امام موسی صدر و امام خمینی؛ مخالف یا دلداده و همراه؟
اخیراً تلاش میشود دوگانه «صدر ـ خمینی» در حوزههای مختلف از جمله اقتصادی راه بیفتد، اما حداقل سه دلیل نشان میدهد بین آرای اقتصادی امام سیدموسی صدر و امام خمینی نمیتوان تباین و دوگانگی آشکار پیدا کرد.
امام سیدموسی صدر، بیدغدغه یکی از منابر رفیع نور بر تارک تاریخ تشیّع و از مصلحان بزرگ اجتماعی عصر حاضر بوده و هست. انقلاب فرهنگی او به خصوص در لبنان، پایههای تمدن علوی در یکی از سه کانون مهم شیعۀ اثنیعشری را آنچنان محکم کرد که اکنون به روشنی امتداد حرکت او را در مقاومت فعال و مثالزدنیِ لبنان در خط مقدم تقابل با دشمن صهیونیست مشاهده میکنیم. اما اخیراً، به ویژه طی یک دهۀ اخیر، جریانی که با انقلاب اسلامی زاویه گرفته، در تلاش است که خط فکری و کنشهای اجتماعی وی را مصادره به مطلوب کند، و متنافر یا مغایر با خط امام، یا لااقل دارای تفاوتهایی با آن نشان دهد. به این ترتیب که:
از حیث سیاسی با توجه به کنشهای ایشان در جامعۀ متلوّن لبنان ـ برای نمونه حضور او برای تبلیغ و تقریب ادیان، مثلاً در مراکزی مانند مدارس دخترانۀ مسیحی، یا عکس گرفتن با خانمهای بدون حجاب ـ تساهل و تسامح او در دینداری و استحکام یا جزمی بودن امام خمینی(ره) در این حوزه را پیش میکشند و وجه ممیزۀ این دو معرفی میکنند. درحالیکه این هر دو بزرگوار در اصول، جزمی عمل میکردهاند و در اجرا ـ متأثر از عرف ـ سهل میگرفتهاند، مطابق مشی ائمۀ طاهرین. دوگانهپردازان توجه نمیکنند که «سهله و سمحه» ناظر بر اجرا و عرف و مطابق ارزشها و هنجارهای فرهنگی هر جامعه تعریف شده، نه تعاریف اصل دین و مناسبات آن. برای مثال اسلام اصل حجاب را متقن و بدون تغییر میداند اما کیفیت و رنگ و برخی حدود و مسائل این چنین را به آداب و عرف هر اجتماع وا میگذارد.
از حیث اقتصادی هم، با توجه به بهرۀ نسبی امام صدر از اقتصاد کلاسیک ـ یعنی آشنایی او در حد کارشناسی با این حوزه ـ این دوگانهپردازان تلاش میکنند با توجه به آراء عدالتخواهانۀ امام صدر، نگاه او به جامعهپردازی در حوزۀ اقتصاد را مباین با (یا حتی در برابر) آراء امام خمینی نشان دهند. درحالیکه عرض خواهد شد که اصلاً چنین نبوده و نیست.
اینجا در حوزۀ محتوا به محاجّه با این نحله وارد نمیشویم، که خود بحثی موسّع میطلبد؛ و به طور خلاصه تنها سه مورد از دلالتهای غیرمحتوایی و سلبی را بر رد این ادعاها طرح میکنیم.
الف. نه امام خمینی و نه امام صدر ـ و نه حتی شهید صدر ـ در حوزۀ اندیشهای، هرگز داعیهدار این تلقی نادرست نبودهاند که هم مبانی و هم اکناف موضوع اقتصاد از دیدگاه اسلام را به کتابت درآوردهاند و صاحب «مکتب فکری» متفاوتی در این حوزه هستند. این بزرگواران در مواجهه با نیازهای اقتصادی جوامع متبوعشان، و به صورت محدود و مقطعی به حوزۀ فکری اقتصاد ورود کردهاند. آراء اقتصادی امام خمینی صبغۀ «اقتصادی» ندارد و وجه فقهی آن کاملاً غالب است؛ ضمن اینکه مدوّن نیست؛ به این معنا که ایشان اصلاً به این سمت حرکت نکردهاند که به عنوان یک دانشمند علوم اقتصادی مطرح باشند، تا چه رسد به ایجاد یک مکتب فکری. و آراء اقتصادی امام صدر نیز ـ که به خصوص در رقیمۀ شریفۀ «رهیافتهای اقتصادی اسلام» به زیور طبع آراسته شده، واخواستی است از یک عالِم اسلامی در برابر سوسیالیزم و کاپیتالیزم، که پرچمداران آن روزگار اقتصاد جهان بودهاند.
حال چگونه است که مکتب دو نفر که در حوزهای صاحب رأی مستقل و مدوّن و دارای نظام و مکتب فکری مستقل نیستند، با هم مباین یا متنافر تعریف میشوند!
