«نبردهای فانتوم» روایت دلاوریهای خلبانانی است که سالها سراغشان نرفته بودیم/ یادگاری برادر شهید "کاپیتان تیم ملی فوتبال" که به دست مادرش رسید
برادر کاپیتان تیم ملی فوتبال کشورمان یکی از خلبانان نیروی هوایی ارتش بود که به شهادت رسید؛ یادگاری به جای مانده از او همراه با اتفاقاتی به دست مادرش رسید.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «مستند نبردهای فانتوم» چندی پیش از تلویزیون پخش شد و همزمان با پخش آن قسمت اول گفتوگوی تسنیم با عوامل آن منتشر شد. در این گفتوگو مهدی جبینشناس، کارگردان این اثر، سالار بیباک، تهیهکننده و محمود ضرابی از خلبانان بازنشسته هشت سال دفاع مقدس شرکت کردند.
در زیر متن بخش دوم این گفتوگو را میخوانید:
آقای ضرابی، اشاره شد که پرداخت کمتری به خلبانان دفاع مقدس صورت گرفته است؛ نظر شما در این زمینه چیست؟
خلبانان را غیرقابل دسترس قلمداد کردیم و سراغشان نرفتیم
ضرابی: کسی که بخواهد خلبان فانتوم شود باید سالها زحمت بکشد و باید 10 ــ 12 سال روی آن هواپیما کار کنید تا بتوانید بمب بیندازید، این موضوع باعث میشود که افراد و گروههای مردمی احساس کنند که آن خلبان بسیار بالاتر است و شاید خیلی نتوان به او نزدیک شد. اشکال ما در ایران این است که اسطورهسازی کردیم و گفتیم "اینها قدیساند و در دسترس نیستند."، در این وضعیت کسی که میخواست دفاع مقدس را روایت کند، سراغ کسی میرفت که قابل دسترسیتر است و از کسی که تبدیل به اسطوره شده بود، غافل شدیم.
خاطرم هست 43 نفر در کلاسی در آمریکا حضور پیدا کردیم؛ 40 نفر آمریکایی و 3 نفر ایرانی. آمریکاییها دیپلمشان را در آمریکا گرفته بودند، دانشگاه نیروی هوایی رفته بودند و ستوان شده بودند و حالا کنار ما قرار داشتند. بنده هم از محرومترین نقطه ایران یعنی کرمان به آنجا رفتم، دیپلم گرفتم، به نیروی هوایی رفتم و حالا برای آموزش در آنجا حضور داشتم. مدرس شروع به انگلیسی صحبت کردن کرد، من نفهمیدم، جالب است که در همان کلاس 10 نفر از آمریکاییها به پای پرواز هم نرسیدند و حذف شدند اما ما سه ایرانی تا آخر دوره باقی ماندیم و فارغالتحصیل هم شدیم، یکی من بودم، دیگری جوادپور است که قهرمان آکروجت است و سومی جهانگیر ابنیمین است.
در نیروی هوایی کارهایی کردیم که واقعاً کارستان بود اما اینگونه نبود که عمداً بیانش نکنیم، به این دلیل بود که سیاستگذاران زمانه اعتقادی به این ماجرا نداشتند و نمیخواستند هایلایت شود، شاید دلیلش امنیتی بوده است.
چهکسی تحمیل کرد؟
خلبان ایرانی با بال سوراخ به زمین نشست، کارخانه آمریکایی گفت فوتوشاپ است!
ضرابی: کامبیز آنت سروانی بود که در مجموعه آنان کار میکرد و خبرش را داد. یک نفر دیگر هم بهنام سروان نعمتی در حزب بعث عراق نشست و علیه ما در رادیو حرف زد. این جرثومه فساد حتی در بازجویی بسیاری از خلبانان ما شرکت داشت. بگذارید خاطرهای از یکی از خلبانان خوبمان تعریف کنم؛ وقتی از ناصر کاظمی صحبت میکنید کسی است که موشک به هواپیمایش میزنند، بالش سوراخ میشود و تمام سیستمش را از دست میدهد، به او میگویند "وارد میدان تیر هوا به زمین شو و بپر پایین."، میگوید "نه. این هواپیما را با خون دل نگهداشتیم و نداریم جایش را پر کنیم. من حاضرم با جانم ریسک کنم و هواپیما را بنشانم" و نشست، از این سوراخ بیرون میآید و عکس میگیرد و برای کارخانه مکدانل داگلاس آمریکا میفرستد، میگویند "فوتوشاپ است"! او تا قبل از مستند نبردهای فانتوم حاضر نشده بود با کارگردان و تهیهکننده سر میز مذاکره بنشیند اما وقتی دید که کار خوبی انجام شده است، نظرش عوض شد.
