ماجرای آشنایی مهدی مختاری با عبدالمالک ریگی/ خون شهید شوشتری نهال وحدت را آب داد + فیلم
فعالیت دینی در مناطقی که شیعیان و اهلسنت کنار یکدیگر زندگی میکنند، هنر میخواهد. میتوان با احترام به مکتب و آیین یکدیگر، کنار هم زندگی کرد و یا با ایجاد اختلاف و تفرقه کاری کرد که وهابیت از دل آن بیرون آید.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، "مهدی مختاری" مداحی است که بسیاری از هیئتیها در دهه 70 و 80 با مداحیهایش خاطره دارند. حضور این مداح در منطقه سیستان و بلوچستان و فعالیتهای تبلیغیاش در آن منطقه و خاطراتی که روایت میکند از جمله چرایی حضورش در سیستان و بلوچستان و نحوه آشناییاش با عبدالمالک ریگی، فرمانده گروهک تروریستی جندالشیطان شنیدنی است.
بخش اول گفتوگوی خبرگزاری تسنیم با مهدی مختاری مداح اهلبیت(ع) تهیه شده است که در ادامه فیلم آن را مشاهده میکنید و متن مصاحبه را میخوانید.
*جناب آقای مختاری، در آغاز صحبت بفرمایید از چه سالی به عرصه مداحی ورود پیدا کردید.
حدوداً از سال دوم راهنمایی در مجمعالذاکرین استان سیستان و بلوچستان میرفتم. پیش از آن، عضو گروه سرود بودم اما اولینباری که برای اهلبیت(ع) شعری را خواندم، دو بیت شعر درباره حضرت زهرا(ع) بود. پدرم و دوستان دیگر مشوقم بودند. بعضی اوقات که به سیستان و بلوچستان میروم دوستان میگویند "یادت باشد که مداحی را از اینجا شروع کردهای."
در آن دوره، برقراری ارتباط با مداحان شاخص و سرشناس در سیستان و بلوچستان بسیار سخت بود. آن دوره هم همانند امروز، فضای مجازی بهبزرگی امروز نبود و برای بهدستآوردن یک نوار کاست، مشقتها میکشیدیم حتی برخی اوقات به همدیگر فخرفروشی میکردیم که مثلاً "من نوار حاج سعید حدادیان را دارم و تو نداری". خدا را شاکرم که قبولم کرد و پای سفره امام حسین(ع) نوکر شدم.
محبت متفاوت شیعیان سیستان به اهلبیت(ع)
*آیا پیشینه مداحی در خانواده شما وجود داشت؟
خانوادهام بسیار مذهبیاند، هم مرحوم پدرم و هم پدربزرگم هر دو دعای کمیلخوان مسجد بودند و در مسجد علیبن ابیطالب(ع) زاهدان فعالیت داشتند. حجتالاسلام مزاری از روحانیون معروف منطقه زاهدان بودند که ایشان چهارده مدرسه بهلطف چهارده معصوم ساخت و در مسجد علیبن ابیطالب فعالیتی بسزا داشت و در نهایت، هجدهم خرداد 1368 مقابل خانهاش ترور شد. پدربزرگم نیز تعزیهخوان بود و خاطرم است که اولین شعری که حفظ کردم، غزلی برای حضرت مسلم(ع) بود.
من مسلمم گرچه مسافر و سفیرم/ باید بهجرم عشق تو اینجا بمیرم/ دیوارها اینجا رنگ ننگ دارد/ هر کودکی در دست مشتی سنگ دارد/ بازار جنگ کوفه در جوش و خروش است/ این روزها تیر سهشعبه پرفروش است
محبت امیرالمؤمنین علی(ع) از همان کودکی با جانم پیوند خورده و این محبت در مناطق سیستان و بلوچستان متفاوت است که شاید ریشه در فضایی باشد که در آن منطقه باشد.
*چرا شما به استان سیستان و بلوچستان رفتید؟
بهواسطه شغل پدرم به شهرستان ایرانشهر رفتیم و بهمدت 2 سال در آنجا زندگی کردیم و سپس به زاهدان رفتیم و تا سال 1375 در زاهدان بودیم.
