گزارش|مشورت به اصلاحطلبان؛ چرا جریان دوم خرداد به بازسازی و تعریف نیاز دارد؟
آنچنان که تاجزاده هم اذعان کرده، امروز نه مردم به اصلاحطلبان اقبالی دارند و نه رادیکالهایشان مجالی برای حضور در ساحت رسمی سیاست دارند. این جبهه بهلحاظ تشکیلاتی هم در برزخ گرفتار شده و خودشان هم همدیگر را نمیخواهند! اما رازخروج از این برزخ چیست؟
گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- ــ محمدعلی سافلی: جریان چپِ دهه شصت از دوم خرداد سال 78 و با روی کار آمدن سید محمد خاتمی عنوان اصلاحطلب را برای خود برگزید و برای قریب 8 سال در رأس قدرت اجرایی و 4 سال در مسند قانونگذاری کشور قرار گرفت، با این حال سؤالی که از دوم خرداد تاکنون پابرجاست این است؛ اصلاحطلبی چیست و اصلاحطلب کیست؟
جریان اصلاحطلب (دوم خرداد) اگرچه تحت عنوان شعارهای کلی مانند توسعه سیاسی و آزادی بیان و شعار "ایران برای همه ایرانیان" روی کار آمد اما فاقد راهبرد و راهکارهای عملیاتی برای اداره کشور بود، در حقیقت مشخص نبود که اصلاحطلبان درباره چالشها و مشکلات اساسی کشور در حوزههای اقتصاد، فرهنگ و آسیبهای اجتماعی چه برنامههای قابل اجرایی دارند و هدفشان اصلاح چهچیز در کشور است که در صورت راهیافتن به مجلس، شوراها و ریاست جمهوری آن را دنبال میکنند.
این مسئله امری است که بعد از 23 سال غلامحسین کرباسچی از آن سخن گفته است و در مناظرهاش با تاجزاده میگوید: اصلاحاتی که از 76 شروع کردید و مدام نام آن را میبرید پس از 23 سال بنشینید و بگویید؛ دقیقاً چهمعنایی دارد... شما چهچیزی را میخواهید اصلاح کنید و چطور میخواهید اصلاح کنید؟!
البته این عدمتعریف اصلاحطلبی دلیل خاصی هم داشت و آن فراهم آوردن فضا برای «فرصتطلبی» بود، در واقع اصلاحات خود را تعریف نمیکرد تا فرصت فرصتطلبی را از خود نگیرد، چه اگر خود را چه بهلحاظ معرفتی و چه بهلحاظ عملی تعریف میکرد و مرزهای خود را با اپوزیسیون و گروههای دیگر مشخص میکرد، احتمالاً نمیتوانست به این راحتی فرصتطلبی و تلاش کند ظرفیتهای غیراصلاحطلبی را هم به خود بدوزد. البته این فرصتطلبی بعدها کارهای بزرگی دستشان داد، که امروز شاهد آن هستیم.
عدمتعریف اصلاحطلبی موجب شد تا در زمان روی کار بودن جریان اصلاحات، بخشی از بدنه تندروی اصلاحطلب، بهخیال اینکه "جامعه با رأی 20میلیونی به خاتمی با ما همسو است" دست به رفتارهای خشونتبار و رادیکالی زدند که عملاً بهمعنای ناامید کردن این جریان و ریزش پایگاه رأی آنها بود.
عدم مرزبندی شفاف جریان اصلاحات با اپوزیسیون در آن مقطع موجب شد تا بخشی از این جناح آگاهانه یا ناآگاهانه به ابزاری برای گروههای معارض تبدیل شود و برخی از نیروهای اصلاحطلب به خارج کشور پناهنده شوند.
نمونههایی از این رفتارها را میتوان در مطالب روزنامههای زنجیرهای، حادثه کوی دانشگاه و تحصن مجلس ششم دید، امری که حالا بعد از گذشت بیست سال خودشان نیز به آن معترفند. (بهزاد نبوی نماینده مجلس ششم، سال 96 طی گفتگویی، در مذمت تحصن و استعفای دستهجمعی در مجلس ششم میگوید: «من خودم جزء کسانی بودم که در آن حرکت (تحصن و استعفا) حضور داشتم. بهجرئت میگویم آن حرکت هیچ نتیجه عینی و ملموسی نداشت؛ حتی همفکران ما که برای مجلس هفتم کاندیدا شده و رد صلاحیت هم نشدند، در انتخاباتی که اداره آن بر عهده دولت اصلاحات بود، رأی نیاوردند.»
اصلاحطلبان آن زمان احساس میکردند که با این حرکتهای افراطگرایانه، مردم به یاری آنها خواهند آمد اما عملاً نتیجه معکوسی دیدند و در نهایت سوم تیر سال 84، تمام مسئولیتهایی که در عرض 8 سال به دست آورده بودند به رقیب واگذار کردند.
دور بودن از قدرت بعد از سال 84، میتوانست به آنها در بازنگری در اصلاحطلبی و بازتعریف خودشان کمک کند اما از آنجا که همچنان زمام امور این جریان بهعهده طیف تندرویی قرار داشت که رهبری این جبهه را هم احاطه کرده بودند، با تشدید رادیکالیسم در سال 88 عملاً در رویارویی با نظام و حاکمیت قرار گرفت و دست به انتحار زدند، انتحاری که بیشترین آسیب و خسارت را به این جناح وارد کرد و برای 4 سال دیگر نیز در انزوای سیاسی قرار گرفتند.
