ایده «جنگ شهرها» از دل فیلم شهید آوینی بیرون آمد/ ماجرای نجات معجزهآسای کودک ۴ساله و سوژهای که «ماه عسلی» شد!
بمباران تهران آخرین تیر صدام برای تغییر معادله جنگ بود و حملات هوایی او به خانههای مردم صحنههای دردناک و رعبآور زیادی را خلق کرد؛ از جشن تولدی که تبدیل به جشن عزا شد تا حیاط خانهای که گورستان بچههای ۳ــ۴ساله شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یکی از بخشهای کمتردیدهشده هشت سال دفاع مقدس، موضوع مهمی بهنام جنگ شهرهاست. جنگ شهرها از دو منظر قابل بررسی است؛ در دیدگاه اول مقاومت مردم ایران را در برابر دشمن بعثی نشان میدهد و از منظر دیگر اوج خباثت رژیم بعث در هدف قراردادن مردم غیرنظامی را بهتصویر میکشد. مردم ایران در طول هشت سال دفاع مقدس بارها نشان دادند که اهل خالی کردن شهر یا روستای خود نبوده تا آخرین نفس در برابر دشمن ایستادگی کردند که نمونه آن را میتوان در مقاومت 34روزه مردم خرمشهر دید.
بمباران شهرها آخرین تیر صدام برای تغییر معادله جنگ بود و حملات هوایی او به تهران صحنههای دردناک زیادی را خلق کرد؛ از خانههایی که بر سر صاحبش خراب شدند تا زنان و کودکان بیگناهی که جانشان را از دست دادند.
صدام در مقطع سال 1366 و 1367 تلاش زیادی کرد با بمباران شهر تهران و با ایجاد فشار روی مردم، دولت جمهوری اسلامی را مجبور به پذیرش قطعنامه کند. او فکر میکرد که مردم تهران با این بمباران شهر را خالی میکنند و او به هدف شومش میرسد اما گواه تاریخ چیزی دیگری است.
کتاب «جنگ شهرها، تهران» روایتی متفاوت از بمباران شهر تهران است که در قالب روزنگار بهرشته تحریر درآمده است. این کتاب بهقلم زینب اسلامی و در مرکز تحقیقات و اسناد دفاع مقدس بهتازگی به چاپ رسیده است، به همین بهانه گفتوگویی با زینب اسلامی نویسنده این کتاب، یحیی نیازی نویسنده و پژوهشگر، مرتضی قاضی مدیر گروه مطالعات فرهنگی و اجتماعی مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس و محمود رمضانیان از اعضای هلال احمر داشتیم.
بخش اول این گفتوگو ذیلاً منتشر میشود:
کتاب «جنگ شهرها، تهران» اولین کتابی است که بهصورت رسمی نوشتید، از تجربه خودتان در نوشتن این کتاب و اولین محصول قلم خود سخن بگویید.
شرایط اجتماعی شهر تهران در جنگ تحمیلی کمتر بیان شده است
اسلامی: پیشنهادی که آقای نیازی به من دادند بسیار شوقانگیز بود. البته از آنجایی که دوستان دیگر کار تحقیقاتی جدی انجام داده بودند و بیش از 500 صفحه تحقیقات در اختیار من گذاشته بودند فکر میکردم که بتوانم از آنها استفاده کنم که استفاده هم شد، با این حال، آن تحقیقات بیشتر در موضوعات سیاسی و منطقهای بود و به مسائل اجتماعی که موردنظر مرکز بود توجهی نکرده بود، تلاش خوبی انجام شده اما بخش عمده آن خارج از موضوع بود، به همین دلیل ناچار شدم مطالعات ابتدایی را خودم آغاز کنم؛ یک سری از کتابهایی را که به این موضوع پرداخته بودند خواندم، سری به آرشیو خبرگزاریها زدم و آقای قاضی هم بسیاری از مصاحبهها را در اختیار من قرار دادند که مورد استفاده قرار گرفت. این تحقیقات کمک کرد فضا را بهدرستی بشناسم و مجموعاً باعث شد که این کتاب به چاپ برسد.
علاوه بر این باید بگویم، این موضوع برایم خیلی بااهمیت بود چرا که در مورد شرایط اجتماعی شهر تهران در جنگ خیلی کار نشده بود؛ علاوه بر این بهنظرم جنگ شهرها در تهران موضوع بسیار مهم و اساسی است.