دشمن بر طبل اختلاف میان شیعه و سنی میکوبد
* اختلافات میان دو گروه مهم اسلامی شیعی و سنی که بهشدت از سوی دشمنان جهان اسلام دنبال میشود، از جمله مهمترین موانع رسیدن به انسجام اسلامی بوده و خواهد بود که در استان سیستان و بلوچستان قابل مشاهده است، تجربهتان در طول سالها زندگی کنار اهلسنت را بیان کنید.
شیعیان نهتنها در سیستان و بلوچستان بلکه در مناطق مختلف کشورمان کنار اهلسنت زندگی میکنند. آنها در یک مدرسه با هم درس میخوانند و در خیابان با هم مراوده دارند. متأسفانه برخی بچههیئتیها از این فضا دورند و از ماجرای تفرقهافکنیها خبر ندارند. از زمانی که در منطقه سیستان و بلوچستان زندگی کردم، نگاهم به موضوع وحدت متفاوت شده است.
فعالیت دینی در مناطقی که شیعیان و اهلسنت کنار یکدیگرند، هنر میخواهد، اینکه با احترام به مکتب و آیین یکدیگر، کنار هم زندگی کنیم و یا با ایجاد اختلاف و تفرقه کاری کنیم که وهابیت از دل آن بیرون آید. ما باید کاری کنیم که محبت امیرالمؤمنین(ع) بیشتر شود نه اینکه دشمن برای اهلبیت(ع) درست کنیم، این مسأله هم خیلی ظرافت میخواهد. خداوند در قرآن میفرماید: "به بتِ بتپرستان توهین نکنید تا به خدای شما توهین نکنند."، بنابراین برخی دوستان این مسئله را نمیدانند و یا اینکه غرض و مَرض دارند.
*جریان موسوم به شیرازیها سالهاست با تأسیس شبکههای ماهوارهای در برخی کشورهای عربی منطقه همسو با سیاستهای تفرقهافکنانه با اهانت به مقدسات اهلسنت، تمام تلاش خود را برای برافروختن آتش تفرقه میان مسلمانان صرف کرده است. آیا تبعات اقدامات آنها در منطقه سیستان و بلوچستان دیده میشود؟
از ویژگیهای این فرقه تأکید فراوان بر اختلاف دائمی میان شیعه و سنی است. در روزگاری که تأکید بسیاری از علمای حوزه به برقراری وحدت میان مذاهب اسلامی است و برخی مراجع از جمله رهبر انقلاب بر این نکته اصرار دارند که در منابر و مراسم مذهبی از هرگونه توهین و اهانت به بزرگان اهل سنت خودداری شود و رهبر انقلاب علاوه بر جایگاه مرجعیت، در بالاترین سطح حاکمیتی کشور نیز بر ضرورت اتحاد شیعه و سنی تأکید داشتهاند، اما این جریان چنین رویهای را خلاف شرع و مذهب میداند و در مقابل هفته وحدت، اقدام به نامگذاری هفتهای بهنام هفته برائت کردند تا ضمن نشان دادن مخالفت آشکار خود با هرگونه آشتی و فراهم آوردن زمینه وحدت میان برادران مسلمان اعلام کنند هیچ میل و رغبتی به برقراری اتحاد میان گروههای اسلامی در این زمانه پراز فتنه و آشوب ندارند.
هیئتیها و بهویژه مداحان اگر خط و ربطشان را با اینگونه جریانات مشخص نکنند و بهخاطر صله، شهرت و غیره بهسوی آنها بروند و خط قرمزی برای خود قائل نباشند، یقیناً مسیر حق را فراموش خواهند کرد. خوشبختانه بسیاری از دوستان مداح ما که شاید سابقاً هیچ عکسالعملی مقابلشان نداشتند، راهشان را از آنها جدا کردهاند. من از همان سال که در شبکه اجتماعیام علیه جریان شیعه انگلیسی مطلب نوشتم، از تمام کسانی که ربطشان به آن سمت بود، قطع ارتباط کردم.
