چهار روایت ناخوانده از مجاهد عارف/ ماجرای ممانعت امام خمینی(ره) از بازگشت «شهید چمران»
شهید چمران با آن درجه علمی بالایی که داشت، آنقدر خاکی و مردمی بود که اصلاً بچههای انقلاب و جنگ فاصلهای با او حس نمیکردند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی به دلیل عدم شناخت صحیح از دشمن و کمبود نیروهای متخصص نظامی، روزهایی نفسگیر و بسیار حساس بود. روزهایی که رزمندهها با جانشان در برابر تانکها و سربهای داغ بعثی ایستادگی کردند. در این روزها دلدادگان به امام خمینی(ره) برای دفاع از میهن و اسلام به جبهه حق علیه باطل شتافتند. یکی از این رزمندهها شهید مصطفی چمران بود که عاشقانه پایه آرمانهای حضرت امام خمینی(ره) ایستاد و با تدبیرهای بینظیر خود سبب شد رژیم بعث نتواند بیش از پیش خاک کشورمان را تصاحب کند.
مروری بر نقاشیهای شهید چمران
دکتر چمران برای رسیدن به «حقیقت» تجربههای متعددی را دنبال کرده است. این تجربهها در زمینههای مختلفی مثل فلسفه، عرفان، دین و حتی «طبیعت» بوده است. خب، بعضی از علوم مثل هندسه هم میتواند وسیلهای برای رسیدن به حقیقت قرار بگیرند. دکتر چمران همه راهها را تجربه میکرد. این بهترین شیوهای بود که سریعتر هم به نتیجه میرسید. در نگاهی به آثار ایشان میبینیم که دکتر چمران با انتخاب یکسری سمبلها که هدف و رهنمود همه آنها هم یکی است، میخواسته است به نوعی به آن «حقیقت واحد» اشاره کند. به همین دلیل در آثار نقاشی خودش از سمبلهایی مثل «اسب سفید»، «شمع» و «کبوتر» استفاده کرده است. «شمع»، هم سمبل نور شخصی و شعله است و هم نماد خلوص و شادمانی. «کبوتر» هم سمبل عشق است و هم نماد پیام و رابطه آسمان با زمین. واسطهای که ما را با عالم بالا پیوند میدهد. در حقیقت کبوتر نمادی از سبکی، بی وزن شدن و نمایشگر روح آزاد شده از جسم است.
یکی از آثار ایشان، تابلوی یک اسب سفید است. «اسب سفید» یک سمبل شناخته شده، هم در فرهنگ ما و هم در فرهنگ بشری است. ما در فرهنگ ایران، رخش و شبدیز را داریم و در فرهنگ اسلامیمان هم «براق و ذوالجناح » را داریم. اسب نمادی از حرکت، عصیان، پویایی و رفتن است. وقتی در یک نگاه کلی، این سه سمبل «اسب»، «کبوتر» و «شمع» را کنار هم بگذاریم، با مفهوم واحدی از «سمبولیسم »، به عالم دکتر چمران وارد میشویم عالمی که معرف ابعاد عرفانی ایشان است.
/ راوی: دکتر محمدحسین حلیمی، استاد دانشکده هنرهای زیبای تهران
چمران، نابغهای نظامی و علمی
دکتر چمران واقعا یک نابغه نظامی و علمی بود. ابتکارهای ایشان در جبهه ها واقعا شگفتانگیز بود. من فقط به دو سه مورد آن اشاره میکنم. یکی از آنها، قصه «خورشیدیهاست». کارخانه فولادسازی اهواز پر از آهن بود و عراقیها تا نزدیکی آنجا آمده بودند؛ آقای چمران دستور داد بچهها آهنها را به طول 180 سانت ببرند و یک گروه صد نفره برای این کار تشکیل داد. بچههای بسیجی و رزمنده، آهنها را به طور خاصی به هم جوش میدادند و پنج شاخههایی ساخته میشد که به آن «خورشیدی» میگفتند.
بچهها شاید بین 30 تا 50 هزار خورشیدی درست کردند و آنها را در مسیری 15 کیلومتری در محل عبور تانکهای عراقی در راه سوسنگرد به اهواز قرار دادند، جایی که عراقیها از آنجا خیلی فشار میآوردند. با این ابتکار ساده آقای چمران، راه عراقیها بسته شد و دیگر نتوانستند از آن راه جلو بیایند. این خورشیدیها در شنی تانکها فرو میرفتند و بدون انفجار آنها را زمینگیر میکردند.