آیا تیم تحقیق و پژوهش دیگری بهغیر از تحقیقات اولیه که به شما داده بودند داشتید که شما را یاری کند؟
اسلامی: بله. افرادی بودند که در این زمینه کار کرده بودند و به من کمک کردند، علاوه بر این مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس نیز در این زمینه کار کرده بود و اسنادی در اختیار من قرار داد که نشان میداد بمبارانها در شهر تهران چهزمانی بوده و کدام مناطق را درگیر کرده است.
نوشتن این کتاب، شامل تحقیق و نگارش، چقدر زمان برد؟
اسلامی: نوشتن این کتاب بیش از 6 ماه زمان برد که بیشتر صرف تحقیق و پژوهش شد. شاید بتوانم بگویم که 5 ماه تحقیق داشتیم و 1 ماه نگارش.
پیشانی اصلی در جنگ شهرها مردمیاند که ناجوانمردانه مورد تهاجم قرار میگرفتند
نیازی: این اثر مکتوب شاید اولین کتاب در مرکز مطالعات و تحقیقات دفاع مقدس در حوزه اجتماعی جنگ است و نگاه به مردم دارد. اگر حضور نیروهای مردمی در صحنه نبرد را بهعنوان بدنه اجتماعی دفاع مقدس بدانیم، پیشانی اصلی تحمل سختیها و مرارتها مردمی بودند که مورد تهاجم ناجوانمردانه قرار گرفتند، اشخاص بیگناهی که شاید نقش زیادی در صحنه رزم نداشتند و عمدتاً در نیمهشب و در شرایط نامتعارف مورد تهاجم قرار میگرفتند.
ایده «جنگ شهرها» از سالها پیش در ذهنمان بود
نیازی: باید بگویم که نوشتن این کتاب عقبه بسیار طولانیتری نسبت به آن چیزی که خانم اسلامی فرمودند، دارد. فکر میکنم نمایشگاه شانزدهم یا هفدهم کتاب بود که گفتوگویی با شبکه سه سیما بهمناسبت کتاب «عملیات کرکوک» داشتم؛ مجری از من پرسید که "چرا باید به جنگ بپردازیم و در مورد آن بنویسیم؟"، در پاسخ گفتم که "ما هنوز به جنگ نپرداختهایم". در حقیقت جنگ اینقدر ابعاد وسیعی دارد و اینقدر حرف برای گفتن دارد که بخشهای زیادی از آن ناگفته مانده است. در همان جا به جنگ شهرها اشاره کردم که البته ناخودآگاه بود. وقتی مصاحبه را دیدم آن را تبدیل به مقالهای کردم.
بهنظرم در حوزه پژوهشهای دفاع مقدس دو آسیب داریم؛ یکی عدم توجه همهجانبه به همه ابعاد جنگ است و دیگری نبودن سیاستگذاری واحد. در موضوع ابعاد جنگ باید به جنگ شهرها اشاره کنم که بعداً در گروه اجتماعی مرکز بهصورت دقیق مورد بررسی قرار گرفت. در آنجا مجموعهای بهنام «جنگ شهرها» تعریف کردیم و مقرر شد اولین اثر را در مورد شهر تهران بهرشته نگارش دربیاوریم، چرا که اولاً تهران پایتخت ایران است و ثانیاً از نظر هجوم موضوعیت داشت. در رتبه دوم هم شهر دزفول را قرار دادیم که آن هم بهدلیل تعدد موشکهایی بود که به این شهر شلیک شده است، بنابراین میخواهم بگویم که نوشتن درباره جنگ شهرها پروسه بود و فقط مختص شهر تهران نیست، بهعنوان اولین کتاب، جنگ شهرها در تهران تولید شد و دومین کتاب هم درباره دزفول است و این روند قطعاً ادامه خواهد داشت.
