سینمای ۱۴۰۰ ایران|محمدعلی نجفی: نسل جدید فیلمسازان هویت ایرانی را به خوبی نمیشناسند/ مدیر بعدی اگر اهل سینما نیست ورود نکند
کارگردان سریال سربداران میگوید که نبود شناخت کافی از فرهنگ، تاریخ و جغرافیای ایران باعث شده است که سینمای بومی و ملی نداشته باشیم. فیلمسازان ما به جای پیدا کردن سوژه از درون کشور با تماشای فیلم سوژه پیدا میکنند!
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، هر سینمایی در کشورهای این کره خاکی بدون شک در بخشی از آثار و تولیدات سینمایی خود، توجه خاصی به عناصر و مؤلفههای ملی و بومی خود دارد. مفاهیمی که هویت یک ملت و کشور را میسازند. گاهی چیدمان این عناصر در کنار هم با نگاهی به تاریخ منجر به خلق یک فیلم تاریخی میشود و گاهی در فیلمی درام و یا دیگر ژانرهای سینمایی، عناصر بومی یک کشور پدیدار میشود و فیلمی ملی-میهنی ساخته میشود.
ایران چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، مؤلفههای بومی و تاریخی زیادی داشته است که در قاب فیلمهای سینمایی رخنمایی کردهاند. میتوان یکی از کارگردانان به نام این حوزه را مرحوم علی حاتمی خواند که بعد از انقلاب نیز با ساخت آثار سینمایی بنامی چه به صورت سینمایی یا تلویزیونی، نام خود را ماندگار کرد.
این نگاه در کارگردانان و فیلمسازان دیگری تا سالها به فیلم تبدیل شد اما در سالهای اخیر خصوصاً در یک دهه گذشته در «کمای سینمای بومی» به سر میبریم و کمتر فیلمی میبینیم که نشانی از خاک و آب ایران داشته باشد. دیگر مادران و پدران استانها و شهرستانها و روستاهای کشور را نمیبینیم و اقلیمهای زیبای ایران دوستداشتنی ما گویا فراموش شدهاند.
صحبت و آسیبشناسی در این خصوص تنها با فیلمسازانی ممکن است که خود دستی بر آتش داشته باشند و هویت بومی و ملی ما را بشناسند. بدون شک تاریخ سینمای ما سریال «سربداران» را فراموش نمیکند. اثری تاریخی و مهم که بخشی از تاریخ مهجور و کمتر شنیده شده ایران را بیان کرد و هنرنمایی بازیگران و فیلمنامه و کارگردانی آن، توانست این سریال را به اثری درخشان تبدیل کند.
محمدعلی نجفی، کارگردان این سریال و دیگر فیلمهای سینمایی ما مانند گزارش یک قتل، پرستار شب، زاگرس و بازیگر سریالهایی مانند در چشم باد، ایراندخت و نجوا، کسی بود که میتوانست در این زمینه ابعاد سینمای بومی و هویت ملی و تاریخی ما را در سینما آسیبشناسی کند و بگوید که برای داشتن سینمایی با این مؤلفهها در دوران جدید چه باید کرد؟
باید استعدادهای جوان را برای ساخت فیلمهای بومی و میهنی کشف کرد
* آقای نجفی چه عواملی را برای کمرنگ شدن حضور عناصر بومی و تاریخی در فیلمهای سینمایی سهیم میدانید؟ برای افزایش سهم فیلمهای ملی و میهنی در سینما چه باید کرد؟
سؤالی که پرسیدید، سؤال مهمی است. ارتباط جمعی و اینترنت سینما را تغییر داده و به تصویر تبدیل کرده است. برای همین با توجه به افزایش راههای نوین ارتباطی، افراد بیشتری وارد حوزه تصویر و سینما شدهاند و احساس میکنند که میتوانند کار کنند. با همین موبایل چقدر در عصر حاضر فیلم ساخته میشود! نه دیگر میتوان گفت فیلم هست و نه نیست. دلیلش این است که سینما تغییر کرده است.
لزوماً از این به بعد به طوری طبیعی با سوژههایی فراجغرافیا روبرو میشویم. برای اینکه امکان دیدن فیلمها به معنای کلی یعنی داخلی و خارجی و مستند و... همگی در دسترس همگان قرار گرفته است. جوانها زمانی که با این پدیده روبرو میشوند حسی از آن میگیرند و نسبت به استعدادی که دارند عکسالعمل نشان میدهند و اسمش را ما سینما میگذاریم.
