گزارش| ۳۰ هزار آواره لهستانی؛ رنج مضاعفی که متفقین بر ایران تحمیل کردند
همزمان با حمله متفقین به داخل خاک ایران و گسترش جنگ جهانی دوم، حدود ۳۰ هزار آواره لهستانی که عمدتاً زن و کودک بودند در ایران اسکان داده شدند.
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم - همزمان با گسترش جنگ دوم جهانی در سال 1318 خورشیدی (برابر با 1939 میلادی) آلمان نازی متوجه همسایه خود لهستان شد و به این کشور حمله کرد و شوروی نیز از طرف دیگر به لهستان هجوم برد. لهستان دوپاره شد و بسیاری از اسرای لهستانی توسط شوروی به اردوگاه اجباری در سیبری فرستاده شدند.
وقتی هیتلر به روسیه حمله کرد و تامین مایحتاج لهستانیها برای شوروی مشکل شد، حدود صد و ده هزار نفر آواره لهستانی در دو نوبت در بهار سال1321 عمدتا از بندرانزلی وارد ایران شدند. از این تعداد، 85هزار نفر سربازانی بودند که برای خدمت در جبهه متفقین به آفریقای جنوبی و هند اعزام شدند و 31هزار نفر که عمدتا زنان و کودکان بودند، در ایران اسکان داده شدند.
لهستانی ها در بدو ورود به ایران، در اردوگاه هایی سکونت گزیدند که برای آنها در نظر گرفته شده بود. اردوگاه آنها در تهران، در مناطق یوسف آباد، دوشانتپه و محوطه دانشکده نیروی هوایی بود. به علت کمبود جا، تعدادی از آنها به کرج و اراک منتقل شدند. علاوه بر تهران، شهرهای اصفهان، مشهد، قزوین، همدان و خرمشهر نیز میزبان لهستانی ها بودند. اردوگاه آنها در مشهد به شکل یک عمارت زیبا بود. کودکان یتیم هم اکثراً به جلفای اصفهان برده شدند. بناهای مختلف در اصفهان بود که این کودکان در آنجا نگهداری میشدند تا 1945 که این کودکان را از جانب بمبئی به زلاندنو فرستادند.
مهم ترین مدرکی که وجود اردوگاههای موقت لهستانی ها را در ایران به اثبات میرساند، گورستانهایی از نظامی ها و غیر نظامی ها در شهرهای مختلف تهران است. در تهران مهمترین گورستان لهستانیها، گورستان دولاب است و در شهرهایی مثل انزلی، قزوین، اصفهان، خرمشهر، مشهد و اهواز هم گورستانهای لهستانی وجود دارد.
لهستانیها طی حدود سه و اندی سال حضور در ایران، توانستند ارتباط خوبی با ایرانیان برقرار کنند. با طولانی شدن اقامت لهستانیها و ضعف کنترل و رفت و آمد در کمپها، کم کم حضور مهاجران در سطح شهر تهران افزایش یافت و لهستانی ها به دنبال کسب درآمد از راه های مختلف برآمدند. اولین اقدام آنها، فروش اشیای گرانبها و لباس های مندرس خودشان به ایرانیان بود که به دلیل استقبال ایرانیان از هر جنس فرنگی حتی لباس کهنه آوارگان جنگی، موفقیت آمیز پیش میرفت اما به دلیل انتقال بیماری، تصمیم گرفته شد این کار تحت نظارت سفارت لهستان انجام شود. عدهای از بانوان لهستانی در خانه های ایرانیان ثروتمند یا خارجیانی که وضع مالی خوبی داشتند به عنوان خدمتکار استخدام شدند.
کارکردن لهستانیها در هتلها و رستورانهای ایرانی باعث رواج و جذب مشتری بیشتر داخلی و خارجی شد. عدهای از زنان لهستانی برای رفع نیاز مالی خود، شروع به دوختن لباس، حتی لباسهای ارتش کردند. در این بین شرکتهای خارجی هم از متقاضیان پر و پا قرص استخدام لهستانیها بودند. از جمله مشاغل جالبی هم که برخی زنان لهستانی با سوء استفاده از عقاید خرافی ایرانیان به سراغ آن رفتند، رمالی و کف بینی بوده است.
