یادداشت| ادبیات نیایشی و کاتارسیس
کاتارسیس یک واژه یونانی به معنای تطهیر، تزکیه و تخلیص است، که ارسطو آن را یکی از نتایج لذت بردن از اثر هنری میداند، کاتارسیس همان چیزی است که یک داستان، یک نمایشنامه، یک فیلمنامه، سینما، تئاتر و معماری را به اثر ماندگار زمانهاش تبدیل میکند.
خبرگزاری تسنیم، سعید تشکری
ادبیات نیایشی گفت سیام:
هنرمند نیایشگر، یک قطعهساز، یک جواهرساز است، نه یک کارخانه تولیدی، برای همین آن قطعه قابل تکرار نیست، زیرا برای ساخت آن قطعه نیایشی، در رابطهای که با خدا دارد، خودش را به تهذیب رسانده است، به همین دلیل، وقتی به نویسندگانی که در دورانی آثاری بوجود آوردهاند، مراجعه میکنیم و از آنها میخواهیم تا باز هم از این نوع آثار، یکی دیگر هم بنویسد، ناتوان است، چرا که دوران تهذیب را در خودشان سخت نگرفتهاند و تقریبا ماجرا به سمت این رفته است که تهذیب تبدیل به یک حرفه شده است، حرفه نویسندگی که یک مدیوم است.
بیاییم سادهتر درباره بوطیقای فضا حرف بزنیم، اخیراً در ایران کتابی از استیون میلهاورز نویسنده آمریکایی چاپ شده است، به نام «صداهایی در شب». این کتابِ فوقالعاده نیایشی، مصداق کامل بوطیقای فضا است، در واقع اثر کاملاً در فضا میگذرد و پر از فضاهای قدسی است. یکی از قصههای این کتاب که برای خواندن بسیار درخشان است و نمونه کاملی از ادبیات نیایشی است «آرکادیا» نام دارد، شروع داستان با فصلی است به نام «خوش آمدید» یک راوی بدون اینکه ما او را بشناسیم و بدانیم چه کسی است به یکسری آدم خوش آمد میگوید که آنها در حقیقت به جایی آمدهاند که تمام نیازهای مشتریها را برآورده میکند، نویسنده نمیگوید دنیا، میگوید به اینجا خوش آمدید. درست در فصل بعدی مبحث سکونت را مطرح میکند و شما حالا پذیرفتهاید که اینجا ساکن هستید. در قدم بعدی کارکنان این دنیا را مطرح میکند، و بعد گواهیهایش را میآورد. تمام فصول این رمان در حقیقت یک رویکرد نیایشی دارد. همان کتاب داستان دیگری دارد به نام « لذتها و رنجهای سیذارتاگوتامای جوان» که رمانی است علیه سیذارتای هرمان هسه با یک روایت در بوطیقای فضای جدید.
میخواهم بگویم در حال حاضر و هم اکنون، بسیاری از نویسندگان بزرگ دنیا، در حال خلق آثار ادبیات نیایشی، در بوطیقای فضا هستند، و بوطیقای فضا امری است که به نظر میرسد ویل دورانت در آخرین کتاب خودش به نام «برگ ریزان» مصداقش را درباره خودش به کار برده است و میگوید، من معتقدم انسان باید در دوران حیاتش دست به کاری بزند و برای آن کار تنها یک بیننده قائل باشد و آن یک نفر فقط خداست. در طول مدتی که کار میکنی و اثر خلق میکنی تنها بیننده، خداوند است و وقتی به انتهای عمرت میرسی، و مجموعه آثارت را میگذاری روی میز، روی چشمت، در آن لحظه خوانندگان در نظرت نیستند، بلکه تنها بیننده آن لحظه خداوند است و میگوید دانایی من در این دنیا در برابر خلقت چقدر کوچک است، این را ویل دورانت میگوید. او در کتاب برگریزان میگوید، من همه برگهایم ریخته است و حالا در آخرین کتاب خودم مقیاسی را طرح میکنم که در آن مقیاس کلام آخر درباره زندگی، عشق، جنگ و خداوند است.