بنابراین برای تولید سینمای بومی چکار باید کرد؟ باید از دل این جوانان استعدادهایی کشف کرد که فیلمهای بومی بسازند. در مصاحبهای دیگر که درباره علی حاتمی صحبت کردم، اشاره کردم که ایشان صاحب سبک در سینمای ایران یا بومی بود. ما زمانی فیلمهایی داشتیم که به منطقه آذربایجان یا دیگر اقالیم ایران مربوط بود و بسیار خوب ساخته شده بودند چون فیلمسازان آنجا را میشناختند یا اهل آنجا بودند. مثلاً فیلم مادیان یکی از فیلمهای برجسته سینمای ایران بود که آقای ژکان کارگردان آن دستیار من در سریال سربداران بود و بازیگران بسیار خوبی داشتند.
این فیلم اثر قابل توجهی بود که مربوط به فرهنگ و رفتار و کردار منطقه شمال کشور بود. یا باشو غریبه کوچک که از جنوب تا شمال را تصویربرداری کرده است. الان همه اینها تغییر کرده است. حتی فیلمساز شمالی ما که در هجوم تصاویر قرار میگیرد عکس العمل متفاوتی خواهد داشت.
من در هفتههای قبل در جشنواره رضوی بودم. استعدادهای دیدم که بسیار درخشان بودند. منظور این است که در دل این فیلمسازان استعدادهای خوبی وجود دارد. آنجا هم گفتم که امیدوارم فیلمسازان کوتاه ما تحت تأثیر جریان حرفهای سینما قرار نگیرند. سینمای کوتاه و مستند کمتر درگیر هزینه و مشکلات سینمای مرسوم ما است و میتواند خلاقیت خودش را نشان دهد و نگذارند از دست برود.
بنابراین جهان سینما تغییر کرده است و عرصه دیجیتالی شدن سینما، فضایی ایجاد کرده که تقسیمبندیها را سختتر کرده است. امروز ریتم تغییر کرده و کمی فضای زندگی ما سریعتر شده است. این تقدیر زمان و تاریخ ما است من به شخصه مأیوس نیستم و فکر میکنم که در این تولید انبوه که قانون ندارد و امکان دست هر کس داده است میتوان فیلمهایی با عناصر بومی و ملی را ساخت.
به مدیریت دولتی امیدی ندارم
* چقدر مدیریت سینمایی ما میتواند برای ریلگذاری این مسیر موفق باشد؟ آیا تکژانر شدن سینمای ایران با کمک دولت میتواند تغییر کند؟
به مدیریت اشاره کردید که البته حق دارید، اما من حسابی روی مدیریت فرهنگی و سینمایی باز نمیکنم زیرا مدیریت خلاقیت و انگیزه ایجاد نمیکند. اما اینکه به ژانرهای گوناگون و اقالیم فکر کنیم برمیگردد به شرایط کلی جامعه و اقتصادی سینما. آیا شرایط اقتصادی سینما شرایط را برای ساخت فیلمهای تاریخی فراهم میکند؟ من فیلمنامه خداوند الموت را در چند سال نوشتم. الان برای ساختش مکث میکنم. فیلم تاریخی جذابی که به دوران سربداران هم مربوط است اما تردید دارم که میتوان ساخت یا خیر؟ زیرا هزینه ساخت آن بسیار بالا است.
* پس اینجا بخش خصوصی باید ورود کند.
بله، بخش خصوصی میتواند ورود کند اما به شرطی که شناخت کافی و تخصصی داشته باشد و از سوی دیگر از سرمایهگذاری اطمینان داشته باشد. اما در حال حاضر این اطمینان و شناخت که دو نکته مهم برای سرمایهگذاری است وجود ندارد. لازمه این تحولات این است که سینمای ما باید هنر - صنعت شود تا در این صورت اتفاقات خوب دیگری رخ دهد. اگر در ساختمان این اتفاق افتاده است چون صنعت است و دستاندرکاران آن هم متخصص آناند.
اما بخش خصوصی چه اطمینانی دارد از اکران فیلم و فروش آن؟ وقتی هم اکران شود با انواع معضلات روبرو میشوند. مدیریت دولتی در این زمینه قطعا بسیار اثرگذار است به شرطی که با هنرمندان و صنوف سینمایی ارتباط خوبی داشته باشد و دست آنان بسپارد.
