قصه‌های محسن بُژنُردی

قصه‌های محسن بُژنُردی

طاهره راهی، کارشناس حوزه کتاب، در یادداشتی به‌مناسبت چاپ هجدم کتاب «آبنبات هل‌دار» به معرفی این اثر از مهرداد صدقی پرداخته است.

خبرگزاری تسنیم، طاهره راهی:

راستش را بخواهید من برخلاف خیلی‌ها آبنبات آن هم با مزه هل، دوست ندارم. هل برای من تنها یکی از چندین و چند ادویه‌ای است که در غذاها و دمنوش‌ها استفاده می‌شود. برای همین هنگامی که کتابی با عنوان «آبنبات هل‌دار» به چشمم خورد، برایم دلچسب نبود، به آسانی از کنارش رد شدم و نیم‌نگاهی هم به نام نویسنده نکردم. تا اینکه در همین اینستاگردی‌ها، پستی دیدم. نه که فکر کنید معرفی کتاب بود، نه! نوشته بود چه کتابی توانسته خنده را به لبان شما بیاورد و جالب این بود که اغلب نام همین کتاب را نوشته بودند.

دیدن و خواندن کامنت‌هایی که از طنازی و خوش‌خوانی کتاب گفته بودند، کم‌کم اثرش را ‌گذاشت و به خواندن کتاب ترغیبم ‌کرد. اما دلیل اصلی‌ای که مرا برای خرید آن مطمئن کرد، دیدن نام نویسنده درکامنت‌ها بود. «مهرداد صدقی» و خوب برای منی که دو کتاب دیگر از این نویسنده را خوانده بودم، دیدن نام نویسنده مانند همان گل دقیقه‌ی نودی بود که یک مهاجم وارد دروازه تیم حریف می‌کند و پس از آن داور سوت پایان بازی را ‌می‌زند.

از ابتدا، برایتان بگویم که ماجرای کتاب نه در تهران و شهرهای بزرگ دیگر، بلکه در بجنورد و در دهه شصت می‌گذرد. بجنورد که به نام محلی بُژنُرد نیز خوانده می‌شود، شهری است در شمال شرقی ایران و خب مردمان آن دیار هم مانند بسیاری دیگر از شهرها و استان‌ها، گویش محلی شیرینی دارند. گویشی که نویسنده با تکیه بر آن توانسته طنازی شخصیت‌های کتاب را بیشتر نشان دهد و خنده را بر لبان خواننده میهمان ‌کند.

راوی داستان، محسن نوجوانی 10 ساله است که صدقی با زبانی طنز، شیطنت‌های او را هنرمندانه به تصویرکشیده است. سادگی محسن در کنار خراب‌کاری‌هایش، چنان مخاطب را درگیر می‌کند که حتی اگر قصد داشته باشید در ابتدای خواندن کتاب چند صفحه‌ای بیشتر نخوانید، یکهو می‌بینید صفحه 100 هستید! این را هم بگویم این کتاب را شب‌هنگام نخوانید! چرا که با مطالعه آن هر لحظه امکان دارد از صدای خنده‌‌های شما همسایه‌ها بیدار شوند.

از قصه دور نشویم. مهرداد صدقی در کتاب «آبنبات هل‌دار» زندگی خانواده‌ای معمولی، اهل و ساکن بجنورد را روایت می کند؛ پسر بزرگ خانواده مانند بسیاری از جوانان آن دهه و در بحبوحه جنگ، به جبهه می‌رود. رفتنی که سال‌ها طول می‌کشد و پسرک داستان ما نه یک شبه، که با گذشت زمان مرد شدن را می‌‌آموزد.

کتاب در مورد زندگی یک خانواده پنج نفری است که همراه با مادربزرگشان، بی بی زندگی می کنند و روایت کننده داستان پسرک ته تغاری و بازیگوش خانواده، محسن است. راویِ کتاب، خودِ محسن است، پسرکی کنجکاو که مدام خرابکاری می کند. اما کم‌کم یاد می‌گیرد که باید عاقلانه فکر کند، جلوی زبان بازی‌اش را بگیرد و چنان درس بخواند که از رتبه‌ هیچم کلاس! در پنجم دبستان به رتبه دوم کلاس در دوره دوم راهنمایی ارتقا می‌یابد. 