* از سردار شهید نورالله شوشتری با عنوان شهید «وحدت» یاد میشود، مهمترین دلیل این نامگذاری برای آن شهید، سعهصدر، دلسوزی و نگاه انسانی ایشان نسبت به مردم از جمله اقوام و اقلیتها بود، آیا خاطرهای از ایشان دارید؟
با آقازاده ایشان رفیقم و خود شهید شوشتری را هم چند مرتبه در زاهدان ملاقات کردم. شهید شوشتری یکی از افراد تأثیرگذار در جریان وحدت بین شیعه و سنی بود. عامل انفجار انتحاری که منجر به شهادت ایشان شد، فردی بود از اعضای گروهک تروریستی "جند الشیطان" که با این اقدام، خون شیعه و سنی و مردم عادی را یکجا ریخت و بر اثر آن نام شهید شوشتری بهعنوان شهید وحدت بر سر زبانها افتاد. خونی که ریخته شد، خیلی ثمرات داشت، اولین ثمرهاش این بود که همان کسانی که قبایلشان آنجا نشسته بودند که برخی از آنها حتی از قبایل ریگی و قبایل مختلف اهلسنت بودند، متوجه خباثت این جریان تکفیری شدند.
*عبدالمالک ریگی تروریست تحت حمایت سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس طی یک عملیات پیچیده اطلاعاتی در سال 1388 دستگیر شد، آیا خبر دستگیری عبدالمالک ریگی برای شما خوشحالکننده بود؟
یکی از خبرهای خوشی که در این چند سال شنیدم، مربوط میشود به شبی که خبر دستگیری عبدالمالک منتشر شد، نهتنها من، بلکه تمام بچههای سیستان و بلوچستان اعم از شیعه و سنی خوشحال بودند. امنیت، سرمایهای است که آسان به دست نمیآید و زندگی بسیاری از مردم بیگناه با وجود او و ایادیاش به خطر افتاده بود.
*آنچه باعث شده است نام عبدالمالک ریگی در مصاحبه ما قرار بگیرد این است که او در قالب رهبر گروهک تروریستی که تعدادی از هموطنانمان را به شهادت رسانده، در مقطعی با شما در یک مدرسه درس خوانده است، لطفاً کمی درباره عبدالمالک ریگی برایمان بگویید.
من مقطع سوم راهنمایی را در مدرسه شهید مطهری زاهدان خواندم. عبدالمالک در آن دوره، اول راهنمایی بود. من و او در مدرسه شهید مطهری که دانشآموزانش اغلب اهلسنت بودند و در منطقه پایینشهر زاهدان قرار داشت، هممدرسهای بودیم. افرادی در کلاس داشتیم که بعدها از اراذل و اوباش و خلافکاران منطقه زاهدان شدند. برخی از آنها در همان دوران نیز در اهل دعوا و خلاف و خرید و فروش وسایل غیرمجاز بودند. عبدالمالک نیز در همان مدرسه درس میخواند.
*عبدالمالک ریگی از همان سالها تفکرات انحرافی و متأثر از رویکردهای ضدشیعی را داشت؟
گروه عبدالمالک ریگی یکی از گروههای شرور در جنوبشرق ایران است که در طول 10 سال اخیر دست به شرارتها و عملیاتهای تروریستی زدهاند در مورد انگیزههای تحرکات خشونتگرایان ریگی گرچه برخی اهداف سیاسی و قومی ذکر میشود اما کشتهشدن برادر وی در درگیری با عوامل انتظامی و شکلگیری نوعی خصومت شخصی وی علیه نظام، موجب شد آتش انتقامجویی وی دامنگیر افراد بیگناه شود.
* در فیلمها و تصاویر تبلیغاتی این گروهک و فیلم سینمایی "شبی که ماه کامل شد" به این نکته اشاره شد که او حتی به اقوام و نزدیکانش هم رحم نمیکرد.
همانطور که در فیلم شبی که ماه کامل شد آمده است، دستگاههای امنیتی کشورمان در برههای، عمویش را فرستادند تا واسطه شود تا عبدالمالک دست از این کارها بردارد. رسم بلوچ این است که وقتی بزرگتری به دیدار کوچکتر میآید، بد میدانند که کوچکتر نشسته باشد یا کوچکتر با دستکش به بزرگتر دست بدهد. میگویند وقتی عموی عبدالمالک به پاکستان میرود تا با او صحبت کند، عبدالمالک متکبرانه و با دستکش با عمویش دست میدهد. عمویش میگوید "بیادب نبودی، بیادب شدهای". به او میگوید: "به ما آموزش دادهاند نوعی سم بهروی کف دست میمالند و از کف دست به بدن نفوذ پیدا میکند و بعد از بیستوچهار ساعت فرد را میکشد. به شما هم نمیتوانم اعتماد کنم". طایفه ریگی، طایفه اصالتداری است، هم شیعه و هم سنی دارد، آنها آدمهای زحمتکش و سالمیاند.
