گزارش تاریخی| آیا آمریکا در آغاز جنگ علیه ایران نقش داشت؟/ صدام غربی بود یا شرقی؟
نقش آمریکا در آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران همچنان مورد مناقشه بسیاری از پژوهشگران است، برخی معتقدند چون عراق در بلوک شرق بود، آمریکا نقشی نداشت و برخی دیگر میگویند عراق با چراغ سبز آمریکا به ایران حمله کرد.
گروه تاریخ انقلاب خبرگزاری تسنیم ـ سیویکم شهریورماه سال 59 رژیم بعث عراق آغازگر جنگ تحمیلی علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران شد. برخی معتقدند چون دولت ایالات متحده آمریکا، عراق را متحد اتحاد جماهیر شوروی و نتیجتاً یک دشمن بالقوه قلمداد میکرد، نقشی در آغاز جنگ تحمیلی در ایران نداشت؛ اما شواهد نشان میدهد که اگرچه صدام با تحریک و تصمیم آمریکا به ایران حمله نکرد و این تصمیم توسط خود وی اتخاذ شد، اما با «چراغ سبز» آمریکاییها برای حمله به ایران روبهرو شد.
البته آمریکا در ادامه به این دلیل که سرنوشت جنگ به منافع آن دولت گره خورده بود، نقش مهمی در پشتیبانی و تأمین تسلیحاتی و اطلاعاتی عراق ایفا کرد و در سالهای پایانی نیز بهطور مستقیم در جنگ مداخله کرد و در خلیج فارس وارد نبرد با نیروهای نظامی ایران شد. آمریکا ضمن ایجاد درگیری با نیروهای نظامی و حمله به سکوهای نفتی، یک هواپیمای مسافربری را که مسافران آن مردم غیرنظامی و زنان و کودکان بودند، هدف قرار داد و تمامی سرنشینان آن هواپیما به شهادت رسیدند.
در ادامه بهمناسبت اینکه در سالروز آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران قرار داریم، به بازخوانی نقش آمریکا در آغاز جنگ پرداختهایم و به این پرسش نیز پاسخ دادهایم؛ "صدام غربی یا شرقی بود؟".
** چراغ سبز آمریکاییها به صدام
زمانی که جنگ آغاز شد، کارتر رئیسجمهور آمریکا بود. او در پایان دوره ریاستجمهوریاش در سیاست خارجی خود در منطقه خلیج فارس با مشکلات اساسی روبهرو شد. رویدادهای سیاسی ـ انقلابی ـ جنگی سالهای 57 تا 59 بهسرعت روند جاری منطقه خاورمیانه را تغییر داد و خاورمیانه جدیدی در حال شکلگیری بود که خلاف میل آمریکا بود.
گروگانگیری اعضای سفارت آمریکا در تهران و سپس حمله نظامی ناکام آمریکا برای آزادسازی گروگانها، روابط آمریکا را با متحد سابق خود در منطقه خاورمیانه به هم زد، همچنین موج طوفانهای اسلامی بهپیروی از انقلاب اسلامی ایران، منطقه را فراگرفت و پادشاهیها و شیوخ محافظهکار عرب منطقه را که بیشترشان از حمایت آمریکا برخوردار بودند، مورد تهدید قرار داد.
از سوی دیگر محور جدیدی از مقاومت موسوم به جبهه پایداری در برابر روند صلح اعراب ـ اسرائیل با پیمان کمپ دیوید (محور سازش) شکل گرفت و کار جیمی کارتر برای حل مناقشه اعراب ـ اسرائیل با مشکلات تازهای روبهرو شد، مهمتر از آن در لبنان جریان جدید شیعی با اتکا به آموزههای اسلام انقلابیِ ایران در حال شکلگیری بود، در نتیجه وقوع انقلاب در ایران آمریکا را سردرگم کرده بود و انگیزههای کافی برای مهار ایران توسط دولت آمریکا وجود داشت.
اما از سوی دیگر آمریکا نگران توسعه قدرت کمونیسم در منطقه غرب آسیا بود، ازاینرو آمریکا بهطور جدی از صدام برای حمله به ایران حمایت نکرد و ترجیح داد برای مهار انقلاب اسلامی ایران به صدام که تصمیم خود را برای حمله گرفته بود چراغ سبز نشان بدهد و بهتدریج خود را به دولت عراق نزدیک سازد. «جویس بتل» که اسناد ارتباط آمریکا با عراق در جنگ با ایران را بررسی کرده، معتقد است که آمریکا در سالهای 1980 تا 1984 بهسوی صدام چرخید، ضمن اینکه عراق نیز مایل به برقراری ارتباط با دولت آمریکا بود. عراق روابط خود را با آمریکا در سال 1967 بر سر جنگ اعراب با اسرائیل قطع کرده بود.
آمریکا در میانه جنگ ایران و عراق به برقراری رابطه مجدد سیاسی با عراق پرداخت و نقشی فعال در تداوم و پایاندادن به جنگ ایفا کرد
بنابراین سیاست آمریکا در جنگ ایران و عراق متأثر از دو ملاحظه راهبردی بود. از نظر آمریکا موقعیت ژئوپولیتیکی عراق با قرار گرفتن در شمال خلیج فارس و در جنوب شوروی اهمیت استراتژیکی بسیاری داشت، به همین دلیل در حوزه منافع حیاتی آمریکا قرار داشت. سیاست آمریکا در قبال ایران این بود که ایران نه به آن اندازه تضعیف شود که در معرض بیثباتی قرار گیرد و در نتیجه شوروی از آن بهره گیرد و نه به آن اندازه تقویت شود که بهگفته نیکسون براساس قابلیتهای بالقوه تبدیل به قدرتی منطقهای نقش و تأثیر داشته باشد.
