حاشیه فرهنگ| تعطیلی بنیاد ادبیات داستانی و مرثیهسرایی بر مزاری خالی
بسترسازی یعنی اجازه پرورش اندیشه دادن به نویسنده و امکان انتشار دادن به نویسنده. حالا سوال این است که چه کسی باید این بستر را بسازد: بدون شک بخش مهمی از این بستر سازی کار دولت است.
خبرگزاری تسنیم- حمید روشنضمیر
طی روزهای گذشته و در خلال حاشیهها و اخبار مربوط به بیماری کرونا یک نهاد فرهنگی در ایران منحل شد. بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان که نهاد رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای فعالیت در زمینه شعر و ادبیات داستانی بود، پس از کش و قوسهای فراوان منحل شد و وظایف آن در قالب زیرمجموعه موسسه در دست تاسیس تازهای تعریف شد که قرار است فعالیت سه موسسه معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را در خود ادغام کند.
بنیاد ادبیات داستانی را از منظر تاثیرگذاری نمیتوان نهاد چندان مقبولی دانست. هرچند که همین گذاره نیز بدون شک مخالفان زیادی دارد. با این همه به استناد آنچه مدیرعامل این بنیاد در مدت نزدیک به شش سال حضورش در آن همواره بر آن تاکید داشت، این بنیاد تنها مجری سیاستهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حوزه ادبیات بوده و بر همین اساس میتوان حس کرد که این سیاستها در سال به جز برگزاری نیمبند دو جایزه ادبی که در این سالها همواره با حاشیههای جدی روبرو بوده است، شامل موضوع دیگری نمیشود. در نتیجه انحلال این بنیاد و ادغام فعالیتهایش از یک نظر نشانه کمرنگشدن فکر راهبری این وزارتخانه برای موضوع ادبیات بوده است.
به عبارت دیگر اگر کارکردهای مردمسازی و جامعه سازی امر فرهنگی را بپذیریم، باید به این نکته هم توجه کنیم که یکی از مهمترین ستونهای امر فرهنگ ادبیات است؛ جانمایهای که انسانساز و حرکت دهنده است. با همین شکل بیتوجهی به آن، کمرنگکردن نقش آن و کاهش سطح تاثیر و تاثر آن به معنی بیاعتنایی به این تاثیرگذاری است.
از نقش همیشه ابتر دولتها در تاثیرگذاری در امر فرهنگ کمی عبور کنیم و به این مساله بپردازیم که نیاز امروز ادبیات داستانی چیست و آیا باید با تعطیل شدن بنیاد شعر و ادبیات داستانی زانوی غم بغل گرفت؟ و به بانیان این امر خرده گرفت و برای نهادی که دیگر محلی از وجود ندارد، مرثیه سرایی کرد؟
نیاز ادبیات داستانی نه تنها امروز که دیروز و فردا بدون شک مهیا کردن بستری است که در آن بتواند به شکل طبیعی به رشد خودش ادامه دهد. این بستر چیست؟ و چه کسی مهیاکننده آن است؟ بستر بدون شک هر آن چیزی است که استعدادهای کوچک و بزرگ، شناس و ناشناس ادبیات داستانی در ایران را به سمت فرهنگ سازی و گفتمان سازی برای جامعه و انقلاب اسلامی هدایت میکند، بستر یعنی توزیع عادلانه امکانات آموزشی و متمرکز نشدن بر تولیدات بخشها و نهادهای خاص، بسترسازی یعنی برگزاری رویدادهایی که در آن تولیدات عادلانه و به دور از حاشیه بتوانند دیده و نقد و راهنمایی شوند. بسترسازی یعنی هدایت نکردن ادبیات به سمتی و سویی خاص و اجازه دادن به بالیدن و پرورش یافتنش و البته نهی نکردنش از پرداختن به موضوعاتی که میتوان درد و شادی امروز و دیروز و فردای جامعه باشد. به عبارت سادهتر بسترسازی یعنی اجازه پرورش اندیشه دادن به نویسنده و امکان انتشار دادن به نویسنده. حالا سوال این است که چه کسی باید این بستر را بسازد: بدون شک بخش مهمی از این بستر سازی کار دولت است.
آیا دولت کارنامه موفقی در این عرصه دارد؟ بدون شک خیر. کارنامه همین بنیاد منحل شده به خوبی این موضوع را نشان میدهد. بنیاد در شش سال فعالیتش در این دوره تازه جز برگزاری دو رویداد ادبی شامل جایزه ادبی جلال و شعر فجر و نیز دوسالانه جایزه پروین اعتصامی دقیقا کدام گام را در زمینه بسترسازی برای بالیدن ادبیات انجام داده است؟ ساماندهی ناکام انجمنهای ادبی که به دلیل عدم تامین اعتبار در عمل ابتر ماند؟ برگزاری دورههای آموزشی سالانه که هرگز فرجام تربیت شدگانش مشخص نشد؟ برپایی پایگاههایی برای نقد شعر و ادبیات؟ که هیچگاه گزارشی از عملکرد آنها و نقد جدی آنها منتشر نشد؟ انتخاب دایرهای تنگ از افراد برای برگزاری رویدادها که معمولا درباره آن پاسخ روشنی ارائه نشده است؟ عدم حضور با برنامه در رویدادهایی مانند نمایشگاههای داخلی و خارجی کتاب که همیشه دغدغهاش بودجه محوری بوده است؟ نداشتن برنامه برای معرفی نویسندگان ایرانی در رویدادهای خارجی، نبودن برنامه هدفمند برای ترجمه آثار ادبی برجسته ایرانی در جهان و خیلی موارد دیگر که در ذیل وظایف نوشته و نانوشته بنیاد بود و میبایست باشد و حالا با انحلال آن تنها موجی از حسرت را با خودش به همراه دارد.
کوتاه اینکه ادبیات به اذعان همه فعالان در آن برای حیات به حمایت نه دخالت نیاز دارد، اما هیچ حمایتی از ادبیات در ساختار دولتی بدون دخالت تعریف نشده باشد. پس شاید بهتر این باشد که از انحلال این نهاد بیشتر از ناراحت بودن، دلخوش باشیم که لااقل باب دخالت را همراه با حمایتی که معمولا حتی دراندازه نیمبند هم نبود با خود بست تا این ستون فرهنگساز بتواند هرچند لنگان و سست، روی پای خود بیاستد و اگر حمایتی نمیبیند دستوری هم نپذیرد.
کاش دفتر و تشکیلات تازه در دست تاسیس برای ادبیات در ساختار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پس از این یاد بگیرد که ادبیات در سرزمین ادیبان، یار خاطر میخواند نه بار خاطر.
انتهای پیام/