*بعد از اینکه مأموریت مرحوم پدرتان تمام شد، چهزمانی به استان گلستان رفتید؟
پدرم که در سال 1374 بازنشسته شد، خانواده به این نتیجه رسیدند که بهدلیل محدودیتهایی که در زاهدان وجود داشت و بهدلیل اینکه بسیاری از اهالی سیستان به صحرای ترکمن مهاجرت میکردند، به استان گلستان رفتیم. من از همان ابتدا، مخالف بودم چراکه در اوج نوجوانی، رفیقهای خوب امام حسینی(ع) را که تعدادی از آنها حالا شهید شدهاند باید ترک میکردم و این مسئله اذیتم میکرد. بالآخره راضی شدم که به گلستان بروم، به همان علاقه به حوزه علمیه زاهدان رفتم و طلبه شدم. بهدلیل اینکه فاصلهام با دوستان زاهدانیام زیاد بود و حدود بیست و چهار ساعت با اتوبوس طول میکشید تا از گلستان به زاهدان بروم، سعی میکردم هر دو سال یک بار به زاهدان بروم و دوستانم را ببینم اما همین مهاجرت، برکاتی را بهدنبال داشت؛ یکی از برکاتش نزدیکیاش به مشهد و تهران بود. خیلی اوقات، شبجمعهها به مشهد میرفتم. جمعهصبحها نیز در مراسم مکتبالزهرا(ع) جلسه حاج احمد واعظی شرکت میکردم.
*ارتباط شما با مهدی اکبری از چه سالی برقرار شد؟
از سال 1372 ارتباطم با مهدی اکبری برقرار شد اما پیش از آن سعی میکردم حرفهای وارد عرصه مداحی شوم. مهدی اکبری مثل برادر با من برخورد کرد. شاید الآن اینگونه باشد که تا فردی را نشناسند به او میکروفن نمیدهند اما وقتی بهتازگی با مهدی اکبری آشنا شدم یک روزی نزدیک ایام عید غدیر بود که به جلسه بیتالحسین(ع) رفتم. میان جلسه نشسته بودم و همراه با دیگر مخاطبان دست میزدم که مهدی اکبری رو به من اشاره کرد و گفت "سرودهای از امیرالمؤمنین(ع) بخوان". من مدیون حاج مهدیام که به من بها داد؛ به یک بچهشهرستانی که آمده مشهد و تاکنون جلسه بزرگ ندیده است، میکروفن میدهد، همیشه هم دستبوس او هستم و خیلی دوستش دارم. نصیحتهای حاج مهدی سلحشور و سید مجید بنیفاطمه هم در این مسیر راهگشا بود. رفاقتم با سید مجید قدیمیتر از دیگران است. سال 1375 سید مجید به زاهدان آمد و در یادواره شهدای مسجد علیبن ابیطالب زاهدان خواند. سید مجید آن موقع شاید نوزدهساله بود و همان موقع هم یک مداح کامل بود.
* از دوران طلبگیتان هم بگویید؟
من از سال 1375 در حوزه علمیه امام صادق(ع) زاهدان طلبگی را شروع کردم و پس از اینکه به گلستان رفتیم، در حوزه علمیه آیتالله خامنهای علیآباد کتول تحصیل را ادامه دادم. بهدلیل اینکه حوزه تازهتأسیس بود، آقای ابوترابی گفتند "از دوباره پایه اول را بخوان"، و من از ابتدا آغاز کردم و آنقدر درسم خوب بود که علاوه بر تحصیل، دروس پایه اول را هم تدریس میکردم. بعد از سه سال تحصیل در حوزه آیتالله خامنهای علیآباد کتول، به حوزه علمیه امام صادق(ع) گرگان رفتم و سطح یک حوزه را تمام کردم. من هرچه دارم از حوزه است. حسرت میخورم که چقدر زود این 6 سال تمام شد و ایکاش درس طلبگی را ادامه میدادم اما به هر حال گویا اینگونه رقم خورده بود که به عرصه مداحی بیایم و برای امام حسین(ع) مداحی کنم.
این گفتوگو ادامه دارد... ..
انتهای پیام/+