برنامه داریم که برای مستند نبردهای فانتوم که تاکنون سه قسمت از آن پخش شده است، چهار قسمت دیگر نیز ساخته و پخش شود و در قسمت پنجم به وضعیت امروز فانتوم در کشور بپردازیم، این که در کدام پایگاهها فانتوم داریم، فرمانده آنان کیست، آموزشها را در داخل میدهیم و چقدر آمادگی دارند و...، این کار سبب میشود مردم قوت قلب پیدا کنند.
خلبانان ما دقیقاً چهکاری کردند که توانستند این پیروزیها را رقم بزنند؟
ضرابی: برای اینکه پرواز کنیم باید تست عمومی را پاس کنیم؛ این تست شامل دانش زبان انگلیسی، زبان عمومی و... است. همچنین باید تست پزشکی را که تست وضعیت سلامتی است پشتسر بگذاریم. وقتی این تستها را پشتسر گذاشتیم و وارد دانشکده خلبانی شدیم، به ما میگویند "براساس نمرهتان میتوانید با هواپیمایی معین پرواز کنید". آموزش دانشکده خلبانی به شما میگوید که با چه هواپیمایی میتوانید پرواز کنید، بنابراین خلبان باید دانش داشته باشد، مهارت داشته باشد، سلامت جسم و روح داشته باشد و مهمتر اینکه مسئولیتپذیر باشد، نکته مهمتر این که باید شجاعت داشته باشید و ریسکپذیریتان هم بالا باشد.
حسین خلعتبری و شهادتی که شبیه به اربابش، امام حسین(ع) شد
صفر تا صد عملیات مروارید با بنده بود. خاطرم هست در این عملیات ظرف کمتر از دو هفته، 11 "اوزا" (قایق موشکانداز عراقی) آنان را زیر آب بردیم. این عملیات با هواپیمای F4 و موشک ماوریک انجام شد. تنها حادثهای که دادیم مفتخری و کاظم روستا بودند که در یک هواپیما به شهادت رسیدند. ما آن کاری را انجام دادیم که ایران در انتظارش بود. بگذارید داستان حسین خلعتبری را تعریف کنیم، در روز اول فروردین، موشک به هواپیمای او برخورد کرد و سرش همراه با هلمت جدا شد و یک طرف رفت و بدنش هم طرف دیگر. او در بخشی از یکی از سخنرانی خود گفته است؛ "در بلندیهای رامسر و کوههای کلاته مخروبههایی وجود دارد؛ اگر از جسم من چیزی ماند، خاکسترش را بر فراز آنجا بریزید شاید روح من توسط فرشتههای نگهبان پاسدار ایران باشد."، به مادرش میگویند "پسرت شهید شده است."، در جواب میپرسد "آیا زمانی که پسرم شهید شد، سر در بدن داشت؟" گفت "من قبلاً خوابش را دیده بودم و به همین دلیل نام او را حسین گذاشتم."
جایگاه آموزش و علم خلبانان در اینجا کجاست، عدهای میگویند در حوزه تعمیرات هواپیما و آموزش خلبانان کمبودهایی داشتیم؟
تمام آموزشهای فنی ما در ایران بود/ ماجرای نمره "U قرمز" به افسر آموزش آمریکایی!
ضرابی: اصلاً آموزش پرواز در ایران را با آمریکاییها نمیدیدیم، تمام آموزشهای فنی ما در داخل بود و مستشاران به آنان کمک میکردند، علاوه بر این، زمانی که کالای جدیدی میآمد توسط آنان هدایت میشد. البته ما تمام آموزشهایمان برای دوره پروازی را در خارج میدیدیم. قرار شد هواپیمای F14 را به ایران بیاورند؛ قرار بود این هواپیما در اصفهان و چابهار مستقر شود. خلبانانی که انتخاب کرده بودند تا این هواپیما را به ما آموزش بدهند، آمریکایی بودند. آنان بعد از این که مطلع شدند باید به چابهار بروند و چابهار سرزمین گرمی است گفتند "به آنجا نمیرویم. به تهران میآییم و با F4 میپریم و خلبانان آموزشدیده به آنجا بروند و بپرند". آنان به تهران آمدند. یک روز جانشین فرمانده پایگاه یکم شکاری آمد در حالی که در بوکلت خود نمراتی را به این افسران آموزش داده بود. در آن بوکلت نوشته شده بود که "کاپیتان براون نمره u قرمز گرفته است". دقت کنید که u بهمعنای ضعیف است، F بهمعنای متوسط است، G یعنی خوب و E بهمعنای عالی است. معلم ایرانی به این سروان خلبان F14 که میخواست F4 را به ما یاد بدهد، U قرمز داده بود.