صنایع نظامی جدید ما را پس از انقلاب، دکتر چمران پایهگذاری کرد و به بچههای صنایع دفاع، جرأت کار و خلاقیت داد. با آن درجه علمی بالایی که داشت، آنقدر خاکی و مردمی بود که اصلا بچههای انقلاب و جنگ فاصلهای با او حس نمیکردند. فکر میکردند او، تنها فرمانده آنها است! شما عکسهای او را در همین بنیاد شهید چمران میبینید که چقدر ساده و صمیمی و راحت کنار بچهها و رزمندگان است. واقعا کمتر از «شهادت » حق چمران نبود.
راوی: دکتر رضا امراللهی، فیزیکدان
جنگاوری شهید چمران بی حساب و کتاب نبود
یک ویژگی مهم شهید چمران، شجاعت و جنگآوری او بود. اما جنگاوری و شجاعت او، یک شجاعت و جنگاوری بیحساب و کتاب نبود. اگر در عملیاتی دو نفر شهید میشدند، جداً ناراحت میشد و میگفت: چرا چنین شده؟ حتی در لحظه شهادتش، درست همان لحظه که دشمن شروع کرد به خمپاره زدن، بلافاصله فرمان نظامی داد که از دور او پراکنده شوند و از همدیگر فاصله بگیرند. دستور داد که همه فاصله 15 متر را رعایت کنند و توی سنگرها بروند. تنها آن دو نفری که روی خاکریزها ایستاده بودند، شهید شدند. اگر در آن لحظات، دکتر چمران این کار را نمیکرد، شهدای ما آنجا به 30 یا شاید 40 نفر میرسید. فکر میکنم آنجا 80 یا 90 نفر نیرو داشتیم و اکثرا هم دور او جمع بودند. اما با فرمان ایشان همه پراکنده شدند.
سعی شهید چمران همیشه این بود که با کمترین خسارت، بزرگترین پیروزیها را به دست بیاورد. مثلا در فتح دهلاویه، تنها یک شهید دادیم. شب حمله را شروع میکنند، پل چریکی میزنند و از رودخانه رد میشوند و میآیند آن طرف را میگیرند و در دهلاویه مستقر میشوند.
راوی: مهدی چمران، برادر شهید
ممانعت امام خمینی (ره) از بازگشت شهید چمران به لبنان
اولین آشنایی من با شهید چمران در مصر بود. او به همراه برخی از کادرهای انقلاب ایران در سال 1970 در یک دوره آموزشی در این کشور حضور داشتند. او بعد از آن به لبنان آمد و مدیریت هنرستان جبل عامل، در برج شمالی واقع در شهر صور را به عهده گرفت.
در آن زمان من ناظم مدرسه بودم. در این دوره ما هر دو به نفع انقلاب فلسطین (فتح) فعالیت میکردیم. در این شرایط امام موسی صدر برای تأسیس و آمادهسازی یک جنبش دینی ملی (عقیدتی) میاندیشید؛ تا به خواستههای محرومین در داخل و گردانهای مقاومت لبنانی «امل » (برای دفاع از لبنان در مقابل دشمن اسرائیلی و نیز کمک به مقاومت فلسطین) جامه عمل بپوشاند. در زمان تأسیس جنبش، من و شهید چمران جزو اولین گروهی بودیم که سوگند تأسیس را ادا کردیم و شهید چمران مسئولیت سازمان مرکزی را به عهده گرفت و من مسئول نظامی شدم.
من و چمران همانند دوقلوها از یکدیگر جدا نمیشدیم. من مورد اعتماد مطلق چمران بودم و این دوستی و همراهی با یکدیگر را تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 ادامه دادیم. در این سال ایشان به همراه یک هیئتی از جنبش امل و مجلس اعلای شیعیان لبنان برای تبریک این پیروزی به امام خمینی(ره) رهبر انقلاب به ایران سفر کردند. امام خمینی (قدس سره) در آن زمان خطاب به هیئت گفته بودند که گرانبهاترین هدیهای که شما برای ما و انقلاب به ارمغان آوردهاید، دکتر (شهید) چمران است و پس از آن به ایشان اجازه ندادند که به لبنان بازگردد.
راوی: «عادل عون» مسئول دفتر جنبش «اَمَل» در تهران
انتهای پیام/