عصر شعر شهید سلیمانی برگزار شد/ حاج قاسم هنرمند اصلی روزگار ماست
شب شعر «به شهادت شعر» همزمان با سالروز شهادت سردار سلیمانی در دانشگاه صدا و سیما برگزار شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، عصر شعر «به شهادت شعر»، ویژه برنامه اولین سالگرد شهادت سردار قاسم سلیمانی با حضور جمعی از شاعران، نویسندگان و اهالی ادب در دانشگاه صدا و سیما برگزار شد.
در ابتدای این جلسه، حسین قرائی، معاون فرهنگی دانشگاه صدا و سیما صحبت کرد و گفت: وقتی از شهید سلیمانی نام میبریم، چند موضوع از ایشان بیشتر در ذهنمان پررنگ میشود؛ یکی استکبارستیزی ایشان است، دیگری ارادتش به آلالله و اهل بیت و ... اما در این بین باید به نکات دیگری هم توجه داشت و آن هم معرفی جنبههای دیگری از ایشان است.
او بر لزوم توجه هنر و هنرمندان بر معرفی ابعاد شخصیتی شهید سلیمانی تاکید کرد و گفت: به نظرم حاج قاسم را در هنر دست کم گرفتیم. او فرصتی جدی برای هنرمندان عصر انقلاب اسلامی است. مثلاً چرا یکسال پس از شهادت ایشان یک فیلم سینمایی خوب از او نداریم؟ 365 روز از شهادت ایشان گذشته است و تنها استوری میگذاریم و چند کار تکراری اما یک فیلم سینمایی از ایشان نساختهایم. البته معاونت فضای مجازی کار بسیار خوبی کرد و حدوداً 200 کلیپ و انیمیشن کوتاه دیدم و تعجب کردم.
وی اضافه کرد: باید این سوال را بپرسیم که هنر چه معنایی دارد؟ آیا هنری بالاتری از این وجود دارد که کمک پیرزنی بروید که هیچ کس سمتش نمیرود؟ به نظرم هنرمند اصلی روزگار ما حاج قاسم است. حاج قاسم سبک زندگی مهمی را برای هنرمندانه زیستن ارائه کرد و باید این موضوعات در شعر تجلی پیدا کند.
معاون فرهنگی دانشگاه صدا و سیما در بخش دیگری از صحبتهای خود گفت: یکی از موضوعات دیگری که باید در مورد حاج قاسم به آن توجه کرد، هنرمندانه نگاه کردن به ایشان است. باید هنرمندانه به حاج قاسم نگاه میکردیم اما نکردیم. خواهش من از شاعران و نویسندگان این است که نوع نثر ایشان را ببینند. آقای رحیم مخدومی کتابی به نام فرماندهان ورود ممنوع نوشته و در آن با 30 فرمانده تخریب مصاحبه کرده است. شهید سلیمانی مقدمهای بر این کتاب نوشته است. وقتی این مقدمه را میخوانید میبینید که عجب نثر روان و متوازنی دارد. در حقیقت نثر حاج قاسم نشان میدهد که او گلستان سعدی هم میخوانده است.
قرائی خاطرنشان کرد: وقتی او را دنبال میکنید، میبینید که او به غیر از کتاب خواندن، به بقیه هنرها از جمله سینما هم توجه دارد. برای مثال بادیگارد آقای حاتمیکیا را در سازمان اوج میبیند و بعد از دیدنش، انگشتری را به عنوان هدیه به او اهدا میکند. ای کاش یکی مثل سردار سلیمانی در بین مدیران فرهنگی ما وجود داشت که بروز اینگونه مدیریت فرهنگی را میدیدیم. بدون شک اگر چنین کسی وجود داشت، با جمعیتی عظیم از افراد پشت میزنشین خسته مواجه نبودیم. البته حاج قاسمها کم نیستند و باید به آنان میدان داده شود.