ببینید، میخواهم بگویم که بوطیقای فضا درباره همه افراد و همه ساختارها و همه افکار وقتی اتفاق میافتد، که نویسنده و هنرمند دست به تهذیب خود میزند و از دل این تهذیب اثری که خلق میکند صاحب شگفتی است. شگفتیهای یک اثر مبنای تمرین شده خودش را ندارد و مبنای آن نوعی تفکر است، که تبدیل به هنر میشود، تولید هنر در ادبیات نیایشی فقط زاییده یک تفکر فلسفی نیست و مکانیسم آرتیستیک دارد، که هنرمند چگونه بتواند آن اثر را به یک اثر دیداری یا شنیداری یا گفتمانی تبدیل کند، برای همین است که خوانندگان جای اینکه همه آثار یک نویسنده را دوست داشته باشند، برخی از آثارش را دوست دارند و دنبال این میگردند که آن برخی را در باقی آثار نویسنده پیدا کنند، ولی پیدا نمیکنند، برای همین است که کتابخانه ادبیات نیایشی دنیا برمبنای همه آثار نویسندگان مختلف گردآوری نمیشود. در حقیقت اگر برای ادبیات نیایشی دنیا، یک کتابخانه قائل شویم و بخواهیم برای این کتابخانه، کتاب فراهم کنیم، آیا در مواجه با آثار تولستوی میشود همه آثار او را در این کتابخانه گنجاند؟ خیر، وقتی ما درباره تولستوی صحبت میکنیم، اثر نیایشی او «اعتراف» و«جنگ وصلح» است، رومن رولان قرار میگیرد، اگر درباره ویکتورهوگو صحبت میکنیم «بینوایان» را انتخاب میکنیم، اگر درباره داستایوفسکی صحبت میکنیم «جنایت و مکافات» و «برادران کارامازوف » را میآوریم، یا اگر درباره بولگاکف صحبت میکنیم «مرشد و مارگریتا» را در این کتابخانه میگذاریم. این یک کتابخانه است از کتابهای متفاوت و آثار مختلف آدمهای بزرگ دنیا، که در ایران هم نویسندگان بزرگی هستند که برخی از کتاب هایشان در این کتابخانه جهانی جای میگیرد و به عقیده من این کتابخانه هیچ وقت هم تعطیل نمیشود، و امروز نیروهایی بسیار جوان و دارای اندیشه، در این بوطیقای فضا کار میکنند و دست به خلق آثار نیایشی میزنند.
بوطیقای فضا همان فضایی است که در آن دین، تفکر و خدامحوری، اصل آن است و شعورمندی یکی از تیترهایی که ما به آن اعتقاد داریم، مثل مدافعین حرم، مثل انقلاب، مثل جنگ و دفاع مقدس، مثل تمام این لحظات تاریخی یک ملت، که میتواند این رخدادها را برای ادبیات و هنر نیایشی باشد، اما محتوای هنر نیایشی قطعاً رابطه تهذیبکننده این رخدادها با هنرمند است، همان ظرف ادبیات نیایش است که در بوطیقای فضا در این روزگار، دارد اتفاق میافتد، که پر از قهرمان و داستان است، ولی ما بزرگترین مشکلمان این است که در کنار این رویدادها همیشه خاموشیم و انگار یکی به ما میگوید اینها موضوعات جذاب ما نیستند، برعکس موضوعات جذب ما همین است، که میتواند تاریخ یک ملت را تحت تاثیر قرار بدهد، مثل کاری که مولانا انجام میدهد. اگر به هر اثری که تولید میکنیم، نگاهی تهذیب گونه داشته باشیم، در هر شرایطی به یک روایت مقدس میرسیم.که همان روایت مقدس و نامقدس است .که در آن یک اتفاقی میافتد به اسم کاتارسیس. کاتارسیسیک واژهیونانیبه معنای تطهیر، تزکیه و تخلیص است، که ارسطو آن را یکی از نتایج لذت بردن از اثر هنری میداند، کاتارسیس همان چیزی است که یک داستان، یک نمایشنامه، یک فیلمنامه، سینما، تئاتر و معماری را به اثر ماندگار زمانهاش تبدیل میکند، مثل همان کاری که هنرمندانی چون شیخ بهایی در دوره صفویان انجام داد .دست به خلق آن بناهای باشکوه و ماندگار چون حرم مطهر رضوی انجام داد، یا قوام الدین شیرازی، در دوره تیموریان با ساخت مسجد گوهرشاد از خود نامی ماندگار به جای گذاشت. که در بوطیقای فضای زمان خود انجام دادهاند.
