یادداشت| «عدالتخواهی دین پایه» در اندیشه امام خمینی
مصباحالهدی باقری در یادداشتی نوشت، "امام در کنه وجود، اندیشه و کنشهای خویش، به معنای حقیقی عدالتپیشه بودند و در مسیر این آرمان، نه اخلاق را قربانی میکردند و نه صراحت و شجاعت را گوشهنشین."
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم_ مصباح الهدی باقری پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق (ع): از هر نقطه و مسیری که به امام خمینی میرسیم، بایستی با دقت فراوان، یک فقیه اخلاقی، متکلمِ عارفِ فیلسوف-که در هر حوزهاش جزء سرآمدان روزگار بوده- را ملاحظه و واکاوی نمود. کشف چنین شخصیت ذوابعادی، نیازمند محقق دانای کاربلدی است که دستی در کار داشته باشد؛ مگر نه هر صاحبذوق و صاحب فن و صاحبسخنی نمیتواند ورود و خروج درستی به امام و اندیشههای ژرف ایشان داشته باشد.
تازه، امام همهی این فهم و کشف را در یک میدان عملی با توده ی مردم و ملتها به اشتراک گذارد و میراث عظیم انقلاب اسلامی را به عنوان نقطه عطفی درخشان در تاریخ آدم و عالم باقی گذارد. پس، هر کس اندیشهی ناب امام را در نوشتهها و گفتهها دنبال کند، بازهم کفایت مسیر و ممشای تأثیر و تأثر امام را ندارد و باید امام را در بازنمائی این فقه و فهم در میدان عمل و اثر بیابد.
با این نگاه، امام خمینی، یک نابغه ی تمامعیار است. معمولاً نوابغ در حوزههایی ژرف و عمیق میشوند و در حوزههای دیگر ساکت و متوقف؛ اما امام، به شیوهای منحصربهفرد، هم ازلحاظ فردی و انسانی، شخصیتی شاخص شد و هم به لحاظ اثرگذاری اجتماعی و جهانی انسانی کم نظیر. هم عالِم علم شد و هم راهبر عمل. مهم اینکه این دو را نه در دو راه مختلف، که یکی را از دریچهی پستوی دیگری دست یافت. لذا، ما با دو شیوهی فهم و دو شیوهی عمل مواجه نیستیم. ما با امامی رودررو هستیم که همهی فهم را به میدان عمل آورد و نشان داد عرفان نظری، برای سلوک اجتماعی یک ضرورت است و اگر ما با آن، فقط مشغول ساخت و پرداخت فردی شویم، در مسیر شناخت نظری به خطا رفتهایم.
همین موضع در موضوع فلسفه، کلام، اخلاق و فقه نیز خود را به عیان نشان داد. فقهی که فقط به تکلیف فردی میپردازد و از صناعت اجتماع، ناکام و ناکافی و ناکارآمد است، فقه اصیل نیست. فقه پویا متضمن ارزشهای انسانسازی و جامعهپردازی است. همچنین است نسبت به اخلاق. اخلاقی که انعزال فرد از اجتماع را تجویز میکند و با نسخههای فردگریز از جامعه، مشرب خود را پیش میبرد، از حیویت لازم برخوردار نیست و حتماً انسان ناقص تحویل میدهد.
مسیری که امام با نعمت برخورداری و تلاقی با اساتید برجسته پیمودند، مسیر پیوسته حرکت از درون به بیرون و بالعکس بود. لذا مسیرهای بستهی علم برای علم یا دانش برای دانستن یا خود درون خود، در امام راهی نداشت. ازاینجهت و از آنجاکه اثر این علوم در شخصیت اجتماعی انسانها باید به بروز و ظهور بینجامد، لذا لازم بود تحولی اساسی در فرایند فهم فردی تا اثر اجتماعی رقم بخورد. این نگاه تحولی، امام را تبدیل به یک عالم متمایز از سایرین نمود. بهعبارتدیگر، امام ابتدائاً این نگاه و سپس این مسیر تحولی را با هدایت و راهنماییهای اساتید یگانه و معظمشان، در خود آفریدند. آنگاه از درون همین مسیر، با دم مسیحایی خود، دیگرانی را نیز بر جاده تحول و نونگری در عالم استوار گرداندند.
در این جاده، افراد طوری از درون متحول و در مسیر تعالی قرار میگیرند که خود نوعی تحول آفرینی در سطح اجتماع و جامعه را پدید میآورند. اینجاست که باید گفت امامت امام نهفقط در پیشرویی و جلوداری نهضت اسلامی در ایران، بلکه در ایجاد زمینه و ظرفیت تحول درونی و اجتماعی ملتها و امتها بود. پُرواضح اینکه در این میان، برخی از شایستگان بهعنوان واسطههای خبره و نخبهی امر تحول اجتماعی جامعه انقلابی ایران، دیدگاه تحولی امام را درون جامعه راهبری کرده و جهت و خط میدادند.
از همین رو، رهبر معظم انقلاب اسلامی در سی و یکمین سالروز ارتحال امام اشاره فرمودند: «امام خمینی روحاً، هم یک انسان تحولخواه بود، هم تحولآفرین. در مورد ایجاد تحول، نقش او صرفاً نقش یک معلم و استاد و پدری نبود؛ نقش یک فرمانده داخل عملیات و نقش یک رهبر به معنای واقعی بود. ایشان بزرگترین تحولات را در دوران خودشان، در زمان خودشان در حوزههای متعددی و در عرصههای متنوع زیادی ایجاد کردند».
