«شکسته بالها»؛ حدیث عشق به روایت خواهر؛ دو برادری که به فاصله کمی پر کشیدند
شب عید سال ۶۱ بود؛ شور و شوق عجیبی در بین بچهها موج میزد آن قدر که به روحانی گردان گفتم: «برای این بچهها کمتر از بهشت و حورالعین بگویید. شوق رفتن اینها خیلی زیاده. میترسم کار دستمان بدهند».
به گزارش خبرگزاری تسنیم از همدان، شهادت داستان عشق است و عشق بهانه داستان سرایی. قصههایی که واقعیت دارند و خیلی از وقوعشان نگذشته است.
«شکسته بالها» گوشهای از دریای ژرف معارف بچههای جنگ است؛ روایتی ساده و صمیمی از شهیدان محمد سعید و حمید حجه فروش به کوشش خواهرشان فاطمه.
این کتاب که به تأیید سردار سرلشکر شهید حاج حسین همدانی رسیده به وسیله انتشارات راویان فتح چاپ شده است. در بخشی از کتاب به نقل از باقر سیلواری، رزمنده دوران دفاع مقدس آمده است: «روز آخر حضورمان در شاوریه بود. حاج محمود شهبازی، بچههای گردان مسلم(ع) را جمع کرد پشت چادرهای گردان، منطقه عملیاتی را روی زمین ترسیم و نیروها را نسبت به اهداف توجیه کرد.
دشمن سه موضع دفاعی داشت که باید توسط گردان مسلم فتح میشد؛ بعد هم ادامه مسیر داده به سمت دشت عباس خط پدافندی تشکیا میدادیم.
شب آخر استقرار گردان در شاوریه، حال و هوای خوشی بر اردوگاه حاکم بود. نوای دلنشین دعای توسل، زیارت عاشورا و دیگر ادعیه که توسط بسیجیها زمزمه میشد؛ گوشها را نوازش میداد.
خواندن نماز شب در قریب به اتفاق بچهها جو معنوی خوبی را حاکم کرده بود. نیمههای شب که آن صحنهها را میدیدم بر حال بسیجیان غبطه میخوردم. بُعد دیگر بچهها تبعیتپذیری آنها بود؛ حتی در سختترین شرایط اعتراضی نمیکردند.
روز 29 اسفند 1360 بچهها دور هم نشسته بودند؛ یک دفعه صدای شلیک توپ آمد. کمی آن سوتر به زمین نشست و منفجر شد. لحظاتی بعد گلوله دوم درست در میان ده، پانزده نفر از بچهها ک دور هم نشسته بودند به زمین اصابت کرد، اما خبری از انفجار نبود.
گویی خدا هم نمیخواست آن حلقههای متصل و صمیمی از هم گسسته شود. بچههای گردان در گوشهای وصیتنامه مینوشتند. بازار حلالیت طلبیدن و از همدیگر شفاعت خواستن گرم بود.
شب عید سال 61 بود؛ شبی که تا چند ساعت دیگر برای انجام عملیات عازم میشویم. شوخیهایشان در لحظات آخر لذت بخش بود. یکی میگفت: برادر رفتی آن طرف منتظر باش من هم بیایم تنهاخوری نکنیها.
همه حرف از رفتن میزدند. رفتم پیش روحانی گردان و گفتم: حاج آقا ببخشید برای این بچهها کمتر از بهشت و حورالعین بگویید. شوق رفتن اینها خیلی زیاده. میترسم کار دستمان بدهند.
او هم خیلی خونسرد گفت: خیلی نگران نباش. گفتم: آخر من نگران آن سنگر دوشکا هستم. این طوری که شما از حوری و بهشت برایشان میگویید؛ فکر میکنم همین که از نقطه رهایی جدا شوند؛ میروند سراغ حوریها. دارند با هم آن طرف قرار میگذارند.
حبیب مظاهری نیز خیلی گرم و صمیمی صحبت میکرد. او بر قلوب کل نیروها حکومت میکرد. قبل از غروب آفتاب سوار کمپرسیها شدیم. داخل یکی از شیارها نیروها پراکنده شدند؛ نماز مغرب و عشاء را خواندیم. همه منظر پیغام بودیم که حرکت کنیم و یک دفعه پیام آمد: سریع نیروها را برگردانید اردوگاه شاوریه؛ عملیات امشب لغو شده».
به گزارش تسنیم، شهید محمد سعید حجه فروش 4 اسفند سال 1360در منطقه تنگه چذابه و شهید حمید حجه فروش 10 اردیبهشت سال 1361در عملیات غرورآفرین الی بیت المقدس به شهادت رسیدند.
انتهای پیام/744/ش