ب. در حوزۀ عمل نیز هر دوی این بزرگواران در ابتدای مسیر جامعهپردازی قرار داشتهاند. به بیان رهبر فرزانۀ انقلاب اسلامی، ما از پنج مرحلۀ تمدنسازی، اکنون پس از 60 سال از آغاز نهضت، مراحل «تشکیل» و «تثبیت» را پشت سر گذاشته، و به تازگی به دورۀ «دولتسازی اسلامی» ورود کردهایم؛ یعنی دورهای که باید نهادها و دستگاهها صبغۀ اسلامی بگیرند؛ و تازه در این مرحله است که نیازمند تعریف نظام عملیاتی و نهادی و اجرایی اقتصاد در اسلام هستیم. گو اینکه میبینیم تکرار بیانات و تأکیدات اقتصادی رهبر حاضر انقلاب اسلامی با امام راحل قابل قیاس نیست. با این احوال چگونه است که دو امام که در ایران و لبنان طلایهدار نهضت هستند، در مراحل مقدماتی و آغازین اجرا، مراحل پایانی مرحلۀ سوم که ناظر به نظام اقتصادی است را تدوین کردهاند، تا رسد به اینکه این دو مباین باشد!
ج. حرکت مصلحانۀ امام صدر، امتدادی از موج بیداری انقلاب اسلامی در ایران و عراق و لبنان است. این گزاره نیازمند واشکافی و توضیح بیشتر است:
ـ به حرکت امام در ایران مشرفیم.
ـ در عراق؛ دوست نزدیک و صمیمی و عموزادۀ سیدموسی که بعدتر با او همدرس شد و خواهر گرامیاش را به همسری گرفت، شهید بزرگوار آیتالله سیدمحمدباقر صدر، مؤلف چیرهدست «اقتصادنا» است. وی مرجع تقلید مسلّم بود و تنها به احترام استاد گرانقدرش ـ آیتالله العظمی خویی (قده) ـ (گرچه از حیث سیاسی منتقد ایشان بود) از اعلان عمومی و توسعۀ امر مرجعیتش خودداری مینمود. در بُعد سیاسی، حرکتی شبیه به اتفاقات لبنان و ایران و با همان خط فکری، توسط این شهید عزیز در عراق آغاز شد، اما با توجه به فضای متفاوت و اختناق و سرکوب شدید صدام عفلقی به نتیجه منتهی نشد.
سیدمحمدباقر در ایام تبعید امام خمینی از نزدیکان ایشان به شمار میرفت و در مسائل سیاسی نهضت عراق ایشان را طرف مشورت قرار میداد و حتی امور مهمی از قیام را منوط به اجازۀ ایشان کرده بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز، عیان و بین عام و خاص مردم عراق مشهور بود که «سیدمحمدباقر صدر نمایندۀ آیتالله خمینی در عراق است». وی به تحکیم پایههای جمهوری اسلامی نیز کمکهای فراوانی کرد. شاید مهمترین کنش او در این حوزه، طرح پیشنهادی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بود که توسط شاگرد مبرّزش مرحوم آیتالله سیدمحمود هاشمی شاهرودی که رابط وی با ایران بود، تقدیم امام شد. شباهتهای مبنایی بین رسالۀ شهید صدر برای قانون اساسی ایران با پیشنویس ارائهشده توسط شهید بهشتی در مجلس خبرگان قانون اساسی، و همچنین قانون اساسی مصوّب، نشانگر عمق تأثیر مهم و حیاتی این رساله است.
نمایندگی امام برای سیدمحمدباقر صدر بسیار پرهزینه بود. حصر درازمدت و بسیار شدید و مضیّق (در حدی که آب و غذا را بر او و خانوادهاش بستند، زیر خانهاش آب انداختند تا فرو بریزد و هرگونه مراودۀ همسایگان با او بلادرنگ با اعدام پاسخ مییافت) و بعدها دستگیری و شکنجه(ی بیسابقۀ یک مرجع مسلّم) و سپس شهادت مظلومانۀ او به همراه خواهر گرامیاش بنتالهدی، و نیز خاکسپاری وی در خفا و حتی بعدها دو بار تغییر مدفن شریف او از ترس استخبارات صدام، پاسخ مبارزۀ این سید بزرگوار در عراق بود. اینکه علیرغم اینکه او مجتهد مسلّم و از اعیان حوزۀ نجف بوده، اما در شهادتش، حداقلِ واکنش، از اعتراضات مردمی یا واکنش مراجع یا حتی یک پیام تسلیت بروز نیافت و دیده نشد، شرایط آن روزهای عراق را نشان میدهد. گرچه در شهادت او، علیرغم خاموشی کامل حوزۀ نجف، امام در ایران عزای عمومی اعلام کرد و پیام شدیداللحنی دربارۀ صدام صادر نمود. بنابراین قطعاً و یقیناً خط سیاسی محمدباقر با امام خمینی بسیار قرین بوده و منصفانه میتوان گفت زیر چتر سیاسی ایشان قرار داشته است. پس این، از همخطی کانون عراق با انقلاب اسلامی ایران!