حال باید دانست که شناخت اینچنین امامی نیازمند وسعت و ظرفیتسازی درونی بالائی است و افرادی که حتی محققوار به برخی لایههای شخصیتی امام یا برخی کتب و نوشتهجات معظمله یا برخی وقایع و رویدادها مراجعه میکنند، امام را از زاویه تنگ دید و فهم خود روایت کرده و متأسفانه بعضاً به تجویزهای نادرست هم میرسند. در این سالها دیدیم که یک گزاره، یک جمله، یک بیان، یک حالت و... از امام را گرفته و بدون اشراف بر مشرب جامع امام، آن را دستمایه توجیه حرف و عمل ناقص خود یا یک گروه و نحله قرار داده و بهزعم باطل، بقیه را منکوب نگاه جامد و بسته خود میدانند.
امام یک کل بهتماممعنا است و وقتی فهمش سختتر میشود که این تأثیر و تأثر و تعامل شناخت نظری و حیات اجتماعی ایشان-که منجر به یکی از بزرگترین انقلابهای تاریخ گردید- را از زاویه فهم نابالغ و غیردینی تفسیر و تعبیر کنیم.
اصول اندیشه امام بر پایه وحدانیت حضرت حق جل و علا، مقابله با طاغوت و استکبار و ظالم (در هر لباس و زیر هر لوائی) و حمایت از جبهه مستضعفین و ستمدیدگان عالم با راهبردی فوق فعال و حرکتی جهادگونه بود که در آن سیاست زدگی عرفی و محافظهکاری(در معنای منفیاش) راهی نداشت. جمع این سه اصل را میتوان در باطن اندیشه امام به «عدالتخواهی دین پایه» تعبیر نمود، آنهم در مقام و موضع یک مرجع بلندپایه دینی. بر این اساس امام از همه صنوف عدالتخواهان که اخلاق اسلامی یا احکام شرعی را در نگاه عدالتخواهانه خود مخدوش یا فدا میکردند، مبرا بود. امام در کنه وجود، اندیشه و کنشهای خویش، به معنای حقیقی عدالتپیشه بودند و در مسیر این آرمان، نه اخلاق را قربانی میکردند و نه صراحت و شجاعت را گوشهنشین.
این مقابلهها را چه در مقابل طاغوت شاهنشاهی و چه در مواجهه با انقلابیون ارتجاعی و چه در برابر همحجرهایهای کژفهم بهصراحت بروز میداد و ذرهای تعارف و مصلحتاندیشیهای باندی و گروهی را وارد نمیساخت. حتی از انذار به نزدیکان خود و راندنشان در صورت اصرار بر حرکت بر مسیر ناحق ابائی نداشت.
بنابراین امام را باید در قامت یک اسلامشناس عملگرا دید که ضمن هوشمندی فکری بالا، این فرصت تاریخی را به فضل و اراده خدا مهیا ساخت تا اندیشه اسلام ناب محمدی بهدرستی و دقت، ظهور یابد و پیش چشم جهانیان قرار گیرد و با ترسیم زوایای مختلف اسلامهای جعلی و بدلی که نهایتاً در قامت اسلام آمریکایی متجلی میگردد، مرزبندی مشخص و مصرحی با سازشکاران و ساکتین برقرار گردد. خمیرمایه اندیشه والای امام، فهم جامع از حقیقت دین در اعتلای کلمهالله بود که قرین حرکتی فوق فعال و جهادگونه برای زوال طاغوت، ظالم و ظلم گردید و در این تقابل حق و باطل، مسامحه و مصالحه و سازشکاری-در لباس مذاکره-، هیچگاه در قامت اصل، خودش را تحمیل نکرد.
این نگاه ژرف که روح شجاعت و دلیرمردی در آن دمیده شده بود، به دشمن اجازه نزدیکی و مهآلودکردن مرزبندیها را نمیداد. ماجرای فتوای قتل سلمان رشدی نمونهای بارز از این نگاه آرمانی امام بود که در ششماه آخر حیات مبارک ایشان اتفاق افتاد. همچنین میتوان نشانیهای تجلی این شخصیت را در پیام قطعنامه، در پیام برائت، در منشور روحانیت و در وصیتنامه ایشان که در دو سال پایانی عمر پر خیر و برکتشان مرقوم شده، ملاحظه نمود.
نهایت اینکه، باید امام را درست رصد کرد، درست شناخت، درست فهمید و درست استفاده نمود. این سرمایه، امروز خمیرمایه راهبری انقلاب اسلامی است که با پرچمداری و هدایت رهبر حکیم انقلاب با قوت و صلابت ادامه مسیر میدهد. مسیر سرراست و دقیق اندیشه والای امام آنهم با اقتضائات پیچیده جهان معاصر تنها در راهی است که با درایت و تدبیر رهبر فرزانه انقلاب، نشانگذاری شده و حرکت در غیر این مسیر، راه را سخت، دشمن را حریص و مقصد را دور و یا کور میکند. قدر این نعمت در تبعیت موبهمو است.
انتهای پیام/