خرس بازی علیه منافع ملی ایران/ در مارپیچ سکوت ضد ایران چه کسانی مقصرند؟
مدیران سینمایی ما این بار در حالی از برلین بازخواهند گشت که فیلمی علیه منافع ملی ایران از این جشنواره جایزه گرفته است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، در ادامه ساخت فیلمهایی با مضامین ضدایران و هویت ایرانی، بار دیگر کارگردان فیلم «خانه ای از شن و مه» فیلمی با عنوان «درسهای فارسی» را راهی جنشواره برلین کرده است.
نمایی از درسهای فارسی
ژیل یا همان رضا نیز برای زنده ماندن خود مجبور است که زبانی را که اصلاً بلد نیست را به او یاد بدهد و برای همین با اختراع زبان جعلی راه خود را هموار میکند. اینطور که رسانههای خارجی میگویند افسر آلمانی در نهایت به ایران میرود اما زمانی که به مرز میرسد تازه متوجه میشود که اصلاً فارسی بلد نیست.
به واقع چرا افسر آلمانی تنها ایران را محل زندگی بعدی خود معرفی میکند؟ آیا کشورهای دیگر محل خوبی برای مهاجرت این افسر خشمگین و بیمغزِ جلّاد نیست؟
نمایی از درسهای فارسی
نکته قابل توجه معرفی ژیل این جوان بلژیکی به عنوان ایرانی و مصون ماندن از اعدام توسط نازیها و علاقه افسر ارشد تندخو و عصبانی آلمانی به ایران و حتی مهاجرت به کشور ما است. ترسیم ایران و این کشور به عنوان نقطه مشابه و امنی برای یک نازی فوقالعاده ستمگر بیشتر کمکرسانی است برای باور فرضیه خشمگین و عصبی بودن ایرانیان که قبلتر نیز در فیلمهایی مانند 300، پرسپولیس، بدون دخترم هرگز، سنگسار ثریا و... است.
پوستر فیلم ضدایرانی 300
مطلب خندهدار توضیحی است که یکی از رسانههای ضدانقلاب به زبان فارسی نوشته است مبنی بر اینکه وادیم پرلمن، فیلمساز اوکراینی تبار کانادا و کارگردان این فیلم، علاقه خاصی به ایران و فرهنگ ایرانی دارد! فیلم قبلی او با عنوان «خانهای از شن و مه» درباره زندگی خانواده ایرانی ساواکی است که بعد از انقلاب ایران به آمریکا مهاجرت کردهاند و آنجا در غربت نومیدانه مشغول ساختن زندگی جدیدی در کالیفرنیااند. فیلمی که بیشتر انقلاب اسلامی ایران و مردم انقلابی را مقصر بدبختی مرد ساواکی فیلم با بازی «بن کینگزلی» و همسر او یعنی «شهره آغداشلو» میداند.
پوستر فیلم خانه از شن و مه
اما نکته جالب توجه پایانی حضور فیلم ایرانی «شیطان وجود ندارد» است که کارگردان آن به صراحت خود را در مسیر فیلمسازی علیه حکومت معرفی میکند. حضور چنین فیلمی در این جشنواره که عموماً محل معرفی فیلمهای ضدایران و ایرانی است آن هم در کنار فیلمی که در لایههای زیرین خود آلمانیهای نازی ضدانسان را دوست ایران معرفی میکند و در روزهایی که هجمههای رسانههای غربی و سمپاشی آنان علیه ایران علنی است، نشاندهنده جنگ نرم رسانهای با ابزار هنر دارد.
قبلتر نیز در این جشنواره کارگردانانی مانند جعفر پناهی و اصغر فرهادی موفق به دریافت جایزه برای فیلمهای سیاه و ضدملی خود شده بودند. دیشب نیز این فیلم به عنوان بهترین فیلم برلین انتخاب شد. جمع شدن این سه فیلم از این سه کارگردان با تمهای مشخصاً یکسان نشان میدهد که جشنواره برلین به اعطای جایزه به فیلمهای ضدایرانی که توسط خود ایرانیان ساخته شدهاند توجه ویژه دارد و خرسهایش را برای آن کنار میگذارد.
خرس نقرهای در دستان جعفر پناهی
شیطان وجود ندارد فیلمی سراسر تلخی و سیاهی با تم افسردگی درباره مردمی است که در حال مبارزه با سختیها و مشکلات فراوانند. این روزها که تمام کادرهای درمانی و پزشکی ایران در کنار دیگر مسئولین و مردم در حال کنترل ویروس کرونااند و همدلی و همراهی مردم با یکدیگر برای جلوگیری و درمان آنند، نشان میدهد فیلم رسولاف نه تنها جایی در میان ملت ندارد که علناً ضدملی و منافع ملی ما است. نمایش این فیلم و امثال آن نتیجهای جز افسردگی و ناامیدی برای مردم ما ندارد.