این اطمینان را مدیران باید بدهند نه با امضا، بلکه فضای اطمینان باید ایجاد شود. البته در شرایط فعلی اقتصادی، بدون کمک دولت نه تنها فیلمهای تاریخی که حتی فیلمهای معمولی هم به سختی ساخته میشود. صحبت این است که تصمیمگیرنده در بخش خصوصی باید داشته باشیم چون آنجا است که میتواند به تنوع ژانر و موضوعات متفاوت فکر کند. ما نمیتوانیم ژانر را سفارش دهیم بلکه باید سمت سینما در ابتدا این اتفاق بیفتد.
نمیخواهم چون ایرانیام و حتی ایده زندگی کردن در خارج به ذهنم خطور نکرده است این مطلب را بگویم، بلکه طبیعتاً مشتاقم که سینمای ایران را شکوفا کنم، آنقدر که از دستم برمیآید. اما خواسته من کافی نیست انواع نیروها باید در کنار هم باشند. الان سینمای ایران برای مخاطبین دنیا دلنشین است مانند جشنوارههای دنیا. میبینید که منتظرند که چه فیلمی از ایران میآید. در شرایطی که ما با معضلات زیادی سروکار داریم، دوبار اسکار گرفتیم. یا جوایز زیادی که در جشنوارههای دنیا میگیریم مفهومش این است که گویا جهان منتظر سینمای ایران است.
ضعف شناخت از هویت و فرهنگ ایرانی در فیلمسازان ما جدی است
* به کشف استعدادهای جوان برای ساخت فیلمهای بومی اشاره کردید؛ به نظر شما برای جرقه خوردن در آن استعدادهای جوان چه چیزی کم است؟
به نظر من برای اینکه در فضای فیلمسازان عناصر بومی و فرهنگی ما وارد شود، باید شناخت آنان گسترش پیدا کند که یکی از شروط اصلی آن مطالعه و تحقیق است.
فیلمساز جوان ما چقدر تاریخ و تاریخ هنر و رمان خوانده است؟ مجموعه اینها دست به دست هم میدهد که به سینمای ملی و بومی و میهنی و مذهبی برسیم. اگر مطالعات تاریخ اسلام نداشته باشیم که نمیتوانیم درباره شخصیتهای تاریخی و اتفاقاتی که در تاریخ اسلام افتاده است فیلم بسازیم. ایران بعد از اسلام جهان دیگری است که نتیجه آن انقلاب اسلامی میشود. سیر تاریخی و تجربه تاریخی طی شده است تا به انقلاب رسیدهایم. اما برای ساخت آن باید مطالعه دقیق و متمرکز داشت که بدانیم چه اتفاقی افتاده است؟
* پس به نظر شما قدری ضعف در شناخت وجود دارد؟
نه مقداری، که از اساس این مورد ضعف جدی دارد. سینماگرانی داریم البته که متفکرند و فیلسوف، مانند داریوش مهرجویی یا مؤلفاند مانند ناصر تقوایی یا عباس کیارستمی. اما سینماگرانی داریم که اگر فیلم خارجی نبینند نمیتواند فیلم بسازند! یعنی استعداد دارند و با تجربه کردن فیلم خارجی، فیلم ایرانی ساختند. بنابراین همین میشود که در سینما فیلمهایی را میبینیم که زمانی که در سینما هستیم جذبش میشویم اما زمانی که بیرون میآییم هیچ چیزی در ذهن ما نمیماند و زود منقضی میشود و تمام است.
این اتفاق درباره فیلمهای کمدی ما در این چند ساله اخیر به وفور رخ داده است، در حالی که تاریخ سینمای جهان کمدینهایی مانند چاپلین را دارد که ماندگار است. اما چرا به این راحتی فیلم کمدی ساخته میشود؟ چون همان چند دقیقه که در سینما دیدهایم با آن درگیر بودهایم و قدرت چندانی ندارد و وقتی بیرون آمدیم چیزی همراه ما نیست.
این سینمای حقیقی و قدرتمند نیست در حالی که سینما آنقدر اهمیت دارد که چندین هزار کتاب درباره آن نگارش شده است. پس معلوم است که سینما را ساده انگاشتهایم. زمانی که آن را چیز سادهای فکر کنیم میشود همین فیلمهایی که بعد از تماشای آنها چیزی به ما اضافه نمیکند.
