نگاهی به شوالیه سبز | سفری سخت برای آزمودن ایمان/ الگوگیری دوباره از شخصیتهای مذهبی و اسطورهای در هالیوود
شوالیه سبز فیلمی ماجراجویانه و عمیق است که در آن نیروی ایمان سنگ محک میخورد و بار دیگر سبک فیلمهایی که در آن مذهب و معنویت با عنصر خیال به صورت عمیق و خاص درهم آمیخته میشود، جان میگیرد.
خبرگزاری تسنیم - حمید صنیعیمنش: فضای داستانهای قرون وسطایی همواره سرشار از اژدها و افسانه و سحر و جادوست. چرا راه دور برویم، سریال بازی تاج و تخت خود برگرفته از داستانهای قدیمی و باستانی است که در عصر میانه یا همان قرون وسطی روایت شده است. یکی از معروفترین داستانهایی که بر اساس آن صدها داستان، رمان، شعر، نمایش، فیلم و سریال ساخته شده است، قصههای شاه آرتور است. البته معلوم نیست که آیا واقعاً چنین شخصیتی در تاریخ انگلیس وجود داشته است یا خیر اما در هر حال در کتاب شبه تاریخی «تاریخ پادشاهان انگلستان» نام وی بههمراه ملکهاش و دیگر شخصیتهای مهم پیرامون او خصوصاً شوالیههای میزگرد ذکر شده است. همان شوالیههایی که اوایل دهه 1370 کارتون شوالیههای عدالت بر اساس داستان یا افسانه آنان از تلویزیون پخش شد.
این فضای تاریخی در کنار افسانهها و قصههای قدیمی و فولکور انگلیسی و ایرلندی باعث شده است تا بهدلیل امتزاج آنان فضای تاریخی-افسانهای قرون وسطی خصوصاً در کشوری مانند انگلستان بسیار تقویت شود. در کنار شاه آرتور و ماجراهای او دهها قصه و افسانه فرعی ساخته شده است که یکی از معروفترین آنان حکایت «سِر گاوین و شوالیه سبز» است؛ قصهای که بر اساس آن فیلم سینمایی «شوالیه سبز» ساخته شده است.
شوالیه سبز با تغییرات اندکی با اصل داستان ساخته شده است. در داستان اصلی گاوین خود یکی از شوالیههای میزگرد و برادرزاده شاه آرتور است که در روز میلاد مسیح و عید کریسمس با ورود شوالیهای سبزرنگ و عجیب با هیبتی شبیه درخت و دعوت او به بازی وارد ماجرا میشود اما در فیلم او خواهرزاده شاه است که جزو شوالیههای میزگرد محسوب نمیشود.
در این نقاشی متعلق به سال 1475 میلادی، شوالیههای میزگرد را میبینیم که گاوین سومین نفر در سمت چپ آرتور نشسته است
سنت میان شوالیهها و دلاوران این بوده که از رشادتها و شجاعتهای خود در محافل تعریف و قصههای خود را بیان میکردند. هر شوالیه و نجیبزادهای چیزی برای رو کردن داشته است. در فیلم گاوین هنگام پرسش شاه درباره شرح دادن دلاوری و رشادت میفهمد که دستش خالی است و از این رو شرمنده است. مادرش (خواهر شاه) که از قضا جادوگر است، برای آنکه بستر غرور و افتخار برای فرزندش فراهم کند با ورد و سحر، شوالیهای سبزرنگ از جنس درخت فراهم میکند تا وارد مهمانی شود تا با ورود فرزندش به چالش بتواند برای خود افتخارآفرینی کند. او به شاه میگوید که یک نفر را به بازی فرامیخواند تا در مبارزهای با او جنگ کند. در عوض برنده شدن تبر بزرگ و زیبای من مال او میشود و شکوه آن به شاه میرسد. مهمان تازهوارد میگوید که در این نبرد هر ضربتی که به من وارد شود همان ضربه را در سال بعد و در همین روز به او وارد میکنم.