سیل مطالبی که رسانههای خارجی چه رسانههای سینمایی و چه معاند فارسی زبان درباره فیلم جدید رسولاف منتشر کردند، نیز بیان کننده این حقیقت است که جو و پوشش رسانهای برای برجسته کردن این فیلم بسیار قوی و جدی در حال کار است. یکی از شواهد این مدعا که خوب است حتماً آقای میرکریمی بشنود، یادداشت مفصل و ستایشگر سرکار خانم دبورا یانگ منتقد خارجی است که آقای میرکریمی ناشیانه او را هر سال به علت علاقه ایشان به فرهنگ و مردم ایران به جشنواره جهانی فیلم فجر آورد تا درباره فیلمهای سینمایی ما نقد بنویسد و بعد هم با رسانههای معاند خارجی زبان درباره سینمای ما صحبت کند.
این ناشیگری مدیران سینمایی ما در حوزه جشنوارههای جهانی وفضای بینالملل از آنجا نشأت میگیرد که ایشان هیچ درک کامل و آزموده شدهای از دیپلماسی فرهنگی ندارند و به صرف حضور در این جشنوارهها و تجربیاتی از این دست، تنها در این محافل حاضر میشوند!
نمونه دقیق و تازه آن همین جشنواره برلین است که اصلاً جمهوری اسلامی ایران در آن نمایندهای ندارد و طبق گزارش برخی از رسانههای داخلی حتی جشنواره اعلام کرده که تنها فیلمهایی از ایران را میپذیرد که پروانه ساخت و نمایش وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران را نداشته باشند.
در این صورت حضور مدیران سینمایی ایران در چنین جشنوارهای که عملاً در حال تحریم وزارت فرهنگ و سازمان سینمایی ایران است چه معنایی جز علاقه برای حضور در محافل هنری و تور اروپاگردی دارد؟ آیا چنین حضوری که با دستهای خالی از آن به مملکت بازگردیم توجیه دارد؟ آن هم درست در زمانهای که هزینههای سفر به کشورهای خارجی بسیار بالا و سنگین است.
نگاهی به فهرست افرادی که از ایران در این جشنواره حضور پیدا کردند نشان میدهد که این لیست بلندبالا مانند لشگر شکست خورده امروز یا فردا با پیروزی فیلمی که رسماً تحریمشان کرده است و به اعتراف کارگردان آن در مصاحبه با یورونیوز و دویچه وله فارسی کمر به همت ساختن فیلمهایی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران بسته است، به کشور بازخواهند گشت.
همراهی برخی از چهرههای زینتی این سفرها که سالها است بدون داشتن گزارش و کارنامهای جدی و قابل قبول در حال تور اروپا گردیند کی تمام میشود؟
مدیر تازه جشنواره جهانی فیلم فجر در غرفه سوت و کور ایران در بازار فیلم که به زور ضیافت شور و شکوهی پیدا کرد، نشان میدهد که تور وی برای برنامهای که نزدیک به یک ماه دیگر در تهران باید آغاز شود خالی است و در معاملات و تبادل نظراتش احتمالاً کسی را باز به غیر از خانم دبورا یانگ برای حضور در جشنواره جهانی فیلم فجر ملاقات نخواهیم کرد.
نمایی از غرفه ایران در برلین
جشنواره جهانی ما باید گلوگاه انتقال فرهنگ غنی ایران اسلامی و محلی مناسب برای تقویت دیپلماسی فرهنگی ما باشد که در این چندسال چندان در این زمینه موفق عمل نکرده است.
در هر حال لطفی که فیلم سیاه سینمای ایران به فیلم خارجی زبان «درسهای فارسی» و همینطور جشنوارههای خارجی زبان میکند، شاید هیچ دولت غربی به این فیلمساز نکند.
نمایی از فیلم ضدایرانی پرسپولیس
اگر سینما و فیلمسازی علم و فنّ است و میخواهیم این علم را در خدمت کشور و فرهنگمان درآوریم پس قطعاً باید تجدیدنظری در نکات زیرمتنها و فرامتنهای موجود در فیلمهایمان کنیم. چرا مفاخر و ارزشهای فرهنگی خود را آنگونه که میتوانیم گسترش ندهیم و چنین فرامتنی را از کشورمان صادر نکنیم؟ آیا مفاخر ملی و دینی کم داریم یا قدرت سینمایی؟
آیا در این مارپیچ سکوت به وجود آمده علیه ایران خودمان هم مقصریم؟
انتهای پیام/