** پیامدهای ورود آوارگان لهستانی به ایران
شیوع بیماریها : مهاجران لهستانی از ابتدای ورود به ایران به بیماریهای متعدد به ویژه بیماری ای مسری نظیر تیفوس، اوریون، مخملک، سرخچه و اسهال خونی مبتلا بودند. به همین دلیل پزشکان وزارت بهداری موظف شدند به وضعیت آنها رسیدگی کنند، بیماران را قرنطینه کنند، بیمارستان500 تختخوابی به آنها اختصاص دهند و از ورود و خروج آنان بدون مجوز جلوگیری کنند. وزیر بهداری ایران شخصاً به همراه سرپرست بهداری لهستانی ها و فرماندهان اردوگاه ها و رؤسای بیمارستان ها از این بیمارستان ها و کمپ ها و اردوگاه ها دیدن می کرد تا مطمئن شود امور آزمایشگاه و دارو فراهم است و به بیماران رسیدگی می شود. به رغم تمام مراقبت ها، باز هم بیماری منتقل شد و در تهران و فومن تیفوس شیوع پیدا کرد.
فساد اخلاقی : در زمان جنگ جهانی دوم، هسته مرکزی فحشا در تهران محله جمشید(شهر نو) بود که پس از ورود متفقین، پاتوق عیاشی سربازان آمریکایی و انگلیسی شده بود. پس از ورود آوارگان، تعدادی از زنان جنگ زده لهستانی هم به شهر نو آورده شدند و حتی کوچهای هم به نام کوچه لهستانیها شهرت یافت. این ماجرا در سایر شهرها هم تکرار شد. مسری بودن بیماری های آوارگان از سویی، و ارتباط غیر اخلاقی آنان با اهالی شهرها از سوی دیگر، باعث شد وزارت کشور برای افراد ساکن در اردوگاه ها چیزی به نام کارت مرخصی صادر کند تا بتواند ورود و خروج آنان را کنترل کند.
تشدید قحطی و بحران خواربار : در زمان ورود مهاجران، خیابان های تهران پر از نیروهای مختلف بود و قحطی شدیدی به خصوص در مورد کالاهایی مثل گندم و جو و قند و شکر وجود داشت. متفقین که خود عامل بروز این قحطی بودند و تمام آذوقه ایران را یا مصرف و یا صادر می کردند، به ایران اطمینان دادند که خواربار، دارو و پوشاک آوارگان لهستانی را تامین می کنند اما مشخص است که این کار را نکردند. اسناد مختلفی وجود دارد که نشان می دهد چگونه ورود آوارگان لهستانی باعث کاهش ارزاق عمومی به ویژه نان و تشدید قحطی شد و دولت ایران وادار به تأمین تمام نیازهای آنان به شکلی شایسته شده بود. جالب است که از سوی متخصصان پزشکی، حتی لیست غذایی مورد تایید برای یک مهاجر بزرگسال یا کودک تعیین شده بود تا مقدار گوشت و پنیر و مارمالاد برای یک شخص مریض یا سالم یا کودک کاملاً مشخص باشد. در یکی از اسناد مصرف روزانه گوشت آوارگان لهستانی 4200کیلو تخمین زده شده که روزانه در تهران خریداری می شده است. تأثیر محسوس لهستانی ها در بحران غذا در پایتخت باعث بروز اعتراضاتی شد و کمیسیونی برای حل این مشکل با حضور نماینده سفارت آمریکا و انگلیس، نماینده سفارت لهستان، نماینده مهاجران و سرپرست وزارت خواروبار تشکیل شده که در آن مقرر می شود مهاجران صرفه جویی کنند و غذاهایی به دور از تجمل بخورند.