بلافاصله معلم خلبان را صدا زد و پرسید "ماجرا چیست؟"، و او هم برایش توضیح داد. این فرمانده به آن معلم خلبان گفت "زشت است که یک خلبان آمریکایی این نمره را از هواپیمای آمریکایی بگیرد". معلم هم جواب داد: "شما میتوانید هر نمرهای که میخواهید به او بدهید اما نمره پروازیاش با من، این است."، بنابراین شجاعت، مهارت، دانش و علاقهای که به آن کار داشتند مهمترین فاکتورهاست. خاطرم هست زمانی که وابسته نظامی در چین بودم هر کس میفهمید که من از ایران آمدهام میگفت "از سرزمین هوش آمدهاید."، نمیگویم نژاد برتریم. بگذارید مثال دیگری بزنم؛ نمایندهای به نیروی دریایی در بندر امام خمینی فرستادیم. او در آنجا گشت میداد. یکی از دوستانم تعریف میکرد که "در یکی از پروازها همراه همین خلبان در حال گشتزنی بهروی دریا بودیم، من را صدا زد و گفت «تاکنون در چنین ارتفاع پایینی پرواز کردهاید؟»، همین که خواستم جواب بدهم، دیدم هلیکوپتر بالا کشید، پرسیدم «چه شد؟»، گفت «دو تا فانتوم از زیرمان رد شدند». فانتوم لیدر با خلبانی محققی و کابین دو شادروان شهید ابراهیم امیدبخش.
یادگاری برادر شهید "کاپیتان تیم ملی فوتبال" که سالها بعد به دست مادرش رسید!
اصغر هاشمیان، برادر وحید هاشمیان بازیکن سابق تیم ملی کشورمان، یکی از خلبانان برتر نیروی هوایی است. اصغر به من گفت "کاپیتان! دستمالگردن من پیش شما باشد؛ اگر برگشتم میگیرم و اگر برنگشتم آن را بهعنوان یادگاری به مادرم بدهید". اصغر رفت و دیگر برنگشت و هنوز هم پیکرش را پیدا نکردیم، جاویدالاثر. بعد از این که مادر وحید هاشمیان به رحمت خدا رفت، من را دعوت کردند تا در مراسم سوم ایشان حضور داشته باشم، کاکاوند هم همراهمان بود. از من خواستند آن داستان را تعریف کنم، ماجرا را برایشان تعریف کردم و گفتم "این دستمال را به محسن میدهم". آنان در آن جلسه بهنقل از مادرشان گفتند؛ "مادرمان تا یک هفته قبل از فوتش نمیپذیرفت که پسرش شهید شده است، خواب دید و گفت «در عالم رؤیا دیدم که اصغر به من گفت "شهید شدم" و حالا قبول دارم پسرم در راه خدا شهید شده است.»"
بگذارید به موضوعی اذعان کنم، در زمان آموزشی ما بیش از 10 پرواز آکادمی داشتیم که همهشان ردهبندی شدند، در هیچ کدام نفر دهم هم نشدم اما ابراهیم امیدبخش شاگرد اول کلاسشان شد و یک ساعت رولکس جایزه گرفت، سلحشوری جزئی از وجود او بود. آیا اسم او را تاکنون شنیدهاید؟ حسن و ابراهیم دلحامد دو برادر خلبان هستند که هر دو شهید شدند. وقتی حسین در عملیاتی از F4 بیرون پرید، روی خلیج فارس میافتد و 72 ساعت روی آب میماند تا هلیکوپتر میآید و نجاتش میدهد. لوتر یادگاری از اقلیتهای مسیحی در کشورمان بود، کوروش کشاورزی و اردشیر جم هر دو زرتشتی بودند اما در جنگ حضور داشتند. وقتی پای ایران و وطن به وسط میآید دیگر حرفی باقی نمیماند.