در این دوره علاوه بر اینکه سازمان برای جریان اصلاحات دچار آسیب جدی شد، رهبری سنتی این جناح یعنی سید محمد خاتمی نیز که با سکوت و مواضع ضدونقیض خود طیف اپوزیسیون و تندرو را حمایت کرده بود، از ساختار سیاسی کشور دور نگاه داشت و عملاً کنشگری وی فضای سیاسی را محدود کرد و صرفاً بهصورت یک نماد وحدتبخش در دایره محدودی از اصلاحطلبان (طیفی از تندروها و مدیران دولت اصلاحات) ظهور و بروز داشت.
البته بیپاسخ گذاشته شدن این پرسشهای مهم که "اصلاحطلبی چیست؟" و "اصلاحطلب کیست؟" و "چه ایدههایی برای اداره کشور دارند؟" اگرچه یک وضعیت معلق را پدید آورده بود اما موجب شد تا در انتخابات سال 92 و با مشاهده بالارفتن شانس پیروزی حسن روحانی در نظرسنجیها، اطراف وی را بگیرند و کاندیدای مشخصاً اصلاحطلبِ این انتخابات (محمدرضا عارف) را مجبور به کنارهگیری کنند. حسن روحانی یک چهره وابسته به تشکیلات جامعه روحانیت و اصطلاحاً راست سنتی شناخته میشد که در دوره احمدینژاد مواضع تاحدودی همسو با اصلاحطلبان داشت اما مشخص نبودن مرزهای اصلاحطلبی این اجازه را به آنها میداد که هرشخصی را که احتمال رأیآوری دارد وارد جناح خود کنند.
این اتفاق در سال 84 نیز رخ داد. در دوره دوم انتخابات ریاست جمهوری و رقابت میان آیتالله هاشمی رفسنجانی و محمود احمدینژاد، اصلاحطلبان که در دوره دوم خرداد بیشترین حملات و تهمتها را متوجه شخص هاشمی رفسنجانی کرده بودند، در این انتخابات یکپارچه ستادهایشان را در اختیار وی قرار دادند.
در حقیقت این تعویقِ در تعریف اصلاحطلبی و مشخص نکردن حدود آن، نوعی امکان فرصتطلبی را نیز به آنها میداد تا با هرشخصی که اندکی مواضع همسو با آنها داشت ائتلاف کنند و وارد دایره قدرت شوند. این فرصتطلبی در جریان انتخابات مجلس دهم نیز تکرار شد و از علی لاریجانی تا کاظم جلالی و بهروز نعمتی در لیست امید جای گرفتند و هرکس در گذشته با جناح و حزب خود دچار مشکل میشد، به دامن اصلاحطلبان پناه میبرد.
این نوع فرصتطلبی و اراده معطوف به قدرت، در نهایت بهضررشان تمام شده و امروز بهخاطر حمایت از دولت روحانی، مجبورند در تمام اشکالات و نقدهای وارده به این دولت شریک باشند، در حقیقت، اصلاحطلبی اگر باید مرزهای خود را با اپوزیسیون و جبهه ضدایرانی مشخص کند، باید در داخل نیز با جناح اصولگرا نیز مرزبندی داشته باشد. این لزوم شفافیت در تعریف "چیستی" این جناح، متوجه اصولگرایان هم هست و آنها نیز باید مرزبندی روشنی با سایر جناحها داشته باشند و مفهوم اصولگرایی را بازتعریف کنند.
حالا بعد از شکست در انتخابات دوم اسفندماه، بخشی از اصلاحطلبان، صحبت از بازسازی و بازبینی در گفتمان اصلاحطلبی میکنند. حزب کارگزاران و مشخصاً دبیرکل آن غلامحسین کرباسچی آبان ماه سال گذشته از فقدان رهبری در اصلاحات سخن گفته بود و بهنحوی پروژه عبور از خاتمی را کلید زد! اگر عبور از خاتمی در سال 80 و زمان انتخابات ریاست جمهوری دوره هشتم، مطالبه طیف تندروی این جریان بهدلیل عقب ماندن مطالباتشان بود، امروز عبور از خاتمی بهمعنای یافتن یک رهبر در رأس این جناح و بازبینی در سازوکار تشکیلاتی آنها است چرا که ناکارآمدی خاتمی برای آنها مسجل شده است.
کرباسچی در گفتگوی امروز (9 اردیبهشت) تعارفات را کنار گذاشت و عملاً خواستار کنار گذاشتن عارف و خاتمی میشود و آنها را ناکارآمد میداند.
نظیر چنین صحبتهایی که از بازنگری در اصلاحطلبی و تغییر یا انحلال شورایعالی سیاستگذاری بهعنوان عالیترین نهاد انتخاباتی اصلاحطلبان میگویند، در مصاحبه شخصیتهای این جناح در این روزها بسیار دیده میشود.
وجود جریان اصلاحطلبی که به چارچوبهای قانون اساسی مقید باشد برای فضای سیاسی جامعه مناسب و حتی ضروری است و حضور آنها بهعنوان رقیب سیاسی جریان اصولگرا ضروری و لازمه جامعه چندصدایی است با این حال این جناح برای ادامه حیات سیاسی خود باید یک بار دیگر به بازنگری مانیفست خود و بازسازی تشکیلاتی اقدام کند و هم مانع از سوءاستفاده رادیکالها و تندروها از این جریان شود که یک بار عملاً این جناح را به انتحار کشاندند، البته اگر سودای فرصتطلبی را بتوانند کنار بگذارند.
انتهای پیام/+