همین بحران های غذایی و شیوع بیماری ها در سایر شهرهای میزبان مهاجران لهستانی مانند مشهد و بندرانزلی و اصفهان دیده می شود، شاید همین مشکلات باعث می شود که وزارت امورخارجه از سفارت شوروی در تهران می خواهد از ورود مهاجران غیر نظامی به ایران جلوگیری کند، اما طبیعی است که با این درخواست موافقت نمی شود زیرا ادامه سیل مهاجران در شوروی منتظر ورود به ایران بودند.
** فعالیت های فرهنگی و هنری آوارگان
با ورود لهستانیها به داخل شهر، بازار اجرای کنسرتهای موسیقی و نمایش های لهستانی نیز رونق یافت که برخی از این برنامه ها صرفاً برای حمایت و کمک به هموطنان لهستانی شان ترتیب داده می شد. آن دسته از مهاجرین که سابقه هنری داشتند، با ترتیب دادن نمایش ها در تماشاخانه های تهران مجالس شب نشینی به پا می کردند.
در بین لهستانی هایی که به ایران آمدند، چهره هایی از ادب و فرهنگ نیز وجود داشتند. آنها در سال1942 اقدام به تشکیل انجمن لهستانی های مطالعات ایرانی در تهران نمودند انتشار جزوات و نشریات دوزبانه و برپایی جلسات سخنرانی از جمله اقدامات مهم آنها بود. سه نشریه مهم آنها عقاب سفید، بهشت و لهستانی در ایران نام داشت که اتفاقاً به دلیل نظارت شدید متفقین بر مطبوعات ایرانی و باز بودن دست مطبوعات خارجی، توانایی انعکاس اخبار بیشتر و در نتیجه محل رجوع ایرانیان بود.
لهستانی ها همینطور در هفته اجازه داشتند ساعات خاصی در رادیو تهران برنامه لهستانی اجرا کنند. توجه به این نکته جالب است که لهستانی های جنگ زده و آواره پس از ورود به ایران با چنان تامین نیازهای زیستی و امنیت خاطری مواجه شدند که به انتشار نشریه و تأسیس انجمن دوستی و اجرای رادیویی پرداختند.
در سایه چنین تعاملاتی است که در تمام اسناد از مهمان نوازی ایرانیان در برابر لهستانی ها سخن گفته شده و روزنامه ای چاپ استکهلم مینویسد زنهای لهستانی با چرخ های خیاطی اهدایی از ایران مشغول خیاطیاند، مردان مشغول سلمانی و خدمتکاری و حرفههای دیگر، هنرمندان لهستانی مشغول بازی در تئاتر هستند، رادیو ایران برنامه لهستانی دارد، صلیب سرخ لهستان کلوپ مخصوص لهستانیها ایجاد کرده، کودکان لهستانی ها به مدارس خوبی میروند و خیاط و مدیست های لهستانی با انبوه سفارشها روبه رو هستند. به همین جهت میتوان گفت تهران امروز، تهران لهستانی هاست!
آنچه مسلم است این است که لهستانی ها در ایران از شرایط اجتماعی و اقتصادی خوبی برخوردار شدند و شرایط برای رشد و بالندگی آنان در زمینههای شغلی و هنری فراهم شد. با تاسیس انجمن فرهنگی بین دو کشور، در لهستان توجهات ارزندهای به ادبیات ایران و مطالعات ایران شناسی مبذول شد و تجربه آشنایی ایرانیان با لهستانیها، روابط سیاسی و دیپلماسی دو کشور را غنی تر ساخت. همین تجارب به مرور باعث آشنایی ایرانیان با فرهنگ جهان از سویی و معرفی فرهنگ ایران به جهان توسط لهستانی ها از سوی دیگر شد.