نسخه کتاب داستان «سر گاوین و شوالیه سبز» که آن را نویسنده ارباب حلقهها، "جی آر آر تالکین" بازنویسی کرده است
همه یکدیگر را نگاه میکنند که چه کس میتواند با این شوالیه مبارزه کند؟ تنها کسی که داوطلب میشود کسی نیست جز گاوین. او که افتخاری ندارد میخواهد برای خود آبرویی دست و پا کند. البته در داستان اصلی اینجا نیز تفاوتی وجود دارد و آن اینکه گاوین چون خود شوالیه و دارای افتخار است بیشتر از روی منیت و تکبر این داوطلبی را قبول میکند اما اینجا گاوین از روی احتیاج و حقارت. در واقع کارگردان همانطور که در ادامه گفته میشود عامدانه این تغییر را داده است برای آنکه بتواند زمینه امتحان و آزمون و راه و رسم بزرگی، شرافت و ایمان را نشان دهد.
شاه آرتور اما عاقل است و میداند که بازی سرنوشت چه دست برتری برای شکست انسان دارد. برای همین در گوش گاوین میگوید که مراقب باش و بدان که این تنها یک بازی است. اما گاوین محسور نفسش شده است و منتظر فرصتی است تا بتواند خود را بزرگ جلوه دهد و دقیقاً این فرصت خطرناک برای او فراهم میشود: شوالیه سبز بدون کوچکترین حرکتی تبر را روی زمین میگذارد، خم میشود و گردن را کج میکند.
گاوین متعجبانه به او میگوید حرکتی کن و چالش خودت را به خطر نینداز و بجنگ اما با عدم حرکتی از سوی شوالیه سبز او هم فرصت را غنیمت شمرده با یک ضربه شمشیر سر از پیکر شوالیه جدا میکند. او خیال میکند که با جدا کردن سر از تن شوالیه کار تمام است و دیگر تا آخر عمر یک شوالیه نامی باقی میماند که سر از تن یک شوالیه شوم در روز عید کریسمس جدا کرده است. حتماً با مرگ شوالیه دیگر مبارزهای در کار نیست و حالا او برنده تنها است.
اما همانطور که شاه به او گفته بود باید بیشتر مراقبت میکرد و بازی را برای خود سخت نمیکرد: یکباره در جلوی چشمان همه شوالیه بیسر از جا برخواسته و سر را با دستان خود برمیدارد و به او میگوید که سال بعد منتظر دیدار اوست تا سر از تنش جدا کند. گاوین که فکر نمیکرد شوالیه زنده بماند و قرار است تا آخر عمر غرق در لذت و مستی این افتخار باشد، انگشت بر دهان میماند و میفهمد که گول خورده است. در ظاهر او فریب شوالیه سبز را خورده اما در حقیقت گاوین فریب نفس و امیالش را خورده است.
باید گفت گاوین باید از این فرصت برای نشان دادن شجاعت و دلیری و جوانمردی استفاده میکرد. او باید نیروی ایمان را حفظ میکرد تا بهخاطر لحظهای غفلت و غرور دچار گمراهی نشود. جوانمردان و نجیبزادگان کسی را بیدلیل و بیگناه برای بزرگ کردن خود نمیکشند زیرا ارزش جوانمردی را بیشتر از آن میدانند که با خون به ناحق ریختن بخواهند خود را بزرگ جلوه دهند. اما گاوین حالا در یک ورطه عمیق افتاده است که علت آن چیزی جز غروری که جلوی چشمانش را گرفته نیست. او باید سال بعد سرش را بهخاطر یک لحظه تکبر و غرور از دست بدهد.
مادر او که از این ماجرا انتظار دیگری داشته است از هوش میرود؛ او باید سال بعد بهخاطر این اشتباه رخت عزا بر تن کند. حال روزها میگذرد و گاوین میان مردم و شوالیهها حالا اسم و رسم دارد اما فکر اینکه سال بعد باید به دیدار این شوالیه ترسناک برود او را بشدت ترسانده است.