به نظرم ریشه این مشکلات در فیلمنامه است و نکته دیگر اینکه تکنیک را یاد گرفتیم اما روش به کارگیری تکنیک برای محتوا و اندیشه را بلد نیستیم. فیلمهای زیادی داریم که برجستهاند اما تعدادش کم است. ما تنها یک علی حاتمی داریم که صاحب سبک شد و توانست فیلم بومی، فرهنگی و ایرانی را بسازد و همه چیزش ایرانی باشد از طراحی صحنه گرفته تا نحوه گفتوگو و ... همهچیز ایرانی است. ما 10 بار دیگر هم مادر و هزار دستان را ببینیم باز هم میخواهیم تماشایش کنیم.
اینکه چرا این عناصر در سینمای ما کمتر دیده میشود برای این است که گفتم اطلاعات و شناخت کافی از فرهنگ و تاریخ و هویت ملّی ما وجود ندارد. نمیگویم که انگیزه ایرانی ساختن را ندارند بلکه شناختشان کم است.
من دانشجوی معماری بودم و به ضروررت دانشجو بودن مجبور بودم سفر کنم و مطالعه داشته باشم و با اقلیمهای مختلف و فرهنگهای گوناگون آشنا شوم؛ الان چقدر جوانان ما با این دید میروند ببینید و بشناسند؟
زمانی به هنرجویان خودم گفتم که فرق میان هنرمند و غیرهنرمند چیست؟ همه از جلوی یک سوژه رد میشوند اما یک هنرمند چیزی میبیند که دیگران ندیدهاند. مانند نمایشگاه عکسی که نظر من را خواستند و گفتم فرق عکاس معمولی و خاص این است که عکاس حرفهای چیزی را میبیند که معمولی نمیبیند. بعد از اینکه عکس چاپ شد متوجه این حقیقت میشویم که چقدر تفاوت میان این دو عکس وجود دارد.
برخی از فیلمسازان ما با فیلم دیدن سوژه پیدا میکنند!
این ویژگی در اثر آن دیدن است که در خانهنشستن به وجود نمیآید. الان متأسفانه برای خیلی از جوانان فیلمساز ما این اتفاق با فیلم دیدن میافتد. به تعبیر دیگر در خانه و سینما به سوژه رسیدهایم نه با سفر به خوزستان و بلوچستان. مثلاً امیر نادری با رفتن و دیدن فیلمساز حرفهای شده است زمانی هم که به آمریکا میرود نیز آنجا را میبیند و فیلم میسازد.
یک مثال دیگر میزنم؛ داور جشنواره دفاع مقدس بودم و فیلم درخت گردو را دیدم. هم فضاسازی و هم موضوع و سوژه خوب بود. خانم ساداتی با من کار کرده است اما مینا ساداتی این فیلم یک نفر دیگر است. مشخص است که کارگردان به منطقه رفته و آنجا را شناخته و فهم کرده است. آن فیلم هم نقد دارد چون فیلم خوبی است اما به نظرم آنقدر نکات مثبت داشت که در میان همه فیلمهای آن دوره از جشنواره آن را به خاطر دارم.
بازی قهرمان فیلم آقای معادی قابل مقایسه با فیلمهای دیگر نیست. هم هدایت کارگردان و مطالعه خود پیمان معادی در این نقش عالی است. آقای مدیری بیشتر تبدیل به تیپ شده بود اما خانم ساداتی و آقای معادی کاراکتر بودند و از تیپ بیشتر بودند. به نظرم بازیگر دیگری نمیشد جای این دو باشد.
باید سفر کرد، دید و آموخت تا فیلم خوب ساخته شود
* باید برای کارگردانان فیلم انگیزهسازی کرد تا به فضای ملی و بومی بیایند. به عنوان کارگردانی که بیش از 40 سال است که فیلم میسازید و برای سینمای ملی ما کار کردید برای فیلمسازان جوان چه پیشنهادی دارید؟
در دانشگاهی مبانی فیلمسازی درس میدادم میگفتم که ببینید، بنویسید و ببینید. دیدن فرق دارد با رد شدن؛ پرسه زدن با رفتن به جایی تفاوت دارد. زمانی که انگیزه و هدف داشته باشیم رفتن است اما پرسه زدن بیهدف است و میچرخیم و میبینیم و بخشی از دیدن را یادداشت میکنیم این در ما انگیزه ایجاد میکند.