در این راستا پیش از آغاز جنگ تحمیلی، آمریکا در تشدید اغتشاشهای گوناگون داخلی، اعتراضات و اعتصابات، تشویق به تجزیهطلبی، انجام چند کودتا، لغو قراردادهای نظامی و... نقش ایفا کرد، در این رابطه برژینسکی مشاور امنیتی رئیسجمهور وقت آمریکا گفت: «باید عدم اعتماد به نفس ایران را غنیمت شمرد و ارتباطهای آمریکا را با همه گروهها و رهبران سیاسی این کشور بهخصوص کسانی که توانایی دست زدن به اقدام نظامی علیه رژیم خمینی را دارند، تقویت کرد». ادموند ماسکی وزیر امور خارجه آمریکا پس از قطع روابط سیاسی با ایران گفت: «سیاستی را که باید در مورد ایران اجرا کنیم شامل این موارد است؛ 1. اضمحلال و ازهمگسیختگی داخلی 2. اقتصاد رو به نابودی 3. تهاجم و حمله به مرزها».
با نزدیک شدن آغاز جنگ، روابط آمریکا و عراق نزدیکتر شد و رفتوآمدهای سیاسی بین سران دو کشور افزایش یافت. برژینسکی پس از چند دیدار محرمانه با سران حکومت عراق اعلام کرد؛ «هدف اصلی سرنگون ساختن رژیم کنونی ایران است». کیسینجر 23 روز پیش از آغاز جنگ گفت: «جنگ حداکثر ظرف 10 روز با پیروزی عراق به پایان خواهد رسید.»
اگرچه آمریکا در شروع جنگ نقشی غیرفعال داشت، اما هدف عمومی آمریکا در جنگ عراق علیه ایران، محدود کردن قابلیت تحرک راهبردی ایران بود و در تداوم و پایان دادن به جنگ نیز نقشی فعال داشت.
** صدام شرقی بود یا غربی؟
اگرچه عراق در بلوک شرق قرار داشت، اما نشانههای بسیاری وجود دارد که نشان میدهد صدام حسین از سالهای جوانی با سازمانهای جاسوسی غرب و غربیها ارتباط داشته است، بنابراین او را نه میتوان بهکلی شرقی و بهکلی غربی دانست.
کودتای عبدالکریم قاسم و سقوط ملک فیصل، موجب روی کار آمدن یک دولت کمونیستی در عراق و خارج شدن این کشور از پیمان غربی بغداد که ایران، ترکیه و پاکستان هم عضو آن بودند، شد، در نتیجه انگلیس و آمریکا دستشان از عراق کوتاه شد و بهدنبال بازگشت به آن کشور بودند.
چند سال بعد عبدالکریم قاسم ترور شد که یکی از عوامل ترور، صدام حسین بود. جان پرکینز نویسنده کتاب یک جنایتکار اقتصادی چهار دهه بعد عنوان کرد: «عبدالکریم شش سال رئیسجمهور عراق بود. او یک ایده داشت و میگفت "عراق باید در خدمت مردم عراق باشد."، اما این به مذاق آمریکاییها خوش نمیآمد. قاسم از شرکتهای انگلیسی و آمریکایی مالیات گرفت و نفت را ملی کرد، پس تصمیم گرفته شد که او برود و آمریکا یک تروریست به عراق فرستاد، ریاست تیم به یک جوان دبیرستانی سپرده شد و در خیابانهای بغداد به خودروی قاسم شلیک کرد، البته نتوانستند قاسم را بکشند و فرار بکنند. آن جوان، صدام حسین و عضو سازمان اطلاعات سیا بود.»، صدام سالها بعد خودش نیز به نقش داشتن در ترور عبدالکریم قاسم اعتراف کرد.
جدیترین مخالف عبدالکریم قاسم در عراق، حزب بعث بود. قاسم بسیاری از بعثیهای ارتش را برکنار و برخی از آنان را اعدام کرد. در خصوص ماهیت حزب بعث مشخص نیست که آنها به شرقیها نزدیک بودند یا به غربیها، همانطور که چارچوب فکری مؤسس آن یعنی میشل عفلق مشخص نیست.
میشل عفلق و صدام حسین (عفلق یک فرد مسیحی و پایهگذار حزب بعث بود که از یک سو از آزادی سخن میگفت و از سوی دیگر به نقش مردم در انتخاب حاکمان اعتقادی نداشت.)
قاسم در نهایت در سال 41 با یک کودتای آمریکایی برکنار شد و عبدالسلام عارف و بعثیها به قدرت رسیدند. هواداران قاسم همچون شیعیان و کمونیستها توسط بعثیها کشته شدند و نفت عراق مجدداً در اختیار آمریکا قرار گرفت.
صدام که پس از ترور قاسم به مصر رفته بود، به عراق بازگشت و از سوی عارف رئیس پلیس عراق شد. گفته میشود صدام در مدت دو سالی که در مصر بود، تحت آموزش افسران زبده سازمان سیا بود و همین آموزشها موجب شد یک سازمان اطلاعاتی با عنوان «حرس القومی» در عراق ایجاد کند.
عارف که حرس القومی را یک خطر برای خود احساس کرد آن را منحل کرد و صدام را به زندان انداخت. اما در سال 45 شمسی با ترور عبدالسلام در یک بالگرد، صدام از زندان خارج شد و به سازماندهی حزب بعث پرداخت. پس از عبدالسلام، برادرش عبدالرحمن به قدرت رسید.
پس از مدتی حسن البکر با یک کودتا به قدرت رسید و صدام دوباره به حکومت بازگشت و معاون هماهنگکننده عراق شد و چندی بعد خود به قدرت رسید.
انتهای پیام/+