فیلم شوالیه سبز باتوجه به داستانی که دارد بشدت اخلاقی و حکیمانه است. پند بزرگی که هنرمندانه در بطن آن موجود است بسیار زیبا و عمیق است و برای زندگی درس بزرگی دارد. غفلتهایی که یک لحظه انسان میکند همواره برای او اتفاقات بدی را رقم زده است. لحظاتی که ظاهر امر همه چیز را به نفع انسان نشان میدهد اما باید در این لحظه موقفی داشت و تأملی کرد. شوالیه سبز متکی بر ایدئولوژی مسیحی و اندیشه آن است. همه چیز فیلم و داستان یعنی آزمون انسانیت و محک خوردن توجه به پند شاه آرتور که بنا بر افسانهها جام مقدس مسیح را داشته و از یک شأنیت خاص برخوردار بوده است، از روز میلاد مسیح آغاز میشود. در واقع روز میلاد مسیح روز آزمون بندگی و عقلانیت است. اینکه چقدر حاضریم از خود بگذریم تا حقیقت را ببینیم؟
شاه آرتورهای دیگر در سینما: از شان کانری گرفته تا کلایو اوون
کمبرند جادویی که مادر به او داده تا به استفاده از آن در مقابل تبر شوالیه جان سالم بدر برد نیز آزمایش دیگری است. زیرا گاوین باید یکبار برای همیشه خود حقیقیاش باشد. او این بار عقل میکند و با خود رو راست میشود و درست در لحظهای که به قربانگاه میرسد میبیند که حتی این کمربرند نمیتواند که جان او را نجات دهد و در صورت فرار نیز سرنوشتی بسیار تلخ در پی او خواهد بود که چیزی جز شکست و حقارت در پیش او حاضر نخواهد شد. برای همین کمربند را از دور کمر باز کرده و به شوالیه میگوید که سرش را بزند.
نمایی از پشت صحنه فیلم با حضور کارگردان "دیوید لاوری"
اینجا است که صداقت و رویارویی با خود حقیقی کارش را میکند و شوالیه سبز که نمادی از عقلانیت، خرد و خود زندگی است که هوشمندانه در کلیسا خانه کرده و به تعبیر دیگر نمادی از مسیحیت است، او را بخشیده و راهی منزلش میکند. حالا گاوین یک سِر SIR شوالیه واقعی شده است. شوالیه واقعی کسی است که پا روی نفس گذاشته و حقیقت را بخواهد. کسی است که بخواهد در پیشگاه خود و خدای خود سربلند باشد نه میان مردم و شاه. شوالیه حقیقی فیلم کسی است که جادو و سحر را باطل بداند و به قدرت ایمان که از اصلیترین مؤلفههای تدین در تمام ادیان خصوصاً مسیحیت است باور داشته باشد.
فضای فیلم شوالیه سبز اگر تا قبل از اتمام آن مسحور و افسونزده است برای آن است که گاوین و دنیای او تماماً گرفتار سحر است. این سحرزدگی زمانی به اتمام میرسد که قهرمان بجای اتکا به نیروی جادو به نیروی ایمان باور داشته باشد.
مهمترین اشکال فیلم ناظر به فیلمنامه و جنبه روایی داستان است. فیلم دچار خلأهای زیادی در بیان قصه و ارتباط دادن منزلگاههایی است که گاوین در آنها حضور پیدا میکند. اینکه مفهوم آن منزلگاهها چیست و چه ارتباطی با اصل داستان دارند در روند فیلم روشن نیست و بعضاً مخاطب را دچار ابهام میکند.
البته بخشی از این ابهام مشخصاً عامدانه بوده برای اینکه فضای فیلم مضمون و حس افسونزدگی را باید به مخاطب القا کند و از این رو همهچیز روشن و شفاف نیست.
انتهای پیام/