حالا این نوشته از اینجا به بعد، حامی میخواهد که انگیزه ایجاد میکند. اینطور نیست که بگوییم همهچیز یکباره در اختیار یک نفر باشد. اتفاقاً در این شرایط منحرف میشود اما از اینجا باید شروع کرد به دیدن و با مردم نشستن و دیدار داشتن. باید در میان مردم باشیم تا با آنان گفتوگو کنیم.
پس این شناخت اهمیت بسیار زیادی دارد. همیشه گفتم که اگر معمار نبودم سربداران را نمیساختم. برای اینکه فضاسازی در این سریال جدای از سریال نیست. مانند لوکیشن قصر طغایی که بخشی از هویت سریال است.
دیدن و گفتوگو با جامعه و اقلیمهای مختلف برای اینکه بدانم در شمال کشور چه خبر است و چه کار میکنند ضروری است. به همین دلیل است که کارهای آقای کیارستمی آنقدر مهم و زیبا است. یکبار برای هدایت بازیگر باید دید، یکبار برای تصاویر و... خیلی کارهای سادهای هم به ظاهر به نظر میرسد. بعد از بار اول تحریک میشویم که دوباره ببینیم چون آنجا و مردم را خوب میشناسند. بعضی از پلانهای او مانند تابلوی نقاشی است گویا آنجا را کشیده است تا پلان خود را فیلمبرداری کند. بدون سختی که نمیشود تا نقطه حرفهای شدن رسید. برای رسیدن به آن باید شناخت داشت. ناخدا خورشید تقوایی را ببینید، تنها کسی که میتواند آن فیلم را بسازد خود تقوایی است. برای اینکه آن اقلیم را به خوبی میشناسد.
سینما ستون استراتژیک ایران است
* قبل از آغاز گفتوگو اشاره کردید که سینما امر استراتژیکی است. چقدر به کارکرد استراتژیک سینما در اهداف کلان نظام و کشور اعتقاد دارید؟
سینما از ستونهای استراتژیک فرهنگی و ایران است. اگر به ایران و نظام و مردم اهمیت میدهید، باید به سینما اهمیت بدهید چون کم خرجترین و راحتترین سفیر شما در مسائل فرهنگی و اعتقادی در مقیاس جهانی است.
باید تولید داشت تا چند تولید چشمگیر پیدا شود. برای اینکه آن چند تولید چشمگیر را داشت باید میزان تولید قابل توجه باشد تا از دل آن تولید خوب بیرون بیاید. این هم زمانی رخ میدهد که مدیران دولت و صنوف در یک تعامل تنگاتنگ و توأمان باشد. نمیشود که یک نفر تصمیم گیرنده باشد و دیگری بی تفاوت. اما اگر این خلاقیت و آن حمایت و هدایت همراه هم باشد اتفاقات خوبی رخ خواهد داد.
مدیر بعدی اگر اهل سینما نیست اول آن را بشناسد
* دولت بعدی تا چندماه دیگر بر سر کار خواهد آمد. به نظر شما مهمترین ویژگی مدیر بعدی با توجه به مشکلات زیادی که بر سر سینمای ما در سال قبل به علت شیوع کرونا آمده است چه باید باشد؟
راحت بگویم که از دو حالت خارج نیست یا مدیر بعدی سینما را میشناسد و یا نمیشناسند. اگر میداند که سینما چیست، کارش از اینجا شروع میشود که بداند امکاناتی که در اختیار دارد چیست و بلد باشد که از آنها برای تعامل و همکاری و فعالیت تنگاتنگ با صنوف استفاده کند. اگر هم نمیشناسد باید قبل از ورودش سینما را بشناسد وبه صرف امکانات وارد نشود. برخی که منتظرند که از آن امکانات استفاده کنند میروند اطراف مدیر تازهکاری که سینما را نمیشناسد، جمع میشوند و سینما را برایش تعریف میکنند و بعد هم با گذشت مدت زمانی شکست میخورد چون مدیر یکبعدی شده است. پس اولش باید بداند که کجا آمده است. با لباس شمال که نمیشود وارد کویر شد!