در یکی از گردهماییها به یکی از آقایان مسئول گفتم "به ما خانه و ماشین که ندادید، حداقل در بهشت زهرا(ع) یک متر جا بدهید که وقتی مردیم در آنجا دفنمان کنند". آقای دکتر خال در بهشتزهرا این درخواست ما را قبول کرد و تفاهمنامهای امضا کردیم. ایشان به ما گفت "هر خلبانی که از دنیا برود یک قبر رایگان در بهشت زهرا دارد، خانوادهاش هم با 35 درصد تخفیف". آقای دعایی هم گفت "هر واقعهای برای خلبانی رخ بدهد اعم از نوشته، آگهی، تقدیر، مرگ و... رایگان انجام میشود."، بنابراین باید شجاعت داشته باشید و
وضعیت فعلی نیروی هوایی ما چگونه است؟
خبر پرواز عبدالمالک ریگی آمد، 5 دقیقه بعد دو فانتوم ارتش، او را زمین نشاندند!
ضرابی: دقت کنید که 25 سال است در نیروی هوایی نیستم و آگاهی خیلی زیادی از آن ندارم اما میدانم که بعد از جنگ، هواپیماهای F7، F9، میگ29، سوخو24 و... را خریدیم. ما از نظر آموزشی فول هستیم. ما دانشگاه شهید ستاری را داریم که بچهها در تهران درس میخوانند و سپس به اصفهان میروند تا پرواز کنند. تمام آموزشهای خلبانان ما در داخل ایران است و هیچ وابستگی به بیرون نداریم، البته محدودیتهایی بهواسطه شرایطی که حاکم بر جامعه ماست داریم که سبب شده است این آموزشها کند پیش برود. من میتوانم بگویم که اگر خدای نکرده درگیری پیش بیاید، من سرباز ناتوان حاضرم لباس بپوشم و در هر جایی که توان داشته باشم بجنگم. همین الآن که ما اینجا نشستهایم در 10 پایگاهمان هواپیمای مسلح که خلبان در آن نشسته و تا 5 دقیقه دیگر آماده پرواز میشود، داریم، بهعبارت دیگر خلبان در کابین نشسته و در اتاق آلرت منتظر دستور است. جالب است بدانید وقتی مستند نبردهای فانتوم پخش میشد یکی از خلبانان به من پیام داد و گفت: «رئیس! هماکنون در اتاق آلرت نشستهایم و فیلمتان را تا آخر دیدیم.». جالب است بدانید در ماجرای دستگیری عبدالمالک ریگی، هواپیماهای ارتش از جایی بلند میشود در حالی که ریگی در هواپیمای دیگری است و از گوشهای از مرز ما عبور میکند. دو تا هواپیمای F4 بال به بالش میروند و میگویند "بشین!"، میگوید "نمینشینم."، در هوا رگبار میزنند. خلبان هواپیمای ریگی میترسد و در بندرعباس مینشیند، این چه معنایی دارد؟ یعنی آن چیزی را که در توان داریم بِروز میکنیم، این موضوع بهدلیل استعدادهای خدادادی، عشق و علاقه خلبانان ماست.
آقای جبینشناس، در مورد انیمیشنهایی که در کار استفاده کردید توضیح بدهید.
انیمیشنهای «نبردهای فانتوم» چگونه ساخته شد؟!
جبینشناس: در مستند تامکت تجربه انیمیشنسازی نداشتیم و با یک کلک انیمیشنها را از یک شبیهساز استخراج کردیم. در مستند نبردهای فانتوم آن نرمافزار شبیهساز محدودیت زیادی داشت و به همین دلیل تصمیم گرفتیم انیمیشنها را بسازیم، کار بسیار سختی بود چرا که تجربهای در این زمینه وجود نداشت. در نهایت به کسی بهنام هومن سروشنیا رسیدیم که هم انیماتور خوبی بود و هم عشق خلبانی داشت. مهمترین نکتهای که او داشت، علاقهاش به این حوزه بود. او در ریزترین جزئیات سرک میکشید و اطلاعات را بیرون میآورد. سعی کردیم انیمیشنها با دقت بسیار زیادی ساخته شود به همین دلیل با همکاری نیروی هوایی چند جنگنده را از نزدیک دیدیم و از آنان عکاسی کردیم. عکاسیها با جزئیات بسیار زیادی انجام شد بهگونهای که حتی پیچها هم معلوم بود، این موضوع کمک کرد که مدلهای ساختهشده با مدل اصلی مو نزند! علاوه بر این، فیلمهای رئال زیادی دیدیم تا متوجه شویم که هواپیما در مانور واقعی چگونه حرکت میکند، تستهای فراوانی انجام شد تا در نهایت به نمونه نهایی رسیدیم.
