خاطرهای از مرحومه حورسی اولین فرمانده بسیج خواهران خرمشهر در دفاع مقدس
بانو سکینه حورسی از مجاهدان هشت سال دفاع مقدس و اولین فرمانده بسیج خواهران در خرمشهر به رحمت الهی پیوست.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، بانو سکینه حورسی متولد سال 1336 از بانوان پیشکسوت دفاع مقدس است. حضور مؤثر وی در 8 سال دفاع مقدس زبانزد عام و خاص بود. وی که اولین فرمانده بسیج خواهران در خرمشهر شناخته میشود، تمام زندگی خویش را صرف خدمت به ایتام، جنگزدگان و فقرا کرد.
ایشان پس از سقوط خرمشهر در محله «کوت شیخ» آبادان مستقر شد و با سید رسول ازدواج کرده و پس از مدتی صاحب فرزند شد. او در زیر خط آتش دشمن همچنان به فعالیتهای جهادی خود ادامه داد. بانو سکینه حورسی از جمله افرادی بود که همواره برای گرامیداشت سوم خرداد نقش محوری در شهر داشت و هنگامی که صدایش را بلند میکرد و نظری میداد کسی جرأت نمیکرد روی حرفش سخنی بگوید. در حقیقت خانم سکینه حورسی یکی از فرماندهان و راهبران زنان و مردان مدافع خرمشهر است.
متن زیر بخشی از خاطرات بانو سکینه حورسی است:
هر روز که میگذشت شهر ناامنتر میشد. برای خانوادههایی که امکان رفتن نداشتند یا به هر دلیلی مانده بودند، ساختمان و محوطه بیمارستان محیطی دور از خطر به حساب میآمد، غافل از اینکه دشمن تابع هیچ یک از قوانین انسانی و مقررات سازمان ملل در موقع جنگ نبود. خانوادههایی را میدیدیم که در وقت حمله هوایی و شلیک خمپاره و توپهای دشمن با هم وارد بیمارستان میشدند. میدانستند که داخل ساختمان پر از مجروح، همراهان مجروح و نیروهای امدادگر است، به همین دلیل داخل محوطه میماندند. زنها بچهها را در بغل میگرفتند و بچههایی که روی پای خود ایستاده بودند دامن مادرها و گوشه لباس پدر یا برادر خود را میچسبیدند و همگی به دیوار تکیه میدادند. آنها در همان حال شاهد آوردن مجروحانی بودند که در نبرد مستقیم با دشمن و یا با انفجار و ترکش توپ و خمپاره عراقیها زخمی شده بودند. یک روز خبر دادند ماشین وانتی که قصد رفتن به آبادان را داشته، روی پل خرمشهر، هدف خمپاره سربازان عراقی قرار گرفته و تمام سرنشینان آن که اعضای یک خانواده بودند، شهید و مجروح شدهاند.
بدن مجروحان به بیمارستان منتقل شوند. بیمارستان نزدیک پل بود. از یک طرف پل در تیررس عراقیها بود و هر جنبدهای را که میدیدند میزدند، از طرفی دیگر شهدا و مجروحان حادثه در صحنه مانده بودند. هرکس میرفت، برمیگشت. من و رباب حورسی خودمان را به پل رساندیم. با هر مشتی که بود تا نزدیکی ماشین رفتیم. از آن خانواده تنها یک زن و یک مرد زنده بودند، اما بدنشان آن قدر تکه پاره شده بود که انتقالشان به بیمارستان بسیار سخت بود، در هر حال هر دو را آوردیم.
منبع: کتاب جلد سوم مادربزرگ/ ستارههای بینشان
انتهای پیام/