ـ اما در لبنان؛ امام سیدموسی گرچه در ایران زاده شد، رشد و نمو یافت و حتی به عنوان اولین روحانی در دانشگاه تهران در رشتۀ حقوق اقتصادی تحصیل کرد و لیسانس گرفت، و همینجا ازدواج کرد (همسر او، بانو پروین خلیلی همین مهر 1400 پس از عمری صبوری بر فراغ یار، دعوت حق را لبیک گفت) اما سیدموسی اصالتاً لبنانی است. در شجرۀ خاندان او دو سه نسل که بالاتر برویم به مرحوم سید صالح شرفالدین میرسیم که در روستای «شحور» از توابع شهر صور لبنان زندگی میکرده و از علمای آن دیار بوده است. در اثر فشار عثمانی برخی از افراد این خاندان مهاجرت کرده و در ایران و عراق اقامت گزیدند.
سید موسی در سال 1338 کمی پیش از آغاز دهۀ 1340 شمسی (در آستانۀ رحلت آیتالله العظمی بروجردی و آغاز نهضت امام) به لبنان مهاجرت کرد، و نهضت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خود در آن دیار را پی گرفت. ضمن اینکه نهضت لبنان از حیث زمانی متقدم بر نهضت عراق است، دقیقاً همان خط فکری انقلاب ایران در نهضت او هم دیده میشود، هم تکویناً چنین است و هم سیدموسی در تأیید نهضت امام، تصریح جدی دارد. و باز همین تأییدیهها و پیرویها از خط امام موجب حذف این عموزاده از سپهر سیاسی منطقه شد. او یک هفته پیش از ربوده شدن، مقالهای درباره انقلاب اسلامی ایران به رشتۀ تحریر درآورد که در تاریخ 23 آگوست 1978 (اول شهریور 1357 ـ لطفاً دقت بفرمایید این زمان بسیار مهم است)، تحت عنوان «ندای پیامبران» در روزنامۀ لوموند به چاپ رسید. وی با تمجیدهایی که نشان از ژرفای دید سیاسی او و همچنین دلدادگی او به نهضت امام خمینی است، در فرازهایی از این مقاله عنوان میکند:
نهضت مردم ایران بهرغم گستردگیای که دارد و بهرغم اتهاماتی که رژیم بر آن وارد میکند، از گرایشها و ریشهها و اهداف و اخلاقیات اصیل و والایی برخوردار است... هیچیک از نیروهای چپ و راست محلی، به این اعتبار که نمایندۀ یکی از دو قطب جهان هستند، کمترین تأثیری بر این نهضت ندارند... انقلابیان ایران به هیچ طبقۀ خاصِ اجتماعی منحصر نیستند، بلکه از همۀ ایران برخاستهاند: دانشجویان، کارگران، تحصیلکردگان، روحانیان و... همه و همه در این انقلاب حضور دارند. ملت ایران با همۀ نسلهای مختلف خود در این انقلاب شرکت جسته است. بازار و مدارس و مساجد و شهرها و حتی کوچکترین روستاها در این انقلاب مشارکت دارند... موجی که امروز ایران را درمینوردد، بیش از هر چیز ندای پیامبران را در اذهان انسانها تداعی میکند؛ ندای راستین حرکت پیامبران را، قبل از اینکه دستخوش انحرافهای صاحبان مذاهب و فِرَق و منفعتطلبان قرار گیرد. اهداف نهضت، در مصاحبۀ مورخ ششم می 1987 رهبر آن، امام خمینی بزرگ، با روزنامۀ لوموند، به روشنی تصریح شده است. او با تأکید بر اصالت این جنبش به ابعاد ملی و فرهنگی و رهاییبخش آن اشاره میکند... قتلعامهای وصفناپذیری که هماکنون ایران را خونین کرده است و رژیم تلاش دارد بر آنها سرپوش بگذارد، هشداری به انسان معاصر، به وجدان و به احساس مسئولیت اوست. شایسته است که انسانها تصویر واقعی این کشتارها و سرکوبگریها را به جهانیان عرضه بدارند و ضمن چنین خدمتی، بیزاری خود را از این اعمال نمایان سازند.
فراموش نکنیم که این مقاله تنها دو هفته پیش از کشتار 17 شهریور نوشته شده؛ ضمن اینکه دوباره تأکید میشود، امام موسی صدر، یک هفته پس از چاپ این مقاله، طی سفری رسمی به لیبی، ربوده شد؛ ای بسا که همین مقاله جرقهای بوده که آتش این اقدام را روشن کرده است. پس هم با تکیه بر شواهد و اَمارات و هم به تصریح خودش، سیدموسی کاملاً خودش را همراه با نهضت امام میداند.
حداقل این سه دلیل نشان میدهد بین آرای امام موسی صدر و امام خمینی، و خصوصاً در حوزۀ اقتصادی نمیتوان تباین و دوگانگی مفهومی و کلی پیدا کرد.
انتهای پیام/؛