از آنجا که این کتاب اولین تجربه مرکز بود، بهدنبال نویسندهای بودیم که از عهده آن بربیاید، علاوه بر این باید تحقیقات بهصورت کامل تکمیل میشد. دقت کنید که در موضوع جنگ شهرها قبلاً چیزی نوشته نشده است و این موضوع کار را سختتر میکرد، فلذا روند کارمان طولانیتر شد و محققین زیادی در تحقیقات ما را یاری کردند، برای مثال آقای زمانی و تیمشان روی این موضوع کار کردند. او بهخوبی محلههای تهران را میشناخت و به همین دلیل انتخاب شد اما تحقیقاتش آنچنان که مورد انتظار بود دقیق و قوی نبود. همچنین آقای سیدحسین یحیوی در مقطعی روی این موضوع کار کردند و حتی بهسمت نگارش کتاب هم رفتند اما مشکلاتی وجود داشت، آقای دکتر درویشی در مقطعی بهعنوان ناظر همکاری داشتند و در نهایت آقای قاضی که قبلاً کتابی را نوشته بود و بر جنگ شهرها در تهران تسلط داشت، تحقیقات خوبی در این زمینه انجام داد. با گرفتن اسنادی از روایت فتح این تحقیقات دامنهدارتر شد و در نهایت این توفیق نصیب خانم اسلامی شد که این تحقیقات را دستمایه کار اولی خود قرار دهد، تحقیقات تکمیلی را خودش انجام بدهد و در نهایت آنها را کنار هم چینش کند، شاید بتوان گفت که معماری کتاب را ایشان انجام دادند و تحقیقات قبلی در جای خودش استفاده شد. باید بگویم که آغاز این کار به سال 1392 برمیگردد و تا سال 1395 تحقیقات داشتیم.
بهنظر میرسد که نگارش کتاب با موضوع جنگ شهرها در تهران متفاوت با دیگر شهرها باشد، چرا که تهران تغییرات اساسیتری نسبت به دیگر شهرها در دهههای اخیر داشته است.
نیازی: بله درست است. دقت داشته باشید وضعیت تهران خیلی متفاوت با دیگر شهرهاست، برای مثال اگر نام فلان کوچه در دزفول را میبرید، هنوز مانده است در حالی که تهران در حال تغییر و تحول است و حتی در منطقهای مثل چهارراه سیروس که بافت قدیمی خود را هنوز حفظ کرده است، کلی تحولات داشتیم، ساختوساز شده است، آدمها مهاجرت کردند و...، همین موضوع پیدا کردن شاهدان عینی را بسیار سخت میکرد. همچنین این موضوع پس از سالها فراموشی مورد توجه قرار گرفته بود و خیلی از شاهدان از ماجرا چیزی بهیاد نداشتند. شاید یک خلبان این انتظار را داشته باشد که روزی سراغش بیایند و بپرسند چه اتفاقی افتاد در حالی که آدم عادی که خانهاش بمباران شده است خیلی انتظار ندارد کسی سراغش بیاید. همه این موضوعات روند تحقیقات را بسیار سخت میکرد، با این حال باید بگویم خوشبختانه کتاب درخوری تولید و منتشر شد.
خانم اسلامی، اگر بخواهید کتابتان را از منظر ژانر و دسته طبقهبندی کنید، در چهجایی میبینید؛ آیا تاریخ شفاهی است یا تاریخنگاری؟
«جنگ شهرها، تهران» تحقیقات بنیادین است
اسلامی: فکر میکنم تحقیقات بنیادین باشد. بهنظر میرسد که این کتاب باید به دست دیگران برسد تا داستانهایی از روی آن بنویسند، سوژه فیلمنامه شود و...، تحقیقات این کتاب کاملاً دقیق است و وقتی میگوییم فلان روز، فلان ساعت، فلان محله بمباران شد، قطعی و دقیق حرفزدهایم. ما در دانشگاه به چنین کتابهایی تحقیقات بنیادین و زیربنایی میگوییم که در کارهای دیگر بهعنوان اساس میتوان از آن استفاده کرد.
کتابی که مخاطبش هم مردم عادیاند هم نخبگان
نیازی: بهنظرم این کتاب مستندنگاری روایی است و ترکیبی از پژوهش و قلم روایی را در کتاب میتوانید ببینید، در حقیقت، علاوه بر این که تمام حرفهایش مستند و دقیق است، تلاش شده است که وجوه داستانی هم حفظ شود تا اگر روزی رماننویس یا داستاننویسی میخواست از آن استفاده کند یک گام از کتابهای دیگر که صرفاً مرجعند، جلوتر باشد. بهنظرم این کتاب تصویر دقیقی از جنگ شهرها در تهران به مخاطب عام ارائه کرده است، در حقیقت مخاطب آن هم مردم عامی هستند هم نخبگان، دستیابی به این موضوع کار بسیار سختی است که نویسنده بهخوبی از پس آن برآمده است.
