با کاروان حسینی تا اربعین| دستبافتههای مادرم فاطمه(س) را برگردانید
سیدالساجدین گفت: سر مقدس پدرم را به من بازگردان، اموال به غارت رفتهمان را باز پس ده، یزید گفت: صورت پدر را هرگز نخواهی دید، از کشتن تو صرفنظر کردم، زنان را خودت به مدینه ببر. سیدالساجدین گفت: از اموال تو هیچ نمیخواهیم، اموال تو ارزانی خودت.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، متن پیشِرو از سلسله متنهای «قافلهسالار؛ همراه با کاروان حسینی(ع) تا اربعین» نوشتۀ «مجتبی فرآورده» است. او تهیهکننده و کارگردان پروژه سینمایی «ثارالله» است که مدتها پیش رهبر معظّم انقلاب بر لزوم تولید این فیلم تأکید کردند. او میگوید "زمانی که به دیدار رهبر انقلاب رفته بودیم، فرمودند: «چرا فیلم امام حسین(ع) را نساختید؟»، عرض کردیم «عدهای مانع شدند و نگذاشتند این فیلم ساخته شود، اگر بدانیم که رضای قلبی شما در این است که فیلم امام حسین(ع) ساخته شود خودمان را به آب و آتش میزنیم این فیلم را بسازیم»، ایشان فرمودند: «نهتنها خودتان را به آب و آتش بزنید، بلکه بروید از زیر سنگ هم شده این کار را انجام بدهید.» بنابراین تصمیم گرفتیم ساخت فیلم را آغاز کنیم."
فیلم «ثارالله» دربارۀ حرکت کاروان امام حسین(ع) از مکه تا کربلا و اتفاقات مسیر راه و استقرار هشتروزه در کربلا تا عصر عاشوراست. فرآورده در مجموعه یادداشتهایی که قرار است در خبرگزاری تسنیم تا روز اربعین منتشر شود، روایتهایی کوتاه و آزاد از وقایع کاروان امام حسین(ع) را بیان میکند.
*****
هفتم صفر
یزید گفت: اگر حاجتی داری بگو، قصد دارم به آن عمل کنم.
سیدالساجدین گفت: سر مقدس پدرم را به من بازگردان،
اموال به غارت رفتهمان را باز پس ده،
سوم آنکه، اگر قصد کُشتن مرا داری، بانوان را با فرد امینی به مدینه بفرست.
یزید گفت: صورت پدر را هرگز نخواهی دید،
از کشتن تو صرفنظر کردم، زنان را خودت به مدینه ببر.
اما در ازای اموالتان، چندین برابر عوض میدهم.
سیدالساجدین گفت: از اموال تو هیچ نمیخواهیم، اموال تو ارزانی خودت،
آنچه از ما به غارت بردهاند باز گردان،
گفت: این چه اصرای است، چند برابر عوض در ازای اموالتان میدهم.
سیدالساجدین گفت: در میان آن، بافتهها و مقنعه و گردنبند و چرخ نخریسی و پیراهن مادرم فاطمه است.
یزید به اکراه پذیرفت و بازماندگان کاروان، آماده سفری دِگر شدند.
صدای زنگولۀ اشترانِ زینت شده با منگولهها و زنگولهها، در کوچه پس کوچههای شهر پیچید،
برای همراهی بازماندگان کاروان تا مدینه، نعمان بن بشیر همراه قافله شد،
رهگذرانِ کنجکاو، به دنبال قافله روان شدند تا بابالصغیر.
بازماندگان کاروان، از ویرانه برون شدند،
زینب نگاهی به اشترانِ زینت شده کرد،
گفت: با آوای در گلو شکسته و میراث ربوده و دیده از خار غم خسته،
جز بر اشتران سیه پوش نمینشینیم.
نعمان بن بشیر هر چه اصرار کرد فایدهای نداشت،
گفت: فرمان یزید است، اما حاصلی نداشت.
زینب گفت: همگان باید بدانند ما در مصیبت اولاد زهرا به عزا نشستهایم.
آنقدر پایداری کرد تا اشتران سیهپوش شدند.
زنان و کودکان را یک به یک سوار اشتران کردند.
مردمان بول هوس، بار دیگر جمع شدند به تماشا و تماشاگری،
زینب گفت: ای قرآن خوانان بیعمل،
ای بی بهرهگان از مروّت و مردانگی،
ای تبهکاران بدکردار،
ای شیفتگان شیطان،
ای دنیا زدگان بیپروا، امامت زنده است،
چون مولایمان علی بن حسین زنده است،
ای جاهلان دین به دنیا فروش،
حذر کنید از روزی که قائم ما به انتقام برخیزد!
انتهای پیام/