شاید بتوان گفت ماجرای اصلی از لحظه‌ای آغاز می‌شود که داداشِ محسن بعد از ازدواج با مریم آنهم با اعمال شاقه! راهی جبهه می‌شود. محمد می‌رود اما قبل از رفتن خطاب به محسن می‌گوید «من می‌رم جبهه ! در نبودم تمام کارهایی که من برای پدر و مادر و خواهر و حتی بی‌بی انجام می‌دادم، به عهده توست. مبادا آب توی دل مامان و آقاجان تکان بخورد» و این همان جمله‌ای است که سرآغاز تغییرات محسن می‌شود. تغییراتی که موقعیت های طنز فراوانی را ایجاد می‌کند.

فضای نوستالژیک و خیال انگیز داستان، سرشار از عناصر آشنای همان دهه 60 است. همان سریال «اُشین» که شب‌ها خانواده‌ها را دور هم جمع می‌کرد. سینماهایی که مملو از خوردنی‌جات و بوی انواع ساندویچ‌ها بود؛ تلویزیون‌های سیاه و سفیدی که اغلب قفل می‌شدند و کارتون‌هایی که تنها از دو شبکه موجود آن دوران پخش می‌شد و بچه‌ها برای دیدنشان، چه‌ها که نمی کردند.

کتاب از زبان محسنی نوشته شده است که از زاویه دید خویش، اتفاقات و ماجراهایش را روایت می‌کند. از ماجراهای حج رفتن بی‌بی می‌گوید. حجی که به طور اتفاقی همان حج خونین سال 66 است و نگرانی‌های خانواده حجاج، آن هم زمانی که هنوز داشتن تلفن مرسوم نبود. محسن حتی از عشق نوجوانی و عاشق شدن در یک نگاه هم برایمان می‌گوید و از تجربیات دایی اکبری که بعد از سالها سرباز فراری بودن، برگشته است.

راوی کوچکترین جزئیات را هم بیان کرده است و از موز به عنوان میوه‌ای دست نایافتنی در شهرهای کوچک سخن می‌گوید. محسن حتی سری به شایعات آن دوران هم زده «وجود درصدی از طلا در سکه های پنج تومانی» شایعاتی که برای کودکان دیروز و بزرگترهای امروز آشنا و ملموس هستند.

این‌ها را گفتم تا شما هم اگر مانند من و بسیاری دیگر دلتان برای خاطرات دهه 60 تنگ شده، می‌توانید به آسانی با خرید و خواندن کتاب «آبنبات هل‌دار» سری به آن زمان زده و ساعتی را در خاطرات خوش کودکی با شیطنت‌ها و معصومیت محسن، شخصیت اصلی داستان بگذرانید. درکوچه‌پس‌کوچه‌های شهر بجنورد که در آن دوران هنوز کوچک بود، سوار بر دوچرخه رنگ و رو رفته محسن رکاب بزنید، در ساندیچی فرشید با بوی ساندویچ کالباس مست شوید و در آخر برای غلبه بر نفس، ساندیچ فلافل نوش جان کنید!

راستی تا یادم نرفته بگویم آبنبات هل‌دار یکی از سوغاتی‌های معروف بجنورد است. هر زمان گذرتان به بجنورد خورد خرید چند بسته آبنبات از اوجب واجبات است: «گاهی فکر می‌کنم وقتی سهراب می‌گوید: پشت دریاها شهری است.. برای من هم پشت شهرها دریایی است و باید به آنجا بروم. داداش محمد که ماشین، یا چیز دیگری ندارد؛ اما شاید روزی ماشین حاج آقا اشرفی یا ماشین آخرین مدل سردار مراد یا پژوی دایی اکبر را امانت بگیرم و پس از کمی مسافرکشی با چند بسته آبنبات هل‌دار به طرف جنوب بروم. گاهی هم فکر می‌کنم بالاخره یک روز برای رسیدن به دریا مثل پرنده ها به طرف جنوب پرواز کنم. این طوری، به قول آقا برات، ارزان‌تر هم در می‌آید!

چاپ هجدهم کتاب «آبنبات هل‌دار»، به قلم مهرداد صدقی، توسط انتشارات سوره مهر در 412 صفحه و به قیمت 75 هزار تومان منتشر شده و در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است. 

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران
مدیران