آیا سراغ تحقیق میدانی هم رفتید، بدین معنی که سراغ محلیهای قدیمی بروید و از آنان در مورد بمبارانها اطلاعاتی کسب کنید؟
اسلامی: در تحقیقات قبلی این کارها انجام شده بود و نتایجش را در اختیار داشتم، اما بهطور خاص این کار را برای محله گیشا انجام دادم. دو بمباران مهم در گیشا رخ داده بود که بنابر حساسیت خودم، سراغ اهالیاش رفتم و با مردم صحبت کردم، حتی توانستم یکی دو نفر را پیدا کنم که خانهشان ویران شده بود و زنده مانده بودند. در گفتوگو با آنان شرایط رعبآور را روایت کردم اگرچه تعداد کشتههای آن حادثه بسیار کم بوده است.
آقای قاضی، همانطور که اشاره شد نقش شما در تحقیق و پژوهش کتاب بسیار پررنگ بوده است؛ در این زمینه توضح بدهید.
جنگ شهرها، ایدهای که از دل فیلمهای شهید آوینی بیرون آمد
قاضی: سابقه اصلی کار من در روایت فتح است و سال 1382 وارد روایت فتح شدم و کارهای متعدد تحقیقی انجام دادم. سال 1389 یکی از فیلمبرداران قدیمی روایت فتح بهنام آقای قاسم بخشی به من گفت: "در زمان جنگ و در روزهایی که بیکار بودیم، آقا مرتضی آوینی به ما میگفت «از مناطقی از تهران که بمباران شده است فیلم بگیرید»؛ این فیلمها را بهتازگی در آرشیو صداوسیما پیدا کردیم و گفتیم شاید بتوان آن را تبدیل به فیلم مستند کرد."
فیلمها شامل چهچیزهایی بود؟
قاضی: بخشی از آنان از خانههایی است که بهدلیل بمباران ویران شده، بخش دیگر از فعالیت جهاد سازندگی و کمک به ساخت خانههای مردم است، بخشی از ساخت پناهگاهها در خیابان است و...، آقای بخشی سه ماه کار کرده و طرحی هشتقسمتی با موضوع جنگ شهرها نوشته بود، هر قسمت از این مستند به یک موضوع میپرداخت، مثلاً یک قسمت درباره خلبانها بود، قسمتی دیگر درباره فلسفه جنگ شهرها و ورود عراق به این موضوع بود، قسمت دیگر درباره بمبهای عملنکرده بود، قسمتی درباره هلال احمر و آتشنشانی بود و... .
در مورد فلسفه ورود عراق به جنگ شهرها باید توضیح بدهم که آنان میخواستند با این کار فشار مردمی روی دولت وارد کنند که جنگ را هرچه سریعتر تمام کند یا در مورد فعالیت هلال احمر باید بگویم که آنان اولین نفراتی بودند که به حادثه وارد میشدند و سعی میکردند زندهها را از زیر آوار بیرون بکشند.
جنگی که تهدیدش از کرونا هم خطرناکتر است
قاضی: قسمت دیگر درباره جهاد سازندگی و فعالیت آنان بود، قسمت ششم درباره مقابله به مثل ما علیه عراقیها بود که با اجازه امام قرار شد صرفاً به مناطق اقتصادی و نظامی عراق شلیک کنیم. قسمت هفتم درباره منافقین بود که آنان هم با بمبگذاریها با رژیم بعث همراهی میکردند، قسمت دیگر درباره شهید طهرانیمقدم بود و در نهایت قسمت هشتم، درباره جریانداشتن زندگی در همان روزهای بمباران بود. آقای رمضانیان تعریف میکرد که "من فیلمی از یک عروسی در پناهگاهها دارم".