پشت پرده یک کلیپ جنجالی در فضای مجازی؛ ایران، سوخو 30 خریده است؟!
بگذارید یک ماجرای جالب برایتان مثال بزنم؛ در لابهلای تستزدنها، هومن یک ویدئوی 30ثانیهای ساخت که سروصدای زیادی بهپا کرد. ماجرا از این قرار بود که او هواپیمای سوخو مدل کرد و با استفاده از تصاویر واقعی فیلمش را در اینستاگرام گذاشت. تیتر آن پست هم این بود که سوخو30 به ایران وارد شد، اینقدر مدلش طبیعی بود و در فضای مجازی سروصدا کرد که از حفاظت ارتش به او زنگ زدند و پرسیدند "ماجرای این فیلم چیست؟"، حتی در خارج از ایران نیز بازتاب داشت و عدهای میگفتند "ایران سوخو30 خریده و حتی در باند هم نشسته است."، البته هومن را توبیخ کوچکی کردند!
کار ادامه دارد؟
دوست داریم که 4ــ5 قسمت دیگر این مجموعه را ادامه بدهیم، عملیاتهای زیادی مانده است که باید بیان شود، دوست داریم یک پله پیشرفت از نظر فنی داشته باشیم.
بیباک: ما قصد ساخت 4 قسمت دیگر داریم که دو قسمت آن در مورد نقش هواپیماهای فانتوم در پشتیبانی از نیروی زمینی خودمان است، یک قسمت بمباران مناطق حساس عراق است و یک قسمت هم درباره آخرین شهدای فانتوم و عملیاتهای مهم مثل بمباران بغداد است. البته دوست داریم در قسمت دیگری به این موضوع هم بپردازیم که نیروی هوایی ما چگونه این هواپیماها را که عمرشان نزدیک به 50 سال است عملیاتی نگه داشته است و خلبانان با آنان تمرین میکنند، سلاحهای جدیدی که روی آنان نصب شده است و...، البته نگاهمان تخصصی و فنی است.
به شهدای خلبان هم میپردازید؟
جبینشناس: در قسمتهایی که از تلویزیون پخش شد سعی کردیم به شهیدان اشارهای داشته باشیم، البته پایه فیلم ما تاریخ شفاهی از زبان خلبانانی است که زندهاند، با این حال در خلال عملیاتها به شهدا نیز اشاره کردهایم.
برای انجام مصاحبه با خلبانان، سناریویی طرح میکردید یا اجازه میدادید خودشان حرف بزنند.
جبینشناس: اصلاً اینگونه نبود که بگوییم "چه حرفی بزن و چه حرفی را نزن"، اما یک نکته مهم در این بین وجود داشت، این خلبانان سطح سواد بسیار بالایی دارند و به همین دلیل دایره لغات زیادی دارند که کمک میکند بهتر حرف بزنند. بسیاری از آنان وقتی قصه را تعریف میکردند، همه جزئیات را نمیگفتند و من کمک میکردم که جزئیات یادشان بیاید و بیان کنند، علاوه بر این وقتی حرف میزدند، اصلاحات و کلماتی داشتند که تخصصی بود و بیننده نمیفهمید. من سعی میکردم ترجمه این اصطلاحات را بگیرم و کنار آن جزئیات بیشتری را ازشان دریافت میکردم.
از نظر سطح اطلاعاتی پایینتر از آنان بودید یا بالاتر؟
جبینشناس: قطعاً پایینتر بودم و همین موضوع کمک میکرد که کنجکاوی کنم، بهعبارت دیگر نه صفر بودم و نه ازشان بالاتر. دوست داشتم کنجکاوی کنم تا بدانم حسوحالشان در آن ساعت چگونه بوده است.
وقتی اطلاعات مستندساز نسبت به موضوع کم باشد با شنیدن اولین جملات اقناع میشود و دنبال دریافت اطلاعات بیشتر نمیرود، تا چهاندازه بهدنبال دریافت اطلاعات بیشتر بودید؟
جبینشناس: اطلاعاتم کافی بود، البته سالار بیباک هم همواره کنارم بود که اطلاعات بسیار زیادی داشت. در مسیر مصاحبهها دنبال دو موضوع بودم؛ یکی اینکه قصه بهصورت کامل بیان شود و دیگر اینکه حسوحال خلبان بیان شود، نه دوست داشتم حس او خشک و فنی باشد و نه اینکه بدون درنظر گرفتن نکات فنی پیش برود، پیش رفتن این دو خط با همدیگر برایم مهم بود، بهنظرم همین موضوع باعث شده است که مصاحبهها دلچسب شود.