او با اشاره به اینکه مکتب حاج قاسم باید تبدیل به الگو شود، گفت: الگوی حاج قاسم، اسوهای به نام اباعبداللهالحسین(ع) است. جالب است بدانید که ایشان در یکی از روزهای تاسوعا یا عاشورا به خانه پدری خود میرفته و روضه امام حسین میگرفته است. این گونه هم نبوده است که مداح و سخنران معروف بیاید، بلکه مداح و روحانی همان روستا برای مراسم میآمدهاند. حاج قاسم این قدر در مکتب امام حسین آبدیده شد تا تکهتکه شد.
در ادامه این مراسم، شاعران به شعرخوانی و عرض ارادت به شهید سلیمانی پرداختند.
عزیزالله سالاری به عنوان اولین شاعر برای خواندن سروده خود روی صحنه آمد. او شعر خود را چنین خواند:
امیری را که چون درویش دیدیم/ حماسی مرد و درداندیش دیدیم
چو خیمه برکشید از عالم خاک/ قیامت را به چشم خویش دیدیم
تو را آیینهها تصویر کردند/حدیث شیر با نخجیر کردند
شدی اسطوره مهر و رهایی/ که در دلهای ما تکثیر کردند
چه شیر شرزهای از خاوران رفت/ چه آرام دلی دامن کشان رفت
حماسی مرد عاشق همچو ققنوس/ به بال آتشین از این جهان رفت
خرد با خاک و جانش سرشتی/ به خط نینوا رازش نوشتی
خداوندا سلیمانی دوباره به دنیا دادهای یعنی بهشتی
در ادامه مهدی جهاندار برای شعرخوانی دعوت شد. او غزل خود را به شهید سلیمانی تقدیم کرد.
هم شجاعت داشت هم تدبیر/ نه تظاهر داشت نه تزویر
دشمن از نامش به وحشت بود/ با رفیقان با محبت بود
هم صلابت داشت، هم اخلاص/ هم مجاهد بود هم سیاس
خم به ابرویش که میآورد/ قلبها را زیر و رو میکرد
قبل هر کاری هزاران باید و اما و هرگز داشت
خط قرمز داشت، از جنون و عقل، از عشق و خدا پر بود
حاج قاسم یک تفکر بود
*
شیهه اسبان آن سوار مبارک/ شادی دلهای بیقرار مبارک
شوق رسیدن به کارزار مبارک/ ذوق تماشای ذوالفقار مبارک
کشته شدن در رکاب یار مبارک
مطلع ترکیببند محتشم است این/ جوشش خون در برابر ستم است این
سرخی خورشید در سپیدهدم است این/ نصر من اله، مدافع حرم است این
فتح مبین، فتح آشکار مبارک
قصه شیرینتر از عسل که شنیده است/ شربت شیرینتر از عسل که چشیده است
این همه تشییع باشکوه که دیده است/ نوبت آن انتقام سخت رسیده است...
سومین شاعری که برای شعرخوانی دعوت شد، محمد توکلی بود. او سروده خود را چنین خواند:
شروع میشود این شعر از ابتدا با خون/ چنان که میچکد از حنجر خبرها خون
نوشت با گچ قرمز به روی تخته سیاه/ معلم آه، که موضوع درس انشاء، خون
به جای اینکه بگوئید آب، بابا، نان/ از این به بعد بگوئید آب، بابا، خون
ز چشم شهر چکیده به سمت پائین اشک/ که از رگ تو پریده به سمت بالا خون
برای آنکه بریزد به پای قامت تو/ نمیشناخت در آن لحظهها سر از پا خون
میان غزه و لبنان و شام بعد از تو/ به گریه گفت: جهان، ما رایت الا خون
بگو به چشم که این روزها به جای اشک/ ببار در غم این جسم اربا اربا خون
قسم به خون تو این سرخ جاودانه محض/ که هستم عاشق تو، هست در رگم تا خون
مریز آبرویم را، بریز تا من هم/ شوم شهید، دو دستم به دامنت یا خون
نوشته است میان کتاب فقه نبرد/ به جای آب بشوید همیشه خون را خون
اگر که خون حریفان به خاک هم برسد/ جواب خون تو را داده است آیا خون؟!