سینمای دفاع مقدس باید از دل سینماگران جبههای بیرون بیاید
* اشارهای به سینمای دفاع مقدس به عنوان یکی از ژانرهای اصیل سینمای ایران کردید. شما فیلمی را به نام پرستار شب در این ژانر ساختید، اگر بخواهید یک آسیبشناسی اجمالی از آن کنید نظرتان چیست؟
فیلمهای دفاع مقدس از دل کسانی که آنجا بودند ساخته شده است و سیر تکاملیاش هم باید از دل همان جریان باید بیرون بیاید. فیلمهای برجسته دفاع مقدس از فیلمسازانی مانند مرحوم ملاقلی پور و حاتمیکیا بیرون آمده است و باید خودشان آن را بچرخانند. من در فیلم پرستار شب با موضوعی روبرو شدم که آن موضوع من را جذب کرد و وارد فیلمنامه شدم. بیشتر از اینکه خواسته باشم فیلم دفاع مقدسی بسازم، داستانی انسانی بود که با دو فرهنگ در فضای دفاع مقدس روبرو شده بود و به جای اینکه آن دو بخواهند همدیگر را عوض کنند ارتباط برقرار میکنند.
نجفی
ماری پرستاری است که میخواهد از سرزمین برود و از همین حرفهای بیهوده میزند که نمیشود اینجا زندگی کرد. او با بسیجی روبرو میشود که نمیتواند حرف بزند. این سوژه برای من خیلی پررنگ بود. در حقیقت این تضاد برای من پررنگ بود.
انتهای فیلم هم شهید و رزمنده را بردم در کربلا که حقیقت را میبیند. آخرین پلان صحنهای که در کربلا است، این مسیحی است که آب میدهد این برای من جذاب بود!
وقتی استاد فرهاد فخرالدینی به ایران آمد، برای ساخت موسیقی از کلیسا درخواست کردم تا موسیقی کلیسایی را بنوازند تا فضای موسیقایی فیلم که در آن شخصیت مسیحی وجود دارد احساس شود. نتیجه این شد که موسیقی فیلم، یکی از بهترینهای موسیقی سینمای ایران است.
جغرافیا و فرهنگ ایران موزه بزرگی از سوژه برای فیلمسازان کشور است
* شما عرق زیادی به ماندن در وطن دارید. هم در بخشهای اول اشاره کردید که به ذهن من زندگی در خارج از کشور خطور نمیکند و اینجا هم مهاجرت را در میان کلامتان نکوهش کردید. ممکن است نظرتان را روشن درباره مهاجرت بیان کنید؟
به نظرم دو تقسیمبندی باید کرد. برخی تخصصشان علمی است و تخصصهای علمی یک تعریف دیگری برای رفتن یا ماندن دارند. امکاناتی که نخبههای علمی برای تحقیقات و ادامه مطالعه نیاز دارند که فکر میکنند در آنجا بیشتر است و البته خارجیها هم آنقدر زیرکاند که آنها را جذب میکنند. در مورد این بخش باید تأسف خورد که سرمایه ما رفته است.
اما در مورد هنر با قاطعیت میگویم که ایران و جغرافیا و اقالیم آن و آداب و رسومش، آزمایشگاه و موزهای است برای فعالیت هنری در تمام ابعاد آن مانند موسیقی، تجسمی و سینما و... وقتی گفتم که فیلمسازان بروند و ببیند و تماشا کنند تا ایده پیدا کنند برای همین است. علم، جغرافیا ندارد اما هنر دارد؛ آیا میشود حافظ را ترجمه کرد؟ اگر هم ترجمه شد چیز دیگری میشود.
اینجا است که باید گفت اگر نجفی برود غم و شادی را با چه کسی تقسیم میکند. من مگر میتوانم فاقد غم و شادی باشم؟ اینکه انگیزه دارم در اینجا است که معنا دارد.
اصلاً این ماندن نشانه عشق به خاک و وطن است، درون ما است. از دیدن فیلم حاتمی میفهمیم که چقدر ایران را میشناسد و دوست دارد و به اعتقادات خودش پایبند است.
* مصاحبه شما را درباره فیلم زاگرس خواندم که اشاره کردید وقتی به سراغ سدهای غرب کشور رفتید احساس غرور ملی کردید.
طبیعی است وقتی سد را دیدم که همه مهندسها ایرانیاند من میتوانم بیتفاوت باشم؟
انتهای پیام/