«نقد ادبی» و «نظریه ادبی» چه تفاوتی با هم دارند؟
کوروش صفوی در کتاب جدید خود که با عنوان «آشنایی با نظریههای نقد ادبی» منتشر شده، اقدام به تألیف اثری متفاوت در زمینه نقد و نظریه ادبی کرده است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، تداوم ترجمه و انتشار کتابهای متعدد درباره نقد و نظریههای ادبی چند سالی است که سبب شده است تا قفسههای لاغر کتابخانههای ما، در این سالها از این نظر پرحجمتر به نظر آید. اما مدتی است که اهل نقد و نظر این پرسش را مطرح میکنند که آیا میتوان با این دست از آثار به بررسی متون ادبی پرداخت و مهمتر از آن، آیا میتوان به نظریههای ادبی متولد شده در غرب، آثار فارسی را سنجید و بررسی کرد؛ چنان که این روزها در دانشگاههای کشور صورت میگیرد؟
یکی از اصلیترین مشکلاتی که در منابع ترجمه شده نقد مطرح میشود، تکراری و عدم پاسخگویی به پرسشهای اساسی مخاطبان است. در اکثر این دست از آثار، مخاطب با یکسری اطلاعات دستهبندی شده، عمدتاً بر اساس تاریخ پیدایش، مواجه است که مؤلف در آن، اطلاعاتی را دستهبندی و نویسندگانی را معرفی میکند. گاه نیز تکرار مطالب در بخشی از این آثار دیده میشود. همین موضوع و کلیگوییهای رایج در این زمینه، مخاطب فارسیزبان را که عمدتاً در فضای ادبی کشور الگویی موفق از نقد کمتر مییابد، سردرگم میکند.
کوروش صفوی، استاد دانشگاه و پژوهشگر، با در نظر گرفتن مشکلات موجود در کتابهای منتشر شده در این سالها در حوزه نقد و نظریه ادبی، اقدام به تألیف اثری در این زمینه اما متفاوت با کارهای پیشین کرده است. او در «آشنایی با نظریههای نقد ادبی» به مشکلات موجود در کتابهای منتشر شده در زمینه نقد و نظریه ادبی میپردازد و در این رابطه مینویسد: از زمانه رولان بارت به بعد، هر کتابی را که درباره نقد ادبی یا نظریههای ادبی مینویسند، به موردی نیز اشاره میکنند که «مرگ مؤلف» نامیده شده است. در مقابل این اصطلاح که هنوز هم نفهمیدهام، به چه دردی میخورد، اصطلاح «جان کندن خواننده» را ساختهام که اتفاقاً بسیار هم با مسمی است. صدها مقاله و کتاب درباره نقد ادبی پیش رویمان که جان میکَنیم و میخوانیم، آخرش هم نمیفهمیم، این حرفها چه فرقی با هم دارند، و اصلاً به چه دردی میخورد.
وقتی در طول تاریخ به پیش بیاییم، با حسابی سرانگشتی، دستکم با 50 نظریه و خردهنظریه ادبی مواجه میشویم که هرکدام طرح تازهای را ندر قد متون ادبی معرفی میکنند. ما هم مشعوف این دیدگاهها میشویم و به سراغشان میرویم تا مطلب تازهای را یاد بگیریم. اما لحظهای بعد، به همان بلای «جان کندن» دچار میشویم. حرفهای عجیب و غریب و ضد و نقیض که به لحاظ نظری قشنگند و در عمل، نه فرقی با هم دارند و نه کارایی. مشکل بعدی این است که مجموعه وسیعی از این نظریهپردازان، فرقی میان گونه علمی و گونه هنری زبان قائل نبودهاند و نیستند. به همین خاطر، آنچنان حرف میزنند که آدم سادهای مثل من آخرش نمیفهمد این متفکر از مطلبی علمی سخن میگوید یا دارد شعر میسراید.
به هر حال این دغدغه را عمری با خودم داشتم که آیا میشود این دیدگاهها را به شکلی ساده معرفی کرد و مورد بحث و بررسی قرار داد یا نه، آن هم وقتی هنوز هم برایم معلوم نیست «نقد ادبی» و «نظریه ادبی» چه تفاوتی با هم دارند و اصلاً چطور میشود، به وجود چیزی به نام «متن ادبی» قائل بود. این نوشته قرار است دست کم تکلیف خودم را با این موضوع روشن کند.
نویسنده در کتاب حاضر روشی متفاوت با آثار پیش از خود برای معرفی نظریههای ادبی به کار برده است. او در این رابطه مینویسد: به باور من اگر قرار باشد تقویمی جلویمان بگذاریم و برحسب تاریخ، نظریههای نقد ادبی را گزارش کنیم، چیزی جز پراکندهگویی عایدمان نمیشود و این دقیقاً همان مسیری است که تاکنون در گزارشهایی از این دست مد نظر قرار گرفته است. به باور من، این مجموعه از گزارشها در نهایت امر، معلوم نمیکنند ما اساساً با چند نوع نگرش نظری سر و کار داریم. بنابراین روش دیگری را در این تاریخنگاری دنبال خواهم کرد که درست یا غلط، به هر حال تازگی دارد.
نقد فرستندهمدار، نقد مجرای ارتباطیمدار، نقد پیاممدار، نقد موضوعمدار، نقد گیرندهمدار، نقد رمزگانمدار، نقد آمیخته، نقد ادراکی و سبکشناسی ادراکی عناوین اصلی فصلهای این کتاب است.
یکی از مزایای کتاب صفوی، نشان دادن راه و نقشهای کاربردی برای بررسی متن ادبی است. در واقع مؤلف با ارائه شیوهای جدید، ابزاری به دست منتقد و دوستدار متن ادبی میدهد تا بتواند با آن، متن را علمی و دقیقتر مورد بررسی قرار دهد؛ کاری که عموماً در محافل ادبی ما مورد غفلت واقع شده است و آثار معمولاً با غلبه تمایلات فردی منتقد مورد بررسی قرار میگیرند.
نشر علمی کتاب حاضر را در 500 نسخه و در 219 صفحه منتشر و در دسترس علاقهمندان به نقد ادبی قرار داده است.
انتهای پیام/