خسرو سینایی، هنرمند تازه درگذشته ایرانی، مستندی به نام «مرثیه گمشده» راجع به آوارگان لهستانی ساخته که برای ساخت آن با دویست نفر از بازماندگان یا فرزندان آنها مصاحبه کرده و به شهرهای و کشورهای مختلف سفر کرده است. ساخت این مستند 12 سال طول کشیده (از سال1350تا1362) و حتی سرنوشت برخی از کودکان لهستانی تا زلاندنو را هم پیگیری کرده است. مستند با تصاویر قبرستانهای لهستانی در تهران و سایر شهرها آغاز میشود و در تمام فیلم تصاویر قبرها و نامها و تاریخها از جلوی چشمان بیننده عبور میکند. در این مستند زنان لهستانی ضمن بیان خاطرات خود از خونگرمی و انسانیت ایرانی ها بسیار میگویند و تصاویر خوبی هم از مدارس و اقامتگاه های لهستانیها در آن وجود دارد.
سینایی در سال2008 برای معرفی تاریخ لهستان از رئیس جمهور وقت لهستان صلیب لیاقت در یافت میکند، اما حلقه مفقوده این مرثیه گمشده، مرثیه ملت مظلوم ایران در زمان اشغال و جنگ جهانی دوم است که به آن اشارهای نمی شود. مرثیه سیلی سختی که ایران از بیگانگان میخورد و در میانه آن بلوا باید پذیرای آوارگان هم باشد. مرثیه اتفاقاتی که با حضور آوارگان در ایران اتفاق میافتد و پس از 80سال هنوز هم راجع به آن سکوت می شود.
به نظر می رسد برای تصمیم گیری درباره وجوه مختلف این ماجرا باید نقش خود آوارگان و شأن دولت و ملت ایران را از هم تفکیک کرد. آوارگان لهستانی، اکثرا زنان و کودکان بی پناه و بی گناهی بودند که حکایت ظلم آلمان و شوروی در حق آنها حکایت مجزایی است و شاید در شرایط جنگ زدگی، بسیاری از کارها را علی رغم میل خود انجام داده باشند و قطعاً شرایط بسیار سختی را در غربت گذراندهاند اما در هر حال از حمایت تمام قد ایران برخوردار بودند. لهستانی ها شرایطی را در ایران تجربه کردند که واقعاً برای یک آواره جنگی در یک کشور جنگ زده واقعاً بعید به نظر می رسد.
اما در مورد ملت ایران به رغم بودن در میانه قحطی بزرگ ناشی از حضور متفقین در ایران، و در حالی که به طور طبیعی انتظار می رفت با مهمانان ناخوانده به سردی و تلخی رفتار کند، ایرانیان طبق خصیصه ذاتی خود با مهمان نوازی و خونگرمی با آوارگان برخورد کردند و تا حد امکان با غذا و لباس و دارو و امکانات آموزشی از آنان پذیرایی نمودند.
و اما درباره حکومت، دولت یک کشور در چنین شرایطی باید وظیفه خود را در حفظ کشورش انجام دهد و از ورود هزاران آواره بیمار و آسیب دیده به سرزمینی که از تأمین نان هم برای مردمش عاجز است و کودکانش در خیابانها از گرسنگی میمیرند، جلوگیری کند. هرچند توقع چنین حفظ و صیانتی از حکومتی که در مقابل بیگانگان تسلیم محض است، توقع نابجایی است. حکومتی که با داشتن ارتشی منظم و قدرتمند، چندساعت هم در برابر هجوم نیروهای شوروی و انگلیسی به ایران ایستادگی نمیکند و به راحتی ایران را با همه ذخایرش از نفت و زمین گرفته تا جان و مال و ناموس مردم در طبق اخلاص می گذارد و به متفقین پیشکش میکند، قطعاً از جانب اربابانش اجازه مخالفت با ورود آوارگان را پیدا نمیکند بلکه موظف می شود برای آنها بیمارستان و مدرسه و خوابگاه هم تأسیس کند. در هر حال، حکومت پهلوی، مسئول تمام آثار مادی و معنوی حضور آوارگانی با دین و قومیت و زبان متفاوت در کشور مسلمان ایران است و تعبیر این بی اختیاری در برابر دستور کشور خارجی به مهمان نوازی، یک تعبیر غلط و یک خطای تاریخی است.
یادداشت از: مریم انصاری
انتهای پیام/