نوشته است خداحافظای اهالی خاک/ چکیده آخر نامه به روی امضا خون
فراز ملکیان دیگر شاعری بود که برای شهید سلیمانی شعرخوانی کرد.
نقل است شمع خیمه را خاموش کرد و گفت/ من بیعتم را از شما برداشتم یاران
هرکس نمیخواهد بماند راه او باز است/ هرکس بماند کشته خواهد شد در این میدان
آن شب فقط از بین جمعیت یکی برخاست/ آن هم صدای گریهی اصحاب مولا بود
در خیمه جای هیچ کس خالی نبود آن شب/ هرچند که اندازهی کل جهان جا بود
نقل است این یاران گلچین، ظهر عاشورا/ مثل گل پرپر که روی خاک افتادند
سرهای آن ها را میان بارش شمشیر/ مولا به دامن داشت هنگامی که جان دادند
تنها که شد نقل است وقتی رو به میدان کرد/ بیش از خودش دلواپس چشمان زینب بود
در ظاهر آن کس که به میدان زد حسین اما/ در اصل آن که رفت میدان جان زینب بود
حالا تصور کن که چندین قرن بعد از او/ مردی بیاید جانفدای زینبش باشد
وقتی که فکر و ذکر بعضیها امان نامه ست/ لبیک یا زینب فقط روی لبش باشد
وقتی چراغ روضه خاموش است بعضیها/ شاید بمانند عدهای شاید که برخیزند
چیزی که میدانم فقط این است، کم هستند/ آن ها که مثل حاج قاسم اشک میریزند
وقتی جهانی در رکاب شمر بود او ماند/ چون در سرش فکر دفاع از حرم را داشت
هم در عراق او داشت میجنگید هم در شام/ پس حاج قاسم حکم شمشیر دو دم را داشت
من از ته قلبم یقین دارم چنین مردی/ در لحظهی جان دادنش تنها نمیماند
تشییع روی دست میلیونها نفر یعنی/ ارباب زیر بار نوکرها نمیماند
در بخش دیگری از این مراسم شب شعر، فاطمه نانیزاد، شعرخوانی کرد. او سروده خود که در وصف شهید سلیمانی بود را چنین خواند:
وقت سحر آورده به کف جام بلا را نوشیده لب های عطش کرب و بلا را
در آینه جعفر طیار درخشید/ آورده به زیر پر خود ارض و سماء را
آه این خبر داغ گل انداخته در باغ/ بلبل، تو بخوان نغمهء لا حول و لا را
انگار که در معرکه افتاد سواری/ انگار علمدار، مخوان روضه خدا را
نیها که پر از ناله هجرند سرودند/ در بدرقهاش سوز دل خسته ما را
تا قدس فقط چند قدم مانده/ بخوانید یکبار دیگر یاد امام و شهدا را
سپس نوبت به میلاد عرفانپور رسید تا به ساحت شهید سلیمانی عرض ارادت کند. او با حضور بر روی صحنه، سروده خود را به سردار سلیمانی تقدیم کرد.