هربار که یک بنای عظیم تاریخی را میبینیم در عین حال که یک بنا است، یک معماری است، در دل خودش هم یک داستان دارد، که آن داستان، قطعاً یک داستان نیایشی است. این در همه اعصار است. داوینچی اگر اثری خلق میکند با آن اثر نیایش میکند، در عین حال که کار نیایشی می کند، در بوطیقای فضای خودش شاگرد تربیت میکند، نقاشی میکند، ولی چند اثرش نیایشی است؟ آثار خاصی که در آن کاتارسیس شخصیت خودش را تربیت کرده است و در آن به یک تفکر مقدس رسیده است.
ما در ادبیات نیایشی چیزی به نام تصادف نداریم، اصلاً اثر تصادفی نداریم به این مفهوم که بگوییم تصادفاً خوب شد، در یک رویداد تصادفی، انتخاب و اراده تعریف نمیشود، در حالی که هنرمند از لحظه خلق اثر نیایشی، یک نوع اعتکاف و تهذیب همراه با تکنیک برای خودش قائل می شود، تا در آن دوران اثری خلق کند. برای همین هم وقتی از بینوایان صحبت میکنیم، ویکتور هوگوِ بینوایان با ویکتور هوگویی که آثار دیگر را مینویسد کاملا متفاوت است، انگار تمام ذخیرههای آرمانی ویکتور هوگو در بینوایان جا میماند، در داستایوفسکی هم این آرمانها در برادران کارمازوف جا میماند و بولگاکوف در مرشد و مارگاریتا جا میماند. مصداق این را در برف سیاه بولگاکوف میتوانید ببینید که چطور انسانی متزلزل، ترسو و وهمناک است و از سر این تزلزل به استالین نامه مینویسد و از او خواهش میکند تا اجازه بدهد از کشور خارج شود یا اجازه بدهد آثارش کار شود، و استالین میگوید نه. یا ماکسیم گورکی که آن همه آثار متفاوت در حوزه سوسیالیسم نوشته است، در آخرین اثرش «اعتراف به عشق» درکی متفاوتی است و از همان لحظه استالین قصد مرگ گورکی را میکند و به او میگوید که تو دیگر به طبقه پرولتاریا تعلق نداری. ورود و خروج هنرمند در تولید اثر نیایشی همین گونه است. در هنر نیایشیِ کشور خودمان هم، این تکرار ناپذیریِ آثار نیایشیِ یک هنرمند نیز دیده میشود، شما نگاه کنید، فیلم سازی مثل شهرام اسدی روز واقعه را میسازد.
فیلم سازی به نام سعید ابراهیمی فر، فیلم نار و نی را میسازد. فیلم سازی به نام محمدرضا اصلانی، آتش سبز را میسازد. چرا ما کماکان درباره امام حسین(ع) تنها دارایی ما روز واقعه است؟ اینها نشان دهنده این است که در آن دوران، هنرمند در بوطیقای فضای اثرش، کاملا فرورفته، در تولید اثر نیایشی هنرمند یسار بسیار منضبط است. چرا؟ چون ماهیت ذهنی او در این بوطیقای فضا رشد میکنند و خودش را به تکامل میرساند و به جای اینکه در «من کی هستم غرق شوند»، در جاذبه اثر غرق میشوند. بدون اغراق میگویم، هنوز در حوزه ادبیات عاشورایی، اثری مثل پدر، پسر، اقای سید مهدی شجاعی وجود ندارد. آثاری که بتواند با الگوهای متفاوت جامعه در نسل های متفاوت زندگی کند، که ای کاش این اتفاق را ما به عنوان یک الگو درنظر بگیریم و تصمیم بگیریم نگاه وقفی به ادبیات عاشورایی داشته باشیم. و به نظرم هنرمند تا خودش را وقف نکند نمی تواند تولید اثر کند. در پایان جمله ای از ابن مشغله نادر ابراهیمی بزرگ می آورم که می گوید:
زندگی مِلک وقف است دوست من !
بوطیقای فضا ،محل رشد و تکامل هنرمند نیایشی است0.
پایان
انتهای پیام/