مردم از شهرها محافظت کردند و با ایستادگیشان روی صدام را کم کردند، البته عدهای هم بودند که شهر را ترک کردند اما جو غالب چیز دیگری است، وقتی شما وارد شهر میشوید با شهری خالی از سکنه و تعطیل روبهرو نیستید و مردم روند عادی زندگیشان را ادامه میدهند، بگذارید مثالی بزنم، همان طور که اکنون بهدلیل کرونا هرلحظه در معرض خطر هستید، آن زمان هم همین بود، چهبسا بدتر، هر لحظه ممکن بود هواپیماهای عراقی سر برسند و بمباران کنند.
ماجرای خانهای که خراب شد تا عدهای زنده بمانند!
قاضی: خلاصه این که ساخت چنین مستندی به من پیشنهاد شد و در هر قسمت سوژهای را دنبال میکردیم، برای ساخت هر قسمت هم سراغ گروهی خاص میرفتیم، برای مثال سراغ آقای جواد شریفیراد رفتم که در تصویربرداری فیلم معراجیها از دنیا رفت، سراغ آقای رمضانیان و دوستانشان رفتیم و...، جالب است از زبان یکی از همین بزرگواران ماجرایی تکاندهنده را شنیدم و آن هم این بود که شخصی در یکی از محلات تهران اجازه میدهد خانهاش را تخریب کنند تا بولدوزر بتواند تا انتهای کوچه که بمب خورده است برود و جان عدهای را نجات دهد. مدتی بعد که با آقای نیازی آشنا شدیم و ماجرای ساخت این مستند را فهمیدند به من گفتند "حیف است که این تحقیقات تبدیل به اثری پژوهشی نشود و صرفاً در قالب فیلم مستند 30دقیقهای بماند". این تحقیقات بیرون کشیده شد و نتیجهاش کتابی است که بهقلم خانم اسلامی نوشته شده است.
اشاره شد اولین کسانی که سر صحنه تخریب میرسیدند، بچههای هلال احمر و آتشنشانی بودند، فکر میکنم از این منظر خاطرات آقای رمضانیان بسیار شنیدنی باشد.
خاطرات «جنگ شهرها» افتخاری برای مردم ایران است
رمضانیان: همیشه این غصه را دارم که اگر کسی مثل من سرش را زمین بگذارد و از دنیا برود همه خاطرات را با خود میبرد و کمتر چیزی باقی میماند، بنابراین هر حرکتی که در این مسیر میبینم استقبال و سعی میکنم با کمک خود نقشی در آن داشته باشم. شاید خود من توان، ذوق و سلیقه نداشته باشم که خاطرهنویسی کنم اما بهنظرم این خاطرات باید به دست آیندگان برسد چرا که هم افتخاری برای مردم ایران است و هم آنان را آگاه میکند که در این مسیر چه بلاهایی را پشتسر گذاشتیم، بر همین اساس در هر جایی که میشنوم کسی قلم به دست گرفته است تا ماجرای آن روزها را بیان کند بسیار خوشحال میشوم و بیدریغ همکاری میکنم، درخصوص این کتاب باید بگویم که سبکش متفاوت با دیگر کتابهایی با این موضوع است که مطمئناً میتواند جذابیت ایجاد کند، بهنظرم جوانان زیادی میتوانند از آن بهره ببرند.
خاطرات تلخ و شیرین امدادگر هلالاحمر از بمبارانهای شهر تهران
رمضانیان: تلخیهای خاطرات ما بسیار زیاد بود. جالب است بدانید هر زمان که مطلع میشدیم موشک از مرز گذشته است، آماده میشدیم و زمانی که مطمئن میشدیم وارد محیط شهر تهران شده است، در آمبولانسها نشسته و راه افتاده بودیم بدون این که بدانیم در کجا قرار است به زمین بیفتد، فقط منتظر بودیم که به ما بگویند "به کدام سمت بروید."، حتی بعضی از امدادگرها که در منزل بودند از طریق تلفن به ما خبر میدادند که موشک به کدام سمت رفت، البته در این بین موشکهایی هم بودند که عمل نمیکردند. باید بگویم خیلی از کسانی که توانایی جبهه رفتن نداشتند اما میخواستند کمکی کنند بهعنوان نیروی داوطلب به ما میپیوستند، بنابراین نیروی داوطلب زیاد داشتیم. مردم هم همیشه نیروی کمکی ما بودند اگرچه بعضی وقتها حضورشان باعث ایجاد دردسرهایی برای امدادگران میشد.