آقای بیباک؛ نسخه سینمایی از این کار ساخته میشود؟
بیباک: اتفاقاً دوستان در خانه مستند پیشنهاد دادند اما هدف ما این است که دنباله این مستند را بسازیم. اکثر کسانی که این فیلم را دیدند، میپرسند "چرا روایت ناقص مانده است؟"، بنابراین برنامه ما این است که بقیه فیلم را بسازیم و سپس نسخه سینمایی تولید کنیم، کنار اینها یکی دو روایت داریم که قابلیت این را دارد که بهتنهایی سوژه یک مستند سینمایی جداگانه باشد. اگر منابع و امکانات اجازه بدهد دنبال این هستیم که بعد از این کار، یکی دو تا از داستانهایی را که همین خلبانان بیان کردند تبدیل به مستند سینمایی کنیم.
چقدر هزینه تولید فیلم شد؟
جبینشناس: خیلی کم بود و باید بگویم زیر 100 میلیون تومان بود، عمده پولی که خرج شد برای انیمیشن بود که البته با علاقه هومن بسیار خوب جلو رفت.
بیباک: هر کسی با ساخت این فیلم تلاش میکرد ادای دینی داشته باشد؛ یکی به پدرش، دیگری به شغلش و... .
بهنظر شما ساخت این مستند در چهلسالگی دفاع مقدس چه تأثیراتی روی مردم داشته است؟
چرا مهم بود نبردهای فانتوم ساخته شود؟!
بیباک: بهنظرم تأثیر این مستند بر این بود که خلبانان شکاری فانتوم بیشتر دیده شوند در حالی که کمتر دیده شده بودند، نصف کامنتهایی که دریافت میکردیم این بود که میگفتند "چقدر خوب شد کسانی که در جنگ بودند و کمتر اسمشان برده شده بود، معرفی شدند". وقتی به همدان رفته بودم، آقای عتیقهچی به من زنگ زد و گفت "400ــ500 تا تلفن داشتم که میگفتند "خدا را شکر که شما را نشان دادند". علاوه بر این تأثیر دیگری که داشت این بود که آن نیرویی که امروز وارد ارتش شده و جنگ را ندیده است، با خود میگوید «به بازنشسته ارتش اهمیت داده میشود و اگر روزی اتفاق افتاد من هم مردانه بجنگم!» بالاخره بازنشسته، آینه شاغل آن دستگاه است، بهنظرم باید دهها کار این شکلی ساخته شود تا آن کسی که وارد ارتش میشود بداند پشتسر او چه فداکاریهایی صورت گرفته است و با ایمان بیشتری بجنگد.
جبینشناس: بهنظرم شاید مهمترین تأثیر ساخت این فیلم این است که مخاطب را پای تلویزیون بکشانیم. برایم جالب بود که هنوز هم میتوان مستندی از جنگ ساخت که وقتی یک پیج اینستاگرامی کل فیلم را بارگذاری میکند، در دو روز 50 هزار بار دیده میشود، این موضوع خیلی برایم ارزش داشت اگرچه آن فرد فیلم را دزدیده بود! در عصری که کمتر کسی حوصله این را پیدا میکند که 40 دقیقه ویدئو ببیند، فیلم ما 50 هزار بار در دو روز در فضای مجازی دیده شد، به این نتیجه رسیدم که میتوان هنوز هم مستندهایی از جنگ ساخت که نسل جدید را جذب کند، آن هم نه از تلویزیون بلکه از رسانهای که برایش پول میدهد (پول اینترنت).
ضرابی: خیلی خوب است افرادی که مؤثر بودند تا این کارها را بنده و امثال من انجام بدهیم، معرفی شوند. وقتی من در هواپیما مینشینم، بمبی را به آن میبندند که متخصصی طراحیاش کرده است، نقشهای را به من میدهند که دیگری برایش زحمت کشیده و من فقط مجریام.
اگر بخواهم این مستند را با دیگر مستندها مقایسه کنم باید بگویم که این فیلم خیلی شستهرفته بود و به دل مینشست، نه بزرگنمایی کرده بود و نه کوچکنمایی. بعضاً فیلمهایی میسازند که منِ خلبان با دیدنش تعجب میکنم. اگر بخواهم به این مستند از 100 نمرهای بدهم، 98 میدهم در حالی که مستندهای دیگر بهزور نمره 50 میگیرند.
گفتوگو از علیرضا رحیمبصیری
انتهای پیام/+