زمان! به هوش آ، زمین! خبردار/ که صبح برخاست، صبح دیدار
چه صبح نابی! چه آفتابی!/ چقدر روشن، چقدر سرشار
قسم به والشمسهای قرآن/ قسم به فانوسهای بیدار
قسم به از بندِ خویش رَستن/ قسم به مردان خویشتندار
قسم به والعادیات ضبحا/ قسم به آیات فتح و ایثار
قسم به بامرگزیستنها/ به ایستادن میان رگبار
چه فرق دارد شام و فلسطین/ عراق و ایران؟ یکیست پیکار
بلند بادا همیشه نامت/ سرت سلامت سلام سردار
به جز تو اینسان، به جوهر جان/ که داده پاسخ به أینَ عمّار
اگرچه بالاتری از آنان/ به سرو میمانی و سپیدار
به یار میمانی و سپاهش/ به سیصد و سیزده علمدار
خوشا اگر چون تو، هرچه سرمست/ خوشا اگرچون تو، هرچه دیندار
نه دینِ در شب گریختنها/ نه دینِ دنیا، نه دینِ دینار
تو سیفالاسلام روزگاری/ ولی نه از دینِ خود طلبکار
به خویش میپیچی از لطافت/ به پای طفلی اگر رَوَد خار...
تو اهل اینجا نه! از بهشتی/ تو اهل پروازی و سبکبار
نه اهل آن سجدههای سطحی/ نه اهل آن روزههای شکدار
قسم که «مَن ینتظر...» تو هستی/ قسم به این زخمهای بسیار
بلند بادا همیشه نامت/ سرت سلامت سلام سردار
شاعر بعدی که برای شعرخوانی دعوت شد، هادی سعیدی کیاسری بود.
او قبل از خواندن شعر خود گفت: مضمون شعری که میخوانم، موضوع نفوذ و ضرورت تجدید عهد با منویات مقام ولایت است. طبیعتاً انگیزه این شعر، شهادت سرداران و بزرگانی مثل شهید سلیمانی است؛ البته این شعر بعد از شهادت دکتر فخریزاده سروده شده است اما ترجیح میدهم اینجا این قصیده قرائت شود.
دیر شد از ماذنه نیامد بانگی/ از شب داجی هنوز مانده دودانگی
دیر شد افسانه تا سمر شود امشب/ یک دو نفس مانده تا سحر شود امشب
یک دو نفس تا صبوح از کف ساقی/ شادی فتحالفتوح، دولت باقی
شبشکنان تیغ را به زهر بشویید/ سایه اشباح را زشهر بشویید
آمده با شیخ نجد مرحب خیبر/ نقشه شوم هزار غائله در سر
دیو فرشتهنما، مُرانی زاهد/ قصه موشان شنیده، گربه عابد
آمده تا از حق انتقام بگیرد/ زخم کهن سالش التیام بگیرد
دیر شد افسانه تا سمر شود امشب/ یک دو نفس مانده تا سحر شود امشب...
آخرین شاعری که در این مراسم شب شعر، سرودهای خواند. علی محمد مؤدب بود.
او قبل از شعرخوانی خود با اعتراض به شبکه اجتماعی اینستاگرام نسبت به پاک کردن پستهای مربوط به شهید سلیمانی گفت: برایم عجیب است که چرا مسئولین ما نسبت به این توهینها حتی یک اعتراض رسمی هم نمیکنند، در حالی که این شبکه از بازار فضای مجازی ایران استفاده میکند. مسئولین ما نه پارسال و نه امسال واکنشی نسبت به این موضوع نداشتند. این شبکه اجتماعی از بازار ما تجارت میکند اما هیچ برخوردی با این رفتار او نشده است.
تو از فریادها، شمشیرهای صبح پیکاری
که در شبهای دهشت تا سحر با ماه بیداری
تو دهقان زاده از فضل پدر مهریست در جانت
که میروید حیات از خاک، هر جا پای بگذاری
دم روح خدا آن سان وجودت را مسیحا کرد
که بالیدند بر دستت کبوترهای بسیاری
چه خوش رم میکند از پیش چشمت لشکر پیلان
ابابیل است و سجیل است هر سنگی که برداری
دلت را سربلندیها، سرت را سر به زیریها
خوش آن معنا که بخشیدهست چشمانت به سرداری
ز ما در گریههای نیمه شب یاد آور ای همدرد
تو از شمشیرها، لبخندهای صبح دیداری
انتهای پیام/