خاطرم هست دستگاههای زندهیابی که در آن زمان برای ما آمده بود، دستگاههای صدایاب بود و زیاد پیشرفته نبود، البته بعضاً بچههای آتشنشان دستگاههایی را با مکانیزمهای متفاوت و پیشرفتهتر اختراع میکردند، حتی تعدادی از ایرانیان مقیم خارج از کشور هم دستگاههای زندهیاب اهدا میکردند اما به هر حال محدودیت زیاد بود و دستگاه پیشرفته نبود. آن دستگاه صدایاب هم بهدلیل سروصداهای ناشی از هجوم مردم عملاً بیاستفاده بود. بعد از مدتی آن را کنار گذاشتیم و سگ زندهیاب هم نداشتیم، بر همین اساس بهترین و متداولترین راه، نفوذ در آوار بود، بچههای امدادگر وارد خانه حادثهدیده میشدند تا افراد زنده را نجات دهند که البته خطراتی هم جان خودشان را تهدید میکرد.
ماجرای نجات معجزهآسای کودک 4ساله و سوژهای که «ماه عسلی» شد!
رمضانیان: خاطرم هست در زمستان سال 1366 خانهای در خیابان شهرستانی بمباران شد و ما اعزام شدیم. حادثه زمانی رخ داده بود که بچهها در حیاط منزل مشغول بازی بودند، آن موقع رفتگرهای محلهها به درب خانهها میآمدند و آشغال را میگرفتند، از قضا زمانی که این رفتگر به درب منزل مراجعه میکند تا آشغال را ببرد، بچه 4سالهای درب را باز میکند، در همین زمان موشک به خانه مقابل برخورد میکند و موج انفجار آن سبب میشود که آن پیرمرد همراه با چارچوب درب روی آن بچه بیفتند. آن بچه از روی سینه به زمین افتاده بود در حالی که اطرافش تلی از خاک بود. ما در ساختمانهای دیگر که بهشدت تخریب شده بود بهدنبال افراد زنده بودیم و به این خانه که آسیب زیادی هم نرسیده بود توجه زیادی نداشتیم. بعد از یک ساعت و خردهای که بهشدت خسته شده بودیم همراه با یکی از امدادگران کنار دیواری نزدیک به آن خانه نشسته بودیم، ناگهان صدایی همراه با آه و ناله به گوشمان خورد، از مردم خواستیم ساکت شوند تا صدا را دنبال کنیم. باز هم همان صدا آمد. کمی این طرف و آن طرف را گشتیم و فهمیدیم که صدا تقریباً از زیر پای خودمان بوده است. خاک روی آنان را پوشانده بود، خاکها را کنار زدیم و آن پیرمرد رفتگر را پیدا کردیم. او را بلند کردیم، حالش بد بود اما با دستانش به زیر خود اشاره کرد و به ما فهماند که باید دنبال کسی در آنجا بگردیم، شروع به کندن کردیم و بچه پیدا شد، در ابتدا گفتم که آن بچه تمام کرده است اما جالب است که گویا آن بچه سرماخورده بود و به همین دلیل آب بینی و دهانش روی خاکها ریخته و گِل درست کرده بود، همین موضوع باعث شده بود راه تنفسیاش نیمهبسته شود و بهسختی نفس بکشد، بلافاصله دهانم را روی دهان و بینی آن بچه گذاشتم و ساکشن کردم، همین کار باعث شد که راه تنفسیاش باز شود و ناگاه نفس عمیقی کشید. همه ما بسیار خوشحال شدیم، عکس این اتفاق دقیقاً در زمانی که بچه را تحویل میدادیم، عکس معروفی شد که ظاهراً آقای نقیبی آن را گرفته بود. البته باید بگویم چند کودک دیگر که همراه با آن بچه در حیاط خانه بازی میکردند، جانشان را از دست دادند.
قاضی: بعد از سالها آقای رمضانیان و آن بچه را در مستند «جنگ شهرها» روبهرو کردیم و صحنه احساسی خیلی خوبی درست شد.
رمضانیان: آن لحظه برایم بسیار شیرین بود، جوان رعنایی شده بود.
ادامه دارد... .
گفتوگو از علیرضا رحیمبصیری
انتهای پیام/+