدالعظیم حسنی در بخش عرضه دین، در هفت حوزه که شش حوزه اصلی و یک حوزه جایگاه شناسی است، دینش را عرضه می‌کند. وقتی این اتفاق می‌افتد، نوع نگاه معصوم را نسبت به عرضه دین و نوع نگاه معصوم را به دین می فهمیم و تأکید دارند دین باید اینگونه باشد. امام پای این دین امضا کرده است. جناب عبدالعظیم حسنی از نقطه  أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً که کارنامه اولیه ایشان و قبل از عرضه دین است، وارد موقعیت بعد می‌شود و می‌فرماید خداوند تو را در این مسیر ثابت کند. این موقعیت به نظر می‌رسد، فراتر از أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً است بروز آن، أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً این عرضه دینداری است،‌ اما حداقل در حوزه مهدویت خلأ داشت. خلأ دیگر داشت: این بود که این اعتقادات، از حوزه اعتقاد باید وارد حوزه عمل می‌شد. در چنین شرایطی وقتی متوجه نقصان شد، بلافاصله تصحیح کرد، اصلاح کرد و فرمود اقرار کردم. وقتی این رفتار را نشان داد، امام برای ایشان کارنامه بالاتری قرار داد و فرمود تو واجد دین مرضی هستی. تو وارد آن حوزه‌ای از دینداری شدی که خداوند آن را برای بندگان خود پسندیده است. شما این درجه از دینداری را در آیه55 سوره نور که جزو آیات‌المهدی (عج) است، مشاهده می‌کنید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِیارْتَضى‏ لَهُمْ ...» دینی از جنس سرزمین مهدویت و سرزمین ظهور. جنس دینداری سرزمین ظهور، جنس دینداری مورد رضایت خداوند است. بعد وقتی این کارنامه را نزد امام معصوم می‌یابد، امام هادی دینداری او را با دینداری ظهور گره می‌زند و برای او از جانب خداوند تقاضا می‌کند در این مسیر تثبیت شود و حیات دنیا و آخرت را اینگونه ادامه دهد. پس هرچند أَنْتَ‏ وَلِیُّنَا حَقّاً جایگاه رفیعی است، اما در این عرضه، ارتفای عبدالعظیم حسنی است و یک درس عظیم برای جامعه شیعه که با مکانیسم عرضه بر امام، آن هم با دینداری جامع جهت کسب رضایت امام در حرکت به سمت مقصد لقاءالله. اگر جامعه اینگونه حرکت کند، مسیر مهدویت برای او تضمین می‌شود.

اگر می‌خواهیم دیندار باشیم، عرضه جناب عبدالعظیم برای ما خطوط کلی دینداری را روشن می‌کند. اگر می‌خواهیم مهدوی باشیم، مهدوی بودن فقط به حال و هوا نیست. عرضه عبدالعظیم حسنی خطوط اولیه مهدویت را روشن می‌کند. جالب اینجاست که اولین ایستگاه به مهدویت به حسب این روایت این است که انسان حاضر باشد خودش و دینش را به امام عرضه کند و کسب رضایت امام کند.

اگر سخن از حرکت به آینده می‌زنیم و اگر قصد داریم تحولات اساسی در انقلاب بیینم و اگر می‌خواهیم امت‌ساز و آینده‌ساز باشیم، گام‌های اولیه این است که مسیر خود و مسیر جامعه را برای عرضه به امام باز کنیم. وقتی رزمندگان ما به جنگ می‌رفتند، از قبل نزد امام رضا می‌رفتند و اجازه می‌گرفتند. اگر قصد ازدواج داشتند، محضر امام رضا می‌رفتند و با امام عهد و پیمان می‌بستند که مسیرشان در راستای ظهور باشد و طلب رشد می‌کردند. 

فرهنگ عرضه به امام، شروع حرکت صحیح به سمت آینده است که امیداوریم دستگاه‌های مختلف فرهنگی بر این مدار برنامه‌ریزی کنند، به ویژه در دوره اخیر که دولت جدید، پیام انقلاب اسلامی را پیام تحول معرفی کرده است. اگر قرار باشد وزارت فرهنگ و ارشاد ما در آستانه ولادت عبدالعظیم حسنی، سه حوزه اصلی این روایت را کار نکند و سر ریز آن را در دستگاه فرهنگی کشور قرار ندهد، دیگر چه برنامه دیگری خواهد داشت؟

اگر هزاران برنامه فرهنگی داشته باشیم، اما از فخر ایران که عبدالعظیم حسنی است و از دینداری او که مورد رضایت امام معصوم است، درس نگیریم و کلان عناصر ایشان را که مورد تأیید امام است بر سر در وزارت ارشاد قرار ندهیم و در رأس برنامه‌های فرهنگی قرار ندهم، پس این دوره با دوره‌های قبلی چه تفاوتی دارد؟ شورای عالی انقلاب فرهنگی چه تفاوتی با دوره‌های دیگر دولت دارد؟

انتهای‌پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
طبیعت
میهن
triboon
گوشتیران